گزارش نشست علمی «جایگاه داده‌کاوی در وهابیت پژوهی معاصر»

نشست علمی «جایگاه داده‌کاوی در وهابیت پژوهی معاصر» به همت مرکز اسناد فرهنگی آسیای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با سخنرانی دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی به تاریخ 16 شهریورماه 1398 برگزار شد.

سخنران بحث خود را با بیان این نکته آغاز کرد که از حیث روش و ابزار تحقیق، هر دوره‌ای اقتضائات خاص خود را داراست. کتاب ارزشمند «فرهنگ تاریخی زبان» اقتضای دوره‌ای است و پایگاه «دادگان زبان فارسی» اقتضای دوره‌ای دیگر؛ و وهابیت پژوهی همانند هر حوزه مطالعاتی دیگری، باید فرزند زمان خویش باشد؛ وی سپس به تبیین تحولاتی پرداخت که داده‌کاوی در وهابیت پژوهی را به یکی از الزامات دوران کنونی مبدل کرده است.
دکتر صداقت ثمرحسینی با مقایسه تحولاتِ وهابیت در دو نیمه سده بیستم، از حیث ایجاد مؤسسات و مراکز بین‌المللی، گسترش انتشارات، توسعه وسیع دانشگاه‌ها و تنوع استادان آن خصوصاً تحصیل‌کردگان وهابی در کشورهای غربی و یا نومسلمانان وهابی غربی در عربستان سعودی و نهایتاً توسعه شبکه‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی، نشان داد که هرچه وهابیت به انتهای سده بیستم نزدیک‌تر می‌شود، هم از حیث گستره جغرافیایی، هم از حیث موقعیت بین‌المللی و هم از حیث ساختار سازمانی (در ابعاد سیاست، اقتصاد، آموزش و رسانه) در حال فربه‌شدن در شبکه‌ای درهم‌تنیده، با شاخه‌ها و زیرشاخه‌ها و انشعاباتِ گوناگون و تولید عظیم محتواست که در ابتدای سده بیست و یکم، با تحولات عظیم فناوری ارتباطات و رایانه خصوصاً ذخیره‌سازی اطلاعات، به اوج خود رسیده است؛ به‌نحوی‌که تحلیل داده‌های روزافزون آن از عهده یک نفر خارج است؛ لذا همچنان که دانشگاه هاروارد برای بررسی وبلاگستان ایران و یا جهان عرب، ابتدا به بایگانی داده‌ها و سپس تولید نرم‌افزارهایی جهت محاسبه و تحلیلِ صدها هزار پیوند (link) متقابل میان وبلاگ‌ها مبادرت کرد، قدرتِ ایران امروز در گرو ایجاد بانک‌های دائمی به‌منظور رصد مداوم داده‌های مربوط به ایران در جهان اسلام و طراحی نرم‌افزارهای مناسب برای استخراج اطلاعات آن داده‌هاست. اهمیت این موضوع زمانی آشکار می‌شود که بدانیم طبق برخی آمارِ سال 2014م، تنها سازمان تروریستی داعش و تنها در فیس‌بوک، بیش از پنجاه‌هزار صفحه با به‌روزرسانی بالغ‌بر یک‌میلیون بار در روز داشت.
داده‌کاوی (Data Mining) مبتنی بر استخراج اطلاعات و الگوهای پنهان از پایگاه داده‌های بزرگ و پیچیده از طریق نرم‌افزاری حاوی الگوریتم‌های متناسب با پرسش‌های محققان است. در داده‌کاوی کوشش می‌شود همه وقایع و اندیشه‌ها در چارچوب یک بانک اطلاعاتی، «با هم» دیده شوند. سامانه‌های مشابهت یابی مقالات نمونه‌ای ساده از داده‌کاوی است که اتفاقاً بخشی از تحقیقات برجسته مرحوم علّامه سید مرتضی عسکری درباره «عبدالله بن سبأ» مشابهت یابی سند قصه مذکور در منابع اهل سنت (بر اساس طبقات تاریخی) بود. علّامه عسکری نشان می‌دهد آبشخور اصلی قصه مذکور، نهایتاً حکایتی از سیف بن عمر کذّاب است و ادعای وهابیان مبنی بر پربسامد بودن منابع قصه عبدالله بن سبأ توهمی بیش نیست؛ چراکه نقل‌قول مُکرر از یک مأخذ، به‌منزله تعدد طرق مآخذ آن نیست.
سپس سخنران به ارائه مثالی از فصلنامه النبأ ارگان رسمی داعش زد که حاصل بیش از 250 ساعت بررسی بر اساس تحلیل بسامدی بالغ‌بر یک‌صد و هفتاد شماره از آن مجله بود تا بیان کند از طریق تحلیل بسامدی، چگونه می‌توان الگوهای نهفته در متن را آشکار کرد. بدین منظور، در چند مرحله، ابتدا بسامد اسامی کتاب‌ها و نویسندگان مورد وثوق داعش جمع‌آوری شد؛ سپس کار جداسازی و دسته‌بندی اسامی در مشرب‌های فکری هر یک از اسامی مذکور صورت گرفت و آنگاه نتایج حاصله، بر اساس تاریخ وفات اشخاص دسته‌بندی شد تا بتوان الگوی حاصله را در قالب طبقات تاریخی ترسیم کرد. نتیجه حاصله در جدول سیر تاریخی دوره‌های سلفیه و سیر تاریخی دوران سه‌گانه دولت سعودی قرار گرفتند تا شخصیت‌های مورد اشتراک سلفیه دربار سعودی با سلفیه موسوم به جهادی نمایان شوند که به‌خوبی نقاط مشترک عقیده و اندیشه این دو دسته از وهابیان را نشان می‌دهد. بررسی بسامدی گفتمان تکفیری ایشان نیز بازگوکننده بسیاری از حقایق نهفته درباره داعش خواهد بود که شرح کامل آن در طرح پژوهشی سخنران (دکتر صداقت ثمرحسینی) در بررسی بسامدی هفته‌نامه النبأ منعکس خواهد شد. حال اگر همین مثال ساده، در قالب داده‌کاوی ده‌ها هزار شماره از نشریات وهابیان رسمی و جهادی در بیش از یک سده اخیر، به صورتی فراگیر انجام شود، نقشه کاربردی جامعی از نقاط قوت و ضعف ایشان ترسیم می‌شود که به‌غایت در تصمیم‌گیری‌های آتی کشور اهمیت دارد.
کشف و درک الگوهای ناپیدا به معنای افزایش قدرت تصمیم‌گیری و نیز پیش‌بینی وقایع در آینده است. تصمیم‌گیری درست، به نحوه استخراج اطلاعات از داده‌ها بازمی‌گردد؛ مثلاً تحلیل‌های بسامدی در قضیه جهانگردان ایرانی در مصر در سال 1392 و تبلیغاتِ تکفیری سنگین وهابیان که تا تهدید به قتل ایرانیان همراه بود، شناختی کاربردی را به ارمغان می‌آورد که از آن طریق می‌توان پیش‌بینی کرد که در موقعیت‌های مشابه در آینده چه افراد، گروه‌ها و جماعت‌هایی و با چه ابزار و حامیانی، له یا علیه ایرانیان فعالیت خواهند کرد تا امروز به فکر خنثی کردن توطئه‌های آتی ایشان باشیم.
در خلأ بانک‌های اطلاعاتی عظیم و سرمایه‌گذاری‌های کلان مربوطه، پژوهش‌های بسامدی، بخشی از بارِ داده‌کاوی را بر عهده می‌گیرند. آن‌ها هرچند ابعادی خُرد و محدود دارند؛ اما حضورشان بازهم غنیمت است. قدرت ما صرفاً در ایجاد پایگاه‌های داده نیست؛ بلکه در استخراج مؤثر و سریع اطلاعات و الگوهای پنهانی است که در آن نهفته است. امروزه دیگر نمی‌توان به سبک بسیاری از مقالات موسوم به علمی پژوهشی که نظریه‌ای پرطمطراق را همراه با کلی‌گویی‌ها و نقل‌قول‌های گزینشی که به‌منظور اثبات یک دیدگاه یا نظریه سرهم‌بندی می‌شوند، شناختی علمی و قابل‌اتکا ارائه داد و عملیاتی کرد.
در خاتمه سخنران نمونه‌هایی از توجه به بسامد در تألیفاتِ علمای امامیه را مثال آورد که حاوی ایده‌هایی ناب در طراحی نرم‌افزاری هستند؛ نظیر:
-    «طبقات أعلام الشیعه» از آیت‌الله حاج شیخ آقابزرگ تهرانی، در تبیین بسامد تألیفات علمای امامیه در ذیل طبقات ایشان (از قرن چهارم تا قرن چهاردهم هجری قمری)
-    «الغدیر فی الکتاب والسنه والادب» از آیت‌الله علامه عبدالحسین امینی در تبیین بسامد حدیث غدیر در اشعار شاعران بزرگ عرب (بر مبنای توالی قرون اسلامی) و ده‌ها بسامد تاریخی دیگر درباره حدیث غدیر
-    «شهداء الفضیله» از آیت‌الله علامه عبدالحسین امینی در تبیین بسامد عالمان شیعه شهید از سده چهارم تا چهاردهم
-    «الغدیر فی التراث الإسلامی» از آیت‌الله سید عبدالعزیز محقق طباطبایی در تبیین بسامد صدور احادیث غلو به ترتیب حیات مبارک پیشوایان دین(ع)
-    «عبدالله بن سبأ و اساطیر اخری» از آیت‌الله سید مرتضی عسکری بسامد تاریخی نقل قصه عبدالله بن سبأ در منابع اهل سنت تا خاستگاه آن سیف بن عمر کذّاب
جلسه با پرسش و پاسخ حضار ارجمند به پایان رسید.

منبع:

http://www.ihcs.ac.ir/fa/news/18549/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D8%B9%D9%84%D9%85%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%88%D9%87%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1-

به زودی منتشر خواهد شد: العالم‌الاسلامی بین اسس‌الوحده و عوامل‌الفرقه

 

العالم‌ الاسلامی بین اسس‌ الوحده و عوامل‌ الفرقه / کامیار صداقت‌ ثمر‌حسینی؛ المترجم رحیم حمداوی، تهران : المشرق للثقافه والنشر: مرکز اسناد فرهنگی آسیا: معهد العلوم الانسانیه و الدراسات الثقافیه‏‫.  

 

http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/5351570

 

به زودی : انتشار دو مجلد کتاب

به زودی منتشر می‌شود: ما سلام از روضه شیر خدا آورده‌ایم ... 

 http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/5302621

کتاب در اصل مقدمه‌ای است از مجموعه‌ای در سه مجلد درباره عتبات عالیات و عراق  که ان شاء الله به سرانجام برسد. 

به زودی منتشر می‌شود: نورستان به ضمیمه رساله ثقاة الرواة مرحوم آیت‌الله علامه سید هبة الدین حسینی شهرستانی

http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/5135072

به‌پاس سخنرانی ارزشمند استاد دانشمند جناب آقای دکتر مهدی گلشنی (زید عزّه) در اصلاح آموزش عالی کشور

به‌پاس سخنرانی ارزشمند استاد دانشمند جناب آقای دکتر مهدی گلشنی (زید عزّه)

در اصلاح آموزش عالی کشور

 

دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی

عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


 

  دریافت متن یادداشت به صورت PDF

زمانی گمان می‌رفت برنامه کنترل جمعیت در ایران، برنامه‌ای ابدی و در مسیر پیشرفت ایران است و با چنین تصوری بیش از دو دهه، امکانات کشور در مسیر عقیم ساختن جامعه بسیج شدند که آمار تکان دهنده‌ای هم دارد. مرحوم علّامه سید محمدحسین حسینی طهرانی (متوفی 1416ق) با نگارش کتاب «رسالة نکاحیه: کاهش جمعیت، ضربه‌ای سهمگین بر پیکر مسلمین» به نقل از دکتر حاج عباسعلی امیدی (پاتولوژیست معروف) و رئیس وقت بانک خون استان خراسان، اشاره به فضایی در اوایل دهه 1370 شمسی دارد که منتقدان این سیاست را در سمینارها و نشست‌ها راه نمی‌دادند تا آراء طبی خود را بازگو کنند.[1] امروزه معایب برنامه پیشین و درستی سخن منتقدان آن نظیر استاد دکتر ناصر سیم فروش (چهره‌ ماندگار پزشکی کشور) [2] مشخص شده است. بی‌تردید فضای مبتذل مقاله سازی در کشور و معیارهای تصنعی رشد علمی در کشور نیز تا ابد نمی‌تواند چنین باشد. زمانی فرا خواهد رسید که همگان بر مبارزه قاطعانه با مقاله سازی در دانشگاه‌ها، تغییر معیارهای ارزیابی رشد علمی کشور و بازگشت به دیدگاه‌های استادان بزرگی چون دکتر مهدی گلشنی، دکتر سیّد جعفر شهیدی، دکتر مجتبی مینوی، دکتر فرامرز رفیع پور، دکتر توفیق سبحانی و بسیاری دیگر به منظور اصلاح آموزش عالی کشور متفق خواهند شد؛ اگرچه امروز نیز بسیار دیر است.

وجود معضل صدها هزار برگه تبلیغ فروش مقاله، کتاب و پایان‌نامه‌هایی که همه‌روزه در شهر تهران و در جنب قدیمی‌ترین دانشگاه کشور بازارگرمی می‌کنند، ضرورت چنین اقدامی را برای هر ایرانی دردمند بیش‌ازپیش آشکار می‌کند. آیا بازار عظیم فروش مقالات و پایان‌نامه‌ها مصرفی غیر از فضای نظام آموزش عالی کشور دارد؟

شاید این پرسش برای عده‌ای مطرح شود که چرا دانشمند وارسته‌ای چون استاد فقید دکتر سیّد جعفر شهیدی - باوجودی که می‌دانست، علیرغم انتقادهایش، «مدرک بازی»[3] با قوّت هرچه بیشتر ادامه خواهد یافت - باز هم فریاد برمی‌آورد که: ای مسلمانان! این رسم و راه کسب دانش نیست؟! اگر استاد دکتر مهدی گلشنی چنین می‌کند، پاسخ را باید در سنّت حسنه‌ای دید که در کتاب «منیة المرید» شهید ثانی و امثال آن ستایش‌شده است. شهید ثانی، بحثی در باب ضرورت شهامتِ آموزگار در بیان حق دارد و معتقد است که از علل انحطاط فرهنگی و علمی یک جامعه، آن است که معلمان و استادان در بیان حق کوتاهی کنند و بدتر آنکه خود به تقویت رویه‌های غلط و نادرست بپردازند. شهید ثانی سخن نغز دانشمندی را می‌ستاید که می‌گفت: «انزوا و خانه‌نشینی، فرد را پاکیزه از منکرات اجتماعی نمی‌کند» زیرا آنان با خانه‌نشینی خود، دعوت به خیر و فضیلت و خوبی‌ها را به کناری نهادند و این خود یکی از عوامل تباهی هر جامعه‌ای است.[4]

بخشی از مشکل از دوران رژیم پهلوی آغاز شد و با درگذشت بسیاری از استادان سرشناس، تبعات آن در دو - سه دهه اخیر ملموس گشت و آن قرار گرفتن آموزش علم در ایران در ذیل نظام اداری کشور بود که همچنان ادامه دارد. هدف اولیه آن بود که مردم از سویی به تحصیل در مدارس و دانشگاه‌های تازه تأسیس و از سوی دیگر به کار در ادارات دولتی ترغیب شوند؛ این امر اگرچه نیازی مقطعی بود، امّا به‌تدریج آنهم به برنامه‌ای ابدی برای آموزش عالی کشور مبدل شد. استاد دکتر فرامرز رفیع پور در کتاب‌های «موانع رشد علمی در ایران» و «دریغ است ایران که ویران شود» نشان می‌دهد، این روند در دوران پس از انقلاب اسلامی ایران تشدید شد و به‌جایی رسید که مدرک تحصیلی، نه نشانه توانمندی برای حل مسئله، بلکه در درجه اوّل به ابزاری برای ارتقاء جایگاه شغلی افراد مبدل شد و با تصویب «قانون نظام هماهنگ پرداخت‌ها» تشدید گردید.[5] به اعتقاد دکتر فرامرز رفیع پور اگر مقابل این توسعه سطحی گرفته نشود، از یک‌سو دانشگاه به «کارخانه تولید افراد ناراضی» تبدیل می‌شود و از سوی دیگر شاهد ریشه‌کنی یا حداقل تخریب بنیان‌های تفکر در ایران خواهیم بود که درنتیجه آن قدرت تفکر حکومت تنزّل می‌یابد.[6]

در گذشته، استاد دکتر سیّد جعفر شهیدی و استاد دکتر مجتبی مینوی (متوفی 1355 ه.ش) درباره این معضل بزرگ اعلام خطر کرده بودند.[7] استاد شهیدی به یاد می‌آورد که مرحوم مینوی در جلسه چهلم یا هفته مرحوم فَرزان، این سؤال را مطرح کرد که چرا دیگر امثال فرزان‌ها (که با آن مراتب فضل و دانش، هیچ ورقه مدرکی، حتی دیپلم نداشت) تربیت نمی‌شوند؟ پاسخ او روشن بود: «چون میزان شناخت علم، یک ورقة کاغذ مربعی است که زیرش نوشته می‌شود: «این درجه به او اعطا می‌شود تا از مزایای قانونی آن بهره‌مند گردد.» و این مزایای قانونی وقتی آمد، دیگر نمی‌گذارد که مزایای علمی درست بشود.» مرحوم استاد شهیدی بر روی همین موضوع دست می‌گذارد. به باورِ او تا رابطة میان درجه علمی با مزایای قانونی اصلاح نشود، (اصلاحِ قانون) نیّت‌ها از تحصیل علم، تصحیح نخواهد شد؛ بنابراین پیشنهاد می‌‌کند که تحقیقات نباید«تابع نظام اداری» باشند. ممکن است صدها نفر وارد مقطع دکتری نشوند؛ خب! نشوند اما آن دو نفری که فقط برای یادگیری آمده‌اند، به‌تنهایی خلأ 200 نفر دیگر را پر می‌کنند.[8] مرحوم استاد شهیدی می‌نویسد: «با اطمینان خاطر می‌گویم برنامه‌های آموزشی ما که صرفاً تقلیدی از مغرب زمین است با سنّت و تربیت ما سازش ندارد و هیچ‌گاه نتیجه علمی مطلوب را نخواهد داد.»[9] اینجا باید از خود پرسید که چرا استاد مینوی التماس می‌کرد، که از تبدیل دانشگاه به دکان حذر کنید، و تازه او این بازار وسیع خریدوفروش مقاله ISI (؟) و پایان‌نامه و رساله دکتری را ندیده بود:

«بیش‌ از‌ بیست سال است بنده التماس‌ می‌کنم تحصیل دانش را در این مملکت نجات‌ دهید‌ و این‌ عبارت «از مزایای قانونی آن استفاده‌ نماید» و آثار مترتبه بر آن را از میان‌ ببرید؛‌ مانند رابعة عدویه که می‌خواست آتش در نعمت‌ فردوس زند و آب بر آتش‌ دوزخ‌ بریزد‌ تا مردمان خدای را نه از ترس جهنم و نه از طمع بهشت‌ بپرستند؛ بلکه خدای‌ را‌ برای محبوبی او بپرستند. بیایید آتش در این دیپلم‌ها بزنید و قوانینی را‌ که‌ حقوقی‌ به ازای آن‌ها قائل شده است به دریا افکنید تا مردمِ مملکت جز برای آموختن‌ به‌‌ دانشگاه‌ها‌ نروند و علم را فقط برای علم بیاموزند و آنچه را که فعلاً به‌ پشتیبانی‌ تصدیق رسمی‌ ادعای دانستن آن را می‌کنند، واقعاً بدانند یا دعوی نکنند. ...»[10]

اما مسئلة مهم‌تری نیز مطرح است و آن اینکه در تدوین آیین‌نامه‌های دانشگاهی، جنبه‌های مهمی از میراث ایرانی - اسلامی، خصوصاً خطوط کلی اخلاق و آداب تعلیم و تعلّم نادیده گرفته شد. دیگر خبری از کتاب‌های «اخلاق ناصری» و «آداب المتعلمین» خواجه‌نصیرالدین طوسی (متوفی 672 قمری) و «منیة ‌المرید ...» شهید ثانی (‏متوفی ۹۶۵ه.ق) و «المحجة البيضاء ...» علّامه فیض کاشانی (متوفی ۱۰۹۱ق) و ده‌ها کتاب و سند ماندگار دیگر از آداب تعلیم اسلامی نبود و نتیجه‌اش آن شد که به‌راحتی این امکان برای رؤسای دانشگاه‌ها فراهم شد که به‌دلخواه خود برجسته‌ترین استادان کشور همانند استاد دکتر مهدی گلشنی را با استناد به قانون - و در شرایطی که امکان عدم استفاده از آن نیز موجود بود - به‌اجبار بازنشسته کنند. آموزش علم نباید از اخلاق تهی شود؛ مگر می‌توان خواجه‌نصیرالدین طوسی را بدون اصول فرهنگی و اخلاقی او و نگاهی که به آموزش و ادب تعلیم و تعلم و مجالس علم و علماء دارد، شناخت؟ همو که در بحث رعایت حقوق والدین، استادان و مربیان را به منزلة پدران دانسته است و در وجوب رعایت حرمت ایشان سخن‌ها دارد و نیکی به ایشان را «تالی صحت عقیدت» می‌داند.

بازنشستگی اجباری استاد گران‌قدر دکتر مهدی گلشنی که متعاقب سخنرانی ارزشمند ایشان در بهمن 1396 شمسی صورت پذیرفت، بار دیگر توجه جامعه علمی ایران را به‌ضرورت احیای اخلاق و آداب علمی در جامعه برانگیخت. معظم له بر ضرورت توجه به نیازهای واقعی کشور تأکید کرد و از احساس حقارت و غفلتی که در خصوص هویت ملی و دینی در محیط‌های دانشگاهی ملموس شده است، انتقاد کرد و تصریح کرد که چاپ مقاله در مجلات خارجی یا داخلی به‌خودی‌خود افتخاری محسوب نمی‌شود، بلکه باید به نتیجه عملی پژوهشی که مقاله از آن اخذشده است توجه کرد. «شرط مقاله دکانی است که آمریکایی‌ها به دست عواملشان در ایران بازکرده‌اند؛ اما خودشان هم این کار را در امریکا نمی‌کنند»

در اینجا پیشنهاد می‌شود که مقاله استاد دکتر توفیق سبحانی با عنوان «کدام شفیعی کدکنی؟» مطالعه شود که از رواج سطحی‌نگری تأسف‌باری که دامن‌گیر دانشگاه‌های کشور شده است، سخت انتقاد می‌کند. شرح اصطلاح «دانشجوي حرفه‌ای» در آن مقاله که ناظر به وضعیت تأسف‌بار پایان‌نامه‌‌های دانشگاهی است، واقعیات و حقایق مهمی را از وضعیت موجود در آموزش عالی کشور عرضه می‌کند که سخت خواندنی است.[11] در چنین حال و هوایی دیگر خبری از آن دغدغه‌های اصیل بزرگان جهان اسلام، چون راغب اصفهانی (در الذریعه) و ابو حامد غزالی (در احیاءالعلوم) و دیگران نیست که سخن‌ها در باب ارکان تعلیم و تعلم و راه و رسم آن داشته‌اند. هم شهید ثانی و هم راغب اصفهانی هر دو تأکید دارند که نباید آموزش علوم از هدف متعالی خود خارج شود و به دکانی برای کسب درآمد مبدل شود و هر دوی آنان، طالبان علم را به تأسی از حضرت رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) سفارش می‌کنند که به‌فرمان خدای متعال مفتخر بود: «قُل لا أَسئَلُكُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى» (شوری:23)

چنانکه بیان شد، استادان ممتاز کشور در قبال وضعیت نگران‌کننده آموزش عالی در ایران هرگز سکوت نکرده‌اند و هشدارهای آنان سرمایه‌های ارزشمند نظام آموزش عالی کشورمان هستند. در اینجا فرصت بیان تمامی دیدگاه‌های انتقادی استادان دانشگاه در خصوص وضعیت نابهنجار کنونی میسور نیست و از باب مشتی نمونه خروار تنها به چند نمونه آن اکتفا شد. باید قدردان استاد دکتر مهدی گلشنی بود که بار دیگر این توجه را در میان دانشجویان فهیم و زبده دانشگاه صنعتی شریف و به‌صورت وسیع‌تری در دانشگاه‌های کشور زنده کرد. بازگشت به آداب و اخلاق تعلیم و تعلم، آرزوی همه بزرگان علمی دلسوز کشور بوده است و برخی از رؤسای دانشگاه‌ها به‌جای برخورد قهری و استفاده از ابزار بازنشستگی اجباری – که ان شاء الله با تدبیر مسئولان محترم وزارت علوم ابطال شود - باید زانوی ادب در مقابل دانشمندان پیشکسوت خود بزنند و نصایح پندها و تذکراتِ استادان برجسته کشور را شنوا باشند که شکستن ظرف اخلاق در محیط‌های علمی، به‌منزله تهی شدن دانشگاه‌ها از آداب اصیل تحصیل علم است که اثرات مخربی بر نسلهای آتی خواهد داشت.

نصیحت‌گوش‌کن جانا که از جان دوست‌تر دارند

جوانان سعادتمند، پند پیر دانا را

 


[1]. سید محمدحسین حسینی طهرانی (1415 ه.ق) رسالة نکاحیه: کاهش جمعیت، ضربه‌ای سهمگین بر پیکر مسلمین. طهران، انتشارات حکمت، ص 132

.[2] همان، ص 76.

.[3] اصطلاح فوق از آن استاد مرحوم است.

[4] علاقه‌مندان این بحث را می‌توانند در ترجمه آن کتاب با مشخصات زیر دنبال کنند: شهید ثانی (1359ش) آداب تعلیم و تعلم در اسلام (ترجمه) سیّد محمدباقر حجتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی

[5] رفیع پور، فرامرز (1393 ه.ش) دریغ است ایران که ویران شود، تهران (چاپ اوّل) شرکت سهامی انتشار، ص 177-178.

[6]. همان، ص 181.

[7] برای مطالعه دیدگاه استاد مینوی ببینید:

-         مینوی، مجتبی (آذر 1351 ه.ش) به دانشجویان پندپذیر، یغما، شماره 291.

-         مینوی، مجتبی (فروردین 1370 ه.ش) یادی از علامه سید محمد فرزان، کلک، شماره 13.

[8] شهیدی، سیّد جعفر (فروردین 1363 ه.ش) نشستی با اندیشمند فرزانه دکتر سید جعفر شهیدی، کیهان فرهنگی، شماره 1. ص 7 و 8. نیز ببینید: شهیدی، سید جعفر (1372 ه.ش) از دیروز تا امروز؛ مجموعه مقالات. تهران (چاپ اول) نشر قطره، ص 736 و 737 .

[9]. همان، ص 737.

[10] مینوی، مجتبی (فروردین 1370 ه.ش) یادی از علامه سید محمد فرزان، کلک، شماره 13، ص 247-249.

.[11] سبحانی، توفیق (آبان 1389 ه.ش) کدام شفیعی کدکنی؟ اطلاعات حکمت و معرفت، شماره 56.

کتاب در احوال و اندیشه‌های آیت‌الله حاج میرزا خلیل کمره‌‌ای قدس سره الشریف

 لینک دانلود رایگان:

کتاب در احوال و اندیشه‌های آیت‌الله حاج میرزا خلیل کمره‌‌ای به روایت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ ناصرالدین کمره‌ای

مقاله "ناریخ و تبار  "اندیشه وحدت اسلامی میان فریقین" در میان علمای معاصر امامیه

مقاله "ناریخ و تبار  "اندیشه وحدت اسلامی میان فریقین" در میان علمای معاصر امامیه منتشر شد.  

اینجا را کلید کنید.

 فصلنامه علمی پژوهشی «مطالعات تاریخ اسلام»، شماره 33 تابستان 1396  صفحه 101

http://journal.pte.ac.ir/article-1-192-fa.pdf

تأملاتی پیرامون تألیفات تقریبی و وحدت‌آفرین جهان اسلام - دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی

صحاب وحدت اسلامی و علمای تقریبی مذهب امامیّه، همواره از محققان بنام و خردمندان بزرگِ روزگارِ خود بوده‌اند که در صفِ مقدم مبارزه با وهابیّت و تکفیر و افراطی‌گری و مقابله با استعمار دولت‌های غربی قرار داشته‌اند.

یکی از گام‌های مهم تقریبی همه‌جانبه نگری و داشتن افق وسیعی در شناخت جهان و نظام‌های انسانی موجود در آن است.

دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی
عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


 اصحاب وحدت اسلامی و علمای تقریبی مذهب امامیّه، همواره از محققان بنام و خردمندان بزرگِ روزگارِ خود بوده‌اند که در صفِ مقدم مبارزه با وهابیّت و تکفیر و افراطی‌گری و مقابله با استعمار دولت‌های غربی قرار داشته‌اند. جریان تقریب مذاهب اسلامی را نباید تنها در پاره‌ای از مباحث فقهی محدود کرد و نقش آنان را در مبارزه مشترک با غرب‌گرایی و مظاهر فرهنگِ مادی و حراست از نهاد خانواده؛ و نیز مجاهدت‌های آنان را در مبارزه با استعمار و اشغالگری رژیم غاصب صهیونیستی نادیده گرفت؛ بنابراین یکی از گام‌های مهم تقریبی همه‌جانبه نگری و داشتن افق وسیعی در شناخت جهان و نظام‌های انسانی موجود در آن است.

گام دیگر آنکه بدانیم تقریب مذاهب اسلامی در صف مقدم مبارزه با تکفیر و افراطی‌گری است. زمانی که «ابراهیم الجبهان» مجموعه مقالاتی را در تکفیر شیعه نگاشت، علمای بزرگ آن دوران، همچون: آیات عظام سیّد ابوالحسن رفیعی قزوینی، علّامه حاج میرزا خلیل کمره‌ای، حاج شیخ عبدالکریم زنجانی، حاج شیخ محمد صالح حائری (معروف به علّامه سمنانی) و حاج شیخ محمد خالصی و ... با نگارش تألیفاتی ذی‌قیمت، یکی از مهم‌ترین مجموعه منابع وحدت‌آفرین معاصر را به وجود آوردند؛ یعنی آنان، در عین دفاع از حریم مذهبِ امامیّه در برابر تهمت‌های ناروای شیوخ تکفیری، گرفتار نقشه‌های تفرقه‌آمیز دشمنان اسلام نشدند و از مسیر وحدت اسلامی خارج نشدند. همین موضوع در قبال نقد آثار تکفیری محب‌الدین الخطیب که امروزه از مراجع اصلی فتاوی شیوخ سعودی درباره شیعه امامیّه است، دیده می‌شود. در مقاله‌ای که ان شاء الله در آینده نزدیک منتشر خواهد شد، نشان داده‌ام که یکی از مهم‌ترین منابع تقریبی ما مجموعه تألیفاتی است که توسط علمای شیعه امامیّه در نقد نسبت‌های ناروا و بی مأخذ وهابیان نوشته شده است. آثار آنان اگرچه در فواصل زمانی مختلفی نوشته شده است ولی به جریان وحدت اسلامی عمق و معنایی عمیق‌ بخشید و ازاین‌رو اینکه بزرگان تقریب و وحدت اسلامی از شیعه و سنی می‌گویند مراد «تقریب است نه تذویب» [که در سخنرانی حضرت آیت‌الله سبحانی در دانشگاه یرموک کشور اردن هاشمی] بر آن تأکید شد، حقیقتی است که عملاً جاری و ساری بوده است.

دیگر گام مهم در مطالعات تقریبی آنکه: یکی از مهم‌ترین ویژگی تألیفات تقریبی و وحدت‌بخش، احاطة نویسندگان آن‌ها به منبع‌شناسی روزِ دنیای اسلام است که موجب گشایش افق دیدِ آنان می‌شود. از طریق توجه به بسامدهای منابع می‌توان جهت‌گیری‌های دوست و دشمن را تمییز داد و از میان دشمنان نیز دشمن مغرض را از دشمن نادان جدا ساخت. منبع‌شناسی همچنین قدرت وسیعی در استنادهای درست و به‌موقع از منابع گوناگون، به نویسنده می‌دهد و علاوه بر آن قدرت استدلال را افزایش می‌دهد. همچنین منبع‌شناسی تحلیلی می‌تواند محقق را در تشخیص اصالت متون و افشای تزویر مغرضان یاری کند؛ این شیوه را در آثار علّامه عبدالحسین امینی بسیار دیده‌ایم و مرحوم آیت‌الله کمره‌ای فصلی را با نام «کشف خیانت خیاطان شام و مصر در اسناد آسمانی و الهی» نوشته است که چگونه برخی از نویسندگان در نقل روایتی، بخشی از آن را بریده‌اند تا مطابق عقیده‌شان شود. معظم له چنین عملی را به بازی با عقربک قطب‌نمای کشتی و تاریک کردن خطوط نقشه‌ها تشبیه می‌کند که سرانجامی جز غرق کشتی ندارد.

توجه به نقاط مشترک میان فریقین دیگر گام مهم تقریب است. علمای تقریبی حدیث ثقلین را محور دعوت تقریبی خود قرار داده‌ و بر نقاط موردِ اتفاق مسلمین مانند عقیده مشترک فریقین به «خدای واحد»، «پیامبر واحد (ص)»، «کتاب واحد: قرآن کریم»، «قبله واحد» و .... تأکید کرده‌‌اند. در جامعه‌شناسی حوزه تضاد و وفاق، نقاط مشترک میان اعضای یک جامعه بسیار اهمیت دارد. هر نقطة اشتراکی میان مذاهب یک دین به مثابة رشته و رابطِ پیروان آن‌ها با یکدیگر است و از همین روست که اصحاب تفرقه می‌کوشند تا با کم کردن نقاط اشتراک، از نزدیک‌ شدن مسلمانان به یکدیگر جلوگیری کنند و بذر نفاق و تفرقه را چنان انگلی کشنده به جان مسلمانان می‌اندازند.

عالمان تقریبی به ما آموختند که احساسات را نباید بر عقل و دین حاکم کرد و اعصاب عمومی را بر ضد یکی از مذاهب اسلامی تهییج کرد؛ بلکه باید مستدل و مستند، معارف امامیّه را بدون حمله به معتقدات و مقدسات سایر مذاهب اسلامی عرضه کرد و جانب اخلاق اسلامی را نگاه داشت. همان کار بزرگی که مرحوم آیت‌الله علّامه محمدرضا مظفر (1322 – 1383 ه.ق) با تألیف کتاب ارزشمند «عقائد الامامیة» انجام داد و از سفارش‌های مؤکد آیت‌الله‌العظمی سیّد حسین بروجردی آن بود که «اگر می‌شنیدند کسانی با اعمال خود موجبات نفاق و تفرقه شده است، در هرکجا و هر مقامی که بودند مورد توبیخ ایشان قرار می‌گرفتند.» (نقل از کتابِ خاطرات داماد ایشان مرحوم آیت‌الله علوی بروجردی)

و باید که سوء‌نیت‌ها را از سوء تشخیص‌ها جدا کنیم و در کامل مبرد و کشف الغمه و مناقب شهرآشوب و برخی دیگر از منابع اسلامی (با الفاظ مختلف) از ابن عایشه نقل است که روزی حضرت امام حسن بن علی علیهما‌السلام در حال عبور از مسیری بود که مردی شامی به او رسید و چون حضرت را دید، مسحور وقار و جلال امام (علیه‌السلام) شد. نام حضرت (علیه‌السلام) را پرسید: امام (علیه‌السلام) فرمود: حسن بن علی بن ابیطالب (علیهم‌السلام) و مرد متأثر از تبلیغات دشمنان، زبان به بدی و زشتی گشود. امام علیه‌السلام خاموش بود تا سخن مرد به پایان رسید؛ آنگاه بشاش و خندان او را سلام داد و فرمود: ای مرد به گمانم عربی غریب هستی که درباره من به‌غلط افتاده‌ای؛ همانا که از ما طلب خشنودی کنی رضای تو جویم و اگر سؤال کنی ترا عطا فرمایم و اگر طلب راه راست کنی تو را هدایت کنم و اگر اسبی باید ترا سوار کنم و اگر گرسنه‌ای سیرت کنم و چنانکه برهنه‌ای بپوشانمت و اگر نیازمندی بی‌نیازت کنم و ... و ... و چنان باران رحمت امام باریدن گرفت که آن مرد به گریه افتاد و گفت: «الله یعلم حیث یجعل رسالته» پیش‌تر هیچ‌کس را از تو و پدر تو دشمن‌تر نداشتم و اکنون هیچ آفریده را از تو و پدرت در روی زمین دوست‌تر ندارم.

