تدوين تاريخ پس از آل رازي در اندلس ( 1 ) مترحم كاميار صداقت ثمرحسيني
تدوين تاريخ پس از آل رازي در اندلس ( 1 )
نويسنده: عبدالواحد ذنون طه
مترجم: كاميار صداقت ثمرحسيني وبلاگ مترجم
اين اثر ترجمه ي بخش سوم اين اثر مي باشد:
عبدالواحد ذنون طه: 2004، نشاة تدوين التاريخ العربي قي الاندلس، بيروت ( ط 1 )، دار المدي الاسلامي
اشاره:
مدرسه ي خاندان رازي در تاريخ نگاري نقش بزرگي بر مطالعات بعدي بر جاي گذاشت. خصوصا احمد بن محمد بن موسي، كه اولين فردي بود كه اصل تقدم بحث جغرافيايي را بر تاريخ وارد اين عرصه نمود. كه مورد توجه بسياري از مورخان بعدي قرار گرفت و در ادامه ي بحث خود در اين كتاب بر دو تن از ايشان تاكيد مي نموده و در ابتدا از احمد بن سعيد بن محمد بن عبدالله بن ابي الفياض كه در « المقدمة » به ابن الفشاء مشهور است، نام مي بريم.
ابن ابي الفياض :
اين مورخ در شهر اسيجا Ecija در حوالي سال 375 هـ / 986 م به دنيا آمد. و در شهر « المريه » Almeria واقع در جنوب اسپانيا در ساحل درياي مديترانه زندگي و فعاليت نمود. مايه ي تاسف است كه اطلاعات كاملي از زندگي اين مورخ در دست نيست و تنها زندگي نامه ي مختصري از آن در كتاب « الصلة » اثر ابن بشكوال موجود است كه اشاره به اصل و برخي شيوخ وي و تاليفش به نام « الخبر و التاريخ » دارد . درگذشت وي به سال 459 هـ / 1066 م بوده كه در آن زمان بالغ بر هشتاد سال داشت. [1][1]برخي از نويسندگان متاخر به ابن ابي الفياض اشاره نموده و معدود سطوري را به او اختصاص داده اند كه در مجموعبيرون از سخن ابن بشكوال نيست. [1][2]
از جمله كساني كه ابن ابي الفياض در سماع و آموزش خود در شهر المريه بر آنها اعتماد مي نمايد، فقيهي به نام ابو عمر احمد بن محمد عفيف است كه بر حديث و تاريخ تسلط دارد. [1][3] و نيز « الملهب بن احمد بن اسيد بن ابي صفرة » از زمره ي فقها و محدثين اندلس مي باشد. [1][4] احتمالا اين فقيهان در شكل گيري حس تاريخي و شنيدن روايات مختلف و بررسي احاديث و علاقمندي شديد بر اسناد در « ابن ابي الفياض » نقش داشته اند. اما او اعتمادي اساسي بر ايشان در كتاب « العبر » ـ كه در واقع كتابي تاريخي است ـ ننموده و اين اثر از حوزه ي تخصص اين شيوخ باريك بين در علوم ديني فاصله مي گيرد.
از كتاب ابن ابي الفياض تنها بخش كوچك خطي آن به همراه متوني كه برخي از مورخان متاخر در آثارشان براي ما نگاه داشته اند. بر جاي مانده است. و من در چند سال پيش به انتشار اين بخش پرداخته ام كه داراي اهميت بسياري است زيرا جزيي از كتابي مفقود درباره ي تاريخ اندلس است. [1][5] علاوه بر فقدان اين كتاب ، بسياري از نويسندگان كتاب هاي فهارس و فرهنگ هاي مخصوص كتاب از وي غافل مانده اند. از اين رو ذكري از او در فهرست « ابن خير » و يا در كشف الظنون اثر « حاجي خليفه » نشده است. اما نويسندگان ديگري مانند: ابن حزم [1][6] ابن الابار [1][7] و ابن الشباط [1][8] به اين كتاب تحت عنوان « العبر و العبرة » اشاره نموده اند.
