حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظله العالي ) در خطبه هاي نماز جمعه، شكوفايي نظام اسلامي را ، در شكوفايي معارف، احكام، حِكَم، اخلاق، فقه، فلسفه، عرفان [و] ادبيات آن دانستند.

حضرت آيت الله جوادي آملي در خطبه هاي نماز جمعه مورخ 16/1/1387 به نام گذاري اين سال به «سال نورآوري و شکوفايي» اشاره کرده و شكوفايي نظام اسلامي را ، در شكوفايي معارف، احكام، حِكَم، اخلاق، فقه، فلسفه، عرفان [و] ادبيات آن دانستند.

ايشان ضمن با اهميت دانستن نقش حوزه و دانشگاه در نوآوري و شکوفايي اين معارف، آن را کمک موثري به دولت و در نتيجه ملت شريف دانستند.

ايشان فرمودند:

«مطلب مهمّي كه در آغاز اين سال كه بهترين سال براي ما است چون با نبوّت و ولايت آغاز شده است [يعني] با ميلاد ذات مقدّس رسول اعظم(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الكرم) از يك سو و ميلاد امام صادق رئيس مذهب ما(عليه آلاف التحيّة و الثناء) از سوي ديگر شروع شد، سالي بسيار پربركت و پرميمنت است و اين سال ـ الحمد لله ـ به نام «سال نوآوري و شكوفايي» نام‌گذاري شده است.

مقداري دربارهٴ اين دو واژهٴ برجسته و شريف سخن بگوييم. شكوفايي فرع بر آن است كه انسان سرمايه‌هاي دروني را بشناسد. رهبران الهي با يك دست كالاهاي نقدي و نقلي آوردند به نام قرآن و روايات (يك) و با دست ديگر ابزار إثاره و شكوفايي آوردند كه در درون ما كَند و كاو كنند و آنچه در درون ما نهادينه شده است به نام معارف عقلي و قلب آن را اثاره كنند شكوفا كنند شكفته كنند به ما نشان بدهند (دو)؛ هم «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»1 است و هم «إنّي تارك فيكم الثقلين»2.

قرآن و عترت منابع نقلي است؛ با ابزار خاص، آن معارفي كه در درون ما نهفته شده است و سرمايه اصلي ماست [را] اينها كارشناسي كردند معدن‌شناسي كردند كَند و كاو كردند؛ از درون در آوردند به ما نشان دادند گفتند انسان! تو اين هستي. از راه قرآن و عترت با گوش ما مطلبي را به جان ما ريختند [و] از راه كَند و كاو كردن قلب ما مطلبي را از عمق جان ما در آوردند [كه] اين شده: ﴿مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ﴾3؛ آن عقل را با اين نقل [و] اين نقل را با آن عقل هماهنگ كردند شده دين [و] اين دين بخشي با ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾4 همراه است كه آن را اثاره كردند [و] بخشي با «انّي تاركٌ فيكم الثقلين» آميخته است كه آن را هم تفسير كردند.

وظيفهٴ ما اين است [كه] ياد بگيريم كه چگونه بقيه سرمايه‌ها را از درون دل كَند و كاو بكنيم و در بياوريم [و] بقيه معارف را از آيات و روايات استخراج كنيم.

به ما گفتند در درونِ جان شما هر چه بشكافي جا هست، براي اينكه اين «ياء» ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾5 تو را به لقاءالله مي‌رساند؛ اين‌‌چنين نيست كه نظير عمق يك زمين باشد كه اگر ده هزار متر رفتي ديگر از نفت و گاز خبري نباشد [بلكه در درون جانت اگر] ده هزار متر رفتي، ده هزار مطلب عقلي به دست مي‌آوري [اگر] صد هزار متر رفتي، صد هزار مطلب عقلي به دست مي‌آوري. اين «ياء» ﴿رُّوحِي﴾ آن قدر عميق است تا به لقاءالله وصل است، به دليل اينكه از اين طرف ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾6، تا آن «هاء» ﴿مُلاَقِيهِ﴾ هست، انسانيّت انسان هست؛ تا «ياء» ﴿رُّوحِي﴾ هست، انسانيّت انسان هست. اگر كسي ـ طبق روايات ـ ما بگويد من فارغ‌التحصيل شدم [و] همين مقدار درس خواندن براي من بَس است، اوّلين روز جهل اوست؛ هيچ كس حق ندارد بگويد من از حوزه فارغ شدم فارغ‌التحصيل هستم ديگر نيازي ندارم! همين كه گفت، اوّلين روز جهل اوست. شما به عيون ابن‌قتيبه مراجعه كنيد؛ همين كه يك حوزوي يا دانشگاهي گفت بَس است، آغاز جهل اوست.