علمای در مبارزه با نسبت‌های ناروای مغرضانی همچون عبدالله علی القصیمی و یا ابراهیم الجبهان و یا محب الدین الخطیب و موسی جار الله، سوءنیت را از سوء شناخت و تشخیص جدا کردند و با شجاعت و قدرت علمی، سوءنیت آنان را بر همه مسلمانان آشکار کردند و درعین‌حال توجه داشتند که موضعِ تبلیغاتی مخالفان مغرض وحدت اسلامی خاصه وهابیان، موضع خاص آن‌هاست و ارتباطی با اکثریت اهل سنت ندارد، هرچند در مواقعی به دلیل تبلیغات اقلیت و سکوت اکثریت، اقلیت، نقشِ اکثریت را بازی می‌کند.

آنان در مقابل توهین‌ها و تندی‌های شیوخ وهابی و تکفیری صبورانه به روشنگری اذهان مسلمانان پرداختند و در دفاع از مذهب امامیّه متوسل به تکرار روش‌های ناروای وهابیان در توهین به مقدسات مسلمانان نشدند. علّامه میرزا خلیل کمره‌ای در خاطره‌ای از سفر حج خود (1367 ه.ق) می‌نویسد که در صُفّة مسجدالنبی نشسته و در حال تلاوت قرآن بود که ناگاه دیدند در وسط مسجد غوغایی به راه افتاد و فردی را کشان‌کشان آوردند و تازیانه زدند. معلوم شد ایرانی است و جرمش کشیدن سیگار است. در اینجا بحثی میان او و شیخی مصری در می‌گیرد. شیخ مصری که گمان نمی‌برد علّامه کمره‌ای ایرانی باشد، به معظم له گفت: آن مرد ایرانی است (بگذار او را بزنند) و افزود پنج سال پیش نیز مردی ایرانی وارد مکّه شد و کعبه را ملوّث کرد و گردن زده شد و من خود از شاهدان آن ماجرا بودم. میرزا خلیل گفت که تو شاهد زور و تزویر بودی و او را قسم داد که آیا خودت به چشم سر مشاهده کردی که او کعبه را ملوّث کرد؟ در ادامه علّامه کمره‌ای استدلال می‌کند که اولاً آیا عقلاً افسانه نقشه شیعیان برای ملوّث کردن کعبه می‌تواند حقیقت داشته باشد و ثانیاً آیا قی کردن (که قی نجس نیست) آن‌هم از روی غیر عمد، می‌تواند دلیلی بر قتل ضیوف بیت‌الله الحرام باشد؟ و ثالثاً حدیثِ (من احدث فی الکعبة یُقْتل و یضرب عنقه) مختص به تغوط عمدی است؛ و با استدلال او موضع شیخ مذکور آرام‌آرام معتدل شد و از باورهای نادرست رایج درباره شیعه کمی فاصله گرفت. در حقیقت، یکی از ویژگی‌های مهم تألیفات علمای تقریبی تلاش برای آشنایی عامّه مردم با وظایف مذهبی‌شان و آموختن شیوة سلوک اسلامی با سایر پیروان فرق مسلمین بود.

آیت‌الله علّامه سید ابوالحسن رفیعی قزوینی(ره) (1315 - 1395 ه.ق) یکی از آن عالمان بزرگی است که از اندیشه وحدت اسلامی و تأسیس دارالتقریب قاهره حمایت کرد و در دو رساله خود با عناوین: «حول عقائد الامامیّه فی جواب الجبهان الکویتی» و «من حول عقائد الامامیّه الموسوم برجم الشیطان لمعة من انوار الطریقة لتشیع فی جواب الخطوط العریضة» ضمن شرح عقاید شیعه امامیّه از اندیشه وحدت اسلامی سرسختانه دفاع کرد و مسلمانان را از تعصب کور و توهین برحذر داشت و متوجه نقشه‌های استعمارگران در ایجاد تفرقه در جهان اسلام کرد. خاطرنشان می‌شود که معظم له از شاگردان آیات عظام: عبدالکریم حائری یزدی، عبدالنبی نوری، میرزا هاشم اشکوری، مسیح طالقانی بود و اجازه اجتهاد و روایت از آیات عظام حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، حاج سیّد ابوالحسن اصفهانی و حاج شیخ محمدرضا مسجد شاهی اصفهانی داشت. او در وصف اهمیّت وحدت اسلامی و اندیشه دارالتقریب که موردحمایت آیت‌الله‌العظمی سیّد حسین بروجردی بود، می‌نویسد:

«خداوند را سپاس که حقیقتاً امروزه اندیشه دارالتقریب، دعوت هر مسلمانی (شیعه و سنی) است که برای دین خود و مبادی و اصول آن، جویای عزّت است و هدف هر مصلح دانشمندی است که درصدد انتشار مبادی حق در فضایی آرام و منصفانه است ...»

نمونه‌ای دیگر از عالمان بزرگ امامیّه را که به موضوع تقریب و وحدت اسلامی توجه شایانی مبذول کرد، آیت‌الله علّامه میرزا خلیل کمره‌ای (ره) (1317 – 1405 ه.ق) فقیه، مفسر، حکیم معاصر شیعی بود. او از شاگردان آیات عظام: عبدالکریم حائری یزدی، ملّا محمد بیدهندی، سیّد احمد جاوه‌ای، میرزاعلی اکبر یزدی است. معظم له همدرس با مرحوم حضرت امام خمینی بود و از شاگردانش می‌توان به آیات علّامه سیّد مرتضی عسکری و سیّد محمود طالقانی و حاج شیخ مرتضی حائری اشاره کرد؛ و او به‌حق مؤسس کرسی درس تفسیر قرآن کریم در حوزه علمیّه قم است که در مسجد امام حسن عسکری (ره) برگزار می‌شد.

ابراهیم الجبهان در مقالات بی‌پایه و بنیان خود مدعی شده بود که «اختلاف میان امامیه و غلات تنها صوری است و نه جوهری» و این ادعای بی‌اساس که در آثار القصیمی و دیگران تکرار شده بود، منجر به نگارش کتاب «مبارزات رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و ائمه شیعه معصومین علیهم‌السلام» از سوی آیت‌الله کمره‌ای شد که در آن کتاب، فصل‌به‌فصل و به صورتی مستند، به مبارزات پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم‌السلام اشاره کرد او در مقدمه دوّم خود بر آن کتاب می‌نویسد:

«در این دوران تیره وحشت زاد بزرگ‌ترین مصیبت ما این است که از خطرهایی که ما را فراگرفته تغافل نموده و خود را به کوری زده و هر یک، دیگری را تکفیر می‌کنیم و اختلافات مجتهدین را در مسائل فرعی به‌منزله اختلاف در دین می‌دانیم. مثلاً اگر یکی از برادران هم‌کیش، نمازگزاری را ببیند که بر خاک سجده می‌کند دادوفریاد می‌کشد، بااینکه ازنظر شیعه امامیه سجده به زمین و آنچه از زمین می‌روید غیر از مأکول و ملبوس صحیح است و اما بر آن دو صحیح نیست، چون‌که خوراک و پوشاک است که معبود اهل دنیاست. متأسفانه دولت‌های استعمارگر این تفرقه‌ها را تشدید کرده، دامنة این اختلافات را به مراحل وسیع‌تری کشانده و این شکاف‌ها را توسعه بیشتری داده است و فوق‌العاده در دعوت‌های سوء خود مبالغه نموده تا جائیکه هر تهمت ناروایی را برادران ساده‌لوح ما به ما نسبت داده‌اند و هرگونه تهمت و بهتانی را برای ما تجویز نموده‌اند. مثل عبدالله علی القصیمی که کتاب «الصراع بین الاسلام و الوثنیه» را چنان نوشته است که این کتاب شیخ «ابوالسمح» پیش‌نماز حرم را در مکه اغفال کرده و در تقریظی که بر کتاب مزبور نوشته می‌گوید:

لَقَْد کُنّا نَعَدُّ الرَّفْضَ جُرماً
فَبَیَّنَ کُفْرَهُ هذا الصَّراع

یعنی ما از پیش رافضی بودن را تنها جرم و گناه می‌شمردیم، اکنون این کتاب «الصراع ...» کفر شیعیان را روشن ساخت.»

افرادی چون علّامه کمره‌ای به‌خوبی متوجه این نکته شده بودند که دست استعمار در پشت چنین تألیفاتی نهفته است و با هوشمندی تمام، اهل سنت را از شیوخ تکفیری جدا کردند و موضوع را به نزاع شیعه و سنی مبدل نکردند و به بیان او

«دور نیست که از طرف دست استعمار یا اسرائیل و عمل قاعده جدایی بینداز و حکومت کن، برای آنان [امثال قصیمی، حفناوی، محب الدین الخطیب و ابراهیم الجبهان] مزدی تعیین شود.»

و باز در مواجهه با وهابیّت و به‌ویژه تألیفاتِ ابراهیم الجبهان، یکی دیگر از بزرگان معاصر آسمان فقاهت و تقوی شیعه امامیّه، یعنی آیت‌الله علّامه حاج شیخ عبدالكريم بن محمدرضا زنجانی نجفی (ره) (1304- 1388ه.ق) کوشش‌های وسیعی را در مبارزه با تکفیر و افراطی‌گری به عمل آورد. او یکی از بزرگان دعوت وحدت اسلامی در دوران معاصر است و در مقام علمی معظم له همین بس که مرجعیتش به تأیید اساتیدش سيّد محمدکاظم طباطبایي يزدي و سيّد محمّد فیروزآبادی يزدي و نیز سیّد ابوالحسن اصفهانی رسیده است. توضیح آنکه آیت‌الله سیّد محمّدکاظم طباطبایی یزدی (در سال 1336 ق) و بعدها آیت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی ارجاع به احتیاط به ایشان کردند و آیت‌الله سیّد محمّد فیروزآبادی در دوران بیماری‌اش که منجر به وفاتش شد، به سال 1345 ق، معظم له را به‌عنوان مرجع تعیین کرد. (زنجانی، 1375: 4 - 5)

او پاسخی محکم به کتاب الجبهان داد و آنگاه‌که مرحوم آیت‌الله عبدالکریم زنجانی در نامه‌ای به شیخ عبدالله سالم الصباح امیر کویت که به شهر نجف اشرف آمده بود، چنین نوشت:

«... شاید به خاطر آورید چندی پیش در محضر شما با ما در روضة حیدریه نجف اشرف قرآنی را به خط شریف امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام امام شیعیان در گنجینه کتب آن حضرت مشاهده فرمودید و مخصوصاً دریافتید که آن قرآن حرف‌به‌حرف با قرآن شریفی که بین عموم مسلمانان متداول است مطابق است، اکنون نظر شما را به نوشته جبهان کویتی در شماره 5 مجله رایت اسلام منتشره ریاض پایتخت کشور سعودی جلب می‌نماید که نامبرده سخت به قرآن شریف و ائمه شیعهعلیهم‌السلام تاخته است؛ بی‌شک او از اهریمن الهام گرفته دشمن اسلام و از معاندین کویت است.

مقاله او عموم مسلمین را ناراحت ساخته تا جایی که سیلی از نام‌ها و تلگراف‌های اعتراضیه از مسلمانان اطراف جهان به‌سوی ما سرازیر گردیده است، شایسته است که والاحضرت به این قضیة فتنه‌انگیز و تفرقه‌انداز بین مسلمین توجه و اهتمام خاص مبذول فرموده، ما را از چگونگی اقدامات شدیدی که درباره مجرم ابراهیم جبهان معمول داشته‌اید مطلع فرمایند. (ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم) والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. 15/5/1380ه.ق امضاء عبدالکریم زنجانی.»

امیر کویت پس‌ازآنکه در حرم مبارک نجف اشرف، نسخه قرآن مذکور را قرائت می‌کند، متوجه می‌شود که قرآن شیعیان کاملاً مطابقت با قرآنی دارد که در نزد مسلمین متداول است و در اثر آن مجلس بر اکرام و احترام شیعیان در کویت افزود و به آن‌ها آزادی در شعائر دینی ازجمله پخش اذان شیعه را بالای مأذنه با بلندگو داد. امیر کویت در پاسخ آیت‌الله زنجانی (ره) نوشت که «عمل این دیوانه گمراه مفسده‌جو [ابراهیم الجبهان] ما را سخت ناراحت ساخت. کاملاً میدانید و تأکید می‌کنیم که ما در احترام و تقدیس و رعایت حق اهل‌البیت با شما احساسات مشترکی داریم و لازم به توضیح نیست که این امر احساسات ما را چون شما جریحه‌دار نمود ما همگی پیرو یک دین بوده، هیچ عملی مانند کار ناشایست این نادان که به‌محض وصول خبر اقداماتش او را از کویت تبعید نمودیم، نمی‌تواند بین ما تفرقه ایجاد کند

قضایای فوق در کتاب خاطرات سفرهای آیت‌الله زنجانی که توسط محمّد سعید ثابت گردآوری‌شده و مرحوم سردار نیا آن را با عنوان «کتاب یگانگی اسلام یا هم‌آهنگی مذاهب مسلمین» به فارسی ترجمه‌شده است، به‌تفصیل موجود است.

آیت‌الله علّامه حاج شیخ محمد صالح حائری(ره)، معروف به علّامه مازندرانی (1297 - 1391 ه.ق) از شاگردان آیات عظام: سیّد محمدکاظم یزدی و میرزا حسین ابن میرزا خلیل مجتهد تهرانی بود. از آثار اوست: «تفسیر سوره حمد»، «حکمت بوعلی»، «کلمات الحجج العامرة فی ظلمات اللجج الغامرة فی دفع مفتریات علی الإمامیة» و کتاب اخیر او در رد شبهات ابراهیم الجبهان کویتی است؛ که با هوشیاری دست استعمار را در تفرقه میان مسلمانان می‌بیند. همان‌طور که آیت‌الله حاج شیخ محمد خالصی نیز که نقدهای مفصلی بر آثار جبهان دارد، در پس هر قلمی که در پی درگیری میان مسلمانان است، تقشه استعمار را برای سلطه بر مسلمانان می‌بیند.

ادبیات تقریب و وحدت اسلامی دریای بی‌کرانی است که نمی‌توان آن را در چند صفحه چنین خلاصه کرد؛ پس به همین اندک بسنده کرده و در پایان به جریان نوینی اشاره می‌شود که در آینده به ارتقای سطح مطالعات خواهد انجامید. بحمدلله چند سالی است که مراجع معظم تقلید، حضرات آیات عظام حاج شیخ ناصر مکارم شیرازی و حاج شیخ جعفر سبحانی که سابقه‌ای طولانی در نگارش آثار علمی و تلاشی وصف‌ناپذیر در نقد وهابیّت داشته‌اند، کوشش دیگری را برای اعتلای عملی وحدت اسلامی و نفی تکفیر و ترورِ مسلمانان، سامان داده‌اند که شاید در وهلة اوّل، در «کنگره بین‌المللی خطر جریان‌های تکفیری» نمایان شود؛ امّا اهمیت کار ایشان در آن است که وهابیّت پژوهی را به‌سان یک سنّت مطالعاتی در حوزه علمیّه قم پایه‌گذاری کرده‌ و سامان بخشیده‌اند که در تأسیس مراکزی چون دارالإعلام لمدرسة اهل‌البیت علیهم‌السلام (www.darolelam.ir) با آن کتابخانه‌ای غنی و روبه گسترشش و نیز دبیرخانه کنگره خطر جریان‌های تکفیری نمایان می‌شود. اساتید و محققان و محصلان آن مؤسسه، در جریان شرکت در اجلاس‌ها و کنگره‌ها تجربه می‌آموزند و به لحاظ علمی ارتقا می‌یابند؛ امری که ثمرات ارزشمند آن با گذشت زمان مشاهده خواهد شد و زمینه‌ساز مطالعاتی نظام‌مند و مستمر در این حوزه خواهد شد.

برشی کوتاه از کارنامه سیاه آل سعود بر ضد شیعیان داخلی - دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی

استعمار و پیدایش سلطنتِ آل سعود

شناختِ سیاست دولت سعودی در قبال شیعیان آن کشور، درگرو شناخت پروژه وسیعی است که توسط استعمار بریتانیا در سرزمین‌های خلافت عثمانی به اجرا گذاشته شد و با اشغال فلسطین، ابعاد بسیار پیچیده‌ای یافت و اینک نیز از نو در حال بازنویسی است.

مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمد خالصی که عمری را صرف مبارزه با استعمارِ بریتانیا و عوامل داخلی‌اش، همچون رضاخان پهلوی کرد، درک بسیار هوشمندانه‌ای از رابطة استعمار و تفرقه و تضاد در عالم اسلام داشت. او به‌خوبی متوجه رابطه‌ای مهم میان حضور استعمارِ بریتانیا در کشورهای مستعمره با انتشارِ آثار تفرقه‌آمیز میان مسلمانان (و نیز غیرمسلمانان) شده بود. استعمار بریتانیا از حدود 1800 میلادی بر جامعه هند مسلط شد و در همان حدود، عبدالعزیز دهلوی (متوفی 1823 میلادی) کتابِ تکفیری «تحفة اثناعشریه» را نوشت. از دیدِ آیت‌الله خالصی، این‌گونه هم‌زمانی‌ها، اتفاقی نیستند؛ استعمارگران می‌کوشند مسیر اختلافات را چنان جهت دهند که به ایجادِ شکاف‌های فعال عقیدتی و درگیری عملی میان مسلمانان بینجامند؛ درنتیجه وضعیتی پیش آید که مسلمانان به‌جای آنکه با بریتانیایی‌ها بجنگند، با هم بجنگند. آیت‌الله خالصی می‌نویسد: بریتانیا به واسطة همین کتاب، بیش از یک‌صد سال ملت هند را چپاول کرد؛ و درست زمانی که پای بریتانیا به عراق باز ‌شد، همان کتاب، یعنی «تحفة اثنا‌عشریه» توسط شیخ محمود آلوسی خلاصه شد و در سال (1300 قمری / 1882 م) در عراق منتشر شد. البته سلطان عبدالحمید به‌سرعت متوجه فتنه مذکور شد و به جمع‌آوری کتاب پرداخت. این‌گونه تشدید فرقه‌گرایی‌ها «دقیقاً» زمانی بود که بریتانیا به برنامه تجزیه سرزمین‌های اسلامی مبادرت کرده بود و به تقویت و حمایت ویژه‌ آل سعود می‌پرداخت. استعمارگران به‌دقت زمینه‌های مستعد تضاد در جهان اسلام را مطالعه و رصد می‌کنند و در مواقع نیاز از آن بهره‌برداری می‌کنند، در اسناد منتشرشده وزارت خارجه بریتانیا گزارشی (1926 م) از عزل تمامی ائمه مساجد مکه مکرمه و مدینه منوره و جایگزینی شیوخ وهابی نجدی بجایشان به چشم می‌خورد که طبق بررسی مأمور بریتانیا، شیوخ مذکور برخاسته از سپاه اخوان وهابی‌اند و ویژگی آنان تکفیر سایر مذاهب اسلامی است. این گونه گزارش‌ها، مبنای تصمیم‌گیری‌های دولت بریتانیا برای شکلگیری آینده جهان اسلام بود. 

 و بسیار جالب‌توجه است که در همان زمانی که علمای بزرگ شیعه از قبیل آیات عظام میرزا محمدتقی شیرازی (میرزای دوم)، آخوند خراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی و ... با صدور فتاوی جهادیه از خلافت عثمانی و سرزمین‌های اسلامی، علیه تجاوزِ دول متجاوز غربی دفاع کرده و فتاوی جهادیه علیه اشغالگری کفّار صادر می‌کردند، آل سعود در حال جنگ با خلافت عثمانی و تصرف شهر به شهر سرزمین حجاز بود. نمونه‌های متعددی از فتاوی مذکور و اسناد آن، در کتاب «کامل سلمان جبوری» با عنوان «المواقف ‌المشترکة لعلماء ‌العراق و ایران ضدالغزو الاجنبی للبلاد الاسلامیة 1905 - 1920 م» و نیز کتاب «رسائل جهادیه» تألیف دکتر محمدحسن رجبی موجود است.

عبدالعزیز آل سعود (پدر ملک سلمان) شهر ریاض را در سال 1902 میلادی به اشغال خود درآورد و با ایجاد سپاه «اخوان وهابی» که به روایتِ مورخان، خلق‌وخویی تکفیری و رفتاری خشونت‌بار داشتند، در طی سال‌های بعد، بر تمامی حجاز و شهرهای مقدس مکه و مدینه سیطره پیدا کرد. این جبهه‌بندی‌ها اتفاقی و از روی تصادف نیست. ظهور آل سعود در دوره‌ای که نهایتاً به تأسیس دولت عربستان سعودی انجامید، در راستای سیاست بریتانیا بود که در آن زمان با شیوه تقسیم سرزمین‌های عثمانی، نظر به درگیری توأمان مسلمانان با یکدیگر داشت و در این خصوص به کتاب «هذه هی‏ الوهابیة» اثر مرحوم آیت‌الله مغنیه رجوع شود.

در مواجهه با وهابیّت لحظه‌ای نباید چشم از استعمار برداشت و غافل شد و خدای ناخواسته موضوع را مبدل به تفرقه میان شیعه - سنی کرد که قدرت‌های غربی، سالیانِ درازی است که دامی بزرگ را پهن کرده‌‌اند و در کمین صید خود نشسته‌اند.

زندگی شیعیان حجاز در فضایی آکنده از تکفیر و توهین

ماجرای تروریسم تکفیری ازآنجا شروع نمی‌شود که جنایتکار داعشی در حال بریدن گلوی قربانیِ مسلمان خویش، با توجیه کفر و شرک اوست؛ این چیزی است که اتفاقاً رسانه‌های داعشی و تلویزیون‌های الجزیره و العربیه و ...، سعی در القای آن به بیننده دارند. در همان زمانی که کشتارِ مسلمانان اتفاق می‌افتد، ماجرای اصلی درجای دیگری رخ‌داده است. مردم عادی معمولاً کالا‌ها یعنی محصولات نهایی را در ویترین‌های فروشگاه‌ها مشاهده می‌کنند، ولی محققان به سراغ کارگاه‌ها و کارخانه‌‌ها و مسیر خط تولید تا مصرف آن کالاها می‌روند. زمانی که پشت صحنة عقیدتی تروریسم تکفیری تبیین شود، می‌توان واقعیت‌های ناگفته و خاموش بزرگی را مشاهده کرد. زندگی در سایه حکومت شیوخ آل سعود، زندگی در کارخانه تولید تکفیر و مقدمات تروریسم است. در اینجا تنها به یک مثال اکتفا می‌کنم تا سختی زندگی شیعیان و اهل سنت غیر وهابی، ملموس‌تر شود. تاکنون کتابی درباره «جامعه‌شناسی ادعیه شیوخ سلفی» تألیف نشده است و امید که چنان اثری نوشته شود تا با تحلیل کلمات و نام‌ها و عبارات و مثال‌های آن‌ها، عمقِ نگاه تکفیری و شباهت وهابیت سعودی به وهابیت داعشی مشخص شود. برای مثال، در ادعیّة معروف شیوخ سلفی در سخنرانی‌هایشان، از خداوند خواسته می‌شود که زمین‌لرزه‌های کُشنده و گدازه‌های سوزاننده بر شیعیان فرو فرستاده شود و شیعه و یهود (هردو به عنوان کافر) به جان هم بیفتند.

اللهم سلط على الشیعة الزلازل المهلکة، والبراکین المحرقة، اللهم سلط الشیعة على الیهود؛ وسلط الیهود على الشیعة

و این همان ذهنیتی است که شیوخ وهابی در مقدس‌ترین اماکن مذهبی مسلمانان به ترویج آن می‌پردازند. و به این نمونه دعای وهابی تکفیری، شیخ محمد زغبی، از شیوخ ماهواره‌های سعودی مانند وصال، توجه شود که می‌کوشد تا در قالب دعا، تنفر مذهبی و تروریسم تکفیری را به مخاطبان ناآگاه خود القاء می‌کند:

 ... اللهم علیک بالروافض؛ اللهم جمد الدماء فی عروقهم؛ اللهم جمد الدماء فی عروق مرجعیاتهم وأئمتهم، وعلمائهم؛ اللهم سلط علیهم الغلاء والبلاء والوباء؛ اللهم جمد الدماء فی بطونهم وظهورهم؛ اللهم سلط علیهم السرطان؛ اللهم احفظ بلادنا منهم، اللهم احفظ مصر منهم، اللهم احفظ المملکة العربیة السعودیة منهم، اللهم احفظ الکویت منهم، اللهم احفظ البحرین منهم، اللهم احفظ بلاد المسلمین جمیعاً من الروافض؛ اللهم انصرنا علیهم ...

مضمون تمام بندهای دعای او بر محور قتل و کشتار شیعیان و درخواست جهت ابتلای آنان به انواع بیماری‌ها و هراساندن مردم کشورهای منطقه از آنان و ... می‌چرخد. همین فرد تکفیری سال‌هاست که با حقوق دولت سعودی، در مساجد قاهره پرسه می‌زند و چنین کلماتی را به مخاطبان ناآگاه خود تلقین می‌کند. از دید او شیعیان امامیه باید کشته شوند و اثری از آن‌ها بر روی زمین باقی نماند. و اینجاست که می‌بینیم ذهنیت تروریست‌های القاعده و داعش یک‌شبه ایجاد نشده است.

ناگفته نماند که مفتیان وهابی آل سعود، از قبیل عبدالعزیز بن باز، ابن جبرین، اللحیدان و ... دعا برای پادشاهان آل سعود را (به‌عنوان ولی امر مسلمین) واجب و از افضل عبادات شمرده‌اند و اوقاف سعودی کتابی را با عنوان «الدعاء لولاة الأمر» نگاشته و در میان مسلمین منتشر کرده است. در منابر مکه و مدینه هرگونه توهینی به شیعیان رواست، امّا آنان چرا در ادعیة خود نامی از اوباما و کامرون، اولمرت و لیونی و ... نمی‌برند؟

این‌ها نشان‌دهنده فضای روانی بسیار سختی است که مسلمانان ناهمسو با وهابیّت، در عربستان تحمل می‌کنند. ادعیه شیوخ سلفی درباره اهل سنت که از مشرب‌های صوفی هستند، کمتر از شیعه نیست و برای آنان نیز از خداوند متعال تقاضای عذاب‌های الهی قوم عاد و ثمود و نوح را برایشان درخواست می‌کنند! و سخن و مثال‌ها دراین‌باره بسیار است و مجال اندک.

حضور تاریخی شیعه در عربستان قدمتی دراز دارد و چنانکه مرحوم علّامه محمدحسین مظفر در کتاب تاریخ شیعه بیان کرده است، حجاز، اولین سرزمینی بود که پذیرای حضور شیعیان شد و از دیرباز قبایل شیعه‌نشین همچون بنوجهم و بسیاری از قبیله بنی عوف؛ و در شهر مدینه شیعه نخاوله و در روستاهای مدینه شیعه العوالی حضورداشته‌اند. حضور شیعیان در مناطق شرقی عربستان در استان‌های قطیف و أحساء بسیار است.

پیش‌تر، از خلال دعاهای شیوخ سلفی در منابر رسمی آل سعود، به رویکردِ ضد انسانی آن‌ها در قبال مسلمانان اشاره شد. عقاید مذکور، شالوده نگاه رسمی سعودی به شیعیان است، هرچند در عمل، برخی از سیاستمداران سعودی، مایل به اتخاذ سیاستی نرم‌تر با اعطای حداقلی از امکانات هستند؛ و برخی دیگر همچون دولت ملک سلمان و ولیعهدش، نگاهی خشن و امنیتی به شیعه دارند. در هر دو حالت، شیعیان همواره با اتهام با ایران مواجه و مورد بدبینی حاکمان سعودی هستند. موضوع دیگر حساسیتی است که در ارتباط با مرجعیت شیعه موجود است و غالباً شیعیان در احکام عملیّه، از علمای حوزه‌های علمیّه نجف اشرف و ایران تقلید می‌‌کنند. در اینحا یادی نیز از مرحوم حاج شیخ علی العمری (متوفی 1432 ه.ق) کنیم که از علمای شیعه مقیم مدینه منوره بود و نماینده فقهای بزرگ حوزه‌های علمیّه ایران و عراق بود.

 نمونه‌ای مُدَوَّنی از نگاه آل سعود به شیعه را می‌توان در آثار شیخ وهابی و تکفیری، ناصر العمر (متولد 1373 ق / 1952م) به‌ویژه کتابِ «واقع الرافضة فی بلاد التوحید» (انتشار به سال 1413 ه.ق‌) مشاهده کرد. او در آن کتاب، تعداد شیعیان عربستان را تنها پنج درصد جمعیت آن کشور قلمداد کرد و حکومت سعودی را به اجرای برنامه‌ای منظم جهت پاک‌سازی سعودی از لوث وجود شیعیان امامیّه - که آنان را کافر می‌داند - فرامی‌خواند. موارد زیر از زمرة پیشنهادهای اوست که از مصادیق جنایت علیه بشریت است:

1) حذف شیعیان امامیّه از تمامی مشاغل دولتی،

2) ممنوعیت کتاب‌هایشان،

3) اجبار به پذیرش مذهب رسمی عربستان،

4) تبعید دسته‌جمعی‌شان.

خواسته‌های شیعیان

خواسته‌های شیعیان عربستان، کم‌و‌بیش خواسته‌هایی است عمومی درباره حقوق ضروری هر انسان که مورد مطالبة مردم مصر و تونس و یمن و بحرین و ... بوده است. درگذشته، تظاهرات خونین شیعیان قطیف در محرم سال 1400 قمری (1979 م) (موسوم به انتفاضة محرم) برای تحقق حداقل حقوق مدنی‌شان رخ داده بود و شعار مردم در آن تظاهرات «لا سنیة لا شیعیة... وحدة وحدة إسلامیة» بود که حمام خونی به راه افتاد.

در سال 2011 م نیز پس از وقوع انقلاب‌های مردمی تونس و مصر، شیعیان بار دیگر مطالبات خود را مطرح کردند؛ مثلاً یکی از خواسته‌های شیعیان عربستان آن است که در مدارس عمومی، کودکان هر یک از مذاهب اسلامی، کتاب اختصاصی مذهب خود را داشته باشند. مثلاً در ایران، کتاب دین و زندگی، برای کودکانِ اهل سنت و بر اساس فقه و عقیده ایشان تدریس می‌شود و در کتاب‌های همه کودکان ایرانی، بر وحدت و برادری اسلامی تأکید می‌شود. شهید النمر این پرسش را داشت که چرا سعودی این خواسته را نادیده می‌گیرد؟ یا خواسته شیعیان آن است که دولت و ارکان آن، از ترویجِ تنفر مذهبی در جامعه سعودی اجتناب کنند؛ تبعیض کنار گذاشته شود و کرامتِ همه مسلمانان حفظ شود. زندانیان سیاسی که سال‌هاست بدون محاکمه در زندان هستند، آزاد شوند؛ و احساس امنیت به خانواده‌های شیعیان بازگردد. در اینجا یادی کنیم از مرحوم علّامه حاج شیخ محمدحسین مظفر که درباره سفر حج خود (1365 ه.ق) می‌نویسد: زوّار شیعه ابداً نسبت به دین و جان و مال و ناموسشان احساس امنیت نمی‌کنند و کافی است فردی ناآگاه یا معاند شهادت دهد فلان شیعه قصد مخالفت با شریعت را دارد تا خون او مباح شود و او نمونه ابوطالب یزدی را مثال می‌زند که تنها به‌صرف یک ادعای نادرست گردن زده شد.

توجه شود که ما در حال سخن گفتن از نظام سیاسی عربستان سعودی هستیم که مستبدترین و غیرمنطقی‌ترین نظام حاکمه در جهان است و اگر در «کتاب گینس» نام پادشاهی آل سعود، به عنوان رکورددار دیکتاتوری مطلقه ثبت شود، گمان نمی‌کنم هیچ‌گاه این عنوان کریه از او گرفته شود. ما در حال صحبت از نظامی هستیم که از سال 1902 میلادی (زمان فتح ریاض) تاکنون، یعنی بالغ‌بر یک‌صد و چهارده سال، یک پدر و پسرانش (سعود، فیصل، خالد، فهد، عبدالله، سلمان) بدون هیچ انتخاباتی، به‌دلخواه خود حکمرانی کرده‌اند. ما از جامعه‌ای بحث می‌کنیم که مفتیان انتصابی آن، دموکراسی را به هر صورت ممکن (شکلی یا محتوایی) حرام؛ و در حکم تشبه به کفّار می‌دانند. از دید آنان، حکمِ تظاهرات نیز چنین است؛ و از جامعه‌ای می‌گوییم که انتقاد از شاهان سعودی به منزلة خروج بر حاکم است؛ و مجازات سختی در انتظار منتقدان است. احکام تحریم تظاهرات، انتخابات، دموکراسی و ... در فتاوی رسمی بن باز و ابن جبرین و آل الشیخ و دیگران موجود است و به دلیل قیام‌های مردمی جهان عرب در سال 2011 م، کلیّه فتاوی مذکور در شمار میلیونی بازنشر شدند و این امر موضوعی پنهانی نیست.

آیت‌الله باقر النمر چندین بار دستگیر شد؛ اما آخرین دستگیری وی در سال 2012 م، به دلیل سخنرانی‌اش جهت مطالبه عدالت بود. معظم له همواره بر اعتراضِ مدنی و آرام تأکید داشت و جالب‌توجه آنکه چنانکه در وب‌گاه رسمی او آمده است، او نه‌تنها استفاده از سلاح را جایز نمی‌دانست، بلکه حتی پرتابِ سنگ به سوی مأمورین امینی را مُجاز نمی‌شمرد. مطالبات او عموماً اصلاح نظام بر مبنای عدالت؛ حقِ آموزش مذهبی کودکان بنا بر مذهبشان؛ اجتناب دولت از فرقه‌گرایی در جامعه؛ و درخواست جهت بازسازی «قبرستان مطهر بقیع» بود که توسط پدرِ ملک سلمان، پادشاه کنونی عربستان تخریب شد و این مطالبة دیرپای خیل عظیمی از مسلمانان است که برای بیان مطالبات مذکور باید کتابی جداگانه نوشت.

اتفاق مهمی که در حکم شهادت آیت‌الله باقر النمر رخ‌داده است و باید جهان اسلام متوجه ابعاد آن باشد، آن است که در حکم مذکور «انتقاد از حاکم» به منزلة «خروج مسلحانه بر او»؛ و به مثابة تروریسم تفسیر شده است. این همان گفتمان تکفیری است که پیش‌تر در باب ادعیه ناپاک مفتیان وهابی علیه شیعیان امامیّه و سنیان غیر وهابی، بیان شد. البته از آل خلیفه هیچ انتظاری جز تأیید حکم آل سعود نبود؛ ولی برخی از شیوخی که حکم اعدام مذکور را بدون بررسی واقعیات؛ ناخوانده و نادیده پذیرفتند، شایسته سرزنش‌اند؛ زیرا با پذیرش حکم مذکور، اندیشه‌ای را بنا نهاده‌اند که می‌تواند در آینده توجیه‌گر قتل هزاران مسلمانِ مصری و تونسی و ... باشد. اما آیا انتقاد از آل سعود فی نفسه عملی تروریستی است؟ جالب است که در «بیانیه رسمی وزارت کشور سعودی» (مورخ 7 مارس 2014 میلادی) اعضای جماعت اخوان المسلمین در سعودی و خارج از سعودی (مصر) نیز تروریست معرفی شده‌اند؛ آنهم در جایی که آل سعود به شیخ عدنان العرعور، مفتی تکفیری جبهه النصره و بسیاری از تروریست‌های تکفیری در سوریه، جایزة بین المللی نایف بن عبدالعزیز را اهداء کرده است (و ناگفته نماند که اردوغان به خاطر خدماتش به اسلام! در 2010م برنده جایزة جهانی ملک فیصل شد!)