قابل توجه است كه در پايان صفحه ي اول بخش باقي مانده از اين تاريخ به عبارت « پايان جزء اول » كه منتهي به وقايع حمله ي طارق بن زياد مي گردد، بر مي خوريم و ابتداي جزء دوم با حمله ي موسي بن نصير آغاز مي گردد. دكتر مؤنس [1][9] معتقد است كه چه بسا جزء اول بخشي جغرافيايي و به تقليد از مورخان اندلس در قرار دادن جغرافي به منزله ي مقدمه ي تاريخ بوده است. و « عبدالواحد مراكشي » با بيان اينكه ابن ابي الفياض كتابي در زمينه ي « الممالك و المسالك » تاليف نموده است، اين نظر را تاييد مي نمايد. [1][10] اما ما در منابع بسياري كه در دسترس داريم به اين كه تاليف مستقلي در مسالك و ممالك را از سوي ابن ابي الفياض مورد تاييد قرار دهد، بر نخورديم. و احتمال دارد كه مقدمه ي كتاب « العبر » در جغرافيا بوده و به جهت طولاني بودن آن « مراكشي » آن را به عنوان كتاب الممالك و المسالك » قرار داده است. [1][11] به رغم اينها ما چيزي از اين اثر ابن فياض در زمينه ي جغرافيا را در دست نداريم اما با استناد به آنچه كه در بالا بيان شد، مي توان گفت كه جزء اول كتاب « العبر » درباره ي جغرافيا بوده است و همچنين اين ديدگاه با بيان مولف ناشناس كتاب « ذكر بلاد الاندلس » كه نام ابن ابي الفياض را در ضمن مؤلفان مورد اعتمادش در نگارش شرح سرزمين هاي اندلس و جغرافياي آن مي برد، تاييد مي شود. [1][12] از متن باقي مانده ي اين اثر و ديگر متون پيرامون آن بر مي آيد كه اين كتاب در ادامه ي مقدمه ي جغرافيايي و شامل بخشي از تاريخ قديم اندلس و اساطير متداول ميان مردم درباره ي شاهان كشور در دوران هاي كهن است. [1][13] و همچنين به اخباري نظير اولين افرادي كه وارد جزيره ي اندلس شده و حاكم بر آن سرزمين گرديدند و وجه تسميه ي اندلس، پرداخته و سپس به تداركات فتح اندلس و اساطير مربوط به لذريق شاه القوط و ورود آن به بيت الحكمه يا بيت الملوك مي پردازد. سپس به حمله ي خبر گيري طريف بن مالك به اندلس پرداخته و بعد از آن به مهم ترين وقايع پيروزي در دوران طارق بن زياد و موسي بن نصير اشاره مي كند. [1][14] و در ادامه به عصر واليان و دو دوره ي امارت و خلافت تا قرن پنجم هجري / يازدهم ميلادي مي پردازد. روايات ديگري از كتاب « العبر » در اختيار ماست كه به وقايع معاصر در اوايل اين قرن مربوط مي شوند كه درباره ي خليفه ي اموي سليمان بن الحكم بن سليمان بن عبدالرحمن الناصر ملقب به « المستعين بالله » ( 400 ـ 407 هـ / 1009 ـ 1016 م ) است. و مانند آن سخن ابن ابي الفياض پيرامون محمد بن عبدالملك المظفر بن ابي عامر المنصور درگذشته به سال 421 هـ / 1030 م و سيطره ي او بر برخي بخشهاي شرق اندلس و پيوندهاي خود با خيران العامري بيان مي كند. [1][15]
اين كتاب در درجه ي اول به تاريخ اندلس اختصاص دارد. ولي ابن عذاري از يكي از متون ابي الفياض در اثناء كلام خود پيرامون حمله ي « عقبة بن نافع الفهري » به السوس الاقصي مي پردازد. [1][16]
اين امر به صورت ضمني اشاره دارد كه او چه بسا درباره ي تاريخ عرب در شمال آفريقا سخن رانده باشد. اما اطلاعات زيادي در تاييد اين فرضيه موجود نمي باشد. معلومات كتاب « العبر » بر وقايع تاريخي صرف اكتفا نمي نمايد. و از متن زير كه آن را « عبدالواحد المراكشي » نقل مي نمايد، دانسته مي شود كه كتاب فوق علاوه بر مسايل سياسي به امور فرهنگي نيز مي پردازد: « ابن ( ابي ) الفياض در تاريخ خود در زمينه ي اخبار قرطبه حكايت كرده و مي گويد: در حومه ي شرقي از قرطبه يكصد و هفتاد زن بودند كه همگي قرآن را با خط كوفي مي نگاشتند و اين در ناحيه اي از نواحي آن بوده است. پس در بقيه ي مناطق آن چگونه بوده است؟ » [1][17]
در اين متن اطلاعات جمع شده ي مفيدي درباره ي نقش زنان در نهضت علمي در قرطبه ديده مي شود. و احتمال دارد كه اگر اين كتاب را مي يافتيم، دانسته هايمان در اين زمينه ي ارزشمند به شكل بارزي افزايش مي يافت.