بنابراين نه اين معدنِ درون تمام‌‌شدني است نه آن ثَقلين بيرون؛ ثقلين بيرون، تمام‌شدني نيست براي اينكه صدها بار شايد شنيديد كه قرآن را خدا مثل باران نينداخت؛ قرآن را مثل طناب آويخت نه اينكه مثل باران انداخت. يك «انزلنا المطر» داريم يك «انزلنا القرآ‌ن»؛ انزال باران به انداختن است انزال قرآن به آويختن است. اينكه در روايات ائمه فرمودند اين ثَقلين، ثَقل اكبر قرآن است كه «طرفيه بيد الله»7 يعني اين قرآن كه حبل متين است و به ما گفتند: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾8، اين طناب را كه خدا آويخت، يك طرف اين طناب به دست اوست طرف ديگرش به دست شماست؛ منتها بايد با اين معيار سخن گفت.

...اينها كارهايي است كه هم يك گوشه‌اش را آنها كردند كه «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»9 و هم يك گوشه‌اش وظيفه ماست كه «نُثِيرُ لنا دفائن النقول»؛ دفينه‌هاي قرآن را بعد از شكوفاييِ عقل، ما بايد اثاره كنيم؛ دفينه‌هاي روايات را ما بعد از شكوفاييِ عقل بايد اثاره كنيم. اگر ما خودمان در اين سرمايه‌هاي عقلي، «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» بهرهٴ ما نشد، توان آن را نداريم كه دفائن نقول را شكوفا كنيم.

شكوفايي نظام اسلامي، در شكوفايي معارف، احكام، حِكَم، اخلاق، فقه، فلسفهٴ، عرفان [و] ادبيات آن است. وقتي حوزه و دانشگاه اينها را نوآوري كردند شكوفا كردند، آن وقت دولت هم نوآوري دارد شكوفايي دارد؛ دولت مي‌فهمد كه با فروش نفت كشور را اداره كردن، سرمايه خوردن است. آغاز ورشكستي يك دولت آن وقتي است كه با فروش سرمايه بخواهد كشور را اداره كند. اگر يك كاسبِ گذري، سرمايه را هزينه پذيرايي كند اول ورشكستگي اوست. اينها بايد بفهمند كه «المنفعة ما هي» و «رأس المال ما هو»؛ نفت منفعت نيست نفت سرمايه است، اگر اين سرمايه را داديم انرژي هسته‌‌اي گرفتيم، سرمايه محفوظ است؛ نفت را داديم كارخانه آورديم، سرمايه محفوظ است [اما اگر] نفت داديم و موز آورديم نفت داديم و پرتقال آورديم نفت داديم و برنج آورديم نفت داديم و روغن آورديم، اين سرمايه‌خوري است. اگر كسي نوآوري مي‌كند بايد سرمايه را بشناسد (اولاً)، منفعت را بشناسد (ثانياً)، سرمايه را توليد بكند (ثالثاً)، منفعت را اضافه بكند (رابعاً) و منفعت را به مردم ارائه كند جلوي تورّم را بگيرد (خامساً)؛ اين مي‌شود نوآوري اين مي‌شود شكوفايي. هم نوآوري و شكوفايي حوزه‌هاي علمي مشخص شد هم نوآوري و شكوفايي دانشگاهها مشخص شد و هم نوآوري و شكوفايي دولت و ملت مشخص شد.

خدا غريق رحمت كند مرحوم كليني را! ايشان در جلد پنج كافي نقل مي‌كند يكي از اصحاب امام صادق(سلام الله عليه) در خدمت حضرت از بازار مسگرها عبور مي‌كردند. به امام صادق عرض كرد اين مس اصلش چيست. فرمود مس آن موادّ اصلي‌اش نقره است، اينها دير به آن رسيدند نتوانستند اصلاح كنند نتوانستند تصفيه كنند، زمين اين را فاسد كرده شده مس10. اين معادن در زمين هست؛ نوآوري يعني كسي بفهمد اين خاك، خاكِ نقره است خاكِ طلاست يا خاكِ مس است، اگر خاك، خاك طلاست [يا] اگر خاك، خاك نقره است، تا خاك آن را فاسد نكرده تا گذشت زمان آن را فاسد نكرده، نقره استخراج كند نه مس! اين را مي‌گويند نوآوري؛ وگرنه كهنه‌‌فروشي كم نيست؛ ظروف كرايه كم نيست؛ فرش كهنه كم نيست. بازار كهنه‌فروشان از سوي ديگر است؛ اگر بازار خودفروشان از سوي ديگر بود، بازار كهنه‌بخرها هم از سوي ديگر است.