به هرحال آیت‌الله نمر باقر النمر با این بهانه به شهادت رسید. اعدام‌های اخیر در سعودی، که به لحاظ تعداد اجرای احکام در یک روز، یکی از بی‌سابقه‌ترین اعدام‌ها در تاریخ معاصر سعودی است؛ در فضای امنیتی حاصل از جنگ آل سعود با مردم یمن رخ داده است.

با وقایع اخیر باید بصیرت و آگاهی‌مان را بیشتر کنیم. بدون تردید؛ آل سعود، از هیچ اقدامی – مستقیم و یا غیرمستقیم – برای ضربه زدن به ما خودداری نخواهد کرد. در نگاه شیوخ وهابی، هیچ ملاحظة اخلاقی در رابطة با مسلمانان غیروهابی از جمله ایرانیان، جایی ندارد. باید در عالی‌ترین سطح چه امنیتی و چه اقتصادی و چه فرهنگی در آماده باش کامل بود. آل سعود مهره‌ای از یک برنامه عظیم‌تر در منطقه است. یکبار با فروپاشی عثمانی جغرافیای جهان اسلام دگرگون شد، بار دیگر این ایده در دستور کار استعمارگران است. ما باید مرکزی برای رصدِ مستمر وقایع جهان اسلام بنا کنیم؛ نه از بابِ مراکزِ بی‌خاصیتی که اندکی پس از تأسیسشان، گرفتار کاغذبازی‌های اداری خود می‌شوند؛ و آخر سر اگر بتوانند مشکل خودشان را حل کنند، هُنر کرده‌اند؛ بلکه باید مراکزی از بابِ اطلاعات و عملیات که نظام‌مند اطلاعات را از سراسر جهان اسلام جمع‌آوری کند؛ همه‌جا ردپای دشمنان وحدت اسلامی را دنبال کرد، مراقب دوستان بود و تکه‌های جورچین وقایع و اندیشه‌ها را کنار هم بچیند؛ تا تصمیم‌گیری‌ها با افقی بسیار وسیع‌تر و با آگاهی و بینشی عمیق‌تر انجام شود و در خدمت مسلمانان جهان و شعار وحدت اسلامی به کار گرفته شود.

دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی

عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات انسانی


http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13941015001608

 

استفتاء از حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - جهت اطلاع مؤمنین و رفع شبهات و تردیدها

باسمه تعالی شأنه

حضور مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی آقای مکارم شیرازی مد ظله العالی

سلام علیکم احتراماً یکی از اساتید دانشگاه‌های کشور، مدتی است حتی در برخی از جلسات جذب اعضای هیأت علمی یکی از پژوهشگاه‌های کشور، ایده «روحانیت حوزه‌های علمیه منهای لباس» را دنبال می‌کند و مدعی است لباس روحانیت جزیی از روحانیت به‌شمار نمی‌آورد و روحانیون لازم نیست مقید بدان باشند وی این موضوع را از اقتضائات دوران جدید به شمار می‌آورد. با عنایت به این موضوع، خواهشمند است نظر شریف خود را در زمینة پرسشهای زیر برای اطلاع مؤمنین و رفع شبهات و تردیدها بفرمایید:

 1. آیا روحانیون باید التزام به لباس متداول روحانیت (عبا، قبا و عمامه) داشته باشند؟ یا امروزه دیگر نیازی به التزام بدان نیست؟

 2. آیا لباس روحانیت حوزه‌های علمیه پاسداشت سنت پیامبر اکرم (ص) و عمامه‌گذاری پاسداشت واقعه غدیر خم است یا آنکه پدیده‌ای است تاریخی که در هر دورانی تاریخی می‌توان جلوه و شکل جدیدی داشته باشد؟

 3. حکم درآوردن لباس روحانیت و استفاده گاه‌به‌گاه و دلبخواهی از آن چیست؟


 

پاسخ: کد رهگیری: 9211050089 

 دریافت به تاریخ ۱۷ بهمن ماه ۱۳۹۲

 

این تفکرات صحیح نیست و افرادی که در حد مطلوبی از دروس حوزه بهره برده اند و توانایی تبلیغ دین را دارند در صورتی که محذور مهمی نداشته باشند لازم است با رعایت شئونات ملبس به لباس مقدس روحانیت شوند.

  

لباس روحانیت لباس اسلام و لباس انبیاء است - دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی

لباس روحانیت لباس اسلام و لباس انبیاء است و لوازمی دارد که هر روحانی باید به آن ملتزم باشد. ملبس بودن به لباس روحانیت باید همراه با ملتزم بودن به اسلام و مبارزه با انواع طاغوتهای درون و بیرون باشد. در دوران رژیم پهلوی، از اعمال ضد اسلامی، چون خلع لباس روحانیت، در کنار سرمایه‌گذاری جهت روحانی جلوه دادن افرادی نااهل، جهت از میان بردن حوزه‌های علمیه شیعه استفاده شد که در کلام مرحوم حضرت امام خمینی (ره) بارها بدان اشاره شده است.

 زمانی در مسجد حاج حکیم شهر مشهد مقدس، از مرحوم آیت الله حاج سید جواد فقیه سبزاوری(ره) در خصوص لباس روحانیت سئوال کردم؛ پاسخ ایشان سخت قاطع بود:

اگر فردی ملبس به لباس روحانیت شود و گاه و بیگاه بخواهد آن را بپوشد یا نپوشد (با لباس روحانیت بازی کند.)، چنان آلوده و پلید است که اگر خود را آب هم بکشد باز هم پاک نمی‌شود. یا لباس را نپوشید و یا اگر می‌پوشید بدان ملتزم باشید.

    علامه فقید حضرت آیت الله سید محمدحسین حسینی طهرانی مرحوم آیت الله سید جواد فقیه سبزواری ره مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد واله

  از راست به چپ: حضرات آیات آقای حاج سید محمدحسین حسینی طهرانیره، آقای حاج سید جواد فقیه سبزواریره، آقای حاج شیخ محمد واله کاشمری ره

  در اینجا خاطره‌ای را نیز از مرحوم آیت الله سید محمدحسین حسینی طهرانی (ره) نقل می‌کنم که خود بی‌واسطه در بیت ایشان شاهد بوده‌ام. در نیمه شعبان سال 1413 قمری، در بیت حضرت علامه، به روال معمولشان در چنان ایامی، مراسمی برگزار شد. در آن روز بنا شد تا برخی از طلاب را ملبس به لباس روحانیت کنند.  عمامه‌ هایی آماده (بسته شده) آوردند. ایشان مقداری دربارة اهمیت لباس روحانیت و مقاصد رژیم پهلوی از مبارزه با آن سخن به میان آوردند و اشاره‌ای نیز به کوشش رژیم پهلوی در ایجاد مراکز دینی دانشگاهی به عنوان بدیل حوزه کردند و مثالی را هم از الازهر مصر و کوشش در دولتی کردن آن فرمودند؛ سپس توضیح دادند که:

ملبس شدن روحانی باید به طریقة سنت نبوی باشد که حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر خم، خود عمامه را بر سر حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) بستند.

آنگاه علامه حسینی طهرانی ایستادند و عمامه آماده را باز کردند و بر سر یکی از طلاب که سیدی بود، بستند. این نگاه به لباس روحانیت، برگرفته از غدیرخم و آن سنت اصیل، موضوع و مطلبی بسیار عظیم است.

نیز به خاطر دارم که معلم بزرگ اخلاق حوزه علمیه مشهد مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد واله سعی وافری در تربیت طلاب جوان در درک مفهوم لباس روحانیت و لوازم پاسداشت آن داشتند.

افرادی  معدودی هستند که هم می‌خواهند به روحانیت منتسب باشند و هم نباشند، هم می‌خواهند لباس روحانی را بپوشند و هم آن را نپوشند. بسیار فرق است بین کسی که با وجود آموزش حوزوی به دلیل وجود ملاحظاتی،  ملبس نشده است با کسی که بنا بر موقعیت‌سنجی، همواره عبا و عمامه‌ای آماده برای موقعیت‌های ویژه خود در کمد اتاقش دارد. باید حساب این عده معدود را  از روحانیت اصیل جدا کرد.

نتیجه ایده روحانیت منهای لباس هَدم اسلام است.

اَللّهُمَّ لا تَكِلْنی اِلی نَفْسی طَرْفَهَ عَینٍ اَبَداً

 نیز ببینید متن مصاحبه با خبرگزاری دانشجو: کد خبر 287523  - ۲۸ / ۱۰ / ۱۳۹۲

http://www.snn.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=6&Id=287523&Sgr=1006

استفتاء از حضرت آیت الله العظمی مظاهری - جهت اطلاع مؤمنین و رفع شبهات و تردیدها

باسمه تعالی شأنه
 
 حضور مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی آقای مظاهری مد ظله العالی
سلام علیکم احتراماً یکی از اساتید دانشگاه‌های کشور، مدتی است حتی در برخی از جلسات جذب اعضای هیأت علمی یکی از پژوهشگاه‌های کشور، ایده "روحانیت حوزه‌های علمیه منهای لباس" را دنبال می‌کند و مدعی است لباس روحانیت جزیی از روحانیت به‌شمار نمی‌آورد و روحانیون لازم نیست مقید بدان باشند وی این موضوع را از اقتضائات دوران جدید به شمار می‌آورد. با عنایت به این موضوع، خواهشمند است نظر شریف خود را در زمینة پرسشهای زیر برای اطلاع مؤمنین و رفع شبهات و تردیدها بفرمایید:
۱. آیا روحانیون باید التزام به لباس متداول روحانیت (عبا، قبا و عمامه) داشته باشند؟ یا امروزه دیگر نیازی به التزام بدان نیست؟
 2. آیا لباس روحانیت حوزه‌های علمیه پاسداشت سنت پیامبر اکرم (ص) و عمامه‌گذاری پاسداشت واقعه غدیر خم است یا آنکه پدیده‌ای است تاریخی که در هر دورانی تاریخی می‌توان جلوه و شکل جدیدی داشته باشد؟
 3. حکم درآوردن لباس روحانیت و استفاده گاه‌به‌گاه و دلبخواهی از آن چیست؟
 
با احترام ملتمس دعا
 

پاسخ معظم له (سوال شماره:26723  - دریافت: ۸ بهمن ۱۳۹۲)

بسمه تعالي

از خصوصيّات آن شخص و کار او اطلاع ندارم؛ امّا به طور کلّي لباس روحانيّت، نشانۀ سربازي حضرت ولي‌عصر«ارواحنا‌فداه» و به منزلۀ سلاح در جنگ فرهنگي است و از اين جهت طلاب علوم ديني بايد به آن اهميّت دهند و مراقب شبهه‌افکني بدخواهان تشيّع باشند و به اين گونه حرف‌هاکه انحرافي است، توجه نکنند.

حسين المظاهري


نقل از وبلاگ دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی

استفتاء از حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی - جهت اطلاع مؤمنین و رفع شبهات و تردیدها

کد ثبت سئوال -  12434  دریافت ۷ بهمن ۱۳۹۲

در سایت دفتر  مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت‌الله العظمی نوری همدانی مد ظله العالی

سئوال:

باسمه تعالی شأنه

حضور مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی آقای نوری همدانی مد ظله العالی

 سلام علیکم

احتراماً یکی از اساتید دانشگاه‌های کشور، مدتی است حتی در برخی از جلسات جذب اعضای هیأت علمی یکی از پژوهشگاه‌های کشور، ایده «روحانیت حوزه‌های علمیه منهای لباس» را دنبال می‌کند و مدعی است لباس روحانیت جزیی از روحانیت به‌شمار نمی‌آورد و روحانیون لازم نیست مقید بدان باشند وی این موضوع را از اقتضائات دوران جدید به شمار می‌آورد.

با عنایت به این موضوع، خواهشمند است نظر شریف خود را در زمینة پرسشهای زیر برای اطلاع مؤمنین و رفع شبهات و تردیدها بفرمایید:

1. آیا روحانیون باید التزام به لباس متداول روحانیت (عبا، قبا و عمامه) داشته باشند؟ یا امروزه دیگر نیازی به التزام بدان نیست؟

 2. آیا لباس روحانیت حوزه‌های علمیه پاسداشت سنت پیامبر اکرم (ص) و عمامه‌گذاری پاسداشت واقعه غدیر خم است یا آنکه پدیده‌ای است تاریخی که در هر دورانی تاریخی می‌توان جلوه و شکل جدیدی داشته باشد؟

 3. حکم درآوردن لباس روحانیت و استفاده گاه‌به‌گاه و دلبخواهی از آن چیست؟

با احترام ملتمس دعا


جواب معظم له:حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی

بسمه تعالي

سلام عليكم

ج1. در فرض سوال، پوشیدن کسوت مقدس روحانیت در هر دوره ای بر اهل علم، لازم و ضروری است.

ج2. پوشیدن لباس روحانیت به جهت تاسی و تبعیت از پیامبر و ائمه اهل البیت(علیهم السلام) است.

ج3. لازم است از در آوردن لباس روحانیت اجتناب شود.


 نقل از وبلاگ دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی

 

مصاحبه با خبرگزاری دانشجو: اقدامات تفرقه‌افکنانه جریانِ لندن نشین با استفاده از نام روحانیت شیعه

گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»  این روزها نمی توان از تلاش برخی گروه ها و جریان های منحرف که همه توان و نیروی خود را خرج مقابله با وحدت مسلمانان نموده، برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان و بالا گرفتن نزاع و دشمنی میان آنان و در نتیجه تضعیف اسلام تلاش نموده اند، چشم پوشی کرد؛ لذا به بهانه میلاد حضرت ختمی مرتبت و نامگذاری هفته وحدت در گفتگو با دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی؛ عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به بررسی و ریشه یابی اعتقادات و رفتارهای برخی از این گروه ها و جریان های انحرافی پرداخته ایم.


«خبرگزاری دانشجو»- مهم‌ترین آسیب‌های فرا روی حوزه‌های علمیه ناشی از چه عواملی است؟

ثمر حسینی: حوزة علمیه مکان آموزش علوم آل محمد (ص) است. علمای شیعه همواره تاکید کرده‌اند که علم باید توأم با عمل باشد و این اقتضای آن علوم شریف است، یعنی تعلیم علم باید همراه با انجام واجبات و ترک محرمات و عمل به سنت نبوی و اخلاق اسلامی باشد.
هرگاه فراگیری این علوم بدون تهذیب نفس باشد، خطراتِ عدیده‌ای برای افراد و بلکه کل جامعه ایجاد می‌کند و اگر خوب دقت شود، فرقه سازی‌ها و دعاوی باطل آنان ناشی از عدم تهذیب نفس و عدم پایبندی به تقوای الهی بوده است. 

ضرورت تهذیب نفس و اهمیت ویژه آن در فراگیری علوم الهی سخت مورد توجه و اهتمام مرحوم حضرت امام خمینی (ره) بود. اینکه حتی علمای بزرگ شیعه خود را بی‌نیاز از حضور در درس اخلاق و تذکر و یادآوری مباحث آن ندانسته‌اند عظمت مطلب را می‌رساند. بسیاری از انحرافات سیاسی افراد و یا شتاب در انتشار رساله عملیه و مانند آن ناشی از عدم تهذیب نفس و تمایل به قدرت و شهوات نفسانی بوده است.
علاوه بر این‌ها جامع‌نگری نیز از ویژگی‌هایی است که هر فرد حوزوی باید داشته باشد. این موضوع در آثار و سخنان مرحوم حضرت امام خمینی (ره) و نیز مرحوم علامه عبدالحسین امینی (ره) و مقام معظم رهبری و بسیاری دیگر از علما و نویسندگان دیده می‌شود. محمدرضا حکیمی به درستی در وصف علامه امینی می‌نویسد که «او درک می‌کرد که جهان، امروز صاحب صدها جریان فکری، فلسفی، سیاسی، تربیتی، اقتصادی و نظامی بین‌المللی است؛ بنابراین، مرزبان حماسۀ جاوید و سرپرستی کلیت مواریث علمی و حقوقی و اجتماعی و سیاسی و اقدامی علی و آل علی را نمی‌‌توان فدای چند سال فقه و اصول خواندن و طلبگی کردن فلان آقا کرد.»
حال اگر آموزش حوزوی همراه با تهذیب نفس نباشد و یا آن جامع‌نگری لازم در علوم حوزوی کسب نشود، احتمال افتادن در مسیرهای انحرافی و نادرست افزایش می‌یابد برای مثال، علامه وحیدی از نوادگان مرحوم آیت‌الله آقا محمدباقر وحید بهبهانی (ره) و از شاگردان آقا ضیاءالدین عراقی (ره) بود که اجازات متعدد اجتهاد از علما دریافت کرده بود؛ ولی چه سود از آن خاندان شریف و از آن اساتید بزرگ اگر نفس تهذیب نشده باشد.
او در سال 1314 شمسی که موضوع مجالس میهمانی زن و مرد و کشف حجاب اسلامی بر پا می‌شد، درحالی‌که ملبس بود، همراه با همسرش وارد مجلس میهمانی دولتی شد و قصیده‌ای طولانی را که در مذمت حجاب سروده بود در آن مجلس خواند که مطلع آن این است: «به شرع احمد مرسل حجاب لازم نیست.» و بعدها عمامه و قبا و عبا را برداشت و به تعبیر مرحوم علامه حسینی طهرانی (ره) در کتاب «رساله نوین دربارة بناء اسلام بر سال و ماه قمری» فُکُل و کراوات و زُنار بست و تا آخر عمر با عنوان سناتور علامه وحیدی، در خدمت خاندان پهلوی بود. تعابیر قرآنی علامه حسینی طهرانی از فرجام سوء این فرد بسیار آموزنده و تکان‌دهنده است.
چنین افرادی امروزه نیز دیده می‌شوند. برای مثال، می‌توان به مهدی خلجی اشاره کرد که زمانی در حوزه علمیه تحت آموزش بود و البته سطح آموزش او بسیار نازل بود. او با گرایش به مباحث روشنفکری دینی و سکولار جهان عرب، به تدریج جذب مراکز و مؤسسات مطالعات راهبردی ایالات‌متحده آمریکا همچون (مرکز مطالعات راهبُردی واشنگتن) و شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی غربی شد و مطابق منافع آمریکا علیه ایران فعالیت کرد.


از سوی دیگر نمونه‌ای همچون سید ابوالفضل برقعی نیز در جای خود جالب‌توجه است که به تدریج مبدل به یک فرد سلفی وهابی شد و این تحول در او تدریجاً روی داد. او ابتدا منتقد تصوف شد، سپس منتقد برخی از باورهای شیعی و در نهایت منتقد اصل تشیع شد و وهابی شد. در این زمینه پیشنهاد می‌کنم به کتاب «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی - سیاسی ایران» تألیف حجت‌الاسلام آقای رسول جعفریان مراجعه شود که فصل مفیدی با عنوان «جریان‌های تجدید نظر طلاب در عقاید شیعه» دارد.
همچنین من اخیراً با افرادی مواجه شده‌ام که «ایده روحانیت منهای لباس» را در سر می‌پرورانند و هرچند جریانی معدود هستند ولی به طور جدی باید با آن مقابله کرد. آن‌ها لباس را بنا بر موقعیت سنجی می‌پوشند و همواره عبا و عمامه‌ای برای آن موقعیت‌های ویژه، در کمد اتاقشان آماده دارند.
ما باید حساب این عده معدود را از روحانیت اصیل جدا کنیم. لباس روحانیت لباس اسلام، لباس شرافت، لباس عزت و سربلندی است و این لباس سنت رسول اکرم (ص) و اهل‌بیت شریف ایشان (ع) است.
در اینجا خاطره‌ای را از مرحوم آیت‌الله سید محمدحسین حسینی طهرانی (ره) نقل می‌کنم که خود بی‌واسطه در بیت ایشان شاهد بوده‌ام. در نیمه شعبان سال 1413 قمری، در بیت حضرت علامه، به روال معمولشان در چنان ایامی، مراسمی برگزار شد. در آن روز بنا شد تا برخی از طلاب را ملبس به لباس روحانیت کنند. عمامه‌هایی آماده (بسته‌شده) آوردند. ایشان مقداری دربارة اهمیت لباس روحانیت و مقاصد رژیم پهلوی از مبارزه با آن سخن به میان آوردند و اشاره‌ای نیز به کوشش رژیم پهلوی در ایجاد مراکز دینی دانشگاهی به عنوان بدیل حوزه کردند و مثالی را هم از الازهر مصر و کوشش در دولتی کردن آن فرمودند.
سپس توضیح دادند که: «ملبس شدن روحانی باید به طریقة سنت نبوی باشد که حضرت رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلم در روز غدیر خم، خود عمامه را بر سر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام بستند». آنگاه علامه حسینی طهرانی ایستادند و عمامه آماده را باز کردند و بر سر یکی از طلاب که سیدی بود، بستند. این نگاه به لباس روحانیت، برگرفته از غدیر خم و آن سنت اصیل، موضوع و مطلبی بسیار عظیم است.
این را هم اضافه کنم که زمانی در مسجد حاج حکیم شهر مشهد مقدس، از مرحوم آیت‌الله حاج سید جواد فقیه سبزواری (ره) در خصوص لباس روحانیت سئوال کردم؛ پاسخ ایشان سخت قاطع بود: «اگر فردی ملبس به لباس روحانیت شود و گاه و بیگاه بخواهد آن را بپوشد یا نپوشد (با لباس روحانیت بازی کند.)، چنان آلوده و پلید است که اگر خود را آب هم بکشد باز هم پاک نمی‌شود. یا لباس را نپوشید و یا اگر می‌پوشید بدان ملتزم باشید.»
در واقع روحانیت به معنای اصطلاحی، علاوه بر تحصیل علوم آل محمد (ص) در سنتی پیوسته و شناخته‌شده، انجام واجبات و ترک محرمات و رعایت مستحبات و اخلاق نبوی(ص)، التزام به لباس روحانیت به مثابه سنتی نبوی است. در خصوص آسیب‌شناسی حوزه‌های علمیه علاوه بر سخنان مرحوم حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری، مراجعه به آثار استاد شهید مرتضی مطهری و استاد محمدرضا حکیمی پیشنهاد می‌شود.

 
«خبرگزاری دانشجو»- در سال‌های اخیر جریانِ لندن نشینی با استفاده از نام روحانیت شیعه اقدامات تفرقه‌افکنانه‌ای داشته‌اند که نمونه‌ای از آنان جریان یاسر الحبیب با حمایت سید مجتبی و سید صادق شیرازی است، در این زمینه تاریخچه‌ای از این جریان را برای مخاطبین ما بفرمایید.


ثمرحسینی: یاسر الحبیب فرد روحانی‌نمای کویتی و از شاگردان سید مجتبی شیرازی و سید صادق شیرازی است که به دلیل توهین به مقدسات اهل سنت و همسر پیامبر گرامی اسلام، تابعیت کویتی‌اش سلب شد. او با حمایت بریتانیا به لندن رفت و در آنجا پناهنده سیاسی شد و هیئت خدام المهدی را که پیش‌تر در کویت تأسیس کرده بود، در لندن راه‌اندازی کرد.

 


در کنار آن پاره‌ای نشریات و شبکه‌های ماهواره‌ای با حمایت سید مجتبی شیرازی تأسیس کرد. البته مواضع برادران شیرازی (سید محمد، سید صادق و سید مجتبی) فرزندان مرحوم آیت‌الله سید مهدی شیرازی را باید در طول مراحل مختلف تاریخی زندگی‌شان مدنظر قرار داد. هیچ یک از اینان در مرکزیت مرجعیت شیعه قرار نداشته‌اند و مرجعیت آنان محلی بوده است.
مرجعیت اصلی شیعه پس از آیت‌الله العظمی بروجردی در اختیار علمای بزرگی همچون آیات عظام امام خمینی، مرعشی نجفی، گلپایگانی، خویی، اراکی و ... و اکنون آیات عظام سیستانی، مقام معظم رهبری، مکارم شیرازی، صافی گلپایگانی و دیگران است.
با این وجود سید محمد شیرازی و برادرانش در جوانی جهت کسب مرجعیت شتاب کردند و در میان برخی از شیعیان کویتی و عراقی طرفدارانی یافتند و این شتاب در اعلام مرجعیت، با سیره و منش علمای بزرگ شیعه همچون مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت فومنی و یا آیت‌الله العظمی اراکی و دیگران که سعی در دوری از این عناوین داشتند، متفاوت است.
سید محمد شیرازی جز در مقطعی کوتاه، روابط سردی با انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی (ره) داشت. برخی از آن مسایل در کتاب خاطرات آیت‏‌الله سید عباس خاتم یزدی بازگو شده است. البته عناد سید مجتبی شیرازی با انقلاب اسلامی ایران که گاه آشکارا تا تکفیر علمای بزرگی پیش‌رفته و فیلم‌های سخنرانی‌هایش در وبگاه‌های سلفی معمولاً به عنوان شاهدی از تعارضات درونی شیعه جهت مخاطبان بی‌اطلاع جهان عرب پخش می‌شود، موضوعی پنهانی نیست.
آنان اصول اخلاق و تهذیب نفس را رعایت نکرده‌اند؛ زیرا زمانی که حرمت مراجع تقلید شیعه، همچون آیات عظام محمدتقی بهجت فومنی (ره) و مکارم شیرازی توسط یاسر الحبیب شکسته شد، اخلاق و ادب اسلامی اقتضا می‌کرد، حمایت از او برداشته شود و نه آنکه چنین حمایتی با صدور اجازه روایتی سید صادق شیرازی و انتشار آن در وب‌گاه یاسر الحبیب تشدید شود.
یاسر الحبیب با گستاخی تمام آشکارا آیت‌الله بهجت را فردی منحرف نامید و توهین‌ها به حضرت آیت‌الله سیستانی و مقام معظم رهبری کرد و آن را در وب‌گاه خود، چه به زبان عربی و چه به زبان فارسی منتشر کرد. اما علاوه بر این بی‌ادبی و گستاخی، آنان فاقد جامع‌نگری نیز بوده‌اند. مراجع شیعه، محل رجوع همه مسلمانان و نه تنها شیعیان بوده‌اند و همواره بر وحدت اسلامی و پرهیز از دودستگی در صفوف امت تاکید کرده اند.

راز موفقیت حضرت آیت‌الله العظمی سیستانی در عراق توجه به همین سنت حسنه علمای بزرگ شیعه است. او به عنوان مرجع همه عراقی‌ها و نه فقط شیعیان عمل کرده است؛ از این رو، زمانی که این فتوا صادر ‌شد که تعرض به مساجد اهل سنت در حکم تعرض به مراقد اهل‌بیت (ع) است، دار الافتای مصر به بیداری علمای شیعه می‌بالد و افتخار می‌کند.

منسوبان این جریان، چنانکه اشاره خواهم کرد، کوشش کرد تا با تحریک احساسات برادران اهل سنت، خود را در محور توجهات جهان اسلام قرار دهد و این بدترین شیوه برای کسب شهرت است.پیش از آنکه این گروه با اهل سنت در تعارض باشند، با مراجع بزرگ شیعه در تعارض هستند. البته برخوردهای ناشایست آنان با علمای شیعه، برکاتی هم داشت و آن اینکه مسلمانان جهان دریافتند که پیش از آنکه این گروه با اهل سنت در تعارض و دشمنی باشند، با مراجع بزرگ شیعه در تعارض و اختلاف هستند؛ بنابراین با ایجاد امکان تمییز برای مسلمانان جهان، امکان سوءاستفاده از عنوان شیعه و یا ایران توسط استعمارگران غربی و جاهلان و مغرضان گرفته شد.


«خبرگزاری دانشجو»- آیا می‌توان جهت‌گیری‌های این جریان را انحرافی دانست؟


ثمرحسینی: ما در نگاه وحدت‌گرایانه و تقریبی مرحوم آیت‌الله العظمی سید حسین بروجردی (ره) و بسیاری از علما و مراجع بزرگ شیعه هیچ تردید و ابهامی نداریم و مگر نه این است که حتی علامه امینی در مقدمه مجلد هشتم الغدیر به صراحت می‌نویسد: «الغدیر در دنیای اسلام، صف‌ها را متحد خواهد ساخت. او در ذیل این بحث اثبات می‌کند که الغدیر بسیاری از سوء تفاهمات را حل می‌کند و موجب نزدیک‌تر شدن مسلمانان به یکدیگر خواهد شد و شهید مرتضی مطهری (ره) و علامه محمدتقی جعفری (ره) و علامه سید مرتضی عسکری (ره) هر یک در مقالاتی جدا از نقش تقریبی علامه امینی تقدیر کرده‌اند.
علامه عسکری به درستی بیان می‌کند که امینی ثابت کرد که وحدت مسلمانان با ترک تحقیق و پژوهش در مسایل اختلافی که بخش عمده‌ای از آن بر اثر احادیث مجعول و تاریخ مجعول شکل گرفته است، محقق نمی‌شود؛ بنابراین باید همچون علامه امینی، به قصد فهمیدن و فهماندن عقاید اسلام وارد تحقیق و پژوهش شد و درعین‌حال ادب و اخلاق اسلامی را رعایت کرد.
برادری اسلامی و رفع اختلاف‌ها با نمایش توهین و تحقیر و ناسزا گفتن به یکدیگر هرگز روی نخواهد داد. علامه امینی ادب پیشه کرد و کتاب الغدیر جاودانه شد. مسلمانان نیازمند آن هستند که در بررسی اختلافات، ادب دینی، شرافت اسلامی، عفت کلام و راست‌گویی و امانت‌داری حفظ شود؛ بنابراین شخصیت‌های این‌چنینی مصلحانی اجتماعی هستند که جهت اصلاح امت به نقد ضابطه‌مند آثار مختلف مبادرت کرده است نه آنکه افتخارشان توهین و تحقیر دیگران باشد.
یاسر الحبیب با استناد به اجازة روایت سید صادق شیرازی و حمایت سید مجتبی شیرازی فعالیت دینی خود را مشروع قلمداد می‌کند و چنانکه گفته شد، در چارچوب هیئت «خدام المهدی» در لندن به دشمنی با شیعه و اهل سنت می‌پردازد.
جنجالی‌ترین اقدام زشت او که شدیداً بر مطالعات شیعه‌شناسی اهل سنت تأثیرگذار بوده است، برگزاری مراسم جشن در روز درگذشت عایشه همسر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) (در تاریخ 17 رمضان 1431 ق) و توسعة این‌گونه جشن‌ها به سالروز وفات دیگر صحابة آن حضرت است.
البته مسئله تنها به سخنرانی مذکور ختم نشد. وابستگان به هیئت خدام المهدی کتاب «... الوجه الآخر لعائشة» (کلمه اول عنوان کتاب را بیان نکردم) از تألیفات یاسر الحبیب را در هفت فصل و در بیش از یک هزار صفحه به چاپ رساندند که در طی یکی از فصول ننگین آن به زشتی به مقدسات مسلمانان توهین کردند. نیز می‌توان به کتاب «فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب» تألیف ابوالحسین خوئینی اشاره کرد که توسط همین افراد در لبنان منتشر شد. این کتاب به دنبال تحریک برادران اهل سنت است و به دنبال تعیین دقیق تاریخ قتل خلیفه دوم به منظور مشخص ساختن تاریخ جشن و سرور برای همفکرانشان است و اینکه در لبنان منتشر شد، نشان از توطئه‌ای علیه حزب‌الله لبنان داشت که به موقع با واکنش سید حسن نصرالله ناکام ماند.
این‌گونه اقدامات فتنه‌انگیزی در میان مسلمانان است و ادامة آن را می‌توان در سخنرانی شب هفتم ذی الحجة 1431 ق یاسر الحبیب به مناسبت شهادت امام باقر (علیه‌السلام) دید که در آن می‌خواهد تا در عراق نام خیابان‌ها و بناهایی مانند خیابان رشید، خیابان منصور، دانشگاه مستنصریه و... تغییر کند؛ اما آیا مشکل عراق در حال حاضر نام خیابان‌های آن است؟ اینجاست که تفاوت سطح بیداری و وسعت دید مراجع بزرگی چون آیت‌الله العظمی سیستانی با این جماعت قلیل به خوبی آشکار می‌شود.  چنین دعوتی به ویژه در شرایط کنونی تنها به ایجاد تنفر مذهبی در عراق (و دیگر ممالک اسلامی) منجر می‌شود.
از سوی دیگر همین برنامه تفرقه‌افکنانه از سوی برخی از مخالفان وحدت اسلامی در بحرین دنبال می‌شود. سلفی‌های وهابی کوشش می‌کنند تا اهل سنت بحرین را با این عنوان که اسامی خیابان‌ها و شهرهایشان شیعی و صفوی شده است و یا در عراق نام شهر الثورة به الصدر تغییر یافته است، بر ضد شیعیان تهییج ‌کنند که نشان می‌دهد که استعمارگران از هر فرصتی برای ایجاد دشمنی در میان مسلمانان استفاده می‌کنند و در واقع افرادی چون یاسر الحبیب خواسته یا ناخواسته بازیچه آنان شده‌اند.


«خبرگزاری دانشجو»- خطر این جریان از چه جهت است؟


ثمر حسینی: خطر اصلی این گروه در کوششی است که جهت تخریب وحدت اسلامی به کار بسته‌اند. سمت‌و‌سوی اقدامات یاسر الحبیب در وهلة اول متوجه دشمنی با علمای تقریبی اهل سنت است که خود می‌تواند عزم آنان را بر تقریب مذاهب اسلامی و طرد چنین رویکردهای غلطی در جهان اسلام بیشتر کند.
همچنین نباید از نظر دور داشت که گروه‌های سلفی بیش از هر گروه‌ دیگر، در فضای اینترنت به نام محکومیت این عمل به انتشار آن پرداخته‌اند و حتی بخشی از کتاب خوئینی را جهت دانلود در اینترنت گذاشته‌اند. در این موضوع که یاسر الحبیب به دنبال ایجاد تضاد و فتنة قومی و مذهبی در میان مسلمانان است، شکی نیست. من در مجلد دوم کتاب شیعه شناسی معاصر اهل سنت که توسط پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر خواهد شد، نشان داده‌ام که از سال 2010 میلادی، همزمان با فعالیت یاسر الحبیب، مرحلۀ جدید و متمایزی در تشدید ادبیات شیعه هراسی توسط مخالفان وحدت اسلامی آغاز شد و البته فصل کوتاهی از مجلد اول آن کتاب را درباره محکومیت اقدامات یاسر الحبیب نوشته‌ام.