ابن ابي الفياض در كلام خود پيرامون جغرافياي اندلس و تاريخ آن در پيش از اسلام بر جغرافي دانان و مورخاني كه پيش از او يا معاصر با او هستند اعتماد كرده است. به عنوان مثال العذري كه كمي بعد از او و از نقش او در خصوص تدوين تاريخ در اندلس سخن خواهيم راند، و قطعا ابن ابي الفياض از تاليفات احمد بن محمد رازي در جغرافيا و تاريخ مطلع بوده و خصوصا در تنظيم و تقسيم بندي اجزاي كتابش كه يكي به جغرافيا و ديگري به تاريخ اختصاص داشته استفاده كرده است. كه شيوه اي حاكم بر تاليفات بسياري از مورخان اندلسي پس از احمد رازي مي باشد. از مورخان ديگري كه ابن ابي الفياض از آنها نقل مي نمايد، عبدالملك بن حبيب السلمي است كه در پايان سخنش از فتح شهر مارده بر او اعتماد مي نمايد. [1][18] اما اشاره اي به اين خبر در كتاب ابن حبيب كه به چاپ رسيده است، نشده است. از اين رو چه بسا كه ابي فياض از نسخه اي ديگري كه به دست ما نرسيده است نقل نموده باشد. [1][19] در هر حال برخي اطلاعات ابن ابي فياض خصوصا در زمينه ي اساطير ، با نوشته هاي ابن حبيب همانندي دارد. از جمله مؤيدات آن اينكه ابن ابي فياض از كتاب « التاريخ » ابن حبيب روايت كرده [1][20] و در آن زمان اشاره مي كند كه تدوين تاريخ تا آن دوران متاخر قادر به رهايي از تاثير اين نوع روايات و مانند آن روايات شرقي نبوده است كه پيش تر در ضمن سخن از عبدالملك بن حبيب السلمي به آن پرداختيم.
همچنين ابن ابي فياض از ابي بكر محمد بن عمر بن عبدالعزيز معروف به ابن قوطيه نقل نموده است. در متني موجود از ابن الشباط، ابن ابي فياض در اثبات نام آخرين شاه قوط كه « لذريق » و نه « ذريق » است، بر « ابن قوطيه » اعتماد نموده است. [1][21] همچنين ابن ابي الفياض بر روايت ابن قوطيه به ويژه در زمينه ي پيوند ميان فرزندان « غيطشة » شاه قوطي با « طارق بن زياد » اعتماد مي نمايد. به گونه اي كه آنها در مقابل امنيت املاك خود كه بالغ بر سه هزار دهكده مي گرديد، با مسلمانان هم پيمان گرديدند. [1][22] و در اين دليل بر درك كامل اين مورخ از تجربه ي اندلس در مجال تدوين تاريخي و به كار گيري معلومات پيشين در خدمت نگارش كتاب خود « العبر » و اهتمام به بازگشت به منابع تخصصي در بيان وقايعي كه روايت مي كند، چنانكه ابن قوطيه ـ كه پيشتر به او پرداختيم ـ از برترين مورخاني بوده است كه به اوضاع خاندان غيطشه و پيوندهاي آنان با فاتحان عرب مسلمان پرداخته است. زيرا تبار وي به اين خانواده باز مي گردد و به اخبار آن اهتمام دارد.