مصرف كردن سرمايه روا نيست! هم مردم بايد بفهمند كه نفت برود و موز بيايد سرمايه خوردن است اين شأن نيست اين مديريت نيست [و] هم دانشگاه‌ها بايد بفهمند كه اين خاك مي‌تواند نقره بشود. اگر ائمه فرمودند ما عقل شما را شكوفا كرديم يعني ديگر خودت بايد نقره استخراج كني نه امام صادق، كار امام صادق اين است كه از بالا بگيرد به ما بدهد.

خدا غريق رحمت كند شيخناالاستاد مرحوم آقا شيخ محمدتقي آملي را! اوّلين بار ما اين مطلب را از ايشان شنيديم بعد در جوامع روايي پيدا كرديم كه خداي سبحان بنايش بر اين نيست كه همه چيز را با معجزه حل كند. در جريان مسيح و مريم كه دوتايي يك آيت جهاني‌اند. ﴿آيَةً لِلْعَالَمِينَ﴾11؛ هم براي غربيها آيت‌اند و هم براي شرقيها آيت‌اند؛ براي كلّ جهان و جهانيان مريم(سلام الله عليها) عيسي(سلام الله عليه) آيت و معجزه جهاني‌اند، همه اين كارها را قدم به قدم با معجزه حل كرد: قدم به قدم ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً﴾12 شد؛ قدم به قدم اين درخت خشك، سرسبز شد ميوه داد؛ قدم به قدم شاخه پرميوه شد؛ اما خداي سبحان از راه عيسي به مريم گفت تو هم دستي تكان بده: ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً﴾13؛ ما همه كار را كرديم اما تو هم دستي تكان بده؛ تو هم اين شاخه را بتكان [و] ميوه بچين؛ ما مي‌توانيم شاخه را پايين بياوريم ولي تو هم بايد كاري بكني.

اين كشور را خدا همه چيز داد؛ بسيجي داد سپاهي داد روحانيّت داد دانشگاه داد مردم سرتاسر شريف و بزرگوار داد؛ اينها مسلمان‌اند اينها شيعه‌اند؛ وقتي مراجع گفتند برويد رأي بدهيد همه‌شان مي‌روند رأي مي‌دهند، غالب اين رأي‌دهنده‌ها مشكل اقتصادي داشتند مشكل مالي داشتند پيرزن بود پيرمرد بود بدهكار بود فقير بود تورّم‌زده بود همه اينها به رهنمود مراجع تقليد آمدند رأي دادند؛ اما ديگري هم بايد دستي تكان بدهد و اين شاخه را يك مقدار در دسترس اينها قرار بدهد. فرمود مريم! من كه جِزع را پربار كردم من كه بي‌ثمر را مُثمِر كردم، مي‌توانم اين شاخه را پايين بياورم ولي تو هم بايد دستي تكان بدهي: ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً﴾14. دولت هم بايد با فهم كارِ علمي بكند؛ دولتمردان هم بايد با فهم كارِ كارشناسي بكنند [و] ملت هم بايد با فهم با دولت هماهنگ باشند؛ اين مي‌شود نوآوري وگرنه شما دست دوم و دست سوم [بياوريد] خب اينها كجايش نوآوري است؟! مگر اين كهنه‌بخرها هر روز يك فرش جديد نمي‌آورند اما فرشِ مستعمَل است؛ مگر اين سرّاجيها نمي‌دانم و اين بُنكدارها كه كهنه‌بخرند هر روز يك چراغ جديد نمي‌آورند اما چراغ دست دوم و سوم است، يا اتومبيل دست دوم و سوم است؛ اينها را نه دولت خواست نه ملت خواست نه رهبر اراده كرد.

حرف تازه از دانشگاه و حوزه، مطلب عميقِ تازه از دانشگاه و حوزه، كشف جديد تازه از دانشگاه و حوزه، كارشناسي جديد از دانشگاه و حوزه، رهنمودش و تصويبش از مجلس، اجرايش از دستگاه دولت، تطبيق اجرا و قانون به عهده قوّه قضائيه [آن‌گاه] اين كشور مي‌شود صاحب نوآوري اين كشور مي‌شود صاحب شكوفايي.»

نماز جمعه شهر مقدس قم 16/1/87

 

1 . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.

2 . وسائل‌الشيعه، ج27، ص34.

3 . سورهٴ الرحمن، آيهٴ 19.

4 . سورهٴ شمس، آيهٴ 8.

5 . سورهٴ حجر، آيهٴ 29.

6 . سورهٴ انشقاق، آيهٴ 6.

7 . بحارالأنوار، ج37، ص122.

8 . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 103.

9 . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.

10 . الكافي، ج5، ص307.

11 . سورهٴ انبياء، آيهٴ 91.

12 . سورهٴ مريم، آيهٴ 17.

13 . سورهٴ مريم، آيهٴ 25.

14 . سورهٴ انبياء، آيهٴ 91.