این عمل دستاویزی برای حمله به شیعه (و نه به شخص یاسر الحبیب و مراکز جاسوسی بریتانیا) توسط شیوخ وهابی شد. در اینجا باید توجه داشت که در موارد این‌چنینی، مضمون تمامی وب‌گاه‌های ضد تقریبی موجود، در اقدامی ظاهراً هماهنگ، بر اساس مضامین جدید شیعه‌هراسی تغییر می‌کنند. ازاین‌رو دامنة تبلیغاتِ شیعه‌هراسی به مرور زمان شیبی تندتر از قبل به خود می‌گیرد و عملاً تولیدات رسانه‌ای این گروه در خدمت شبکه‌های ماهواره‌ای سلفی وهابی می‌شود. از سال 2010 میلادی، همین اقدامات در کنار اتهام قدیمی و ناروای «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن»، از مهم‌ترین دلایل توجیه‌کننده عملیات تروریستی علیه شیعیان شد. برخی از شیوخ سلفی که در برنامه‌های شبکه‌های ماهواره‌ای غالباً منسوب به سعودی، عمل زشت یاسر الحبیب را به شیعه و نه جریان او نسبت داده‌اند و با بهره‌برداری از اقدامات نمایشی این گروه، حکم به تکفیر شیعه می‌دهند، عبارت‌اند از: شیخ حسن مشهور، محمد الزغبی (در شبکه الخلیجیه)، محمد العریفی (در شبکه الحکمه)، محمد حسان (در شبکه الرحمه)، یوسف الاحمد (در شبکه صفا)، عدنان عرعور (در شبکه صفا)، ابوالاشبال الزهیری (در شبکه الناس)، مازن السرساوی (در شبکه‌های الحکمة و صفا)، سعد البریک (در شبکه صفا)، مصطفی العدوی (در شبکه صفا)، عبدالرحمن الدمشقیه (در شبکه صفا)، ولید الرشودی (در شبکه صفا)، حسن الحسینی (در شبکه صفا)، محمود المصری (در شبکه الناس) و ...
البته دیدگاه دیگر آنان همچون سید صادق شیرازی که معتقدند که «هیچ‌چیز جای قمه زدن روز عاشورا را نمی‌تواند بگیرد» و دائماً می‌خواهند تا شیعیان با قمه زدن خون خود را در روز عاشورا به زمین بریزند، دستاویزی برای حملات روانی علیه شیعیان است که تصویری زننده از شیعیان را نمایش می‌دهد. این پافشاری بر قمه زنی بر سر و بدن شیعیان، بیانگر تقابل آن‌ها با فتوای شجاعانه مقام معظم رهبری و بسیاری از علمای شیعه در این زمینه است.


«خبرگزاری دانشجو»- در مقابل این جریان چه اقداماتی صورت گرفته است و بهترین پیشنهاد برای کم کردن آسیب این جریان به جامعه شیعه و مسلمان چیست؟


ثمر حسینی: اولین موج واکنش‌ها در اعتراض به اقدام فتنه‌انگیز آنان در توهین به مقدسات اهل سنت، همزمان با برادران اهل سنت، در میان علمای شیعه روی داد. از میان آن‌ها می‌توان به فتوای قاطع مقام معظم رهبری در حرمت توهین به مقدسات اهل سنت اشاره کرد؛ نیز باید به بیانیة مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی در تهران که در آن زمان حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمدعلی تسخیری دبیر کل آن بودند. اعلامیه علمای شیعة منطقة احساء عربستان و نیز فتاوی برخی از علماء و مراجع بزرگ تشیع مانند آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی از دیگر اقدامات مهم در این زمینه بوده است؛ ایشان یاسر الحبیب را یا مزدور و مأمور دانست و یا سفیه و دیوانه.
از علمای شیعه کویتی و عربستانی که در محکومیت اقدام یاسر الحبیب بیانیه صادر کرده‌اند می‌توان به مرحوم شیخ عَمری، شیخ حسین معتوق، شیخ حسن صفار، شیخ علی آل ‏محسن، شیخ عبدالجلیل السمین، شیخ نمر و سید هاشم السلمان اشاره کرد. حزب‌الله لبنان نیز واکنش تندی به این اهانت‌ها داشت.
این‌چنین بر خلاف خواستة یاسر الحبیب، بازتاب‌های اقدام زشت او موجب اهمیت یافتن ضرورت تقریب مذاهب اسلامی شد. بار دیگر فتاوی تقریبی علمای شیعه که پیش از این صادرشده بودند، مورد استناد قرار گرفتند؛ و نیز مجموعة جدیدی از فتاوی تقریبی تولید شد که باید برای نسل‌های بعدی به تمامی بایگانی شود و چنانکه گفته شد، با اهانت‌های آنان به علمای شیعه، مرز میان شیعه و گروه‌هایی مانند هیأت خدام المهدی لندن به خوبی از یکدیگر جدا شد.
بنابراین باید با ایجاد بایگانی قابل رجوع از فتاوی علمای تقریبی شیعه و اهل سنت، ایجاد بایگانی مستند قابل رجوع از سوابق افراد، مشخص کردن خطوط و مرزهای افراد جهت روشن شدن مواضع افراد با یکدیگر جلوی بسیاری از پیامدهای این جریان را گرفت. در کنار همه اینها باید وصایای مرحوم امام خمینی را درباره روحانیت جدی گرفت و محقق ساخت.


منبع: خبرگزاری دانشجو: کد خبر 287523  - ۲۸ / ۱۰ / ۱۳۹۲

http://www.snn.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=6&Id=287523&Sgr=1006

ادامه نوشته

گفتگوی دکتر کامیار صداقت با خبرگزاری دانشجو - بهائیت دین نیست یک حزب است / بهایی‌ها شدیداً اهل نفاقن

گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ بهائیت از جمله مذاهب ساختگی است که با کمک و یاری استعمار سعی در ضربه زدن به اسلام و مذهب تشیع دارد، اما از آنجا که کمک های مالی و رسانه ای بسیاری از سوی صهیونیسم و  آمریکا برای حیات و رواج این مذهب باطله صورت گرفته است برای برخی حق پوشیده مانده و سوالات متعددی پدید آمده است.

 اما اگر به تاریخ شکل گیری این مذاهب ساختگی بیشتر دقت کنیم به راحتی متوجه باطل بودن آن خواهیم شد، بنابراین در گفت و گویی با دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به بررسی شکل گیری این مذهب ساختگی و حواشی آن پرداختیم.

 «خبرگزاری دانشجو» - در ابتدا بفرمایید که فرقه بهائیت چگونه شکل گرفت؟

ثمرحسینی: داستان بهائیت ازفردی به‌نام علی محمدشیرازی که بنیانگذار فرقه ضاله بابیه بود آغاز می‌شود که در سال 1260 قمری دعوت خود را به عنوان باب علنی ساخت. این مبدأ زمانی بعدها به عنوان مبدأ مهمی در تقویم تاریخی بهائی‌ ها ثبت شد. شکل گیری بابیه در بستر شیخیه بودکه توسط فردی به‌ نام شیخ احمد احسایی ایجاد شد و به دست شاگردش سیدکاظم رشتی بسط یافت. این علی محمد شیرازی مدتی را شاگرد سید کاظم رشتی بود و پس از او ادعای جانشینی ‌اش را داشت. سیر انحرافی علی محمد شیرازی تدریجی بود و از آنجا که کارش در میان جمعی بالا می‌گرفت، بر ادعاهای خود می‌افزود.

از ادعای تفسیر قرآن تا ادعای ربوبیت و الوهیت

برای مثال ابتدا ادعای تفسیر قرآن داشت، سپس مدعی ارتباط با حضرت امام زمان(عج)شد. آنگاه مدعی شدکه خودش امام زمان است و سرانجام ادعای ربوبیت والوهیت کرد. این را هم در حاشیه مطلب اضافه ‌کنم که حجت الاسلام رسول جعفریان کتابی را با عنوان «مهدیان دروغین» نوشته و منتشر کرده است، که مطالعه آن خالی از لطف نیست.

غائله بابیه به همت امیرکبیرسرکوب شد. به لحاظ سیاسی دوران شیخیه در زمان حکومت فتحعلی شاه قاجار و دوران بابیه در زمان حکومت محمد شاه و اوایل دوران حکومت ناصرالدین شاه بود. سرانجام غائله بابیه به همت امیرکبیرسرکوب شد. پس ازقتل باب،دو برادر به نام ‌های میرزا یحیی(صبح ازل) و میرزا حسین علی ملقب به بهاء الله راه او را دنبال کردند که بعدها رقیب هم شدندکه نهایتاً دو شاخه فکری به‌نام های ازلیه (اقلیت) و بهائیه(اکثریت) شکل گرفت.

 پس از بهاء الله، پسر ارشدش به نام عباس افندی که ملقب به عبدالبهاء بود و از سوی انگلیسی‌ها نیز ملقب به لقب «سِرْ» شده بود و پس از او نوه دختری‌اش به نام شوقی افندی (ملقب به امر الله) رهبر این فرقه ضاله شدند.

«خبرگزاری دانشجو» - بیت العدل در چه مرحله‌ای شکل گرفت؟

 ثمرحسینی: عباس افندی سفری را به اروپا و آمریکا کرد و در آنجا کوشید تا تعالیم اصلی بهائیان را مدون کند. در دوران شوقی افندی مقر اصلی بهاییان به حیفا در فلسطین اشغالی منتقل شد. پس ازشوقی افندی، از آنجا که او فرزندی نداشت، ابتدا رقابتی بین همسر کانادایی او به نام «روحیه ماسول» و فردی آمریکایی به نام «چارلز میسن ریمی»که روابط نزدیکی با شوقی داشت، رخ داد که هیچ یک از آنها در قبضه قدرت و جلب‌نظر دولت‌های بریتانیا و آمریکا موفق نبودند؛ بنابراین انشعابی موقت صورت پذیرفت.

نهایتاً رهبری بهاییان به هیئت نه نفره‌ای موسوم به «بیت العدل» سپرده شد که در اصل توسط عباس افندی پیشنهاد شده بود و شش سال پیش از مرگ شوقی افندی رسماً اجرایی شد. این هیئت هر پنج سال یکبار تغییر می‌کند و مقر اصلی آن در فلسطین اشغالی است و البته در مناطق مختلف جهان شعبات و رهبران محلی نیز دارد.

 «خبرگزاری دانشجو» - آیا بهائیت نسبت به افرادی که از این آیین خارج می‌شوند، رفتاری سختگیرانه دارد؟

ثمرحسینی: آن گونه که برخی از نویسندگان همانند فضل الله مهتدی (صبحی) در کتاب نقل کرده‌اند، بهایی‌ها نسبت به هرکس که از آیینشان روی برتابد، تا آنجا که بتوانند او را زیر فشار قرار می‌دهند و درباره او لوحی به عنوان «لوح قهریه» صادر می‌کنند که مشتمل بر تکفیر اوست. خود مهتدی آنگونه که بیان کرده است به دلیل برگشت از عقاید بهائیت، تا مدتها زیر فشار بوده است و حتی از خانه پدری خود طرد ‌شده بود.

 «خبرگزاری دانشجو» - شکل گیری بهائیت تا چه اندازه متأثر از جریانات سیاسی و استعماری بود؟

 ثمرحسینی: به لحاظ تاریخی، شیخیه خاستگاه بابیه و بابیه خاستگاه بهائیت است و شکل گیری این فرقه‌ها مثال و نمونة خوبی است که تحصیل علم بدون رعایت اصول و تهذیب نفس تا چه اندازه برای خود فرد و بلکه برای جامعه و مسلمانان خطرناک است.

ازسوی دیگر باید توجه داشت که استعمارگران می‌کوشند تا با شناخت زمینه‌ها یا انحرافات درونی جوامع اسلامی،بر روی آن سرمایه ‌گذاری کنند. در زمینة بهائیت نیز چنین شد. مرحوم حضرت امام خمینی(ره) یکی از راه‌ های اجانب در مبارزه با اسلام و مذهب مقدس جعفری را در کنار حمایت از دولت‌ های وابسته، ایجاد مذاهب باطله و ترویج بهائیت و یا وهابیت می‌دانند.

مطامع استعمارگران صرفاً اموری داخلی در قبال شیعه نیست، در موارد متعددی آنان از این فرقه کافر و پلید، به عنوان حربه‌ای جهت تشتت مسلمانان نیز استفاده می‌کنند. برای مثال، مخالفان تقریب مذاهب اسلامی همچون محب الدین خطیب که از مخالفان سرسخت وحدت اسلامی و دارالتقریب قاهره بود، کوشیده‌اند تا بهائیت را امتداد تشیع معرفی کنند؛ در حالی که بهائیت عناد و دشمنی محض با تشیع است و اینگونه اتهامات محصول القائات دشمنان اسلام جهت بدبین کردن مسلمانان نسبت به یکدیگر است.

 «خبرگزاری دانشجو» - عمده‌ ترین انحرافات بهائیت چیست؟

ثمرحسینی: بستر اصلی شکل گیری بهائیت، انحراف کامل ازاصول بنیادین اعتقاد اسلامی یعنی قرآن و سنت است. احکام دین جز از خداوند متعال، رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و اهل‌بیت علیهم السلام گرفته نمی‌شود. امری که مورد تاکید بسیاری از روایات همچون حدیث ثقلین است.

 بر این اساس، هرگونه تشریعی در برابر تشریع الهی مردود و نامشروع است. سنت رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله مشروعیت دهنده به رفتار و گفتار افراد است و نه آنکه رفتار و گفتار افراد بدان مشروعیت بخشد. اجتهاد در «مقابل نص مروی از رسول‌الله» صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم باطل است و مخالفت با چنین عملی، از سوی هر کس که رخ دهد، واجب است.

 معیار و میزان همه چیز قول و سنت رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلم است که از طُرُق صحیح به ما رسیده باشد. ادعاهایی چون مهدویت، نبوت، ربوبیت و مانند آن تا وضع خودسرانه احکامی در کشف حجاب و یا پاکی و نجاست و ... همه و همه در سیاق نفس‌پرستی و تأویلات باطل کفرآمیز شکل گرفته است. زمانی که فردی نوشته بی‌محتوای خود را وحی بنامد، مستعد انجام هرکاری خواهد شد.

از همین روست که تمام مراجع بزرگ شیعه از قبیل آیات عظام بروجردی،خمینی،گلپایگانی،مرعشی نجفی و...، فرقه بهائیت رافرقه‌ای ضاله دانسته‌اند و قاطعانه بر کفر و نجاست بهائیان حکم داده‌اند. مرحوم حضرت امام خمینی(ره) چند تعبیر رسا درباره این فرقه ضاله دارند. یکی از آنها اصطلاح «یهودی‌‌های بهایی» است؛ این بهائیت و صهیونیسم چنان به هم نزدیک شده‌اند که نمی‌توان آنها را از هم جدا کرد. 

دوم تصریح به این موضوع است که بهائیت «یک دین» نیست؛ بلکه یک «حزب» است؛ تعبیر حزب بهائیت، بهترین تعبیر برای فهم آن است. بهایی‌ها از همان ابتدای شکلگیری خود، درگیر فعالیت حزبی برای بسط عقاید کفر آمیزشان بوده‌اند. مرحوم حضرت امام(ره )درمصاحبه ‌ای پیش ازپیروزی نهایی انقلاب اسلامی، تاکید کرده بودند که بهایی هیچ آزادی سیاسی، حزبی و مذهبی درایران نخواهد داشت و در ارزیابی رژیم پهلوی معتقد بودند که سیاستی که در ایران دنبال می‌شد آن بود که مقدرات مسلمانان را به دست غیر مسلمانان مانند «یهودی‌های بهایی»بسپارند و سیاست‌های رژیم پهلوی درباره زنان را بر پایه اصول عبدالبهاء می‌دانست و از این رو ایشان دین را در معرض خطرمی‌دانست؛ در چنین وضعیتی مسئولیت مسلمانان بسیار سنگین است زیرا به تعبیر مرحوم حضرت امام(ره)، زمانی که دین در خطر باشد،حتی تقیه هم حرام است؛ باید قیام کرد و حق را اقامه کرد؛ چنانکه خود ایشان چنین کردند.

 «خبرگزاری دانشجو» - گستردگی بهائیت درجهان چگونه است؟

ثمرحسینی: برخلاف بابی‌هاکه گاه جهت دفاع از عقاید کفرآمیزشان ایستادند و کشته شدند و غائله‌های آنها در تاریخ ثبت شده است، بهایی‌هاشدیداً اهل نفاق هستند و به واسطه همین نفاق کوشیده‌اند تا حضور خود را ادامه دهند. برای دوره‌ای طولانی، زمانی‌که در فلسطین اشغالی حضورداشتند،مسلمانان فلسطینی تصور می‌کردندکه آنان مسلمان و سنی هستند! البته اکنون با حمایت رژیم اشغالگر قدس، فعالیتی آشکار دارند و مقر اصلی آنها و گورستان رهبرانشان در سرزمین‌های اشغالی قرار دارد.

 از مراکز دیگر بهاییان می‌توان به ایالات متحده آمریکا و بریتانیا اشاره کرد. همچنین در برخی از کشورهای آفریقای شمالی فعالیت‌هایی دارند و تلاش‌های ناکامی هم جهت قانونی‌کردن فعالیت‌های خود در مصر کرده‌اند. آنان در ایران، با سقوط رژیم پهلوی، توان عملیاتی گذشته را در عرصه سیاست و فرهنگ جامعه ایران از دست داده‌اند؛ هرچند همچنان به صورت پنهانی، به فعالیت جهت نابودی عقاید اسلامی مشغول هستند.

این را نیز عرض کنم که در گذشته و به ویژه منابع مرجع بهائیت، جهت تأثیرگذاری بر مخاطب، از نثر فارسی توأم با کلمات عربی و گاه آهنگین و خیال‌انگیزی استفاده می‌شد که به گوش خوش نواز جلوه کند و هر چند متن آنان معنای مشخصی به دست نمی‌داد و به تعبیری سر و تهی نداشت، برای فرد عامی چنین وانمود می‌شد که متضمن معانی عمیقی است. این شیوه را بسیاری از مدعیان دروغین مهدویت دنبال کرده‌اند.

امروز بستر تبلیغات ضد اسلامی، وارد حوزه‌های مختلفی همچون اینترنت و ماهواره و سینما و محصولاتی چون فیلم و موسیقی و ... شده است و فرقه‌هایی چون بهائیت می‌کوشند تا از طریق این شبکه‌ها حضوری جهانی داشته باشند. تعبیر مرحوم امام از «یهودی‌های بهایی» که پیشتر به آن اشاره کردم، در اینجا اهمیت دارد؛ زیرا کنترل رسانه‌های بزرگ جهانی در دست صهیونیست‌هاست.

در اینجا باید توجه داشت که نفوذ یک عقیده صرفاً به تعداد پیروان آن نیست؛ بلکه حاکم بودن عقاید مطلوبشان در منابع و مراجع اصلی فهم اعتقاد و تاریخ و فرهنگ ملتهاست. در سال‌های اخیر، از سوی محافل بهائیت به ویژه درآمریکا، سرمایه‌گذاری بسیاری شده است تا نقش بهائیت و خاستگاه‌های آن در تاریخ و فرهنگ ایران برجسته شود و منابعی خلق شود که فهم فرهنگ و تاریخ ایران را در ذیل فهم بهائیت قرار دهند؛ مثلاً در دایرة المعارف هایی مانند ایرانیکا (به سرپرستی احسان یارشاطر)، به صورتی هدفمند مدخل‌ ها و یا موضوعاتی افزوده شده‌اند تا غیر مستقیم این باور را به خواننده منتقل کنندکه بهایی‌ها در وقایعی چون مشروطیت ایران، وزنه‌ای غیر قابل انکارند.

 همین موضوع به صورتی ملموس‌تر در زمینه آزادی و حقوق زن(بامثال تاریخی قرةالعین)مشاهده می‌شود. اینگونه ادعاها مستقیماً به خواننده گفته نمی‌شود، بلکه خواننده را عملاً در سیاق چنین اندیشه‌ای قرارمی‌دهند و به او القا می‌کنند؛ بی آنکه شاید خود او متوجه شود.

 در این زمینه کسانی همچون دکتر  رامین خانبگی که به «منبع‌شناسی» توجه وافری دارند، به‌خوبی می‌توانند مسیر بهائیت در تولید منابع را نمایان کنند و افسوس که در بسیاری از مراکز پژوهشی ما آنچنان که باید اهمیت و ارزش منبع‌شناسی درک نشده و حتی منبع‌شناسی در شمار «پژوهش» به‌شمار نرفته است! در حالی که منبع‌شناسی اهمیتی راهبردی برای شناخت و رصد جریانهایی دارد که اکنون در مقابل شیعه و یا ایران مشغول فعالیت هستند. 

 


منبع خبرگزاری دانشجو

کد خبر : ۲۸۳۷۳۳ تاریخ: ۸ / ۱۰ / ۱۳۹۲

هم اندیشی علمی بررسی راهکارهای حقوقی بین المللی مقابله با شیعه ستیزی



پیرو اخبار نگران کننده مربوط به نقض حقوق شیعیان و اقدامات تکفیری علیه آنها در برخی کشورها و با هدف تدوین راهکارهای مناسب علیه اقدامات تکفیری وخشونت طلبانه، با هماهنگی انجام شده توسط کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران وموسسه اطلاعات وتحقیقات اسلامی ، هم اندیشی علمی  با حضور اندیشمندان حقوقی و پژوهشگران فرهنگی در محل کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران  برگزار شد. در این نشست علمی 7 مقاله علمی از سوی اساتید  و متخصصین حقوقی و فرهنگی با عناوین زیر  ارائه شد:

  •  «بررسی راهکارهای حقوقی حمایت از حقوق بشر شیعیان با نگرش بر موازین بین المللی در حیطه آزادی بیان و ظرفیتهای حقوق داخلی کشورهای دارای وضعیت منفی رعایت حقوق شیعیان»توسط دکتر باقر انصاری عضو هیئت علمی دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی
  • « بررسی راهکارهای حقوقی بین المللی مبارزه با نقض حقوق بشر شیعیان با بهره مندی از موازین بین المللی حیطه حقوق اقلیت­ها» توسط دکتر ستار عزیزی عضو هیئت علمی دانشگاه همدان
  • «بررسی ظرفیت­های موازین حقوقی بین المللی مربوط به مقابله با تروریسم با هدف ارائه راهکارهای پیگیری حقوقی در مورد اقدامات تروریستی و تکفیری علیه شیعیان» توسط دکتر محسن عبداللهی عضو هیئت علمی دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی
  •  « راهکارهای  حمایت از حقوق شیعیان با استفاده از ظرفیتهای موازین بین المللی در حیطه آزادی­های دینی و منع تبعیض و نفی هر گونه نابردباری وبیگانه ستیزی» توسط دکتر علی خرم استاد دانشگاه و نماینده پیشین ایران نزد دفتر سازمان ملل در ژنو
  •  «راهبردعلمای شیعه برای حفظ حقوق و هویت شیعیان» توسط حجت­ الاسلام  والمسلمین حسن طارمی معاون علمی بنیاد دائره المعارف اسلامی
  •  «شیعه ستیزی معاصر سازمان یافته در جهان اسلام و راهبردهای مقابله فرهنگی و حقوقی با آن» توسط دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
  • «رویکرد بین المللی به نقض حقوق بشر شیعیان» توسط دکتر سیدکاظم سجادپور عضو هیئت علمی دانشکده روابط بین الملل

 پس از ارائه مقالات این هم اندیشی علمی، اساتید  وکارشناسان حاضر در جلسه به اظهار نظر و طرح دیدگاه خود پرداختند ودر پایان جلسه دکتر محمد نهاوندیان رئیس موسسه اطلاعات وتحقیقات اسلامی ضمن تشکر از مجموع شرکت کنندگان در این نشست پر بار علمی، بر ضرورت دفاع از حقوق همه مسلمانان اعم از شیعه وسنّی در سطح جهانی تاکید کرد. وی  افزود که اسلام  منادی صلح است و نباید اجازه داد که برخی با اندیشه های نادرست یا رفتارهای خشن تصویر منفی از اسلام ارائه کنند.وی هم چنین خواهان این شد که پیشنهاد رئیس جمهور در سازمان ملل که به صورت قطعنامه نیز مورد تصویب جهانی قرار گرفت چارچوبی برای اقدامات متنوع فکری و عملی علیه رویکردهای خشونت طلبانه  اعم از اقدامات تکفیری ها یا غیر آنها قرار گیرد.گزارش محتوائی این نشست بزودی از سوی امور پژوهشی کمیسیون تدوین ومنتشر خواهد گردید.

روابط عمومی کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران

منبع: سایت رسمی کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران

شبهات مطرح در زمینه زیارت امام حسین (ع) - گفتگو با خبرگزاری شبستان

ادامه مطلب را کلیک کنید

ادامه نوشته

تکفیر شیعه جغرافیای دارالاسلام و دارالحرب را تغییر می دهد - خبرگزاری شبستان

کامیار صداقت ثمرحسینی

 

خبرگزاری شبستان: تجربه نشان داده است که به هر میزان که تفکر وهابی و تکفیری بر جوامع اسلامی سیطره یابد، مسلمانانی که تحت‌تاثیر قرار گرفته‌اند، قدرت ارتباطی و اشتراک مفهومی‌شان را نسبت به یکدیگر از دست می‌دهند. این خطر بزرگی است که جهان اسلام را تهدید می‌کند. در واقع، در ورای رواج فرهنگ تکفیر و درگیری میان مسلمانان کوشش هدفمندی جهت تغییر تصورات مسلمانان از جغرافیای جهان اسلام نهفته است. تکفیر شیعیان و دیگر مسلمانان موجب می‌شود تا نقشه‌های جدیدی از دارالاسلام و دارالحرب و مانند آن ترسیم شود. این ها بخش هایی از سخنان کامیار صداقت ثمر حسینی، استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات امام علی (ع) است که در گفتگویی پیرامون جنایات وهابیت در جهان اسلام و تاثیر سوء بر سبک زندگی مسلمانان بیان شده است. مشروح این گفتگو از نظرتان می گذرد:

منبع - خبرگزاری شبستان

ریشه اصلی جنایات وهابیت در سوریه و مصر را در چه اعتقاداتی باید جستجو کرد؟
ابتدا باید گفت که مسلمانان همه با هم برادرند و مشکل اصلی جهان اسلام، نه شیعه در برابر اهل سنت که دشمنان تقریب و وحدت اسلامی است؛ چه آنان سلفی و وهابی باشند و یا نباشند؛ اما برای درک بهتر وقایعی که وهابیت در مصر و یا سوریه ایجاد کرده است باید سه سطح متداخل 1. سیاست‌ها و راهبردها، 2. اجرا و 3. جامعه هدف را از هم جدا کرد.
ما اگر نقشه جهان اسلام را در مقابل خود بگذاریم و روی مراکز چاپ و انتشاراتی که علیه شیعه فعالیت می‌کنند، علامت بگذاریم و سپس با خط‌کش آنها را به هم وصل کنیم و بار دیگر و این بار بر اساس ملیت نویسندگان ضد شیعه و نیز محل تحصیل آنها خطوطی با رنگی دیگر ترسیم و به ‌هم متصل کنیم و همین‌کار را درباره مراکز آموزشی و رسانه‌ای ضد شیعی و مانند آن، هر یک با رنگی متمایز انجام دهیم، به ناگاه خود را مواجه با شبکه‌ای از خطوط پیچیده و درهم‌تنیده می‌بینیم که رنگ‌ها به طرز معناداری در عربستان سعودی متراکم می‌شوند. وقایعی که در سوریه و بحرین و مصر و مانند آن جاری است، در این شبکه قابل ‌درک‌اند. در اینجا، خطوط ترسیم‌ شده توجه ما را به بسامد یا فرکانس اصلی‌ آن با محوریت عربستان سعودی جلب می‌کند. حال اگر این ساختار پیچیده را از زاویه مراحل شکل‌گیری تاریخی‌اش مورد توجه قرار دهیم، خواهیم دید که کم‌کم چیزی در حال ایجاد است، یعنی در دوران معاصر و از دوران ملک فیصل و به‌ویژه ملک خالد، سیاستی دنبال می‌شود که می‌خواهد عقاید شیخ محمد بن عبدالوهاب را از جریانی حاشیه‌ای به جریان اصلی اعتقادی در جهان اسلام مبدل کند و نیز خواهیم دید که بتدریج فعالیت‌های سلفی از عربستان سعودی به سایر کشورها به‌ویژه مصر منتقل می‌شود و به تدریج مناسبات درونی این شبکه خطوط به ‌هم پیوسته بیشتری می‌یابد.
به باور من، در حوزه سیاست‌ها و راهبردها، بیش از آنکه اعتقادات مطرح باشد، کسب منافع و قدرت اهمیت دارد. هدف سران آل سعود از ترویج وهابیت، تحکیم قدرت است. از این ‌رو مشاهده می‌کنیم که شاخه اصلی سلفیه هیچ‌گاه از آل سعود انتقاد نمی‌کنند و منتقدان آل سعود، همگی شاخه‌های فرعی منشعب‌ شده‌ از شاخه اصلی هستند. همچنین سلفیه جهادی که در افغانستان و پاکستان و عراق و سوریه مورد حمایت آل سعود است، در داخل عربستان سعودی مجوز فعالیت علیه حکومت ندارد. این یعنی سلفیه ابزاری جهت تحکیم قدرت است. اگر‌چه همگی آنان در شیعه‌ستیزی، هم‌داستان هستند.
اما «مجریان» مانند شیوخ سلفی و «جامعه هدف» یا همان مردمی که از روی بی‌اطلاعی و تبلیغات منفی شیوخ سعودی، از شیعه متنفر شده‌اند، سخت درگیر موضوعات اعتقادی هستند. به لحاظ اعتقادی، اصلی‌ترین مسئله‌ای که شیعه در دوران معاصر با آن درگیر است، اتهام «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن» است؛ اتهامی که به تعبیر مرحوم علامه عسکری (ره) عامل اصلی کشتار شیعیان پاکستان و اینک در سایر کشورهاست.
این اتهام در آن ساختاری که گفته شد، دائماً در سراسر جهان اسلام تکرار می‌شود تا به برداشت رایج از شیعه مبدل شود و نیک می‌دانیم که اقلیت فعال همواره قدرتمندتر از اکثریت خاموش است. زمانی که به اهل سنت چنین القاء کنند که شیعه دشمن قرآن است و برای آن حریم و حرمتی قائل نیست، دیگر به ‌راحتی می‌توان هر اتهامی را به شیعه زد و انجام هر کاری را توجیه کرد. مابقی اتهامات از قبیل یهودی بودن تشیع و یا تقیه به منزلة فریب و نیرنگ و ... در حاشیه این اتهام کلان هستند. 
از همین رو اولویت اصلی ما مسئله قرآن است؛ نه در سیاق دفاع شیعه در برابر اهل سنت و یا سلفی‌ها، بلکه به ‌منزله یکی از دو اصل تفکر شیعی بر اساس حدیث ثقلین، به‌ نحوی که نام شیعه در جهان اسلام بلافاصله تداعی‌گر قرآن و اهل‌بیت رسول‌الله (صلی‌الله علیه وآله) شود. اینکه ایران مجوز توزیع قرآن در موسم حج را ندارد، نشان از نقطه‌ضعف دشمنان وحدت اسلامی دارد. ما کارهای بسیار خوبی در این زمینه چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ عملی مانند تأسیس گنجینه قرآن مسجد چهل‌ستون بازار تهران توسط مرحوم آیت‌الله حاج شیخ حسن سعید تهرانی (ره) داشته‌ایم، اما باید آنها را در نگرش راهبردی کلانی در سطح جهان اسلام بازنویسی کنیم و ساختارهایی جهت ترویج تقریب و همدلی در جهان اسلام به‌وجود آوریم.

آیا دشمنی وهابیت تنها به شیعه محدود می‌شود یا دارای عواقب سوء و تخریبی برای اهل سنت نیز بوده است؟
به طور کلی وهابیت دو دوره یا دو رویکرد را تجربه کرده است. ابتدا علیه مذاهب اهل سنت موضعی سخت اتخاذ کرد که انتقادات شدید علمای اسلام را موجب شد. سید مرتضی رضوی کشمیری منابع منتقد اهل سنت در رد وهابیت را در ملحق کتاب «البراهین الجلیّة فی دفع تشکیکات الوهابیّة» اثر آیت‌الله سیدمحمدحسن قزوینی آورده است که نشان می‌دهد صورت‌مسئله اختلاف شیخ محمدبن عبدالوهاب با شیعه در ذیل اختلاف بسیار او با بسیاری از علمای مذاهب مختلف اسلامی است. حتی حسن مشهور آل سلمان از شیوخ سلفی ضد شیعی اردنی که از شاگردان برجسته محمد ناصرالدین آلبانی، فهرستی طولانی در حدود 120 اثر در نقد سلفیه و وهابیت اشاره دارد که بسیاری از آنها منابع اهل سنت هستند. مثال‌ها از این ‌دست بسیار است و در حوصله این گفت‌وگو نیست. یکی از دلایل وجود چنین چالشی آن است که سلفیه از چارچوب فقهی رایج مذاهب اهل سنت خارج شده است. برای مثال می‌توان به ‌نقدهای تند شیخ محمدامین شنقیطی که از اساتید عبدالعزیز بن باز بود بر کلام علامه صاوی در حاشیة «تفسیر جلالین» اشاره کرد که چرا او در ذیل آیة 23 از سورة کهف گفته است که تقلید جز از مذاهب چهارگانه صحیح نیست و خروج از مذاهب چهارگانه را گمراهی است؟ توجه شود که این بحث‌ها خارج از فضای شیعه‌شناسی آنان روی می‌دهد و نقدهایی درونی از یکدیگر است.
اما در رویکرد یا مرحله دوم که به باور من از دوره فیصل شروع می‌شود، شیوخ سعودی با تغییر تاکتیکی، بجای مخالفت با علمای اهل سنت درصدد تربیت سلفی آنها برآمدند. بی‌جهت نیست بزرگ‌ترین جابه‌جایی جمعیتی استاد - دانشجوی جهان اسلام در عربستان سعودی رخ داد که آن را در مجلد سوم شیعه‌شناسی اهل سنت که اخیراً آن را در نشست علمی مرکز تحقیقات امام علی علیه‌السلام درباره آن سخنرانی داشتم، به تفصیل اشاره کرده‌ام. تقریباً تمام شیوخ سلفی طراز اول مصر و الجزایر و کویت و یمن و ... همگی مستقیم و یا غیرمستقیم شاگرد مؤسسات آموزشی سعودی بوده‌اند. امروزه برخی از علمای مذهب مالکی مانند شیخ عبدالفتاح مورو از مؤسسان جنبش النهضه تونس نسبت به اهداف سازمان‌یافتۀ برخی از شیوخ تندروی سلفی برای از میان برداشتن فقه مالکی در تونس و جایگزین کردن آن با فقه حنبلی در قالب اجتهاد سلفی، شدیداً نگران هستند. این دوره تأثیرات مخرب‌تری از قبل داشته است که چه‌بسا اثرات اصلی آن در چند دهه آتی بیشتر نمایان شود.

رابطه وهابیت تکفیری با قدرت‌های بزرگ از چه منظر قابل تبیین است؟
در این خصوص باید به چند نکته مهم توجه کرد: اول آنکه کشورهای غربی تنها از منافع خود حمایت می‌کنند. ادوارد سعید به‌درستی متوجه شده بود عامل حضور غرب در منطقه دو چیز است: 1. حفظ امنیت رژیم غاصب اسرائیل و 2. نفت؛ بنابراین صورت‌مسئله غرب با وهابیت در تأمین این دو هدف اساسی گره خورده است. 
دوم آنکه راهبردشناسان غربی شدیداً متکی به داده‌های رصد و اطلاعات و عملیات هستند. هدف آنان از رصد اسلام کسب قدرت جهت تشدید اختلافات درونی در جهان اسلام است. آنان جهت کسب منافع خود گاه از شعار «یکی کن و حکومت کن» استفاده می‌کنند که مثال بارز آن در اقتصاد وابسته جهانی دیده می‌شود و گاه از شعار «تفرقه بینداز و حکومت کن» استفاده می‌کنند که نمونه‌ای از آن استفاده از فرق و مذاهب اسلامی برای تضعیف جوامع اسلامی است. 
سوم آنکه جریانات مشکوک منتسب به شیعه مانند گروه یاسر الحبیب در لندن، با حمایت ملموس قدرت‌های غربی، فعالیت‌های زیادی را علیه تقریب مذاهب اسلامی و تحریک اهل سنت علیه شیعه انجام می‌دهند، و از آنها نیز در تحلیل واقعیت ماجرای شیعه‌ستیزی در جهان اسلام نباید غافل شد. مقام معظم رهبری تعبیری نیکو از ندای وحدت داشتند که حنجره دعوت‌ مسلمانان به وحدت حنجره الهی و زبان تحریک‌ به دشمنی زبان شیطان است. 
ما از زمان فعالیت گروه یاسرالحبیب در سال 2010 میلادی، با روند رو‌ به رشد شیعه‌هراسی در جهان اسلام مواجه‌ایم. خوشبختانه با موضع‌گیری مقام معظم رهبری در صدور فتوای حرمت توهین به مقدسات اهل سنت و آشکار شدن دشمنی یاسر الحبیب با مرجعیت شیعه مانند مرحوم آیت‌الله بهجت (آیت‌الله‌العظمی سیستانی و حضرت آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی که مرجعی است بیدار که واکنش بسیار خوب و به‌موقعی داشتند و سایر علمای شیعه در جهان اسلام، نقشه انتساب اقدامات یاسر الحبیب به شیعه نقش بر آب شد، هر چند همچنان تبلیغات منفی جهت بسیج افکار عمومی جهان اسلام علیه شیعه در جریان است.