هنگامي كه ابن ابي فياض از وقايع نزديك به زمان حيات خود تاريخ نگاري مي نمايد، بر مشاهدات خاص خود تكيه نموده يا مي گويد: « يكي از برادرانم مرا آگاه ساخت » [1][23] يا اعتماد مي كند بر يكي از مورخان معاصر خود كه از راويان شاهد يا حاضر در واقعه آن را نقل نموده باشد. مانند آنچه كه از ابن حزم روايت مي نمايد: « آگاه كرد ما را فقيه ابو محمد علي بن احمد كه گفت: مرا محمد بن موسي بن عزون آگاه نمود و گفت: با خبر كرد مرا پدرم كه گفت: ما در گردشگاهي در سمت چرخ آسياي قرطبه جمع شديم. و با ما ابن ابي عامر بود و او در ابتداي كار ... » سپس بيان مي كند روايتي را كه ابن ابي عامر المنصور شاه اندلس را ديده و درخواست مي كند كه وقتي مرادش حاصل شد، هر منصبي را كه مي خواهند از او درخواست كنند » [1][24] ابن ابي الفياض برخي از وقايع مهم دوران خود را روايت كرده و ابن انبار برخي از آنها را حفظ نموده است كه پيرامون سليمان بن الحكم خليفه ي اموي است. كه از او و نمونه هاي شعرش و از اخبار قبل و بعد دوران خلافتش، نقل نموده كه همه ي آنها از طريق صاعد بن احمد بن عبدالرحمن است. [1][25] شخص اخير از افراد صاحب درايت و آگاه به روايت، و از اهالي شهر المريه و درگذشته به سال 462 هـ / 1069 م مي باشد. [1][26] همچنين ابن خطيب آنچه را كه ابن ابي الفياض از بقاياي عامريين و فعاليت آنها در اندلس در دورانش بيان نموده نگاه داشته است. [1][27] و از آنجا كه روايت از شاهدي عيان و معاصر با وقايع است، اين اخبار طبعا داراي اهميت بالايي مي باشد.
از اينجا اهميت كتاب « العبر » اثر ابن ابي الفياض دانسته مي شود. كه مورد توجه بسياري از مورخان پس از وي مي باشد و در آثارشان بدان اعتماد نموده اند. به عنوان مثال ابن عذاري مراكشي در اثناء كلام خود درباره ي شمال آفريقا [1][28] و نيز در بيان حكايت محمد بن ابراهيم بن حجاج حاكم شهر قرمونه Carmona در اندلس [1][29] به آن اشاره مي كند. و ابن ابار نيز با اعتماد بر اين كتاب، روايت طولاني يي را پيرامون نبرد المنصور بن ابي عامر به سوي شهر برشلونه Barcelona نقل نموده است. در اين متن كوشش ابن ابي الفياض در تحقيق تاريخ هاي ذكر شده و معادل سازي آن با تاريخ ميلادي مشهود است. [1][30]
همچنانكه در قبل اشاره نموديم، عبدالواحد مراكشي متني را از ابن ابي الفياض درباره ي اخبار قرطبه نقل نموده است. و المقري نيز از متون ابن ابي الفياض در زمينه ي حكايت امير عبدالرحمن بن الحكم و برخي فقهاي قرطبه، آن هنگام كه ايشان را در مقر خود به جهت صدور فتواي شرعي براي امير گردهم آورد، روايت مي كند. [1][31]
اما معلوم مي شود كه « ابن شباط » بيش از ديگر مورخان از كتاب « العبر » استفاده نموده است. او از اين كتاب نقل قول هاي متعددي را آورده است كه در اثناي سخن از اين كتاب به برخي از آنها اشاره نموديم. در آنجا برخي تشابهات ميان آنچه ابن ابي الفياض در بخش باقي مانده ي كتاب تاريخ خود درباره ي ياري حكمرانان ولاة بيان داشته با آنچه كه ابن الخطيب در كتاب « اعمال الاعلام » آورده است، موجود مي باشد كه نشان مي دهد كه ابن الخطيب به رغم عدم تصريح بدان، اين معلومات را از كتاب « العبر » بيان داشته است. [1][32] اما ابن الخطيب در عبارت ديگري به نام ابن ابي الفياض اشاره دارد و آن هنگامي است كه درباره ي امير عبدالرحمن بن معاويه سخن مي راند. [1][33]
همچنين ابن الخطيب برخي روايات ديگر را به نقل از كتاب « العبر » براي ما نگاه داشته است. كه به آنها در ضمن بحث درباره ي ابن ابي الفياض و منابع كتابش اشاره داشتيم.