آیا حمایت قدرت‌های غرب از وهابیت و جنایات آن، نقضی آشکار بر مدعیات حقوق بشری آنها است؟
چنانکه قبلاً اشاره شد، قدرت‌های غربی به دنبال کسب منافع خود هستند و از این‌ رو اگر حقوق انسانی دیگر ملل جهان با منافعشان در تعارض باشد، منافع خود را بر حفظ ارزش‌های انسانی و الهی ترجیح می‌دهند. علاوه بر متفکران مسلمان، چهره‌های غربی رویکرد واقع‌گرای روابط بین‌الملل هم نه از حیث اظهار همدردی با مسلمانان، بلکه از حیث بیان آنچه در جریان است، بر محوریت منافع غرب تاکید کرده‌اند. این بدان معناست که قدرت‌های غربی، شهروندان دیگر ملل جهان را انسان‌های درجه دوم می‌بینند. به‌خاطر دارم عنوان خبر بی‌بی‌سی در تاریخ 11 سپتامبر 2004 م. چنین بود: «سه سال زندان برای نجات مجروح عراقی از درد و رنج» عنوان تداعی‌گر فداکاری انسانی و قدرنشناسی آن از سوی مسئولان بود. ولی واقعیت خبر چه بود؟ سرباز آمریکایی به نام جانی هورن، فردی عراقی، غیرنظامی و غیرمسلحی به نام قاسم حسن را که توسط آمریکایی‌ها زخمی شده بود، به بهانه راحت کردن او، مجدداً به رگبار گلوله بست. فرمانده آن سرباز در دادگاه وی را سربازی برجسته با قابلیت‌های بی‌شمار و اخلاقیات قوی معرفی کرده بود. آیا اگر قاسم حسن چنین کاری را با سرباز آمریکایی کرده بود، آمریکا همین مجازات را برای او وضع می‌کرد؟ در اینجا نیز ما شاهد محکومیت کشتار شیعیان مصر توسط مقامات آمریکایی هستیم، اما این محکومیت موجب نمی‌شود تا شبکه‌های اینترنتی و رسانه‌ای تکفیری از سرورها و ماهواره‌های غربی که عمدتاً متعلق به ایالات‌متحده هستند، حذف شود. آیا در ایالات‌متحده شبکه‌ای که زمینه‌های فکری کشتار شهروندان آن کشور را ایجاد کند، مجوز ادامه فعالیت خواهد داشت؟

جنایات و تفکرات تکفیری‌ها چه آسیب‌هایی برای سبک زندگی اسلامی به‌عنوان آنچه در قرآن و سنت تصریح شده است، دارد؟
تجربه نشان داده است که به هر میزان که تفکر وهابی و تکفیری بر جوامع اسلامی سیطره یابد، مسلمانانی که تحت‌تاثیر قرار گرفته‌اند، قدرت ارتباطی و اشتراک مفهومی‌شان را نسبت به یکدیگر از دست می‌دهند. این خطر بزرگی است که جهان اسلام را تهدید می‌کند. در واقع، در ورای رواج فرهنگ تکفیر و درگیری میان مسلمانان کوشش هدفمندی جهت تغییر تصورات مسلمانان از جغرافیای جهان اسلام نهفته است. تکفیر شیعیان و دیگر مسلمانان موجب می‌شود تا نقشه‌های جدیدی از دارالاسلام و دارالحرب و مانند آن ترسیم شود. موضوع تکفیر مسلمانان تنها نوشته‌ای در کتاب‌ها و یا اعلامیه‌ای روی کاغذها نیست و تبعات عملی خطیری دارد. هر فتوای تکفیری، به‌ویژه‌زمانی که تمامیت یک مذهب اسلامی و نه خطای فردی را مورد هدف قرار دهد، گامی است در راستای شکستن تمامیت حریم جهان اسلام که همه عرصه‌های زندگی اجتماعی و فردی مسلمانان را دگرگون می‌کند.

جنایات و عقاید باطل وهابیت در روند اسلام هراسی و گسترش دامنه اقدامات غرب در این زمینه چقدر اثرگذار بوده است؟
ادوارد سعید (متفکر مسیحی فلسطینی) در مهم‌ترین آثار خود نشان داد که غربی‌ها تصویری غیرواقعی و معمولاً خشن از اسلام را به نمایش می‌گذارند. آنان در عین بهره‌ گرفتن از ایجاد تفرقه در جهان اسلام، ‌می‌کوشند تا تصویری خشن و بی‌منطق از اسلام ارائه دهند تا مانع نفوذ اسلام به قلوب انسان ها شوند. 

سخن پایانی...
من بارها به بهانه‌های مختلف تاکید کرده‌ام که دانشگاه‌‌ها و مراکز پژوهشی باید به ‌صورت دائم فعالیت‌های تقریبی و ضد تقریبی را رصد کنند و محصولات فرهنگی ارائه ‌شده به جهان اسلام را با ‌دقت تحلیل کنند. این کارها، کار یک نفر نیست و باید تبدیل به جریانی اثرگذار در مراکز پژوهشی کشور، با اولویت جهان اسلام شود. 
بیداری اسلامی صرفا حرف زدن و مقاله نوشتن و اظهار نگرانی و دردمندی نیست؛ این بیداری یعنی بیدار بودن، یعنی رصد دائمی و ایجاد نظام بایگانی قابل رجوع برای دستاوردها و تجربیات گذشته. کافی است با جستجو در منابع کتابخانه ملی ایران، آثار علمی نوشته شده درباره لیبی و یمن و بحرین و پاکستان در بعد از انقلاب بررسی و تحلیل شود تا عمق بحران دانسته شود. 
در اینجا تاکید می‌کنم که آثار آیت‌الله تسخیری که از بزرگان تقریب و وحدت اسلامی در عصر حاضر است، از مهم‌ترین منابع موجود در فهم اندیشۀ تقریب، مبتنی بر آرمان حضرت امام خمینی (ره) است؛ آرمانی که همواره مورد تاکید و توجه مقام معظم رهبری بوده است

دغدغه‌هاي فرهنگي من - متن سخنان استاد دکتر مهدي گلشني

متن سخنان استاد دکتر مهدي گلشني در هنگام دريافت جايزه علامه طباطبايي با عنوان «دغدغه‌هاي فرهنگي من» به اين شرح است:

در ميهن عزيز ما همواره معارف ديني يك مؤلفه عمده فرهنگ بوده است، كه انعكاس آن را به خوبي در ادبياتمان مي‌بينيم. همچنين همواره در گذشته آموزشهاي علمي همراه با آموزش حكمت و اخلاق بوده است. در وضعيت فعلي ارگاني كه مي‌تواند به غني‌كردن فرهنگ دانش‌پژوهان كمك كند دانشگاه است. اين دانشگاه است كه بايد رشد فرهنگي دانشجويان را به عنوان يكي از رسالت‌هاي عمده‌اش به عهده بگيرد. اما متأسفانه با رشد علم جديد، دانشگاه‌ها صرفاً به تعليم علوم پرداختند و از دو ركن مهم فرهنگ كه حكمت و اخلاق باشد غفلت ورزيدند. اين به دانشگاه‌هاي فعلي ما نيز منتقل شده است و به نظر بنده يكي از نقائص عمده فرهنگ حاكم بر محيط ما است. الان دانشجو در حالي فارغ‌التحصيل مي‌شود كه در رشته تخصصي خودش معلوماتي آموخته است، اما ذهن او فارغ‌ از مسائلي است كه در تعامل وي با جامعه‌اش و تصميم‌گيري‌هايش نقش كليدي دارند. دانشگاه امروزي قانع به پرورش متخصص است و اين منجر به فقدان يك ديد كل‌نگر در دانشمندان و جوامع علمي شده است. لذا علم بكلي از مسائل محيط غافل مانده و مسئوليت انسان نسبت به ساير خلقت مغفول واقع شده است. دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزشي و پژوهشي بايد رابطه‌اي جديد بين علوم طبيعي و فني و علوم انساني با حيات انساني و نيازهاي جامعه خود برقرار كنند.

در حاضر ريشه‌هاي فرهنگ ديني در جامعه سست شده است. علماي حوزوي و غير حوزوي در اين راستا وظايف خود را بخوبي انجام نداده‌اند و آن بخش از دين را كه باعث نشاط ديني در عرصه اجتماعي مي‌شود به اندازه كافي به جامعه معرفي نكرده‌اند و به ترويج صحيح و پخته فرهنگ ديني نپرداخته‌اند. اصلاح ناهنجاري‌ها در فرهنگ يك جامعه به عهده علما و طبقه تحصيل كرده آن است. اما اين‌ها در جامعه ما به اندازه‌اي كه لازم بوده وقت صرف اين كار نكرده‌اند.درست است كه فرهنگ ديني در افكار عمومي رسوخ بسيار دارد، چون دين در جامعه ما بخوبي نفوذ كرده است، اما بايد انحرافات و اشتباهات وارد شده به آن را تصحيح كرد. در چند دهه اخير فعاليتهاي بسياري انجام گرفته‌اند، اما اين فعاليت‌ها در حد استعداد و ظرفيت ميهن عزيز ما نبوده است و مسئولان به علاج ناهنجاري‌هاي فرهنگي به اندازه كافي توجه نداشته‌اند و چون آگاهي دقيقي هم از مشكلات وجود نداشته است،‌ اقدامات لازم نيز صورت نگرفته است. در اينجا مي‌خواهم بعضي از ناهنجاريهاي فرهنگي مان را ذكر كنم.

1- يكي از موضوعات فرهنگي كه در جوامع علمي ما مغفول مانده مسأله اخلاق و ارزش‌هاي اخلاقي است. چند چيز باعث غفلت از آموزش ارزش‌هاي اخلاقي در محيط‌هاي علمي ما شده است. يكي از آنها غرق شدن در تخصص‌ها است كه باعث شده هر چيزي جز خود تخصص فراموش شود، در حالي‌كه تخصص‌ها در خلاء انساني بكار نمي‌آيند، بلكه بايد در محيط‌هاي انساني بكار گرفته شوند و لذا فرآورده‌هاي علم نبايد نسبت به آثار علم بر جوامع انساني بي‌تفاوت باشد.

2- مساله فرهنگي ديگر اين است كه رفتار مسئولان آموزش عالي و بعضي از روساي دانشگاه‌ها و مراكز پژوهشي با دانشگاهيان به اندازه كافي اخلاقي و اسلامي نبوده است. يك نمونه آن مساله باز نشسته كردن هيات علمي در دانشگاه‌ها است، كه عجله زيادي در پياده كردن آن ديده مي‌شود، در حالي‌كه از نظر اسلامي تا وقتي كه شخص توانائي انجام كار با كيفيت مطلوب را دارد، كنار گذاشتن او دور از حكمت و غير انساني است. آيا از نظر شرعي درست است كه نشاط را از فردي كه نشاط و شكوفائي علمي دارد، بگيريم؟ متاسفانه اين بازنشسته كردن‌ها، كه شامل بعضي از نيروهاي مومن كارآمد دانشگاه‌ها نيز شده است، اثر نامطلوبي بر ذهن آنان گذاشته است، در حالي‌كه اگر صرفاً بعد مالي براي آن افراد مطرح بود، به نفعشان مي‌بود كه بازنشسته شوند و حق‌التدريس و حق‌التحقيق و غيره را هم بگيرند. رفتار بازنشستگان حتي بعد از بازنشستگي نيز مطلوب نبوده است. چگونه مي‌توان استادي برجسته را، كه نقش اساسي در توسعه يك دانشكده داشته است، از اتاقش محروم كرد و به اتاق بازنشستگان فرستاد و كتاب درسي ممتاز وي را هم از ليست كتاب‌هاي منبع حذف كرد، يا به استادي كه آزمايشگاهي معتبر را براه انداخته بعد از بازنشستگي اجازه ورود به آن را نداد. مشكل كيفي ديگر اين است كه كارآمدي افراد صرفاً با نوع مدرك يا مرتبه دانشگاهي آن‌ها سنجيده مي‌شود. گاهي بعضي از ليسانسيه‌ها حتي از بعضي از دارندگان درجه دكترا در رشته خودشان مسلط‌تر هستند و نفعشان براي دانشگاه بيشتر است. بايد كارآمدي افراد را براساس پرونده آنها سنجيد.

3- فقدان انضباط، اعتماد به نفس، قانون‌پذيري، نقدپذيري، تضارب آراء، همراه با جمود فكري، كه در محيط مابوفور ديده ميشود، همگي حاكي از ضعف فرهنگي است و فقط از طريق تصميم‌ جدي مسئولان بر رفع آنها همراه با برنامه‌هاي فرهنگي مناسب در دانشگاه‌ها و رسانه‌ها علاج‌پذير است. شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم متاسفانه روي اين ضعفهاي فرهنگي به اندازه كافي حساسيت به خرج نداده است.

4- مساله ديگر مهم تلقي نشدن كيفيت در بسياري از شئون جامعه ما است. در فرهنگ اسلامي كيفيت نقش مهمي را ايفا مي‌كند. اما ما در زمان حاضر بيشتر به كميت اهميت مي‌دهيم. ما امروز خيلي دلمان به آمار و ارقام خوش است تعداد مقالات، تعداد دانشجويان دكترا و غيره. اما ‌آماري كه داده مي‌شود، اكثراً فاقد تحليل است و لذا نمي‌تواند معرف پيشرفت واقعي كشور در علم باشد. امروز اعتبار علمي افراد در محيط ما عمدتاً با تعداد مقالات مندرج در مجلات آي اس آي،‌ آي اس سي و نظاير آنها سنجيده مي‌شود و حتي اگر كسي بخواهد دوره دكترا را بگذراند، داشتن مقاله به او كمك مي‌كند. اما مقاله اصيل چيزي است كه نتيجه پژوهش واقعي باشد، در حالي‌كه در زمان ما با باز شدن دكان‌هاي فروش مقالات اين امكان هست كه يك دانشجوي متوسط با خريد مقاله به دوره دكترا راه يابد، ولي يك دانشجوي ممتاز به علت نداشتن مقاله وارد نشود. اين گونه امتياز دهي را شما در كجاي جهان پيشرفته سراغ داريد؟

آيا لزومي دارد دانشگاه‌ها را با دانشجوي بي‌كيفيت پر كنيم؟ آيا همزمان وارد كردن دانشجوي متوسط با پول و بدون كنكور به دوره دكترا، همراه با دانشجوي ممتاز از طريق كنكور، آن هم در دانشگاه‌ها ي درجه اول كشور، لطمه‌زني واضح به كيفيت اين دانشگاه‌ها نيست؟ آيا درست است كه دانشگاه‌هاي درجه اول كشور نيروهاي ارزنده علمي خود را صرف تربيت دانشجويان متوسط پذيرفته شده در پرديس‌هاي جديد الاحداث خود كنند؟ وقتي اين همه دانشگاه‌هاي برتر را براي استعدادهاي برتر بگذاريم و سطح آنها را پائين نياوريم؟

متاسفانه آزمون ورود به دوره‌هاي دكتري در دو سال اخير، از نظر پائين آوردن سطح پذيرفته‌شدگان، فاجعه بوده است و البته آثار نامطلوب آن به تدريج ظاهر خواهد شد. اميدوارم شواريعالي انقلاب فرهنگي از توجه به اين مسأله سرنوشت ساز غفلت نكند.

يك مساله مهم ديگر كه به كيفيت مربوط مي‌شود، توجه به تعداد مقالات منتشر شده، فارغ از ميزان تاثيرگذاري آن‌ها است. آيا مشخص كردن پيشرفت علمي كشور با مقالاتي كه اكثر نوآوري ندارند و در جهت رفع نيازهاي كشور نيستند، درست است و به مصلحت كشور مي‌باشد؟ كشور ما فقط اگر بتواند روي پاي خودش بايستد، مي‌تواند در دنيا عرض اندام كند والا همواره عقب خواهد ماند و براي رفع نيازمندي‌هاي خود دچار دردسر خواهد بود. حل اين مساله نيز عنايت بيشتر شورايعالي انقلاب فرهنگي را مي‌طلبد.

5- دانشگاه بايد دانشجوئي تربيت كند كه به ماندن در كشور و خدمت به آن علاقمند باشد و اگر ديندار وارد مي‌شود ديندارتر خارج شود، اما آيا حالا چنين است؟ فرهنگ فعلي حاكم در دانشگاه‌ها به دانشجو القاء مي‌كند كه فقط دنبال تامين شغل آينده‌اش و شهرتش باشد. بايد با كار فرهنگي ظريف اين جو ناسالم را تغيير داد. با بخشنامه نمي‌توان فرهنگ ديني را رايج كرد. فرهنگ تزريقي نيست، بلكه اصلاح آن مستلزم كار عقلاني و پخته و عالمانه است و در اين مورد بايد بين دانشگاهيان و حوزويان ديالوگ سازنده برقرار باشد. بايد از تفكرات،‌ اولوين‌ها و دغدغه‌هاي جوانان مطلع شويم و براي تغيير نگرش‌هاي نادرست آنان برنامه‌ريزي درست داشته باشيم.
بديهي است كه فرهنگ صحيح ديني از طريق علوم پايه و مهندسي منتقل نمي‌شود، بلكه بايد دانشجويان اين حوزه‌ها تعداد مناسبي از علوم انساني را فرا گيرند. يعني بايد برنام دانشگاه‌ها كل نگر باشد و جوانان را با مسائل واقعي انسان و محيط آشنا كند و آنها را براي حل اين مسائل مجهز سازد. مسئولاني كه معتقدند دانشگاه‌هاي تخصصي بايد اساساً در زمينه‌هاي تخصصي فعال باشند و نبايد وارد مباحث ديني و فلسفي شوند، چگونه مي‌خواهند تفكر اسلامي را در دانشگاه‌‌ها حاكم سازند. آيا دانشجويان علوم پايه و علوم مهندسي به يك سوپ‌پرمايه فرهنگي نياز ندارند؟ علاوه بر جهان‌بيني اسلامي، تجارب كشورهاي غربي هم خلاف اين بينش را نشان مي‌دهد. از خداوند متعال خواهانم كه به همه ماها وسعت نظر عطا فرمايد.

منبع روزنامه اطلاعات چهار‌شنبه 23 اسفند 1391 ـ 1 ربيع‌الثاني 1434ـ 13 مارس 2013ـ شماره 25552

درباره شیعه‌شناسی - دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی

ادامه نوشته

خطر گسترش بی ضابطه حکمت صدرایی

دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی

چندین سال پیش در جلسة دفاعیه‌ رساله‌ای حضور داشتم که دانشجو بر مبنای رویکرد نظری عمدتاً غربی، در پی یافتن مبانی فلسفی آرای فقهی امام (ره) بود. همچنین در مقالاتی دیده می شود که بحث از مبانی حکمت صدرایی امام در فقه ایشان می‌شود. در اینگونه موارد گفته نمی‌شود که این برداشت شخص نویسنده از کلام امام است و نه نظر حضرت امام (ره) ... (ادامه مطلب را کلیک کنید)

ادامه نوشته

بیداری اسلامی، شکافی عمیق در مبانی نظریه‌ی سیاسی شیوخ سلفی - دکتر کامیار صداقت ثمرحسيني

پیش‌فرض غالب نظرات شیوخ رسمی سلفی، پذیرش حکومتِ حاکم ظالم و حرمت خروج علیه آن به عنوان اصلی برآمده از دین است و طبق آن تنها زمانی خروج مشروع است که حکم تکفیر حاکم صادر شده باشد. نوشتار حاضر نگاهی گذرا به موضع امام خمینی (رحمت الله علیه) در قبال قیام علیه ظالم و مقایسه‌ی آن با دیدگاه شیوخ سلفی است.
گروه سیاسی برهان/ دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
مهم‌ترین پیامدِ قیام‌های جهان عرب در سال‌های 1432 تا 1433ق که آن را باید مهم‌ترین عرصه‌ی بیداری اسلامی قلمداد کرد، محکوم کردن ظلم و تجدیدنظر در باب حکومت حاکم ظالم است. این در حالی است که چندین دهه پیش‌تر، امام خمینی(رحمت الله علیه) قیام علیه حکومت حاکم ظالم را تکلیفی شرعی قلمداد کردند و جهت حفظ اسلام آن را واجب دانستند. از این رو، جهان اسلام یک بار دیگر خود را نیازمند تجربه‌ی ظلم‌ستیزی حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) می‌یابد. تجربه‌ای که با عنایت به دیدگاه‌های تقریبی و وحدت‌آفرین حضرت امام خمینی، در صورت تبیین مناسب آن، به سهولت قابل انتقال است.
مسئله‌ی عدالت و به ویژه عدالت حاکم، از مسائل مطرح در حوزه‌ی کلام و اعتقادات اسلامی است. برای مثال، رساله‌ی «العقیده‌ الطحاویه» اثر طحاوی[1] (230 تا 321ق) یکی از مراجع اعتقادی معروف اهل سنت است که در بند 72 آن، به ضرورت پیروی از حاکم ظالم و عدم خروج بر او، به عنوان یک اصل اعتقادی اشاره شده است (الطحاوی الحنفی، 1397، ص 11). شیوخ سلفی مانند ناصرالدین آلبانی (1333 تا 1420ق) در شرح فراز مذکور از آن کتاب، صراحتاً قیام و حتی کودتا بر ضد حکومت‌های عربی را بدعت دانسته‌اند (آلبانی، 1394، ص 33). از دیگر شارحان معاصر سلفی «عقیده طحاوی» عبارت‌اند از: عبدالعزیز بن باز (1330 تا 1420ق)، محمد بن صالح العثیمین (1347 تا 1421ق) و عبدالله بن عبدالرحمن الجبرین (1352 تا 1430ق) که همگی بر حرمت خروج بر حاکم نظر داده‌اند..[2]
عقیده‌ی پذیرش ظلم، عقیده‌ای است که در مقاطعی از تاریخ اسلام شکل گرفته و به تدریج وارد مراجع اعتقادی شده است. به طور کلی، منابع مرجع آن، در قالب منابع حدیثی، اعتقادی و فتاوی فقهی طبقه‌بندی می‌شوند. منابع حدیثی عموماً شروحی است که محدثان بر ذیل روایات مربوط به خروج بر حاکم مسلمان نگاشته‌اند. غالب فتاوی شیوخ سلفی در این زمینه مستند به همین روایت‌ها هستند که عمدتاً در باب‌های مربوط به «امارت» یا «فتنه‌های آخرالزمان» در کتاب‌هایی مانند «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» و دیگر کتاب‌های حدیث اهل سنت نقل شده‌اند. برای مثال، به موجب روایتی از ابوهریره در «صحیح بخاری» (البخاری، 1400، حدیث 7137) و «صحیح مسلم» (مسلم، 1412، حدیث 1835) حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«من اطاعنی فقد اطاع الله و من عصانی فقد عصی الله و من أطاع امیری، فقد اطاعنی و من عصی امیری فقد عصانی» هر کس مرا اطاعت کند، اطاعت خدای کرده است و هر کس که از امر من نافرمانی کند، از امر خدای نافرمانی کرده است و آنکه امیر مرا اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و آنکه امیر مرا نافرمانی کند، از من نافرمانی کرده است.
خاطر نشان می‌شود در پاره‌ای از این روایات تأکید شده است که اطاعت از امیر، مقید به غیر معصیت خدا شده است؛ ولی این قید، در ادبیات سلفیه‌ی رسمی، به معنای پذیرش حق مردم جهت قیام بر حاکم مسلمان (هرچند فاجر) نیست. برای مثال، در حدیثی از عبدالله بن عمر در «صحیح بخاری» (البخاری، 1400، حدیث 7144) آمده است: «السمع و الطاعه علی المرء المسلم فیما أحب و کره، ما لم یؤمر بمعصیه فإذا أمر بمعصیه فلا سمع و لا طاعه» فرمان‌برداری و اطاعت مادام بر انسان واجب است که معصیت خدا نباشد، در معصیت خدا، اطاعت و فرمان‌برداری نیست.
به لحاظ منابع فتاوی فقهی، امروزه سایت‌های رسمی شیوخ سلفی مرجعی مهم در این زمینه‌اند. علی حلبی در کتاب «البراهین الواضحات فی حکم المظاهرات» فهرست اسامی مؤسسات افتاء و شیوخی را که حکم بر حرمت خروج بر حاکمان ظالم و ستمگر داده‌اند، چنین نام برده است (حلبی، 1432، صص 15 و 16):
1. هیئت علمای کبار عربستان سعودی.
2.شورای دائمی بررسی‌های علمی و افتاء عربستان سعودی.
3.مرکز امام آلبانی.
4.عبدالعزیز بن باز.
5.ناصرالدین آلبانی.
6.محمد بن صالح العثیمین.
7.عبدالعزیز آل‌‌الشیخ.
8.عبدالمحسن العباد.
9.عبدالله بن سلیمان المنیع.
10.صالح بن فوزان الفوزان.
11. بکر عبدالله ابوزید.
12. عبدالله بن غُدَیّان.
13.صالح الغصون.
14.عبدالعزیز الراجحی.
15. صالح آل‌الشیخ.
16.عبدالوهاب بن ابراهیم أبوسلیمان.
17. عبدالله بن عبدالمحسن الترکی.
18. عبدالله بن محمد آل‌الشیخ.
19. أحمد بن علی سیر المبارکی.
20. صالح بن عبدالله المطلق.
21. محمد بن عبدالکریم العیسی.
22. صالح بن عبدالرحمن الحصین.
23. سعد الحُصَیّن.
24.عبدالله بن محمد خُنَین.
25. عبدالکریم بن عبدالله الخُضَیر.
26.محمد بن حسن آل‌الشیخ.
27. یعقوب بن عبدالوهاب الباحسین.
28.علی بن عباس الحکمی.
29.محمد بن محمد المختار الشنقیطی.
30.قیس بن محمد آل‌‌الشیخ مبارک.
31. مشهور بن حسن آل‌سلمان.
32.علی بن حسن الحلبی.
33.محمد بن موسی آل‌نصر.
34.ابواسحاق الحوینی.
35.محمد بن علی فرکوس.
36.باسم الجوابره.
37.حسین العوایشه.
38.اکرم زیاده.
39. زیاد العبادی.
کارکرد چنین تفاسیری از این روایات، ایجاد قابلیت پذیرش ظلم در جوامع اسلامی بود. در تاریخ معاصر جهان اسلام، این عقیده ابتدا با پیروزی انقلاب اسلامی ایران (1399ق) به چالش کشیده شد. انقلاب اسلامی ایران زمانی پیروز شد که توانست قابلیت پذیرش ظلم و استعمار را در میان مردم جامعه از میان بردارد. این کار توسط سه تن از مجددان بزرگ مذهب شیعه، یعنی امام خمینی، علامه عبدالحسین امینی و علامه سید محمدحسین طباطبایی روی داد. آنان با نوآوری‌های عظیم خود در فقه سیاسی، فقه تاریخ (اعتقادات) و علوم قرآن، زمینه‌ساز فرهنگی در میان جامعه و نخبگان مذهبی شدند که اصولاً قابلیت پذیرش حکومت نظام جائر بر آنان ناممکن گشت و تا این بستر زنده و پویا باشد، انقلاب اسلامی ایران در مسیر صحیح خود حرکت می‌کند.
توجه شود که مقدم بر اصل ولایت فقیه حضرت امام خمینی، اصل ولایت قرار دارد که علامه امینی بیشترین سهم را در احیای آن در دوران معاصر دارد. حاکمان ظالم و استعمارگر تنها زمانی می‌توانند حکومت کنند که ابتدا قابلیت پذیرش ظلم را مهیا کرده باشند (ن. ک. به: صداقت ثمرحسینی، زمستان 1391، صص 25 تا 35). هرچند این انقلاب در فضایی شیعی و البته مبتنی بر نگرش تقریب مذاهب اسلامی روی داد، اما توانست برای دیگر ملت‌ها، زمینه‌ای اساسی جهت مقایسه و تجدیدنظر در اعتقاد به پیروی از ظلم را فراهم سازد. دکتر ناصف نصار (فیلسوف سکولار لبنانی)، در نوشتاری که آن را سال‌ها پیش از قیام‌های سال 1432ق نوشته است، چنین به تجربه‌ی بکر و تازه‌ی اعراب در مواجهه با انقلاب اسلامی ایران اشاره می‌کند:
انقلاب اسلامی پدیده‌ای شگفت‌انگیز در تاریخ جهان اسلام و در تاریخ جهان سوم است. شگفتی آن، چه در مردم انقلابی‌اش، چه در ریشه‌های آن و چه در شیوه‌ی سرنگونی تاج‌وتخت شاه، نمایان است و از این رو، آن انقلاب پدیده‌ای باشکوه و حیرت‌انگیز است. در تاریخ معاصر جهان عرب، تا کنون هیچ پدیده‌ای مانند انقلاب اسلامی ایران و یا حداقل شبیه به آن روی نداده است. تحولات سیاسی‌ای که ما در جهان عرب ناظر آن هستیم، معمولاً نتیجه‌ی کودتاهای نظامی و شبه‌نظامی و یا نتیجه‌ی جنگ‌هایی برای آزادی کشور است (نصار، 1997، ص 231).
قیام امام خمینی (رحمت الله علیه) اقتدا به حضرت امام حسین (علیه ‌السلام) بود. امام خود تأکید دارند که با توجه به این اصل که «در صورت اضمحلال اصل، بقاى فرع، عموماً معنا ندارد.» مصمم شدند تا «مثل حضرت سیدالشهداء از براى حفظ اصل دین، با ایادى دولت ظلم مبارزه کند و مادام که مأمورین آن‌ها از زور و ظلم و ملاعبه با احکام الهى دست برندارند، او نیز از مجاهده دست برندارد.» (امام خمینی، ج 1، ص 193) از دید امام خمینی، نظام ظالم، نظامی شیطانی است؛ در حالی که همه‌ی جهات نظام الهی متوجه خداست و در آن ظلمی نیست (همان، ج 12، ص 46).
حدود سه دهه پس از انقلاب اسلامی ایران، قیام‌های عربی سال‌های 1432 و 1433ق دیگر پدیده‌ای بودند که اعتقاد به حرمت قیام علیه حاکم ظالم را (این بار در میان اهل سنت) به چالش کشیدند تا آنجا که می‌توان مهم‌ترین وجه بیداری اسلامی در دوران معاصر را در تجدید‌نظر در تفسیر روایاتی دانست که به موجب آن حکومتِ حاکم ستمگر مجاز شناخته شده است.
برای مثال، محمد نعیم محمد هانی (مصری)، در کتاب «فی سبیل التجدید لهذا الدین: مصر و اخواتها فی موازین الفقهاء و مناهج العلماء» از انتقالِ مسئله‌ی حرمت خروج بر حاکم، از کتاب‌های فقیهان به کتاب‌های عقاید و تبدیل آن، به یکی از اصول اعتقادی اهل سنت انتقاد می‌کند (الساعی، 2011، صص 161 و 162). همچنین ابوعبدالفتاح علی بن حاج از دیگر شیوخی است که در آثاری چون «فصل الکلام فی مواجهه ظلم الحکام» و نیز «من الشواهد الشرعیه والنماذج التاریخیه على مشروعیه الإضرابات والاعتصامات والمظاهرات السلمیه» بر مشروعیت مواجهه با ظلم و نیز مشروعیت تظاهرات مسالمت‌آمیز بر ضد حکومت ظالم، نظر داده است و می‌کوشد تا شواهدی شرعی و تاریخی در تأیید آن ارائه دهد.[3] حتی دامنه‌ی تعارضات درونی شیوخ سلفی به نقد روایات صحیحان[4] نیز کشیده شده است؛ چنان که علی الحلبی (از شیوخ سلفی اردن) در نقد نظر قرضاوی چنین نوشته است:
دیروز با گوش خودم شنیدم که یوسف قرضاوی حدیثی از صحیح مسلم (حدیث حذیفه) را ضعیف دانست و آن در ضمن مناقشه‌ی او در خصوص موضوع تظاهرات بود. این در حالی است که ما معتقدیم که با هیچ نامی و با هیچ انگیزه‌ای چنین کاری جایز نیست، زیرا مفاسدی بر آن مترتب است که جز خدا بر آن اطلاعی ندارد و ما قائل به تجارب نیستیم که مثلاً بگویند تظاهرات در تونس پیروز شد و آن نشانه‌ی پیروزی‌اش در مصر باشد و چه بسا در دیگر جاها نیز پیروز شود. تکیه بر تجاربی که مخالفت با شرع الهی و در تضاد با احادیث رسول‌الله (صلى الله علیه و سلم) است، هیچ ارزشی ندارد... من به خوبی می‌دانم که قرضاوی نه از اهل حدیث است و نه به خوبی حدیث را می‌شناسد و نه اصلاً از علم حدیث چیزی می‌داند! با این حال، آن روایت را با این دلیل که سندش منقطع است، ضعیف دانسته است.[5]
اگرچه این تجدیدنظر در چارچوب اندیشه‌ی اهل‌ سنت رخ داده است، ولی در عمل، اعتقاد به «وجوب تبعیت از ظالم» را به چالش کشید و از این رو آنان را تا حدودی به مضامین انقلاب اسلامی ایران نزدیک ‌ساخت؛ هرچند باید به تفاوت عقاید و باورهای فِرَق و مللِ اسلامی و نیز شرایط متفاوت هر کشور با دیگری توجه کرد و از مقایسه‌های شتاب‌زده میان انقلاب اسلامی ایران با قیام‌های عربی سال‌های 1432 و 1433ق اجتناب کرد. همچنین باید به ملاحظاتِ سیاسی برخی از شیوخ سلفی توجه داشت که موجب اتخاذ مواضعی تبعیض‌آمیز میان قیام مردم بحرین با قیام علیه قذافی یا حسنی مبارک می‌شود.[6]
نقطه‌ی برخورد دیدگاه وجوب قیام علیه ظلم با وجوب پیروی از ظالم، به صورتی ملموس، در احیای مراسم «برائت از مشرکان» توسط امام خمینی دیده می‌شود که با مخالفت شدید مخالفان وحدت اسلامی مواجه شد و سرانجام به شهادت تنی چند از حجاج بیت‌الله الحرام منجر شد (1407ق). امام خمینی در پیام به زائران بیت‌الله الحرام (6 مرداد 1366 برابر با اول ذی‌الحجه 1407ق) به صراحت اشاره می‌کند که مسئله‌ی برائت از مشرکان، تنها ایراد شعار علیه کافران نیست، بلکه «رمى استعمار از کشورها و سرزمین‌هاى اسلامى» و «برچیدن پایگاه‌هاى نظامى شرق و غرب از کشورهاى اسلامی» و «تربیت و کنترل و اصلاح سران خودفروخته‌ی برخی از آن کشورها» است (امام خمینی، ج 20، ص320).
نمونه‌ای از واکنش‌های شیوخ سلفی به این دعوت اسلامی را می‌توان در کتاب «الالحاد الخمینی فی الارض الحرمین» اثر شیخ سلفی یمنی، مقبل بن هادی الوادعی ( 1356تا 1422ق) مشاهده کرد. آن کتاب واکنشی است در برابر تأکید امام خمینی بر برگزاری مراسم برائت از مشرکان در موسم حج ابراهیمی که او آن را فتنه‌ی شیعه در موسم حج نامیده و تظاهرات را، حتی به جهتِ اعلان برائت از مشرکان، به مثابه‌ی تشبه به کفار دانسته است؛ چنان که می‌نویسد:
باید دانست که این تظاهرات عملی اسلامی نیست و به ما چیزی از نبی (صلى الله علیه و آله و سلم) نرسیده است که جماعتی در حالی که شعاری واحد دهند بیرون بیایند و این چیزی نیست جز تقلید از دشمنان اسلام و تشبه به آنان که رسول (صلى الله علیه و آله و سلم) در وصفشان فرموده است که «کسی که خود را شبیه قومی درآورد از آنان است.» (وادعی، 1407، ص 44)
این گونه مواضع از شیوخ سلفی، به ویژه شاگردان آلبانی، در راستای حفظ بسیاری از حکومت‌های فاسد جهان عرب مکرر دیده می‌شود. برای مثال، علی حلبی در کتاب «الدعوه السلفیه الهادیه و موقفها من الفتن العصریه الجاریه»، که آن را در واکنش به قیام‌های عربی تونس، مصر و لیبی، در 11 جمادی‌الاولی سال 1432ق منتشر کرد، با استفاده از نظر ناصرالدین آلبانی مبنی بر حرمت تظاهرات و با این ادعا که اساساً تظاهرات پدیده‌ای اروپایی است و «وسیله‌ای شرعی برای اصلاح حکومت» نیست، می‌نویسد (حلبی، 1432، ص 16):
تظاهراتی که در برخی از کشورهای اسلامی به راه افتاده است در اصل خروج از طریق مسلمانان و تشبه به کافران است و رب‌العالمین فرموده است: وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا: آنکه بعد از آشکار شدن حق از در مخالفت با پیامبر درآید و از راهى جز راه مؤمنان پیروى کند، ما او را به همان راه که مى‌رود مى‌بریم و به دوزخ داخل مى‌کنیم و جایگاه بدى دارد (سوره‌ی نساء، آیه‌ی 115).
اما از دید حضرت امام خمینی، «مسلمان نمى‏تواند موافق و معاون دستگاه ظلم و ستم باشد.» آن هم «دستگاهى که احکام اسلام را یکى پس از دیگرى محو نموده و مى‏نماید.» (امام خمینی، ج 2، ص 287) هدف از قیام علیه ظلم، عمل به تکلیف است و عمل به تکلیف لزوماً مقید به کسب پیروزی و دستاوردهای دنیوی نیست. بنابراین ایشان به کسانی که سرنگونی حکومت طاغوت را ناممکن می‌دانستند، اصل مهمی در انقلاب اسلامی را یادآور می‌شود:
من به آن‌ها مى‏گفتم ما تکلیف داریم ادا مى‏کنیم، مى‏شود و نمى‏شود براى ما مطرح نیست. ما مکلفیم از طرف خداى تبارک و تعالى که با ظلم مقابله کنیم؛ با این آدم‌خوارها و با این خون‌خوارها مقابله کنیم. ما به آن اندازه‏اى که قدرت داریم مقابله مى‏کنیم. اگر پیروز شدیم که خوب، الحمدالله، و اگر پیروز هم نشدیم، الحمدالله که به تکلیف عمل کردیم. مسلمین باید خودشان را مکلف بدانند؛ گمان نکنند که اگر پیروز نشدند، نیستید پیروز (امام خمینی، ج ‏12، صص 321 و 322).(*)
فهرست منابع
قرآن مجید.
محمد ناصرالدین آلبانی، العقیده الطحاویه‌، شرح و تعلیق، 1394.
امام خمینی، نرم‌افزار صحیفه‌ی امام، نسخه‌ی 3، مرکز تحقیقات کامپیوترى علوم اسلامى.
محمد بن إسماعیل البخاری، الجامع الصحیح، (تحقیق) محب‌الدین الخطیب، محمد فواد عبدالباقی. القاهره، المکتبه السلفیه، 1400.
علی بن الحسن بن علی بن عبدالله حلبی، الدعوه السلفیه الهادیه و موقفها من الفتن العصریه الجاریه و بیان الاسباب الشرعیه الشرعیه الواقیه، منشورات (منتدیات کل السلفیین)، 1432.
محمد نعیم محمد هانی الساعی، 2011، ثوره مصر و اخواتها فی موازین الفقهاء و مناهج العلماء، القاهره، (ط1) دارالسلام للطباعه‌ و النشر و التوزیع و الترجمه‌.
کامیار صداقت ثمرحسینی، یک بام دو هوای وهابیت، ماهنامه‌ی زمانه، دی 1390، شماره‌ی 20.
کامیار صداقت ثمرحسینی، انقلاب اسلامی ایران و مجددان بزرگ مذهب شیعه، فصلنامه‌ی مطالعات انقلاب اسلامی، قم، سال نهم، زمستان 1391، شماره‌ی 31. از طریق نشانی زیر قابل دریافت است:
http://maaref.ac.ir/Upload/Quarterly/ArticleFile/13607418332802.pdf
ابوالحسن مسلم بن الحجاج مسلم، صحیح مسلم، (تحقیق) محمد فؤاد عبد الباقی، داراحیاء الکتب العربیه‌، 1412.
ناصیف نصار، التفکیر والهجره‌ من التراث إلى النهضه‌ العربیه‌ الثانیه‌، بیروت، دارالنهار للنشر، 1997.
مقبل بن هادی الوادعی، الالحاد الخمینی فی الارض الحرمین، القاهره، الحرمین، 1407.
* دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی، استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (مرکز تحقیقات امام علی علیه‌السلام)/انتهای متن/

اصلاح امور به دست اهل فن ممكن است - استاد دکتر مهدی گلشنی

گروه علمی«خبرگزاری دانشجو»؛ مهدی گلشنی، رئیس و بنیانگذار گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف و استاد دانشکده فیزیک این دانشگاه و همچنین عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، سالهاست كه به تدریس و تألیف در حوزه های مختلف علمی نظیر فیزیك، فلسفه علم و ... مشغول بوده است.
وی كه متولد سال 1317 می باشد، مدرک کارشناسی خود را در رشته فیزیک از دانشگاه تهران دریافت كرد و بعد از آن عازم آمریکا شد و در سال 1348 مدرک دکترای خود را در حوزه ذرات بنیادی از دانشگاه برکلی آمریکا گرفت؛ یک سال بعد به ایران بازگشت و به استخدام دانشگاه صنعتی شریف درآمد.

گلشنی در كارنامه خود تجربه ریاست دانشكده فیزیك دانشگاه صنعتى شریف، معاونت آموزشی و دانشجویی این دانشگاه، ریاست پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ریاست گروه علوم پایه فرهنگستان علوم جمهورى اسلامى ایران و ... را دارد.
وی همچنین جایزه درس علم و دین بنیاد تمپلتون، نشان درجه یک دانش فرهنگستان علوم، عنوان استاد ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و عنوان استاد نمونه این دانشگاه را دریافت کرده است.

از آثار دكتر گلشنی می توان به كتاب «قرآن و علوم طبیعت» اشاره كرد كه تا كنون به زبان های انگلیسی، عربی،‌ تایلندی، آلبانیایی،‌ اندونزیایی، آلمانی و … ترجمه شده است.

همچنین دیگر تألیفات وی عبارتند از: «تحلیلى از دیدگاه هاى فلسفى فیزیكدانان معاصر»، «از علم سكولار تا علوم دینى»، «علم و دین و معنویت در آستانه قرن بیست و یكم»، «فیزیكدانان غربی و مسئله خداباوری» و ... .

جهت بررسی اوضاع علوم پایه در ایران و مشكلات این حوزه، مقایسه نظام آموزش عالی ایران و خارج از كشور و آخرین وضعیت گروه فلسفه علم دانشگاه شریف خدمت ایشان در گروه فلسفه علم رفته و نظر وی را در خصوص این 3 حوزه جویا شدیم كه در ادامه بخش نخست، قسمت دوم این گفت و گو كه در خصوص وضعیت نظام آموزش عالی ما و مسائل پیرامون آن است، در زیر می آید:
باید دورنگری داشته باشیم/ ادامه تحصیل در خارج از كشور هدفمند است
خبرگزاری دانشجو- حضرتعالی اصلی ترین مسائل آموزش عالی ما را چه می دانید؟ به خصوص آن كه اگر بخواهیم این را با خارج از كشور مقایسه كنیم؟
گلشنی: خارج از کشور برنامه ریزی مرتب وجود دارد، از اهلش استفاده می کنند، یک بعد مشکلات قضیه به عدم شایسته سالاری و عدم استفاده از اهل فن برمی گردد. آن جا برنامه ریزی می کنند و به همین دلیل تغییرات خیلی سریع نخواهد بود؛ من خیابان خانه ی خودمان را عرض می کنم، در طی یک ماه چندبار کندند، پوشاندند و دوباره کنده اند، شاید صد سال پیش مترو لندن را کشیدند. در این صدساله چقدر تغییرات داشته است؟ در طول ۴۰ سال كه بنده شاهد بودم، تغییرات خیلی کم بود، من هنوز نقشه های ۲۰ -۳۰ سال قبل را می توانم به کار ببرم. چرا؟ چون بر اساس برنامه پیش می روند.
ما باید دورنگری داشته باشیم، قرآن خوب شماتت می کند، می گوید: «یریدون العاجلة و یذرون الآخرة» فقط جلوی چشم شان را می بینند. ما می خواهیم مسایل را فوری حل کنیم، فوری دانشجو فارغ التحصیل شود، فوری فارغ التحصیل شود، فوری فارغ التحصیل شود، اینکه محصول و نتیجه چیست؟ این ها کم تر مطرح است.
نکته ی مهم هدفمند بودن تحصیلان در خارج از کشور است، این ها مرتب می آیند ارزیابی می کنند؛ به طور نمونه دانشگاه های MIT می آیند در نیویورک تایمز شکایت می کنند مبنی بر این که محصولات ما در اجتماع مفید واقع نمی شود، رئیس دانشگاه فوری با اساتید علوم انسانی جلسه می گذارد که یک تعداد دانشجویان عوم انسانی بگیرند، که الان خودشان می گویند محصولمان مفیدتر واقع می شود.
ما از تجارب مان نمی آموزیم
حساب این است که برنامه ها هدفمند است و به محض این که بفهمند اشتباه است آن را تغییر می دهند؛ ما چنین نیستیم، ما پیش دانشگاهی را برداشتیم، همان وقت من مخالف بودم. خدا رحمتش کند، معاون وزیر در همان جلسه حرف های من را تأیید کرد؛ اما وزیر گفت درست می گویند اما ما این ها را حل می کنیم. در حالی الان داریم پیش دانشگاهی را برمی داریم. درحالی که که مثل روز برای من روشن بود که این اشتباه است، بیشتر برایم تعجب آور است که معاون وزیر آدم سابقه دار و پخته ای بود؛ اما آن وزیر بر حرف خود اصرار کرد و رأی آورد و تمام شد، می خواهم بگویم ما از تجارب مان نمی آموزیم.

اصلاح امور به دست اهل فن ممكن است
اگر علوم بخواهند اصلاح شوند، شرط آن استفاده از اهالی فن است، کسانی که حرف برای گفتن داشته باشند، می گویند در زمان شاه سلطان حسین (دیگر از شاه سلطان حسین که بی عرضه تر نداشته ایم که) گفتند هرکس تولد حضرت علی (ع) را یک روز معین می کند، به علما گفت شما جمع بندی کنید و به من بگویید چه روزی را معین می کنید، با هم مشورت کردند و گفتند ۱۳ رجب. توجه کردید! اهل فن را نشاندند، مثبت و منفی کردند، این روایت و آن روایت و همه را بررسی کردند، گفتند ۱۳رجب.
باید اهالی فن را بیاورند تا با استدلال بگویند باید چه کارهایی انجام دهیم، آموزش علوم پایه هم باید از آموزش صرف خارج شده و خلاقیت داشته باشد، ما این جا درس مفاهیم بنیادی فیزیک را می گذاریم، دانشجوی فیزیک می گوید: این مسائل اصلاً به گوشم نخورده بود.
آموزش باید عمیق باشد، ما سال ها و انواع فوق لیسانس را کم و زیاد می کنیم، این ها مشکل ما را حل نمی کند، باید ببینیم مشکل قضیه چیست که فارغ التحصیل ما مفید واقع نمی شود، واقعاً باید برای دانشگاه های دولتی از این کمیت گرایی پرهیز کنیم.
به نظر من مسائل علوم پایه کاملا روشن است: باید برنامه ریزی باشد، باید اولویت داده شود، باید خود علوم پایه ای ها برای علوم پایه تصمیم بگیرند، علوم انسانی ها برای علوم انسانی تصمیم بگیرد نه اینکه یک مهندس برای علوم پایه تصمیم بگیرد و اینطور نباشد که مهندسی که اسم یک مجله را نمی تواند بخواند، بیاید سرپرست مجلات شود و قَبَصات را بگوید قِبْصات.
تفاوت پذیرش دانشجوی دکتری در ایران و خارج از كشور
خبرگزاری دانشجو- معمولاً الگوهای موفقی که در دنیا برای پذیرش دانشجوی دکتری وجود دارند و نخبه پروری می کنند، چگونه اند؟
گلشنی: آن جا اساساً دانشجوها تقاضا می کنند، کنکور نیست، کارنامه ی مرحله ی قبلی دانشجو را می گیرند و می گویند نامه توصیه هم از اساتید بیاور و روی این نامه ها خیلی تأکید دارند؛ از اساتید می پرسند که آیا نمرات این دانشجو نشان دهنده ی قابلیت اوست؟ آیا قابلیت او بیش از نمراتی است که کارنامه او نشان می دهد؟ آن ها بر آن تکیه می کنند، دانشجوها را می سنجند و انتخاب می کنند.
یک دانشجو هزار جا را می زند. هم مدرک دانشجو وجود دارد و هم دانشگاه قبلی او را می شناسند، کنکور نیست، اما اولویت سنجی است و بر اساس شایستگی ها اولویت سنجی می کنند، شما حتی اگر بخواهید از یک رشته ی غیر فیزیک وارد فیزیک شوید، احساس کنند توانایی این کار را دارید به شما اجازه می دهند و در كل روی نامه های توصیه خیلی حساب می کنند.
روش انتخاب دانشجوی دكتری در دوره اخیر یکی از اشتباه ترین و پرضررترین کارهاست

خبرگزاری دانشجو - نظر شما در مورد این نحوه ی پذیرش دانشجویان دکتری که سازمان سنجش برای چند دوره متولی آن شده است، چیست؟

گلشنی: این خطرناک است. به نظر من یکی از اشتباه ترین کارهایی است که در حال حاضر انجام می شود.

وزارت علوم مطلق العنان عمل می کند و اصلاً به حرف های دانشگاهیان ترتیب اثر نمی دهد

وزارت علوم مطلق العنان عمل می کند و اصلاً به حرف های دانشگاهیان ترتیب اثر نمی دهد، به همین دلیل بنده که خودم برای ۲۰ سال گذشته مسؤول کمیته ی فیزیک شورای گسترش آموزش عالی بودم استعفا دادم؛ چرا که این نحوه ی عمل را نمی توانستم تحمل کنم.
نمی شود امتحان دکتری بگیرید و در سطح لیسانس سؤال کنید
نمی شود امتحان دکتری بگیرید و در سطح لیسانس سؤال کنید، نمی شود که برای تمام کسانی که از بخش های مختلف تاریخ می خواهند وارد مرحله ی دکتری شوند، یک امتحان بگذارید؛ تاریخ علمی ها همان امتحانی را بدهند که تاریخ جهان اسلامی ها و... این نمی شود. آنکه می خواهد در فلسفه عام وارد شود و آن که می خواهد در فلسفه علم وارد شود، فرق دارند؛ آنکه فلسفه علم خوانده تعداد زیادی دروس اختصاصی در دوره فوق لیسانس گذارانده اما دانشجویان فلسفه دروس عمومی بیشتری از فلسفه خوانده اند؛ خب معلوم است کسی که درس فلسفه خالص خوانده است درس فلسفه را بهتر می زند.

امیدوارم روند پذیرش دانشجوی دکترا به شکل موجود متوقف شود
بنابراین بنده ی ناقابل به سهم خودم عرض می کنم، این یکی از پرضرر ترین کارهایی است که دارد انجام می شود. قبلاً من در شورای عالی انقلاب فرهنگی گفته ام و در آینده هم خواهم گفت. و امیدوارم این روند متوقف شود، ممکن بود در دانشگاه ها پارتی بازی باشد، اما کلی نبود. دانشجوی خوب، قبول می شد. برای من قابل قبول نیست که دانشجوی خیلی خوب ما قبول نشود و دانشجوی متوسط قبول شود، این با هیچ استدلالی قابل قبول نیست.
حاضرم در تلویزیون با وزارت علومی ها در خصوص اشتباه بودن روند پذیرش کنونی دانشجو دکترا مناظره کنم
هرکس از این اولیای سازمان سنجش یا وزارت خانه مایل است، من حاضرم با او در تلویزیون مناظره کنم و با اسناد نشان دهم که این باطل است.

هیچ کدام از متولیان آموزش عالی ما وظیفه اصلی خود را انجام نمی دهند
خبرگزاری دانشجو- به جز وزارت علوم ارزیابی شما از دیگر متولیان آموزش عالی كشور مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی و کمیسیون آموزش مجلس چیست؟
گلشنی: این ها هیچ کدام وظیفه ی اصلی خود را انجام نمی دهند، حالا هر بالایی می خواهند سر من بیاورند، ولی این ها هیچ کدام وظیفه اصلی خود را انجام نمی دهند.
وظیفه شان این است که وقتی یک دانشگاهی با سابقه از وضعیت کنونی شکایت می کند، فوری ناظر بفرستند و بررسی کند که این هست یا خیر. ما فقط حرص می خوریم و چیز دیگری نصیب ما نمی شود.
 

دکتر مهدی گلشنی : بدون شک بهترین عامل برای تحکیم اخلاق، فرهنگ است

ادامه نوشته

کتاب جهانی سازی و اندیشه های سیاسی متفکران عرب منتشر شد

ادوارد سعید.jpgجلال امین.jpgاحمد صدقی الدجانی.jpgمحمد حسین فضل الله.jpg حسن حنفی.jpg imagesCAT75TNC.jpg

معرفی دیدگاههای نزدیک به ۴۰ اندیشمند جهان عرب درباره جهانی سازی

مشخصات کتاب:

جهانی‌سازی و اندیشه‌های سیاسی متفکران عرب / کامیار صداقت‌ثمر‌حسینی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی‏‫، ۱۳۹۰.‬ ۷۵۴ ص.‬: مصور.

مراکز توزیع کتاب

کتابفروشی انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

نشانی : تهران - بزرگراه کردستان - نبش خیابان شصت وچهارم

تلفن: 93-88046891 (فروشگاه کتاب)

دیگر مراکز توزیع کتاب:

- فروشگاه کتاب خوارزمی در خیابان انقلاب مقابل دانشگاه تهران

- فروشگاه کتاب اختران میدان انقلاب (مقابل سینما بهمن) - بازارچه کتاب

جهت دریافت فایل فهرست مطالب کتاب لینک زیر را کلیک کنید:

دریافت فایل فهرست کتاب جهانی سازی و اندیشه های سیاسی متفکران عرب

مشخصات كتاب در پايگاه كتابخانه ملي ايران

http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/2378160

نصر حامد ابوزید.jpgمحمد عابد الجابری.jpgالسید یاسین.jpgصادق جلال العظم.jpgقرضاوی.jpgانطون زحلان.jpg

ضرورت شناخت جهان اسلام


گروه سیاسی برهان

دکترکامیار صداقت ثمرحسینی                    اینجا را کلیک کنید 

نوشتن درباره‌ی واقعه‌ای که در حال انجام است و در بستر تحولات و حوادث بزرگ و سریعی قرار دارد، زمان چندانی از شعله‌ور شدن آن نمی‌گذرد و منابع کافی هم درباره‌ی آن موجود نیست، دشوار است. به ویژه آن‌که بی‌تردید برای تحلیل وقایع امروز باید متکی به پژوهش‌های گسترده‌ای شد که در دهه‌های قبل در راستای پاسخ دادن به دغدغه‌های ایرانیان، انجام شده‌اند.

مقصود هر اثر توجه دادن مخاطبانش به نکات و اموری است که آن‌ها را در اولویت‌های مطالعاتی زمانه‌اش فرض کرده است. در هر اثر تعریفی از اولویت‌های پژوهشی کشور قابل مشاهده است. نوشته‌ی حاضر جدا از این امور نیست و می‌کوشد به یکی از درس‌های این قیام‌ها توجه کند.


برنامه‌ی منظم غرب درک مسایل جهان اسلام به جهت ایجاد تغییر در آن است

انجام مطالعات سازمان ‌یافته جهت شناخت حال و روز دیگر کشورها همواره مورد توجه قدرت‌های جهانی بوده است. برای مثال پروژه‌ی «مرکز اینترنت و جامعه‌ی برکمن[1]» در دانشگاه «هاروارد» با ترسیم نقشه‌ی اینترنت جوامع عربی می‌کوشد تا مطابق با نیازهای جوامع غربی، تصویری واضح از جریان‌ها و گرایش‌های سیاسی و فرهنگی جهان عرب ارایه کند و با مطالعه‌ی ارتباطات وسیع افراد و جریان‌ها در وبلاگستان عربی، قطب‌های مخالف و رقیب هم در کشورهای اسلامی را شناسایی ‌کند و بر فضای رقابت و تضاد آن‌ها سیطره یابد تا مدیران غربی بتوانند به اقتضای منافع‌شان هر زمان که خواستند و بی‌آن‌که دیده شوند به اختلافات در جوامع اسلامی دامن بزنند. این گونه شناخت بهترین زمینه را برای اتخاذ سیاست مهار طرفین به دست خویش و به سود طرف ثالث (استعمارگران غربی) ایجاد می‌کند. سیاستی که در قبال قیام‌های جهان عرب مشهود است. نمونه‌ی این پروژه درباره‌ی اینترنت ایران نیز انجام شده است.[2] 
 
 
نقشه‌ی فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی اینترنت جهان عرب در گزارش مرکز اینترنت و جامعه برکمن

برای مثال هم زمان با بحران بحرین در برخی از پایگاه‌های اینترنتی، شاهدیم که کوشش می‌شود تا با طرح پرسش (خلیج فارس یا خلیج عربی؟) کاربران اینترنت منطقه را علیه یک‌دیگر بسیج نمایند. با این ادعا که به طور مثال در صورت کاهش درصد رأی دهندگان به خلیج فارس گوگل مجبور می‌شود تا از عنوان جعلی «خلیج عربی» استفاده کند. این گونه اقدام‌ها در راستای تشدید درگیری ایرانی - عربی و شیعه - سنی است. سرانجام یکی از طرفین گمان خواهد کرد که پیروز میدان است اما در حقیقت برنده‌ی چنین بازی‌هایی ایالات متحده است و نه هیچ یک از آن دو. مگر مشروعیت نام خلیج فارس به خاطر انتخاب آن از سوی کاربران یک پایگاه آمریکایی بوده تا بخواهیم وارد چنین میادینی از تضاد و درگیری با یک‌دیگر شویم؟ در پشت پرده‌ی این بازی‌ها مطالعات منظم و سازمان‌ یافته موجود است و اموری اتفاقی و بدون محاسبه نیستند.

 


هم‌چنین در طی دهه‌های اخیر برنامه‌های فرهنگی بسیاری از سوی دولت‌های غرب برای کودکان جهان عرب به اجرا درآمده است و ما نیازمند آن هستیم که سازوکارهای چنین حرکتی را به درستی شناسایی کنیم. 


 
  
سمت راست تصویری از مجموعه‌ی 99 - سرمایه‌گذاری برای تأثیرگذاری فرهنگی بر کودکان مسلمان
سمت چپ – کودکی در حال خواندن یکی از شماره‌های مجله

 برای مثال مجموعه‌ی داستان‌های گرافیکی [3]The ninety- nine (در قالب مجله، کتاب، پویانمایی و بازی رایانه‌ای به زبان‌های انگلیسی و عربی) که توسط «نایف المطوع» روان‌شناس کویتی، در سال 2006م منتشر شده است، به دنبال تغییر وضعیت فرهنگی کودکان عرب است. هدف اصلی نایف مطوع از عرضه‌ی این مجموعه، تغییر دیدگاه‌های مردم خاورمیانه درباره‌ی ایالات متحده‌ی آمریکا به عنوان بیگانگان است. این مجموعه با حمایت دولت آمریکا و شخص «باراک اوباما»[4](رییس جمهور آمریکا) همراه شده است. اوباما در یکی از سخنرانی‌های خود در وصف کار نایف المطوع می‌گوید:

... کتاب‌های مصور او (نایف المطوع) ذهن بسیاری از جوانان را با ابر قهرمانانی که تجسمی از تعالیم و بردباری اسلام هستند، تسخیر کرده است. به دنبال سخنرانی من در قاهره، به او نیز فکر مشابهی دست داد. چنین بود که در کتاب‌های مصور او سوپر‌من‌ و بتمن، با همتایان مسلمان خود ارتباط بر‌قرار کردند.(خنده) و بر اساس آن‌چه که من می‌شنوم مشغول پیشرفت نیز هستند. (خنده) به طور قطع همین‌طور است. (کف زدن حضار) ما از راه گوش دادن به یک‌دیگر موفق به مشارکت با یک‌دیگر شده‌ایم. ما مبادلات آموزشی را گسترش داده‌ایم، زیرا دانش سکه‌ی رایج قرن بیست و یکم است. فرستادگان برجسته‌ی دانش ما از چندین کشور شما دیدن کرده و به کاوش در راه‌های افزایش همکاری در زمینه‌ی دانش و فن‌آوری پرداخته‌اند. ... (اوباما (سخنرانی[5]) 27 آوریل 2010)

المطوع، در آثارش در قالب کتاب‌های مصور با ترکیب قهرمانان اسلامی و غربی درصدد عادی نشان دادن حضور اسراییل در خاورمیانه است تا شخصیت کودکان خاورمیانه با چنین دیدی ساخته شود. پیش از آن‌که موارد فوق را به عنوان اخباری جالب دنبال کرد، باید به اندیشه‌، برنامه و کوششی توجه کرد که در ورای آن پنهان شده است.
 
مطالعه‌ی جهان اسلام؛ مطالعه‌ی آینده‌ی ایران است

پژوهشگران اروپایی و آمریکایی به دلایل گوناگونی مانند هم‌جواری اروپا با جهان اسلام، فرهنگ غنی اسلامی، وابستگی اقتصادهای غربی به منابع نفتی و بازار مصرف جهان اسلام، مطالعه درباره‌ی کشورهای اسلامی را در محور کار خود قرار داده‌اند و البته «ادوارد سعید» (1935 – 2003م) به درستی معتقد بود که غرب در جهان اسلام و منطقه‌ی خاورمیانه به دنبال تحقق دو امر است: (سعید می‌گفت که سومی هم ندارد.)

1. تضمین صادرات نفت به غرب؛

2. تضمین امنیت رژیم اشغال‌گر اسراییل.

موضع غرب در قبال قیام‌های جوامع اسلامی را باید در سیاق این دو عامل مورد توجه قرار داد. محققان غربی خود نیز تأکید دارند که یکی از دلایل‌شان برای مطالعه‌ی وضعیت کشورهای اسلامی آن است که غربی‌ها چه به واسطه‌ی هم‌جواری و یا مهاجرت‌پذیری، ناگزیر از تعامل با کشورهای اسلامی هستند است. پس باید با مسلمانان از نزدیک آشنا شوند. حکایت مواجه‌ی «لویی ماسینیون» (1883- 1963م) با مرحوم علامه شیخ «محمد تقی قمی» (1298-1369ه.ش) حاوی نکات جالب‌ توجهی است. ماسینیون مانند دیگر شرق‌شناسان اروپایی که به هر نقطه‌ای در کشورهای اسلامی سرک می‌کشند، کنجکاو از دلایل تأسیس «دارالتقریب» قاهره به آن‌جا رفت. او برای خوشایند مرحوم قمی از پژوهش خود درباره‌ی حضرت فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) و حق وی در وراثت سخن گفت، هر چند در کمال ناباوری با پاسخ محکم علامه قمی مواجه شد که شما این موضوع را به خودمان واگذارید و در زمین پاک مسلمانان بذر تفرقه و نفاق نکارید و به جای آن از دولت فرانسه بخواهید به آزار و شکنجه‌ی مسلمانان الجزایری پایان بخشد.[6]

هرچند غربی‌ها در پیش‌بینی قیام‌های مردمی جهان عرب در سال 2011م ناتوان بودند و هر چند مرتکب اشتباهات بسیاری در تحلیل‌های خود شدند، اما از راه مؤسسه‌های عظیم پژوهشی خود، دارای اطلاعات کافی جهت اختلال یا انحراف مسیر آن قیام‌ها هستند. به نحوی که در صورت ضعف رهبری در قیام‌های مردمی که معضل و یا اشتباه محاسبه از سوی انقلابیون، شکست قیام‌ها در کوتاه مدت دور از انتظار نیست.
باید توجه کرد که این قیام‌ها به لحاظ ابعاد، رهبری و اصالت در محتوا در حد و اندازه‌ی انقلاب اسلامی ایران نیستند اما اگر به گذشته برگردیم و قیام‌های اخیر را با تحولات قبلی مورد سنجش قرار دهیم، به طور قطع با انقلاب‌هایی مردمی مواجه می‌شویم که از سوی مردمی مسلمان و برای اعاده‌ی کرامت انسانی‌شان و برداشتن ظلم برپا شده است. برای مثال مقایسه‌ی قیام سال 2011م مردم مصر با آن‌چه انقلاب سال 1952م (بر ضد نظام پادشاهی مصر) خوانده می‌شود، نشان می‌دهد که واقعه‌ی سال 1952م در واقع کودتایی نظامی بود که ملت مصر به طور مستقیم درآن نقشی نداشت. اما در قیام سال 2011م،‌ تمامی طبقات اجتماعی، زن و مرد، پیر و جوان، با درجات مختلف فرهنگی و قومی و .. حضور داشتند و هر چند که ارتش به عنوان ابزار کنترل قیام مورد توجه واقع شد، اما بر خلاف قبل در این رخداد موضعی منفعلانه داشت. در عین حال به فاصله‌ی کوتاهی از برکناری «حسنی مبارک» از قدرت ایجاد شکاف‌‌ بر سر نظام سیاسی مصر دیده شد که به تعبیر «فهمی هویدی» مشکل مصری‌ها پیش از آن‌که اختلاف داخلی باشد مدیریت اختلاف‌ها در میان‌شان است. موضوعی که دشمنان جهان اسلام همواره درصدد تصرف آن هستند.

 

مسأله‌ی اصلی ما در قبال وقایع جهان عرب، تدوین برنامه‌ای برای شناخت مستمر و نظام‌مند شناخت جهان اسلام است که متأسفانه در اولویت مطالعاتی دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی کشور نیست.

مسأله‌ی اصلی ما در قبال وقایع جهان عرب، تدوین برنامه‌ای برای شناخت مستمر و نظام‌مند شناخت جهان اسلام است و متأسفانه بر خلاف جهت انقلاب اسلامی ایران، جهان اسلام در اولویت مطالعاتی دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی کشور نیست. امری که تبعات سخت و ناگوار امنیتی خواهد داشت.

به خاطر بیاوریم که پیش از ظهور طالبان در افغانستان، مراکز مطالعاتی ما به مطالعه‌ی بافت اجتماعی و مذهبی جامعه‌ی پاکستان به ویژه مدارس مذهبی آن کشور نمی‌پرداختند. (و اکنون نیز تغییر محسوسی در آن به چشم نمی‌خورد.) آیا پاکستان همسایه‌ی ما نیست و آیا امنیت ما در منطقه در گرو توجه به مسایل همسایگان‌مان نمی‌باشد؟ این تنها پس از به قدرت رسیدن طالبان بود که ناگهان و با شگفتی زیاد طالبان وهابی بر صفحات تلویزیون کشور مشاهده شدند و بسیاری از اساتید دانشگاه‌های علوم سیاسی و روابط بین‌الملل کشور را متعجب کردند. آیا آن‌ها ناگهانی و بی‌خبر آمدند و یا بی‌خبران این ما بودیم؟ و بعد از آن بود که تازه متوجه دلارهای نفتی عربستان در طی یک برنامه‌ریزی طولانی با حمایت سرویس جاسوسی پاکستان و آمریکا شدیم و تبعات عملی آن را به ویژه با سقوط هرات و مزار شریف احساس کردیم. اما با این وجود هیچ‌گاه شاهد مطالعات نظام‌یافته‌ای درباره‌ی مدارس دینی در پاکستان، تحلیل محتوای نشریات و مجلات‌شان، آشنایی با شخصیت‌های محبوب آنان، پیوندهای موجود میان قبایل پاکستان و افغانستان، نحله‌های مختلف فکری در میان طالبان، اتاق‌های فکر و برنامه‌ریزی‌شان و .. نشدیم. برای ما مهم نبوده که از زوایای نزدیک‌تری جامعه‌ی پاکستان را بشناسیم و تصویری دقیق از گروه‌های مرجع و نوآوران فرهنگی و اجتماعی آن به دست آوریم.

بد نیست همین جا اشاره شود که در دانشکده‌ی علوم سیاسی یکی از دانشگاه‌های تهران پایان‌نامه‌ای در مقطع کارشناسی ارشد در خصوص نهضت اسلامی تاجیکستان موجود است که با نمره‌ی عالی (20) از سوی هیأت اساتید و داوران (یعنی حداقل 4 استاد دانشگاه) پذیرفته شده است. محتوای رساله کپی واژه به واژه‌ای است از دو کتاب «اسلام و نهضت اسلامی در تاجیکستان» معاصر اثر «شمسالحق نور» و «کتاب سبز تاجیکستان» از انتشارات وزارت امور خارجه به همراه چند وصله و پینه‌ی دیگر! با این شیوه‌ها و نظایر آن که تحلیل جامعی از آن را در کتاب «موانع رشد علمی در ایران» اثر فرامرز رفیع‌پور می‌توان دید، نمی‌توان مسلمانان مظلوم بحرین، لیبی، یمن و دیگر سرزمین‌های اسلامی را یاری کرد.
قیام‌های جهان عرب بانگ بیدار باشی برای ماست. درد فقر اطلاعات و نبود منابع کافی را محققانی که درصدد انجام پژوهش‌ درباره‌ی لیبی، عمان و حتی بحرین بر می‌آیند، به خوبی درک می‌کنند. عمان کشوری اسلامی، عرب و همسایه‌ی ماست که با ایران در موقعیت استراتژیک تنگه‌ی هرمز سهیم است و اکنون نیز درباره‌ی قیام‌های مردمی از آن سامان مطالبی به گوش می‌رسد. اما درباره‌ی دانشگاه‌های آن کشور، مناسبات قدرت در آن، مطبوعات آن، نویسندگان و تأثیرگذاران سیاسی، اقتصادی، فرهنگی بر آن منابع اندکی در اختیار ماست.
این نوشتار مُدعی نبود مراکز مطالعاتی تخصصی در کشور و یا اساتیدی توانا در این حوزه نیست، که هستند محققان مطلعی که بر اثر مطالعات و زندگی در کشورهای مذکور و یا به خاطر استعداد و مشاغل حرفه‌ای خود در حوزه‌های مطالعاتی جهان عرب و خاورمیانه صاحب‌نظراند. اما باید شناخت در سطح ملی را از تلاش‌های غالباً انفرادی و شخصی جدا کرد و باید به اولویت‌های پژوهشی و حجم و اندازه‌ی آن‌ها هم نظر داشت.
آن قدر که پس از انقلاب اسلامی در ایران درباره‌ی «کانت» و «هایدگر» مقاله و کتاب منتشر شده است، (که به تعبیر اهل فن بسیاری از آن‌ها حاوی شناختی سطحی از آن دو متفکر غربی‌اند.[7]) درباره‌ی بحرین، یمن و عمان تحقیق نشده است. این بدان معناست که ما از اولویت‌های پژوهشی خود در علوم انسانی بی‌خبریم. حتی اگر دغدغه‌ی جهان اسلام را هم نداشتیم، صرفاً هم‌جواری این کشورها با ما کافی بود تا به صورت جدی‌تری به آن‌ها به ویژه از بُعد مطالعات فرهنگی بپردازیم. در واقع بررسی وضعیت این کشورها بررسی آینده‌ی ایران است.
ما نیازمند اطلاعاتی کلیدی درباره‌ی گرایش‌های متفکران عرب هستیم تا در یک نقشه‌ی کلی دوستان و دشمنان‌مان را چه بالفعل و چه بالقوه ببینیم.
ما باید بدانیم اکنون در دانشگاه‌های مصر، لبنان، عربستان، کویت، بحرین و دیگر کشورهای اسلامی چه خبر است؟ در آن‌ها چه کتاب‌ها و سرفصل‌هایی تدریس می‌شود، چه موضوعات پژوهشی در اولویت مطالعاتی آن‌ها قرار دارد؟ و به چه موضوعاتی نمی‌پردازند؟ 
دوستان ما و دشمنان ما کیستند؟
چه پیوندهایی (مانند ارتباطات خانوادگی) میان حاکمان عرب و حاکمان غرب موجود است؟
 
سیر سرمایه‌گذاری‌های عربی در منطقه و کشورهای غربی چه سمت و سویی را نشانه رفته است و این امر چه تأثیراتی را بر جایگاه کشورمان دارد؟
چه جریان‌های مطبوعاتی و رسانه‌ای در آن کشورها موجود است؟ این رسانه‌ها در چه شبکه‌های وسیع‌تری در منطقه و جهان قرار می‌گیرند؟ برای مثال ما پژوهش جدی درباره‌ی جریان‌های رسانه‌ای در بحرین از قبیل صحیفةالأیام، صحیفة اخبار الخلیج، صحیفة الوسط، صحیفة الوطن البحرینیة، مجلةالإصلاح البحرینیة، صحیفةالوقت البحرینیة و ... نداریم، در حالی که به هزار و یک دلیل این امر از اولویت‌های مطالعاتی ماست.