[1][1] ابن بشكوال، كتاب الصلة، القاهرة، 1966 : 1 / 60.
[1][2] نگاه كنيد به
POns Boigues, Op. Cit., pp. 138 _ 139
بالنثيا، تاريخ الفكر الاندلسي، ص 212، مؤنس، تاريخ الجغرافية و الجغرافيين في الاندلس، ص 107. و قابل توجه است كه مؤنس بيان مي كند كه شرح حال ابن بشكوال از ابن الابار در التكلمة است.
[1][3] ابن بشكوال: 1 / 38، الضبي، ص 150 ـ 151.
[1][4] الحميدي، ص 352.
[1][5] نگاه كنيد به: عبدالواحد ذنون طه، نص اندلسي من تاريخ ابن ابي الفياض، مجلة المجمع العلمي العراقي، ج 1، م 34، 1983، ص 162 ـ 193.
[1][6] رسالة في فضل الاندلس، في نفح الطيب، 3 / 182.
[1][7] الحلة السيراء ، 2 / 310 ـ 312.
[1][8] تاريخ الاندلس لابن الكردبوس و وصفه لابن الشباط ) نصان جديدان ) ، ص 164.
[1][9] تاريخ الجغرافية و الجغرافيين في الاندلس، ص 106.
[1][10] المعجب في تلخيص اخبار المغرب، تحقيق: محمد سعيد العريان، القاهرة 1963، ص 431.
[1][11] مقايسه كنيد با: منبع پيشين، ص 107.
[1][12] ذكر بلاد الاندلس و فضلها، ص 29.
[1][13] نگاه كنيد به: روايت ابي الفياض از اشبان پادشاه اندلس و ديدار او با { حضرت } خضر عليه السلام در : وصف الاندلس، لابن الشباط، ص 166، 172.
[1][14] ابن ابي الفياض در منبع پيشين، ص 128، 132، 167، 168.
[1][15] ابن ابي الفياض به روايت ابن الخطيب، اعمال الاعلام، القسم الثاني الخاص باسبانيا، نشر : ليفي بروفنسال، بيروت، 1956، ص 77.
[1][16] ابن ابي الفياض در : البيان المغرب: 1 / 27.
[1][17] المعجب في تلخيص اخبار المغرب، ص 456 ـ 457.
[1][18] نگاه كنيد به: ابن ابي الفياض « نص اندلسي من تاريخ ابن ابي الفياض »، مجلة المجمع العلمي العراقي المذكورة سابقا، ص 184.
[1][19] رجوع كنيد به: ابن حبيب، استفتاح الاندلس، ص 221 – 243.
[1][20] نگاه كنيد به: همان منبع، ص 225.
[1][21] ابن ابي الفياض في صلة السمط، ص 168.
[1][22] همان منبع، ص 169 – 170. و نگاه كنيد به: ابن القوطية، تاريخ استفتاح الاندلس، ص 3 ـ 4 ، 8.
[1][23] الحلة السيراء: 2 / 11.
[1][24] اعمال الاعلام، ص 77 – 78.
[1][25] الحلة السيراء : 2 / 10 – 11.
[1][26] ابن بشكوال: 1 / 236 – 237.
[1][27] اعمال الاعلام، ص 193 ـ 194.
[1][28] البيان المغرب: 1 / 27. و نگاه كنيد به: عبدالواحد ذنون طه، موارد تاريخ ابن عذاري المراكشي عن شمال افريقيا من الفتح الي بداية عهد المرابطين، مجلة المجتمع العلمي العراقي، ج 4 ، م 36، ص 242.
[1][29] البيان المغرب، 2 / 129، نگاه كنيد به: عبدالواحد ذنون طه، موارد تاريخ ابن عذاري المراكشي عن شمال افريقيا من الفتح الي بداية عهد المرابطين، مجلة المجتمع العلمي العراقي، ج 4 ، م 37، ص 334 – 336.
[1][30] الحلة السيراء، 2 / 312 ـ 313.
[1][31] نفح الطيب، 2 / 10.
[1][32] مقايسه كنيد با: اعمال الاعلام، ص 6 – 7.
[1][33] همان منبع، همان جا.