ما باید بدانیم شیعیانی که در مصاحبه با روزنامه‌های بحرین و دیگر روزنامه‌های عربی منطقه در مخالفت با جمهوری اسلامی ایران سخن می‌گویند، کیستند و شجره‌نامه‌یفکری و سازمانی‌شان چیست؟

ما باید بدانیم به لحاظ اجتماعی چه گروه‌های مرجعی در منطقه و در میان همسایگان‌مان مورد توجه‌اند؟ یعنی چه گروه‌های سازنده‌ی افکار و رفتار در کشورهای اسلامی‌اند و مرجع قضاوت‌ها واقع می‌شوند؟

چه نویسندگان، هنرمندان، فیلم‌ها، کتاب‌ها، برنامه‌های خبری مورد توجه مردم آن کشورها قرار می‌گیرد؟

به کار‌گیری چه مضامین فرهنگی و اجتماعی در قالب‌های مختلف فیلم و اینترنت موجب توجه کاربران عرب می‌باشد؟ چه مؤلفه‌هایی در آن‌ها ایجاد انگیزه می‌کند؟ و ....

آیا بدون درک عمیق موارد مذکور و صدها مورد دیگر می‌توان تحلیل‌هایی چند ساعته از حوادث منطقه و راهبرد ایران در قبال آن ارایه داد؟
صدها پرسش از این دست درباره‌ی ایجاد ارتباطی مؤثر حایز توجه هستند. هر اندازه به موضوعی بیش‌تر پرداخته شود، موضوعات آن به شاخه‌های فرعی‌تر انشعاب می‌یابد و نیز دایره‌ی اصطلاحات علمی آن افزایش می‌یابد و سیر مباحث از مفاهیم کلی به مفاهیم جزیی توسعه پیدا می‌کنند. کاری که ما در مطالعه‌ی جهان عرب نکرده‌ایم و صدمات بسیاری را از این ناحیه متقبل شده‌ایم.

 

مبارزه با استعمار، ظلم و فساد و مظاهر منفی تمدن غربی و مانند آن‌ها پیش از آن‌که در شعار آید باید مبتنی بر ساختارهای محکم آموزشی و پژوهشی باشد و امنیت جمهوری اسلامی ایران ایجاب می‌کند که اهتمام بیش‌تری به این موضوعات کنیم.

یاری مظلومان بحرینی، یمنی، مصری و دیگر برادران‌مان در جهان اسلام تنها زمانی میسور است که دشمنان‌شان را به درستی بشناسیم. ساختن پژوهشکده‌ها و سرفصل‌های تفننی در مؤسسه‌های آموزشی و پژوهشی کشور دردی از دردهای جهان اسلام را دوا نمی‌کند. مبارزه با استعمار، ظلم و فساد و مظاهر منفی تمدن غربی و مانند آن‌ها پیش از آن‌که در شعار آید باید مبتنی بر ساختارهای محکم آموزشی و پژوهشی باشد و امنیت جمهوری اسلامی ایران ایجاب می‌کند که اهتمام بیش‌تری به این موضوعات کنیم.

اگر متفکران عرب شکست اعراب از رژیم اشغال‌گر اسراییل در سال 1967م را مایه‌ی ایستایی اندیشه‌ی عربی می‌دانستند که موجب شد تا اندیشه پایان و پذیرش شکست، احساس یأس و نومیدی بر اندیشه‌های آنان حاکم شود و به تعبییر «نزارقبانی» (1923-1998م): «مادریکحالتکومایِملیهستیموازروزپیروزی‌ها ...هیچنامه‌ایدریافتنداشتیم» با گذشت حدود 43 سال از آن دوران، قیام‌های عربی موجبات ظهور اندیشه‌ی شروع و آغاز جدیدی در حوزه‌ی اندیشه‌ی سیاسی و اجتماعی را فراهم کرده‌اند. امری که نوید آن پیش از این قیام‌ها و با مقاومت حزب الله در جنوب لبنان و بعدها مقاومت مردم رنجدیده‌ی غزه آغاز شد و برای اولین بار آنان طعم پیروزی را در برابر اشغال‌گران صهیونیست چشیدند.

ما باید در خلق ادبیات نوین فرهنگی و اجتماعی جهان عرب سهیم باشیم. این امر با کلی گویی، و بسنده کردن به شعاردادن حاصل نمی‌شود. ما باید به جای اظهارنظرهای عجولانه و سطحی، برنامه‌ای جدی و مستمر را برای شناخت جهان اسلام آغاز کنیم.*
 
(*)دکترکامیار صداقت ثمرحسینی؛ کارشناس بین‌الملل/انتهای متن/ 
  
1. Berkman Center for Internet & Society
 2. جهت دریافت متن پژوهش درباره‌ی جهان عرب مذکور به نشانی زیر مراجعه کنید: (بخش اصلی این گونه از پژوهش‌ها به صورت عمومی منتشر نمی‌شود.)
جهت دریافت متن کامل پژوهش درباره‌ی اینترنت ایران مذکور به نشانی زیر مراجعه کنید:
  4.پایگاه اینترنتی دولت ایالات متحده‌ی آمریکا به نشانی: http://www.america.gov/
 5. مفهوم 99 بیان‌گر قهرمانانی از 99 کشور جهان است که نویسندگان آن می‌کوشند تا با ارایه‌ی دیدگاهی غربی از اسلام، هویت اسلامی کودکان عرب را تغییر دهند.  نیز پایگاه وب‌گاه The ninety nine به نشانی:http://www.the99.org/art-1-33-Articles-1-3-810,ckl
  6. به نقل از: محمد تقی قمی، 1389. سرگذشت تقریب: یک فرهنگ یک امت. (با مقدمه و ملحقات) سید هادی خسروشاهی، (ترجمه) محمد مقدس. مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی. 41 . به نقل از مصاحبه‌ی محمد تقی قمی با مجله‌ی روزالیوسف 12 ژانویه 1976م
 7.از سوی دیگر هرچند آشنایی با اندیشه و فلسفه‌ی غربی لازم است اما متأسفانه آموزش فلسفه‌ی غربی در دانشگاه‌های ما به جای انتقال اطلاعات مفیدی درباره‌ی غرب مبدل به انتقال اعتقادات می‌شود. 

ضرورت احساس تعلق دانشجو به مملکت خود - گفتاری از استاد دکتر مهدی گلشنی

دکتر مهدی گلشنی 1388.jpg

 

یکی از مشکلات فرهنگی ما در زمان حاضر عقده حقارتی است که نسبت به غرب وجود دارد. تا برنامه‌ای ارائه می‌دهید، می‌پرسند آیا شبیه آن در غرب نیز هست یا نه؟ اگر این عقده حقارت شکسته نشود، هر قدر برنامه ریزی هم کنیم فایده ای ندارد. احیای هویت ملی باعث می‌شود که دانشجو به مملکت احساس تعلق کند و اگر هم به دلیلی به خارج رفت برگردد. (پژوهشگران- 16و17/1387)

گفتگو با دكتر مهدي گلشني  - علم زير چتر دين بخش دوم و پایانی - منيره پنج تني

دكتر مهدي گلشني

 

 

 

ادامه نوشته

گفتگو با دكتر مهدي گلشني - عـلم زيـر چـتر ديـن - بخش اول ـ منيره پنج تني

دكتر مهدي گلشني

ادامه نوشته

بررسي تاريخ مشروطه در گفت و گو با دكتر مظفر نامدار

دكتر مظفر نامدار.jpg
ادامه نوشته

مقاله هايي که مقاله نيستند گزارشي از سخنراني دكتر رضا داوري اردكاني پيرامون سياست هاي علمي كشور

ادامه نوشته

چرا علوم انساني در ايران غريب است؟ - دکتر مظفر نامدار

 

مقاله چرا علوم انسانی در ایران غریب است به قلم دکتر مظفر نامدار

زندگي از فيزيك‌ تا متافيزيك - گفتگو با: استاد دكتر مهدي گلشني

استاد دكتر مهدي گلشني
ادامه نوشته

قصد داریم به کجا برسیم؟ ... گفتارهایی از استاد دکتر مهدی گلشنی

• ما علم و فناوری را برای چه می‌خواهیم و قصد داریم به کجا برسیم و اصلاً طالب چه نوع توسعه‌ای هستیم خیلی روشن نیست. اینکه آرمانمان چیست، مشخص نیست. بعضی افراد تصور می‌کنند که برای جبران عقب‌افتادگی هایمان فقط کافی است علم و فن‌آوری را از خارج بیاوریم، اما از این واقعیت که علم و فن‌آوری در یک زمینه فرهنگی مناسب رشد می‌کند و در یک زمینه فرهنگی مناسب از آن می‌توان به نحو بهینه استفاده کرد غافلند، از علوم انسانی که فرهنگ‌زاست و افراد را به مملکت پای‌بند و هویت را تقویت می‌کند، غفلت دارند. فقدان تعلق به فرهنگ بومی و احساس حقارت نسبت به غرب است که ما را به این وضع کشانده است. حتی اگر بخواهیم علم و فناوریمان پیشرفت کند باید فرهنگ بومی‌مان را تقویت کنیم. ( پژوهشگران،12و13/ 1386)

 • علم معاصر با جنبه‌های فیزیکی جهان سرو کار داردو از واقعیت‌های فوق حسّی آن غافل است. این امر سبب شده است که علم نگرشی محدود از واقعیت بدست دهد و علم و محصولات آن نیز به عنوان ابزارهای شیطانی برای انحراف انسان از مسیر تعیین شده به وسیله خداوند، به کار گرفته‌شود. راه حل قضیه در تغییر جهت و هدف علم است: اینکه چهارچوبی وحدت‌بخش به کارگیریم تا تمامی سطوح واقعیت و جنبه‌های حیات انسانی را دربرگیرد. (پژوهشگران ـ 14و15/1387)

 • تلقی اسلامی از علم، دانش و واقعیت را به تجربه و استدلال نظری محدود نمی‌کند و مطالعه علمی طبیعت را به تنهایی کامل نمی‌داند. بلکه با در نظرگرفتن وحی و شهود، جنبه های فیزیکی و معنوی انسان و جهان را نیز درنظربگیرد و مدعی است که واقعیت بیش از آن است که از طریق حواس انسان‌ها درک‌شود. (پژوهشگران –14و15/1387)

 • امروزه ما در دارالاسلام،‌ و از جمله ایران، دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی زیادی داریم، ولی به نظر بنده اهداف کلان روشن در پیش رو نداریم. برای اثبات این ادعا کافی است به شاخص‌هاس برجستگی علمی در جامعه خود نظرافکنیم. الان مهم‌ترین شاخص برای پیشرفت علمی ما تعداد مقالات چاپ شده در مجلات نمایه شده توسط ISI یا مجلات علمی- پژوهشی است، بدون اینکه تأثیر علمی این مقالات یا کیفیت آنها مطرح باشد. اما ویژگی این مقالات چیست؟ این مقالات عمدتاً حاشیه‌زنی بر علم رایج در غرب است مثلاً معادله‌ای توسط دانشمندی غربی پیشنهاد شده؛ جواب جدیدی برای آن می‌یابیم؛ ترکیب شیمیایی خاصّی در غرب ساخته شده، اصلاحات جزیی در آن ایجاد می‌کنیم. بطور خلاصه تفریعات کارهای آنها را انجام می دهیم. گاهی دانشجوی ما بی آنکه سروته قضایا را بفهمد در چرخه‌ای می‌افتد که حاصلش تولید مقاله است، نه فهم قضایا. در حال حاضر یکی از اهداف مهّم علم که گسترش مرزهای دانش است با مقاله‌نویسی، که از نشانه‌های تولید علم است، خلط شده است. (پژوهشگران- 16و17/1387)

 • دولت و مجلس و سایر نهادها باید از امکانات مشورتی جامعه علمی بهره بگیرند و علمای ما را از حالت انفعال درآورند. اگر جامعه علمی احساس کند که نظرش مهم است به نحو دیگری عمل می‌کند. مشکل ما این نیست که متفکر نداریم، چنان که بعضی از خود بزرگ بینان قائلند، بلکه مشکل این است که از متفکران استفاده شایسته نمی‌شود و آنها به حالت انفعال درآمده‌اند. اولویت‌های علمی و تکنولوژی ما را باید جوامع علمی‌مان تعیین کنند نه بوروکرات‌ها. اگر ما به سرمایه‌های داخلی مان توجه بیشتر بکنیم، هم در جذب نیروهای بیرون رفته موفق خواهیم بود و هم تولیدات علمی کشور فزونی خواهد یافت. (پژوهشگران- 16و17/1387)

 • یکی از مشکلات فرهنگی ما در زمان حاضر عقده حقارتی است که نسبت به غرب وجود دارد. تا برنامه‌ای ارا‍ئه می‌دهید، می‌پرسند آیا شبیه آن در غرب نیز هست یا نه؟ اگر این عقده حقارت شکسته نشود، هر قدر برنامه¬ریزی هم کنیم فایده¬ای ندارد. احیای هویت ملی باعث می‌شود که دانشجو به مملکت احساس تعلق کند و اگر هم به دلیلی به خارج رفت برگردد. (پژوهشگران- 16و17/1387)

 • به نظر بنده نوعی تفکر فرهنگی غلط درباره اهداف برنامه‌های علم و فناوری عامل عمده در عقب‌افتادگی جهان اسلام است. مثلاً الآن این تفکر غلط در جهان اسلام رایج است که برای قدرتمند شدن باید فقط تکنولوژی را فراگرفت و لذا بیشتر در مقابل انتقال یا مونتاژ تکنولوژی بوده‌اند تا نوآوری علمی. سرمایه‌گذاری‌ها هم عمدتاً بر روی فناوری‌ها بوده است. (پژوهشگران- 16و17/1387)

 • متأسفانه در سال‌های اخیر عده‌ای در جهان اسلام، از جمله کشور ما، پاکستان و ترکیه تقصیر عدم رشد علم در جهان اسلام را به گردن دین و تفکر اسلامی انداخته‌اند. امّا این مغالطه است. آن چیزی که واقعاً تمدن اسلامی را به راه انداخت اصرار قرآن و سنت برمطالعه طبیعت و فهم جهان و به‌کارگیری درست علم برای آبادانی زمین بود. البته شروع نهضت علمی با ترجمه متون علمی- فلسفی از زبان‌های دیگر بو ولی خود این کار هم ریشه در قرآن و سنت داشت، چنان که جرج سارتن صریحاً اقرار می‌کند:

«من بار دیگر می‌پرسم، چگونه می‌توان فهم درستی از علم مسلمانان داشت اگر نقل آن حول قرآن را کاملاً درک نکنیم؟».(پژوهشگران- 16و17/1387)

 • در حال حاضر دو حقیقت روشن پیش‌روی ما است: غرب از نظر علم و صنعت بسیار پیشرفت کرده است و دنیای اسلام عقب مانده است.  غرب در عین ترقی، انسان غربی را در ورطه پوچی انداخته و کل بشریت را در معرض نابودی قرار داده است. کاری که ما باید بکنیم این است که اوّلاً عقب‌ماندگی خود را جبران کنیم و ثانیاً با احیای معارف اسلامی بشریت را به‌سوی رفاه و خوشبختی سوق دهیم.

الآن ما در همه ابعاد علم و تکنولوژی عقب هستیم و در این جهات دنبال اخذ آنها از غربیان می‌باشیم و آنها هم تنها چیزهایی را که مصلحت‌شان ایجاب می‌کند در اختیار ما قرار می‌دهند.

 • ما باید از همه علوم جهان زیرکانه استفاده کنیم و به علم روز مجهز شویم، ولی نسخه‌ای که برای کشورمان می‌پیچیم باید ملّی باشد و در آن، شرایط دینی، ملّی و اجتماعی‌مان ملحوظ شده باشد. این امر مستلزم حرکتی جهادگونه از طرف جامعه علمی ایران و عزمی قوی در مسئولان کشور است. (پژوهشگران- 16و17/1387(

 منبع: تابناک

استاد دکتر مهدي گلشني: فعاليت علمي عين دينداري است.

 
 
ادامه مطلب را کلیک نمایید.
 
 
ادامه نوشته

دفاعيه رساله جهاني‌سازي و انديشة سياسي عرب به راهنمایی استاد آقای دکتر مهدی گلشنی

كاميار صداقت ثمرحسيني

  جلسة دفاعية رسالة دكتراي كاميار صداقت ثمرحسيني با عنوان «جهاني‌سازي و انديشة سياسي متفكران عرب ۱۹۸۹-۲۰۰۷م » راس ساعت 17 روز يك‌شنبه 11 مردادماه 1388 برابر با 10 شعبان  در سالن اجتماعات پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي برگزار گرديد. ....

 گزارش جلسه - اینجا را کلیک نمایید.

ادامه نوشته

آیا جهانی شدن مرده است؟ - کامیار صداقت ثمرحسینی - بخش سوم

 منبع: وبلاگ بانک مقالات جهانی شدن

 فناوري‌هاي نوين در حوزه ارتباطات و رسانه، موجب اهميت يافتن هر چه بيش‌تر «برنامه‌ريزي براي آينده» شده است. آنتوني گيدنز تحليل قابل توجهي از مفهوم ريسك ارائه داده است. ابتدا ريسك به آب‌هاي خارج از نقشة دريايي اطلاق مي‌گرديد كه استعمارگران به قصد تصاحب جهان از آن عبور مي‌نمودند و اكنون اين مفهوم بر تصميم‌گيري‌ براي ساختن آينده و مواجهه با خطرپذيري‌هاي آن دلالت دارد

 

«ايدة ريسك به كنترل زمان و آينده و اساساً تا حد زيادي به كنترل فضا نيز محدود شده است. اصطلاح ريسك به نظر مي‌رشد زماني از زبان پرتغالي به زبان انگليسي وارد شده است تا سفرهاي پيشتازان اروپايي در قرن شانزدهم به قصد كشف دنيا را توضيح دهد. همچنان كه غرب به لحاظ فيزيكي توسعه مي‌يافت، ايده ريسك به معناي روبه‌رو شدن با آب‌هاي خارج از نقشة دريايي بود. بنابراين ريسك اساساً مفهومي فضايي بود كه به توسعة غرب در سراسر دنيا گره خورده بود، ولي به سرعت به صورت مفهومي زماني درآمد. ريسك آن‌چنان كه ما اكنون آن را مي‌فهميم، عمدتاً دربارة زمان و محاسبه زمان آينده است؛ بنابراين ايده ريسك در جامه‌اي ظهور مي‌كند كه به كنترل آينده نظر مي‌افكند و اين مهم، بزرگ‌ترين انشقاق در تاريخ تمدن است.» (آنتوني گيدنز، 1379، جهان رها شده، ص 52)

 

نمي‌توان خود را مستقل دانست و نگران آينده نبود.

بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت

ايمني خواهي ز اوج اعتبار انديشه كن

 

جلال امين از اقتصاددانان مشهور مصري، تقسيم‌بندي جالب توجهي از مفهوم استقلال ارائه مي‌نمايد. او مي‌گويد آيا استقلال يك ملت ناشي از استقلال برنامه‌هاي آن است و يا استقلالش در تملك ابزار؟ پاسخ جلال امین به این پرسش « برنامه و اهداف » است. به عنوان مثال اگر كشور ما براي 21 ميليون كاربر اينترنت خود برنامه و اهداف مشخصي را براي آينده ترسيم نموده و دنبال مي نمايد، در اين بُعد، كشوري مستقل است، در غير اين صورت نمي‌توان توسعة كمي ابزار رايانه‌اي را مُعرف استقلال ملتي دانست. اين‌ها تاملات مهمي هستند كه به سادگی نباید از کنارشان گذشت.

بدترين وضعيت براي مردم يك جامعه آن است كه به جاي آينده‌نگري در حل مسايل خود بگويند: «حالا كه خانه مي‌سوزد، پس حداقل خود را گرم كنيم!»

آیا جهانی‌شدن مرده است؟ کامیار صداقت ثمرحسینی - بخش دوم

    بخش اول - اینجا را کلیک نمایید.

آنتونی گیدنز در تعریف جهانی‌شدن آن را عبارت از «افزایش وابستگی متقابل میان مردمان، مناطق و کشورهای مختلف جهان همراه با گسترش مناسبات اقتصادی و اجتماعی در پهنة گیتی» می‌داند. این تعریف از جهانی‌شدن متضمن چند معرف اساسی است:

1. افزایش وابستگی متقابل میان مردمان و نیز کشورهای جهان؛

2. گسترش مناسبات اقتصادی و اجتماعی در سطح جهان.

اگر چه در این تعریف اشاره‌ای به تاریخ استعمار به منزلة تاریخ جهانی‌شدن که مورد توجه منتقدانی چون عبدالوهاب المسیری (دانشمند فقید مصری) و یا حسن حنفی (مصری) است؛ نشده است با این حال در آن بر دو مُعرف «واقعی» و موجود در سطح جهان تاکید می‌شود. در اینجا این پرسش مطرح است که آیا مرگ جهانی‌شدن به منزلة کاهش وابستگی‌های متقابل افراد و کشورها در جهان است؟ مثلاً در مورد صادرات و واردات کشورهای جهان سوم در سال 2009 شاهد تحولی بنیادین به نسبت با سال 2000 می‌باشیم؟ آیا مبادلات جهان سوم و جهان غرب سرانجام به سطحی تقریباً متناسب با هم در تولید و مصرف رسیده است؟

امروزه غالب محققان بر سیر فزایندة وابستگی‌های متقابل در سطح جهانی، در کنار تعمیق شکاف‌های اقتصادی میان ملل ثروتمند و فقیر جهان، تاکید می‌نمایند.

از سوی دیگر افزایش مناسبات اقتصادی و اجتماعی در جهان موجب رواج برداشت‌های جدیدی شده است که از تحلیل‌های نوین از مکان و زمان نشأت می‌گیرد که می‌توان آن را «همبودی زمانی – جهانی» نامید. به عبارت دیگر «جهانی‌شدن وضعیتی است که در آن ما همگی در یک زمان در جهان زندگی می‌کنیم.» این وضعیت عملاً محقق شده است. چنان‌که آن را از خلال «اقتصاد بی‌وزن» می‌توان یافت که آن در کنار تولیدات فرهنگی ملل غربی به ویژه هالیوود، از خلال توسعة فناوری‌های نوین در تلفن همراه و لپ‌تاپ و مانند آن به سایر بخش‌های زندگی انسان‌ها سرایت می‌کند.

شاید آرمان‌هایی چون پایان‌تاریخ؛ همگرایی جهان با ارزش‌های غربی؛ افول مرزها و حاکمیت‌های ملی آن‌گونه که افرادی چون کینجی اومای انتظار داشته‌اند، محقق نگردید، اما نباید عدم تحقق این آرمان‌ها را به معنای زوال پدیدة جهانی‌شدن دانست.

اگر در اوایل دهة 1380 تعداد کاربران ایرانی اینترنت در حدود 5 میلیون کاربر تخمین زده می‌شد، این رقم در اواخر دهة 1380 بالغ بر 20 میلیون کاربر است. در کنار این‌ها باید ده‌ها میلیون خط تلفن همراه در کشور را که با فناوری‌های نوین صوتی و تصویری همراه گردیده‌اند؛ بدان افزود. 

همچنین در سطح جهانی گفته می شود که تا سال ۲۰۱۳میلادی جمعیت آنلاین جهان بالغ بر ۲.۲ میلیلرد نفر خواهد رسید که ۴۳ درصد آن در آسیا زندگی می کنند. (اینجا را کلیک نمایید.) لذا جهانی‌شدن دارای ادبیاتی بسیار وسیع است و نمی توان ابعاد گوناگون اثرگذاری آن را نادیده گرفت.

 شاید اکنون این پرسش مطرح شود که پیامد پذیرش مرگ جهانی‌شدن چیست؟ مثلاً حالا بپذیریم که جهانی‌شدن مرده است، با زنده‌اش چه فرقی دارد؟ پاسخ به این پرسش بسیار ساده و صریح است: مدیران مسئول و برنامه‌ریزان و به طور عام انسان‌ها زمانی دربارة مسایل می‌اندیشند که آن‌ها را به عنوان یک مساله بر سر راه خود ببینند. زمانی که ما پدیده‌ای به نام جهانی‌شدن را نمی‌بینیم، عملاً به نسبت خود با آن و زمین بازی خود و زمین بازی آن نمی‌اندیشیم، حال آن که میلیون ها جوان ایرانی عملاْ درگیر با فضاهای جهانی شدن شده اند.

آیا جهانی‌شدن مرده است؟ کامیار صداقت ثمرحسینی - بخش اول

برخي از انديشمندان غربي از قبيل فرگوسن Ferguson گري Gray سائول Saul رزنبرگ Rosenberg  از پايان دوران جهاني‌شدن می گویند و البته در مقابل افرادي چون ديويد هلد David Held، آنتوني مك‌گرو Anthony Mc Grew، آنتوني گيدنز Anthony Giddens به نقد این دیدگاه می پردازند. زمانی که از مرگ یا زوال پدیده‌ای سخن می‌رانیم در واقع وجود آن را از پیش پذیرفته‌ایم. اما پیش از پاسخ به این پرسش نیازمند بررسی پرسش دیگري هستيم و آن اینکه آیا آنچه به عنوان جهانی‌سازی در متون دانشگاهی ارائه می‌شود، لزوماً در پی توصیف واقعیتِ جاري‌ است و یا آن‌که صرف‌نظر از واقعيت موجود، در پي ایجاد آن است؟ توجه شود که متون جهاني‌شدن (همانند تلويزيون در تحليل پير بورديو ) تنها ابزاري براي ثبت واقعيت نيستند، بلكه ابزاري براي ايجاد آنند.

مهم‌ترین استدلال کسانی که بر مرگ جهانی‌شدن تاکید می‌نمایند آن است که قرار بود جهانی‌شدن موجب هم‌گرایی در میان اعضای جامعة بشر گردد. اما حوادث پس از 11 سپتامبر 2001م نشان داد که نه تنها این هم‌گرایی رخ نداده است، بلکه نزاع و درگیری در جامعة بشری به ویژه میان «اسلام و غرب» تشدید گردید. ضمن آن‌که واکنش روسیه به گسترش ناتو در کشورهای پیرامونی‌اش و بحران روابط روسيه و اوكراين و به عبارت ديگر بحران انرژی در اروپا را نیز باید بدان افزود. اینچنین گفته مي‌شود كه جهانی‌شدن رو به مرگ است. اما آیا هم‌گرایی جهان با فرهنگ متجدد غرب، توصیف یک واقعیت عینی بود و یا آرمانی بود برای غرب در جهت تحقق آن در آينده؟ در اينجا صورت مساله از «مرگ یک پدیده به نام جهانی‌شدن» به «از میان رفتن اعتبار ادعای جهاني‌شدن به منزلة همگرايي جهان با غرب» تقلیل می‌یابد.

برخی از کسانی که ایدة مرگ جهانی‌شدن را مطرح نموده‌اند، در پی نقد تفاسیر ایدئولوژیک از جهانی‌شدن بوده‌اند. به عنوان مثال معمولاً در سرآغاز نظریه‌های جهانی‌شدن در دهة 1990م به نظریة پایان تاریخ فوکویاما توجه شده است. آیا پایان تاریخ فوکویاما محقق شد، تا از مرگ آن سخن برانیم و یا آن‌که این «ادعای برخي از محققان غربی» است که زیر سئوال می‌رود؟

زمانی که آنتونی گیدنز در ویراست اخیر کتاب جامعه‌شناسی، شناختِ جامعه را با شناختِ پدیدة جهانی‌شدن لازم و ملزوم هم می‌داند، در واقع تاکید دارد که در حال حاضر سخن از جامعة غربی با همة ظواهرش، سخن از جهانی‌شدن است. اقتصاد، سیاست، آموزش و پرورش و دیگر نهادهای اجتماعی غرب عملاً در بستر جهانی‌شدن زندگی می‌نمایند. نمی‌توان در کشورهای غربی زندگی نمود و با آن‌ها در ارتباط بود و با جهانی‌شدن در تعامل نبود. با توجه به تحلیل‌های اجتماعی گیدنز از جامعة غربی، مرگ جهانی‌شدن به چه معناست؟ آنان که سخن از مرگ جهانی‌شدن می‌نمایند، به مواردي سلبی از نظریه‌ها اشاره می‌کنند اما به موارد تحول ایجابی در جوامع غربی اشاره ندارند. مثلاً گفته می‌شود که مرگ جهانی‌شدن به این معناست که پیش‌تر گمان می‌رفت جهانی‌شدن موجب از میان رفتن حاکمیت دولت‌ها و تضعیف نقش مرزها می‌گردد. اما اکنون كه اغراق‌آميز بودن این روایت معلوم گرديده است، پس جهانی‌شدن رو به زوال است. آیا جهانی‌شدن به معنای زوال مرزها محقق گردید و پس از آن از میان رفت؟ زوال مرز را به عنوان یک توصیف باید در نظر گرفت و یا یک پیش‌بینی؟ و آیا باید تنها به یک مفهوم رایج از آن تکیه نمود؟ پس آیا پیش‌بینی خوشبينانه در مورد زوال مرزها زیر سئوال رفته است و یا جهانی شدن؟

من در پی دفاع از وجود پدیده‌ای به نام جهانی‌شدن نیستم، اما باید مرز توصیف را از برداشت های ایدئولوژیک، نظریه‌ها و پیش بینی جدا ساخت. به ویژه آن‌که مسالة جهانی‌شدن در جهان اسلام همان صورت مسالة قدیمی شرق و غرب؛ اسلام و غرب و نیز ایرانی‌ها، اعراب و ... و غربی‌هاست که اینبار در فضاهای جدیدی از زمان و مکان مطرح می‌شود. لذا باید نه آن اندازه در دنیای نظریه‌پردازی سیر نماییم که از توصیف صحیح یک پدیده ناتوان گردیم و نه آن اندازه گرفتار اجزاي عيني يك پديده گرديم كه از ساختارهاي كلي‌تر در تبيين آن بي‌بهره مانيم.  (ادامه دارد... )

 منبع - بانك مقالات جهاني‌شدن

اهميت عمل - گفتاری از حضرت آیت الله جوادی آملی

 

 

 

 

 

ادامه نوشته

توصیه به قانون مداری

 حضرت آيت الله جوادي آملي در ديداری که روز پنج شنبه 28 / 3 / 88 انجام شد، تمامي اقشار جامعه را به قانون مداري توصيه نمودند.
ايشان ضمن بر شمردن اقسام اختلاف فرمودند: اختلاف بر سه قسم است: قسم اول: اختلاف قبل از علم؛ که نظريه پردازها آراء و نظرات خود را طرح مي کنند تا آنچه حق است روشن شود .اين اختلاف ممدوح و مقدس است مانند اختلاف دو کفه ترازو براي حفظ عدالت. قسم دوم: اختلاف در اطلاع رساني هاي ناصواب و برداشت هاي ناصواب يا مقدمات و موخرات و نتايج نا صواب؛ که اين با گفتگو، گفتمان و جلسه و تفاهم کاملا قابل حل است.قسم سوم: اختلاف به عنوان عذاب الهي است که آن با تفاهم حل نمي شود.
معظم له در ادامه فرمودند: اختلافات علمي را بايد از مجاري علمي حل کرد و اختلافات اجتماعي را بايد از راه عاطفه حل کرد و اين اختلاف تقدير را با ناله و ضجه و اصلاح بين خود و خدا حل کرد.
ايشان در ادامه درباره بعضي از آشوبها و حملات به کوي دانشگاه فرمودند: هيچ مسلماني هرگز حاضر نيست خانه و زندگي کسي را آتش بزند و اين ها حتما بيگانه هستند.
ايشان ضمن دعوت همگان به رعايت قانون فرمودند: با توجه به خطراتي که از شرق و غرب ايران را تهديد مي کند، بهترين راه حفظ آرامش مي باشد.
حضرت آيت الله جوادي فرمودند: اگر تخلفي شده و مدرکي هست، بايد ارائه شود ، اما بايد از مجاري قانوني عمل شود که در اين زمينه نشست هاي نمايندگان کانديداها با شوراي نگهبان نيز انجام شده است، چرا که اگر به خيابانها بريزند ، کنترل آن از دست همگان خارج خواهد شد و معلوم نيست که چه کسي زد، و چرا زد و به چه کسي زد؟
معظم له در پايان ضمن محکوم کردن آشوب ها و اغتشاشگري ها فرمودند: کاري نکنيم که حضور مردم و اين نظام آسيب ببيند، دشمن آماده است که آشوبي بشود تا او استفاده بکند.

براي دسترسي به فايل صوتی اين ديدار اینجا را کليک نماييد.
منبع - پایگاه رسمی آیت الله جوادی آملی

استاد دکتر مهدی گلشنی: باید در انتخاب وزیر علوم توجه بیش‌تری مبذول شود

رئيس سابق پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي در مراسم بزرگداشتش گلايه‌هاي خود را از وزارت علوم مطرح كرد

استاد دکتر مهدی گلشنی در مراسم نكوداشتي كه براي وي در اين پژوهشگاه برگزار شد گفت:

 قضيه بركناري بنده دو سال سابقه دارد. وزير دو سال پيش پيغام داده بود كه حتي اگر يك‌روز از دوران وزارتم باقي‌مانده باشد گلشني را از كار بركنار مي‌كنم. حال آن که ریشه این اختلاف شخصی و ناشی از طرح دیدگاه‌های خود در شورای عالی انقلاب فرهنگی بود که وزیر مایل به طرح آن‌ها در آنجا نبود.

دکتر گلشني افزود: اين حق قانوني وزير است كه رؤساي دانشگاهها و پژوهشكده‌ها را بردارد اما اين تغييرات بايد بر اساس مصلحت اجتماع و جامعه باشد و نه مسایل شخصی. و من اگر این مسایل را در اینجا مطرح می‌نمایم از آن روست که از این به بعد در انتخاب وزیر علوم توجه بیش‌تری مبذول شود تا هر کسی با سلایق شخصی نتواند چنین رویه‌ای را در پیش گیرد و طرح این مساله یک تکلیف است.

 فقدان اخلاق و ادب اسلامي در محيط وزارتخانه چيزي بود كه بنده را بسيار آزار مي‌داد به همين دليل در دو سال گذشته در هيچ جلسه‌اي شركت نكردم.

وي با بيان اينكه نبايد با اعضاي هيأت علمي اينگونه رفتار كرد به عنوان مثال گفت: يك سال گذشته به وزير نامه‌اي دادم و در آن براي ايشان توضيح دادم كه شبكه الجزيره قطر مي‌خواهد برنامه علمي با حضور شخصيتهاي درجه اول علمي در رابطه با علم، فرهنگ و آينده برگزار كند و تمام هزينه‌هاي رفتن من نيز توسط آنها تأمين خواهد شد و وي علیرغم آن که صریحا اشاره شد که تمام هزینه های سفر توسط شخص من تامین می شود با این حال در پاسخ خود بیان داشت که تنها به شرط عدم پرداخت هيچگونه هزينه‌اي از طرف پژوهشگاه مي‌توانم به سفر بروم.

وي اظهار داشت: در سي‌ام شهريورماه 87 يك نامه خصوصي به وزير نوشتم و به وي گفتم هيچكدام از نامه‌ها و درخواستهاي ما جواب داده نمي‌شود و دو سال است که نامه‌های پژوهشگاه در وزارت علوم بایگانی می‌شوند و ترتیب اثری به آ‌نها داده نمی‌شود. اما اين بار نيز پاسخي دريافت نكردم. در سال 86 درباره مقالات علمي، پژوهشي و مقالاتي كه در مجلات ISI چاپ مي‌شدند گزارش مفصلي را به شوراي عالي انقلاب فرهنگي داديم كه در اين گزارش تأكيد شده بود بسياري از اين مقالات بر اساس شاخص خوبي منتشر نمي‌شوند و حتي بسياري از اين مقالات ارزشمند نيستند. ما پيشنهاد اصلاح اين وضعيت را داديم و مورد موافقت رياست جمهور نيز قرار گرفت و مقرر شد دو وزارتخانه آئين‌نامه‌اي را تهيه و كميته‌اي را تشكيل دهند که وزارت علوم  هیچ توجهی به آن ننمود.

وي بي‌توجهي به مسائل فرهنگي را مشكل ديگري عنوان كرد و گفت: در حالي كه ما نسبت به اين مسئله بي‌خيال هستيم غرب برعكس عمل مي‌كند. آنها حرفشان اين است كه فرد فرهنگي اجتماع را بيشتر مي‌فهمد اما ما از مسائل فرهنگي خودمان كاملاً غفلت كرده‌ايم و اين باعث شده نسبت به فرهنگ اسلامي و ملي خودمان كاملاً بيگانه شويم.

رئيس سابق پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي توجه به سطح و غفلت از عمق را مشكل ديگر جامعه علمي كشور دانست و گفت: محيط ما بسيار سطحي‌نگر شده است. همواره از توسعه صحبت مي‌كنيم اما اگر از برخي مسئولان بپرسيم تعريف شما از توسعه چيست نمي‌دانند.

بزرگداشت دكتر مهدي گلشني رئيس پيشين پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي عصر شنبه ۹ خرداد ۱۳۸۸ با حضور اساتيد و اعضاي اين پژوهشگاه برگزار شد.

قرآن جهاني مي‌انديشد و جهاني سخن مي‌گويد

 

حضرت آيت‌الله جوادي آملي در پيامي به همايش «قرآن و روابط بين‌الملل»:

ادامه نوشته

دكتر كريم مجتهدي:مبادلات فرهنگي غرب در قرون وسطي، زمينه ساز استعمار بود

* شناخت غرب، غربي شدن نيست!
دكتر كريم مجتهدي در ادامه اين نشست به طرح ديدگاه هاي خود پرداخت و گفت: شناختن غرب، غربي شدن نيست. غرب شناسي خودشناسي است به اين معنا كه خودمان را در مقابل مان و در آينه  غرب  بينيم.
كريم مجتهدي با اشاره به بحث شناخت گفت: بحث ما در بررسي غرب بحث «شناخت» است. «شناخت» غربي ها از شرق و بالعكس، قصد و غرض مي خواهد، يعني ما بايد «قصد شناخت» داشته باشيم. اگر از اين لحاظ بخواهيم غرب را مورد بررسي قرار دهيم مي بايست به زمان تجديد حيات فرهنگي در غرب يعني حدود قرن 16 برگرديم.
مؤلف كتاب «فلسفه نقادي كانت» درادامه با اشاره به زمان مطرح شدن غرب شناسي و شرق شناسي گفت: غرب شناسي بعد از قرن 16 و با پيشرفت راههاي دريايي مطرح شد. اين اتفاقات البته جنبه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي هم داشت. اولين لغتنامه هاي فارسي انگليسي اواخر قرن 16 منتشر شد.
پيش از دكارت، گلستان سعدي و انوار سهيلي به اروپا شناسانده شده بود و بالزاك از هزار و يك شب تأثير پذيرفته بود. ويكتور هوگو هم به عطار و منطق الطير نظراتي داشته است اين اتفاقات تصادفي نيست.
مؤلف «فلسفه در قرون وسطي» ادامه داد: آنها وقتي مبلغان مسيحي را در دوران مغولها به ايران مي فرستند اطلاعات ايران را مي برند. اين اتفاقات يا مبادلات خواه اقتصادي تجاري، فرهنگي در حال آماده سازي براي استعمار بوده است. در آن روزگار مسأله اي تحت عنوان غرب مطرح نبوده است. در آن زمان مسأله دو صورت وجود داشته است از طرفي مسلمانان بوده اند و طرف ديگر مسيحيان، اما ما بدون اينكه بدانيم در زمان صفويه وارد جنگ عثماني مي شويم و اين جنگ خواه ناخواه ما را وارد جنگ اروپا مي كند.
مؤلف كتاب «فلسفه تاريخ» ادامه داد: ما هيچگاه كوشش نكرديم متوجه شويم با چه كساني رو به رو هستيم اما آ نها اين كار را كردند. ما اهميت سلاح و نظامي گري آن را فهميديم اما به ساير موارد توجهي نكرديم.
مولف «دكارت و فلسفه او» ضمن اشاره به زيربناهاي صنايع و فعاليت غرب تصريح كرد: ما براي فهميدن قدرت و صنايع غربي مي بايست زيربناي فكري آنها را بشناسيم. زيربناي فكري در عميق ترين صورت اش در فلسفه متبلور مي شود. غرب فقط صنايع، تكنولوژي، سينما و... نيست، غرب تفكرات و تفكر همان فلسفه است.
دكتر مجتهدي يك شكل از راهكار در مقابل اين جريان را حركت جمعي دانست و افزود: به نظر من هيچكس نمي تواند ادعا كند كه با چند مقاله و كتاب مسايل را حل كرده است. ما بايد دسته جمعي و همه با هم باشيم و همت و دقت عمومي كنيم تا به مرور بتوانيم انديشه را بارور كنيم.


بيانيه مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي در خصوص بيانات اخير قرضاوي ـ 27/1/1388

مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي در خصوص بيانات اخير شيخ يوسف قرضاوي درباره انکار فتواي معروف مرحوم "شيخ محمود شلتوت" بيانيه اي صادر کرده است.

 متن اين بيانيه به شرح زير است:

 "به تازگي شيخ "يوسف قرضاوي" طي اظهارنظر شگفت‌انگيزي ، موضوع بسيار روشني را انكار كرده و در ضربه زدن به وحدت و تفاهم و تقريب مسلمانان سهيم گشته است.

پايگاه "اسلام آن لاين" ـ كه در اصل براي گسترش فرهنگ تقريب تأسيس يافته ولي اينك و با كمال تأسف به پايگاهي براي پخش سموم تفرقه تبديل شده است ـ اظهاراتي از ايشان پخش كرده كه در آن صدور فتواي تاريخي بسيار روشني را كه در زمان خود واكنش‌هاي فراواني برانگيخت، منكر گشته است. فتواي مرحوم "شيخ محمود شلتوت" مقرر مي‌دارد: مذهب جعفري مذهبي است كه مي‌توان بر آن تعبّد كرد و پيروان اين مذهب نيز همچون برادران پيرو مذاهب اهل سنت ، مسلمان بشمار مي‌روند.

اين فتوا به لحاظ اصول اعتقادي و اركان اسلام، همسويي كامل با مذاهب هشت‌گانه معروف اسلامي دارد، و يك امر كاملا طبيعي بوده؛ واين نگرش صائب اثر بسيار مثبتي بر ديدگاه مسلمانان نسبت به يك ديگر بجاي گذارده است و علما و از جمله خود جناب شيخ قرضاوي ـ آنچنانكه چندين بار بدان تصريح كرده است ـ از اين ايده استقبال كرده‌اند.

شگفت آنكه "شيخ قرضاوي" اينك خواهان آن شده كه كسي متن فتوا را كه در كتاب يا مجله‌اي منتشر شده باشد ، به رؤيت او برساند، حال آنكه در كتاب‌هاي فراوان و مجلات متعددي از جمله : مجله "جماعة التقريب" ـ كه زير نظر "شيخ محمود شلتوت‌‌" در زمان رياست "الازهر" منتشر مي‌شد ـ و به امضاي وي ، بچاپ رسيده است (صفحة 228 شماره سوم محرم 1379ه.ق / ژوييه 1959م، سال يازدهم مجله "رسالة الاسلام") و اصل آن نيز در كتابخانة "آستان قدس رضوي" نگهداري مي‌شود و بدين ترتيب جاي هيچگونه شك و ترديدي‌وجود ندارد ؛

متن فتوا بدين قرار است:

«1ـ اسلام بر هيچ يك از پيروان خود ، پيروي از مذهب معيّني را واجب نساخته است ؛ برآنيم كه هر مسلمان حق دارد ابتدا به ساكن ، از هركدام از مذاهبي كه به طور صحيحي نقل شده و احكام آن در كتب ويژة آن مذهب تدوين گشته ، تقليد نمايد و هركس كه از مذهبي تقليد كند ، مي‌تواند به مذهب ديگري ـ هر مذهبي كه باشد ـ درآيد و از اين حيث ايرادي بر وي وارد نيست.

مذهب جعفري معروف به مذهب شيعه امامي اثني‌عشري ، مذهبي است كه تعبّد به آن همچون ساير مذاهب اهل سنت ، شرعا جايز است ؛ شايسته است مسلمانان اينرا بدانند و از تعصّب‌هاي نابجا نسبت به مذاهب معيّن ، رهايي يابند ؛ هيچ‌گاه دين خدا و شريعت خدا تابع يك مذهب يا منحصر به يك مذهب نبوده است ؛ همگان اجتهاد كرده و نزد خداوند متعال پذيرفته شده‌اند و كساني كه اهل نظر و اجتهاد نباشند مي‌توانند از آنها تقليد كنند و به آنچه در فقه خود مقرر مي‌دارند عمل نمايند و در اين ميان تفاوتي ميان عبادات و معاملات ، وجود ندارد.»

ادّعاي انكار اين امر براي ما بويژه در شرايطي كه استعمار و مزدوران آن از هر سو مي‌كوشند تا امت اسلامي را پراكنده سازند و روح مقاومت در برابر توطئه‌ها و دسيسه‌هاي شوم آنانرا سركوب نمايند ، قابل فهم و توجيه نيست.

"مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي" ضمن اظهار شگفتي از اين امر ، ايشان را به ايفاي نقش شناخته شده خود در عرصه‌ وحدت و "تقريب" و نيز بهره‌گيري از همة امكانات موجود و از جمله : پايگاه اينترنتي "اسلام آن لاين" و "اتحادية جهاني علماي مسلمان" ـ در راستاي تحقق هدف بزرگي كه اين "اتحاديه" براي آن تأسيس شده، يعني تحكيم صفوف امت و حمايت از وحدت اسلامي، به منظور رويارويي با چالش‌هاي بزرگي كه با آن روبروست و در منشور اعلام شدة آن انعكاس يافته ـ فرا مي‌خواند.

خداوند ما را در تحقق اهداف اسلام و بازگرداندن شكوه و عظمت آن ياري فرمايد."

 " مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي"


منبع  جهت رویت متن عربی بیانه فوق ادامه مطلب را کلیک نمایید.
ادامه نوشته

نجات كشور از غرب زدگى گفتاری از مرحوم امام خمینی

و ما اگر بخواهيم واقعاً مملكتمان نجات پيدا كند، مقدّم بر همه اين است كه از اين غربزدگى نجات پيدا كنيم. شما ملاحظه كنيد، حتى اسم خيابانهاى ما «روزولت «،» چرچيل»، چه! خوب چرا؟ براى اينكه ما براى خودمان شخصيتى قائل نيستيم؛ الّا شخصيت اروپايى بايد باشد. اصلًا مملكت ما تزيين بايد بشود به اسماء اينها! اين مسئله است. آنها همچو كردند مغز ما را و اين طور بار آوردند كه اگر بخواهيم يك چيزى بشويم، كتاب مى‏نويسيم، اولش هم اسم يكى از آنها بايد باشد تا كتابمان را بخرند! جوانهاى ما بخواهند كتاب بخرند، اگر چنانچه به اسم ماركس باشد و لنين باشد، مشترى زياد است. اگر به اسم شيخ الرئيس باشد نه! با اينكه تمام اينها يك صفحه از كتب شيخ الرئيس را نمى‏توانند بفهمند! ولى مع ذلك چون شرقى است، از اين جهت.] ... [ملّاصدرا را اسمش را نشنيده‏اند، ملّاصدرا اصلًا اسمش را نشنيدند، ملّاهاى ما را اسمش را نشنيدند، اما رجال آنها همه. كتابهاى ما را نمى‏دانند چه است، مى‏گويند «اسلامشناس»! «اسلامشناس»، ما اسلامشناسيم. اسلام را نمى‏دانند چيست تا اسلام شناس باشند! دو تا جنگ اسلام را مى‏دانند! دو سه تا جنگهايى كه واقع شده است. مگر اسلام جنگ است؟ مگر معارف اسلام جنگ است؟ از معارف اسلام بى‏اطلاع‏اند. اسلام هم وقتى مى‏خواهند بشناسند، با حرفهاى اروپاييها مى‏شناسند. حرفهاى غربيها را مى‏آورند. فلان غربى اسلامشناس! اسلامى كه غربى‏ها براى ما معرفى مى‏كنند! اين براى اين است كه ما خودمان را باخته ايم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است. تا از اين باختگى بيرون نيايد، تا محتواى خودش را پيدا نكند، نمى‏تواند مستقل باشد.

 

                                                                                         (صحيفه امام، ج‏9، ص: 378 – 389)

 

الحاجة إلى قوانين دولية لتحقيق احترام متبادل للأديان والأنبياء  - سيد حسين نصر

ادامه نوشته

ما گرفتار تظاهر به تفكريم. گفتاري از دكتر كريم مجتهدي

به عقيده استاد دكتر كريم مجتهدي يكي از آفت هاي آموزش فلسفي در ايران، به كار بردن اصطلاحات بيش از اندازه غربي است بدون اين كه بار معنايي آنها دريافت شود. دكتر كريم مجتهدي در گفت وگو با مهر پيرامون وضعيت فلسفه در ايران گفت: ما به نوعي گرفتار يك تظاهر به تفلسف و فكر كردن هستيم و حرف هاي دهن پركن فلسفي را ياد گرفته ايم و بدون كوچك ترين تامل و تحقيق آنها را به كار مي بريم و اين كار بيشتر به قصد مرعوب كردن مخاطب انجام مي گيرد.ما اكنون از كمال مطلوب فلسفه بسيار پائين تريم و اين امر نه فقط در فلسفه بلكه در كل نظام آموزش عالي وجود دارد و اين به خاطر اين است كه به تفكر اهميت داده نمي شود. در تمام رشته ها هدف، نتيجه آني و زودرس است اما در رشته هاي پايه و نظري نمي توان به دنبال يك نتيجه عملي سريع بود.
    آنچه كه اكنون در رشته فلسفه مشاهده مي شود، نه تنها وضعيت نامطلوب فلسفه را نشان مي دهد، بلكه حاكي از وضعيت خطرناك وضع كلي آموزش علوم نظري در ايران است. رواج اين انديشه منجر به يك نوع سطحي نگري در انديشه شده است كه دانشجويان به دنبال نتيجه آني هستند و اين امر اين انديشه را در اذهان ايجاد مي كند كه علم بدون عمل فايده ندارد. من با اين امر مشكلي ندارم، اما اگر علم بدون عمل امري بيهوده باشد، عمل بدون علم پديده اي خطرناك است. من نگران اين هستم كه چيزي كه اكنون شيوع پيدا كرده است، تبديل به عمل گرايي بدون خردورزي شود. يكي از كارهاي اصلي فلسفه همين است كه نظريه ها بررسي شوند و ارزش آنها پيدا شود و اصولاً لغت «تئوري» به معناي نظر داشتن و نظر دادن است اما اكنون يك نوع ترس از تفكر وجود دارد كه به صورت علني مطرح نمي شود و اين ترس از آنجا ناشي مي شود كه اعتماد به تفكر وجود ندارد. يعني ترس از يك نوع امر مبهم پيدا شده است. به نظر من مقوم اين ترس عدم خودباوري است.
    اين درست كه فلسفه هاي جديد غرب به راحتي نمي توانند در شرق جا بيفتند و هضم شوند، اما بايد به اين امر توجه كرد كه آيا با چشم پوشي از آن مي توانيم فرهنگ خود را حفظ كنيم از نظر من جواب كاملاً منفي است. اگر چشم خود را به خطر ببنديم، آن را خطرناك تر كرده ايم. اين كه ما فلسفه غرب را قبول كنيم يا رد كنيم، معنا ندارد چون فلسفه چيزي نيست كه بتوان آن را كاملاً پذيرفت يا رد كرد. اما فلسفه غرب تفكري است بسيار آموزنده كه علاوه بر اين كه ذهن ما را تقويت مي كند، كمك بسياري به شناخت بهتر ريشه هاي اصيل ما مي كند. كسي كه فلسفه بخواند، وسيع بين مي شود چراكه فلسفه كوششي است براي توسع عقل.
    دكتر مجتهدي در پاسخ به اين سؤال كه آيا ما فلسفه غرب را به درستي شناخته ايم گفت: جواب اين است كه خير. فلسفه در حد مطلوب تدريس نمي شود و اين نه كاملاً تقصير اساتيد است و نه كاملاً تقصير دانشجويان بلكه قسمت اعظم آن مشكلي است كه كل نظام آموزشي ما گرفتار آن است و براي تغيير اين وضعيت يك عزم جدي لازم است. من به آينده فرهنگ ايران كه فلسفه ستون اصلي آن است، بسيار اميدوارم و آينده فرهنگي ايران بسيار بهتر از اين خواهد شد كه ما اكنون فكر مي كنيم.
magiran.com > روزنامه ايران > شماره 3998 21/5/87 > صفحه 10 (فرهنگ و انديشه) > متن

علـم و دين (قسمت اول)در ديدار با دكتر مهدي گلشني


ادامه نوشته

Science Alone Is Not Enough for Humanity- Mehdi Golshani

ادامه نوشته

پيام رهبر معظم انقلاب اسلامي به نخست وزير دولت قانوني حماس

بسم الله الرحمن الرحيم

برادر مجاهد جناب آقاي اسماعيل هنيّه

سلام عليكم بما صبرتم

صبر بيست روزه‌ شما و مجاهدان دلير و از جان گذشته و آحاد مردم غزه در برابر يكي از فجيع ترين جنايات جنگي جهان و تاريخ، پرچم عزت را بر سر امت اسلام به اهتزاز درآورده است.

شما ثابت كرديد كه دل سرشار از ايمان به خدا و قيامت و روح منيع و عزيز مسلماني كه ذلت و تسليم درباره ظلم و زور را برنمي تابد، آنچنان قدرتي مي آفريند كه حكومت هاي جبّار و مستكبر و ارتش هاي مجهّز در برابر آن ناتوان و ذليلند.

ارتشي كه قدرت فداكاري و شهادت طلبي شما آن را بيست روز است پاي در گل در پشت دروازه ‌هاي غزه به خفت افكنده همان است كه ظرف شش روز بخش هاي عظيمي از سه كشور عربي را زير سيطره‌ خود درآورد.

به ايمان و توكل خود، به حسن ظنّ خود به وعده‌ الهي،‌ به صبر و شجاعت و فداكاري خود بباليد كه امروز همه مسلمانان به آن مي بالند.

جهاد شما تا امروز امريكا و رژيم صهيونيست و حاميان آنان و سازمان ملل و منافقان امت اسلامي را رسوا كرده است.

امروز نه فقط ملّت هاي مسلمان، كه بسياري از ملت هاي اروپا و امريكا حقانيت شما را از بن دندان پذيرفته‌ اند.

شما همين امروز هم پيروزيد و با ادامه‌ اين ايستادگي شرافتمندانه دشمن زبون و ضد بشر را باز هم بيشتر به ذلت و شكست خواهيد كشاند. ان شاء الله

بدانيد كه "ما وَدَّعَك رَبُّك و ما قَلي" و بدانيد كه "و لَسَوفَ يُعطِيك رَبُّكَ فَتَرضَي" ان شاء الله.

با اين حال حوادث خونين و فاجعه بار غيرنظاميان فلسطيني به خصوص كودكان مظلوم و معصوم، دل هاي ما را غرق خون كرده است.

حوادث ناشي از جنايت هاي غاصبان فلسطين كه هر روز چندين بار از همه‌ كانال هاي تلويزيوني ما پخش مي شود، ملت ما را ماتم زده و عزادار ساخته است.

اَعظَمَ الله لَكُم الجَزاء وَ عَجَّل لَكُم النَّصر، بدانيد كه وعده خدا راست است كه فرمود: "وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيز" و فرمود: "وَ مَن جاهَد فَانّما يُجاهِدُ لِنَفسه ..."

خيانتكاران عرب هم بدانند كه سرنوشت آنان بهتر از يهوديان جنگ احزاب نخواهد بود كه خداوند فرمود: "و اَنزَلَ الَّذين ظَاهَرُوهُم مِن اَهلِ الكِتَاب وَ مِن صَيَاصِيِهم ..."

ملت ها با مردم و مجاهدان غزه اند. هر دولتي كه بر خلاف اين عمل كند فاصله‌ خود و ملّتش را عميق تر مي كند و سرنوشت چنين دولت هايي معلوم است.

آنها نيز اگر به فكر زندگي و آبروي خودند بايد سخن اميرالمؤمنين عليه السلام را به ياد آورند كه فرمود: "المَوتُ في حَياتِكُم مَقهورين وَ الحَياةُ في مَوتِكم قاهِرين"

به شما و مبارزان غزه و همه مردم مظلوم و مقاوم شما درود مي فرستم و در كنار همه‌ تلاش هايي كه دولت جمهوري اسلامي ايران در حمايت از شما وظيفه خود دانسته است، شب و روز هم شما را دعا مي كنم و صبر و نصرت را براي شما از خداوند عزيز قدير مسألت مي كنم.

و السلام عليكم و علي عباد الله الصالحين و رحمة الله و بركاته

سيّد علي حسيني خامنه اي

18 محرم 1430

26 دي ماه 1387


منبع iribnews 

حضرت آيت الله جوادي آملي پرداخت زکات و ثلث سهمين به مردم مظلوم غزه را جايز دانستند.

پيرو استفتاء برخی از مومنين در مورد اينکه آيا مي توان بخشي از وجوهات سهمين را به مردم ستم ديده غزه اختصاص داد يا خير، حضرت آيت الله جوادي آملي (حفظه الله) پرداخت زکات و ثلث سهمين را جايز دانستند.

استفتائي که از محضر معظم له شده است بدين شرح است:
«سلام عليکم؛ با عنايت به فجايع دلخراش فلسطين و استمرار جنايات همه جانبه استکبار و صهيونيست خون آشام با تداوم محاصره باريکه غزه و نسل کشي توأم با کشتار بي رحمانه زنان، مردان و کودکان که حاصل آن در آستانه فاجعه انساني قرار گرفتن پاره تن اسلام و آمار فزاينده ويراني بيمارستان ها، مساجد و ... همچنين معلوليت ها و زخمي هاي ساکنين آن مي باشد لذا از محضر شريف آن مرجع عالي قدر استدعا دارد نظر مبارک راجع به جمع آوري و ارسال کمک هاي مردمي خاصه اختصاص بخشي از وجوهات «سهمين» به اين مهم را مرقوم فرماييد.
منبع - پایگاه رسمی آیت الله جوادی آملی

جواب:
 «پرداخت زکات و ثلث سهمين مبارکين جايز و اميد قبول خداوند خواهد بود.»
                                           جوادي آملي 12/10/1387

پيام حضرت آيت الله جوادی آملی درباره مبانی نظری و عملی اخلاق به کنفرانس « اخلاقنا بين النظرية و السل

ادامه نوشته

اظهارات ضد شیعی ناشی از فشار گروه هاي تکفيري و افراطي است.

در پي اظهارات جنجالي و تعجب برانگيز شيخ "يوسف قرضاوي" عالم معروف اهل سنت و رئيس اتحاديه جهاني علماي مسلمين درباره مذهب تشيع، آيت الله تسخيري دبيرکل مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، با ابراز شگفتي از اين اظهارات، آن را ناشي از فشار گروه هاي تکفيري و افراطي توصيف کرد.

 قرضاوي، روحاني برجسته مصري تبار مقيم قطر و رئيس اتحاديه علماي مسلمان، سه شنبه گذشته در گفت و گو با روزنامه المصري "اليوم"، شيعيان را بدعت گر ناميد و مدعي تلاش اهل تشيع، در گسترش تشيع در ميان اهل تسنن با توسل به منابع مالي و نيروهاي تبليغي شده بود.

به گزارش ايرنا به نقل از روابط عمومي مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، آيت الله تسخيري دبيرکل مجمع و نايب رئيس اتحاديه جهاني علماي مسلمان، با انتقاد از اظهارات ضد شيعي قرضاوي، گفت: در حالي که امت اسلامي از وجود تفرقه در رنج است، اين اظهارات، ملت هاي اسلامي را هر چه بيشتر به آن سمت و سو سوق مي دهد.

دبيرکل مجمع، با ابراز تأسف از اين سخنان، آن را ناشي و متأثر از گروه هاي افراطي که اخباري کذب از شيعيان به قرضاوي ارائه مي دهند، دانست و اظهار داشت: وي از تبليغ تشيع به نام تبشير نام مي برد، در حالي که اين کلمه تنها در تبليغ مسيحيت کاربرد دارد.

وي تصريح کرد: قرضاوي با اين اقدامات در راستاي انسجام امت اسلام و منافع آنها گام بر نمي دارد. اين سخنان همچنين با اهداف اتحاديه جهاني علماي مسلمان که خود وي با تلاش هاي زياد آن را به منظور از بين بردن تعصبات، تفرقه، تبليغ ميانه روي و اعتدال تأسيس کرده و در ميثاق اسلامي اين اتحاديه مشهود است، سازگار نيست.

آيت الله تسخيري با اشاره به اظهارات قرضاوي که گفته بود: "شيعيان، مسلمان ولي بدعت گر هستند"، تصريح کرد: وي در بياناتي عجيب، از خطر شيعي، سخن به ميان آوردة و اينکه اين خطر جامعه سني را در هم مي نوردد و آن را با صرف هزينه هاي هنگفت، به اشغال خود در مي آورد؛ در حالي که اين خطر موهوم و خيالي فقط در اذهان استعمارگران و گروه هاي افراطي وجود دارد.

نايب رئيس اتحاديه جهاني علماي مسلمان افزود: قرضاوي، بار ديگر شيعيان را به تحريف قرآن متهم مي کند، در حالي که اين اشتباهي بزرگ است و نادرست بودن آن ثابت شده است؛ وي مي داند که علماي شيعه در زمان هاي مختلف و از ابتدا بر عاري بودن قرآن از تحريف تأکيد داشته اند و همچنين اهل بيت(ع)، قرآن را معياري براي قبول يا رد حديث مي دانند.

آيت الله تسخيري در پايان با دعوت از قرضاوي براي بازگشت به خط تقريب، گفت: من از ايشان مي خواهم از اين اتهامها دست بردارد و به خط اعتدال و ميانه روي که همان تقريب است، بازگردد،زيرا ما امروزه بايستي در مقابل تکفير و تفرقه و بدعت بايستيم و فقه ائتلاف و يکپارچگي را در جامعه اسلامي نهادينه کرده و امت اسلامي را نسبت به خطر هجوم فرهنگي کفار بر ضد جهان اسلام آگاه کنيم.

 

انتهای خبر / خبرگزاری جمهوری اسلامی (ايرنا) / کد خبر 160678

قرآن و مستشرقان

مرحوم آیت الله محمد هادی معرفت
ادامه نوشته

اطلا‌عيه دفتر حضرت آيت‌الله العظمي سبحاني درباره نامه آقاي دكتر سروش‌

آيت الله العظمي سبحاني

دفتر آيت الله العظمي سبحاني مرجع تقليد با ارسال ‌اطلا‌عيه اي به روزنامه اطلا‌عات اعلا‌م كرد: در تاريخ 9/3/87 گروهي از فرهيختگان حوزه و اساتيد و طلاب به حضور آيت‌‌الله سبحاني رسيدند و از ايشان درباره نامه اخير سروش مورخ ارديبهشت 87 جويا شدند كه آيا تصميم به پاسخگويي اين نامه دارند يا نه؟‌

‌معظم‌له بدين گونه پاسخ دادند:‌‌

از روزي كه نخستين مصاحبه او با راديوي هلند پخش شد، بنده وظيفه ديدم براي روشن كردن خود او و ساير خوانندگان، پاسخي ارائه كنم، و بحمدالله پاسخ نيز مفيد و سودمند بود، و در آن كاملاً ادب گفتگو رعايت شده بود. آقاي سروش بار ديگر به نامه اول من پاسخي داد كه باز براي انجام وظيفه‌اي كه بر دوش ماست به پاسخ پرداختم، اين بار پاسخ، گسترده‌تر و همه‌جانبه بود، و بازتاب پاسخ دوم نيز مانند پاسخ اول مثبت بود. بسياري از اساتيد و بزرگان حوزه و غير حوزه، تقدير نموده و از اينكه متن نامه در عين اتقان محتوا، از مداراي بالايي برخوردار بوده، آن را ستودند. اين واقعيتي است كه من مايل نبودم بگويم، ولي به دليلي ناچارم، آن را يادآور شوم. اين بار كه نامه سوم ايشان به دستم رسيد، نامه را با اين شعر آغاز كرده بود:‌‌

‌مهر از سر نامه برگرفتم/ گويي كه سر گلابدان است‌

‌خوشحال شدم كه به خواست خدا گفتگوهاي ما مؤثر بوده و توانسته است، سيماي واقع را روشن سازد و در تصحيح روش و نگرش ايشان مؤثر باشد، اما پس از خواندن نامه، فوق‌العاده متاثر شدم، آن هم از جهاتي كه به برخي از آنها اشاره مي‌كنم:‌‌

1‌-‌‌ موضوع بحث، يك نظريه درباره وحي است. بايد تمام بحث‌ها روي همان متمركز شود، نقد و نظر بايد بر همين محور بچرخد، ولي متاسفانه ايشان يك رشته انتقادات و اعتراضات فردي و اجتماعي خود را با اين مساله كلامي - فلسفي - معرفتي به هم مي‌آميزد و از موضوع بحث خارج مي‌شود و در حقيقت آداب گفت‌وگوي علمي را اصلا رعايت نمي‌كند.‌‌

2- نظريه‌اي را كه مطرح مي‌كند، هر چه بيشتر درباره آن توضيح مي‌دهد، با مشكلات بيشتري روبرو مي‌شود و در حقيقت شبيه سه موضوعي است كه در تاريخ كلام، زبانزد محققان است و آن اينكه قائلان به آن سه موضوع، هر چه به توضيح آن مي‌پردازند، بر مشكلات آن مي‌افزايند، و اين سه موضوع عبارتند از:‌‌

1-‌‌ نظريه <طفره> نظّام‌

2‌- نظريه <حال> بهشمي (طرفداران ابوهشام)‌

3‌- نظريه <كسب> اشعري‌‌

‌شاعر عرب مي‌گويد:‌‌

‌مما يقال و لا حقيقهِ عنده

معقولهِ تدنو الي الافهام‌

‌‌<الكسب> عند الاشعري و <الحال>

عند البهشمي و <طفرهِ> النظّام‌‌

‌نظريه‌پرداز آن گاه كه احساس كرد تمام قرآن پژوهان در ايران اسلامي و غيره اين نظريه را مردود دانسته‌اند، لااقل نبايد تا اين اندازه بر آن اصرار بورزد؛ كساني كه اين نظريه را نقد كرده‌اند، بسياري از آنها از دوستان نزديك ايشان هستند، ولي در عين حال ايشان بر نظريه خود اصرار مي‌ورزد و لااقل مكث نمي‌كند تا مدتي در اين نقدها بيانديشد‌‌!

‌از يك طرف مي‌گويد: من همه آياتي كه قرآن را توصيف مي‌كند مي‌پذيرم، مانند <وانك لتلقي القرآن من لدن حكيم عليم> نمل/‌‌6

‌و از طرف ديگر مي‌گويد: الفاظ و قالب‌بندي، كار پيامبر اكرم است، در حالي كه واژه قرآن تنها به معاني اطلاق نمي‌شود. بلكه به معني و لفظ با هم گفته مي‌شود، و همچنين آيات ديگري كه به همين مضمون است‌‌

3-‌ نامه‌هاي ايشان، بالاخص نامه اخير وي در حقيقت، با نوعي عقده‌گشايي و پرخاشگري همراه است تا آنجا كه گام فراتر نهاده، شخصيت‌هاي علمي را كه يك عمر در خدمت اسلام و قرآن بوده‌اند و با قلم و بيان خود، محيط را روشن ساخته‌اند، مورد اهانت قرار داده است‌‌

‌حضرت آيت‌الله مكارم، شخصيتي است برجسته، و فقيهي بزرگ و آگاه و قرآن پژوهشي ژرف نگر و مورد احترام تمام حوزه‌هاي علميه و شخصيت‌هاي برجسته جهان اسلام است، تفسير نمونه ايشان به زبان فارسي و عربي، مرجع محققان و نويسندگان است. چنين شخصيتي ارزان نصيب اسلام و مسلمانان نشده‌اند تا آماج طعن و بي‌احترامي قرار گيرند.‌‌

‌اين جهات و جهات ديگري سبب شده كه از پاسخ دادن مستقيم صرف‌نظر كنم. مبادا اين نامه‌نگاري ما سبب شود كه ايشان كارهاي پيشين را تكرار كند، ولي در عين حال در مؤسسه امام صادق كساني هستند كه به محتواي آن پاسخ گفته‌اند و به همين زودي در اختيار علاقه‌مندان قرار مي‌گيرد.‌‌

‌من از خداوند منان مي‌خواهم به همه ما روح حق جويي و حق‌گرايي عنايت فرمايد و زبان و قلم ما را از هرگونه لغزشي حفظ فرمايد

اينك دفتر افتخار دارد كه اين پاسخ كوتاه را در اختيار علاقه‌مندان قرار دهد، به اميد آن كه روزي همه دل‌ها با معرفت‌هاي الهي نوراني گردد.‌‌

‌دفتر حضرت آيت‌الله سبحاني‌

 

9‌‌/3/1387‌

همين كه يك حوزوي يا دانشگاهي گفت بَس است، آغاز جهل اوست - آیت الله جوادی آملی

ادامه نوشته

مسلمانان در اروپا ایتامى هستند بر سر سفره انسان هاى خسیس - دكتر محمد فؤاد البرازی

ادامه نوشته

جامعه مسلمانان آمریكا و چالش های دنیای معاصر‏ - دكتر حميد مولانا

ادامه نوشته

دكتر مهدي گلـشني: علـوم انساني درآمدي بر علوم تجربي

ادامه نوشته