تا فرصت باقي است .... ( آيت الله سيد محمد حسين حسيني طهراني )

شيخ ميفرمايد كه: «بدان اكنون كه كردن ميتواني» يعني اين زمان كه سرمايه عمر عزيز و اسباب اين سير و سلوك مهيّا داري ، بدانكه انسان را از چنين كمالات ميتواند كه حاصل شود ؛ بلكه انسان فينفسالامر بجهت همين مخلوق است . پس آن مقدّمات كه موقوفٌ عليه حصول اين كمالات است مرتّب گردان و اسباب آنرا مهيّا ساز و مقصود آفرينش حاصل كن .
«چو نتواني چه سود آنگه كه داني» ؛ يعني آن زمان كه قوّت بدني كه اسباب تحصيل اين مطلوب بُوَد به ضعف مبدّل شود ، و از سلوك و رياضت بازماني ، و فرصت فوت شود و نتواني كه به اداء حقوق اين مقدّمات عمل نمائي ، دانستن كه ترا تحصيل اين كمالات ميسّر بوده و تو حاصل نكردهاي هيچ فايدهاي نخواهد داد الاّ زيادتي حسرت و ندامت ! شعر:
بود در اوّل همه بیحاصلي
كودكيّ و بیدليّ و غافلي
باز در اوسط همه بيگانگي
وز جواني شعبه ديوانگي
باز در آخر كه پيري بود كار
تن خرف درمانده و جان گشته زار
چون ز اوّل تا به آخر غافليست
حاصل ما لاجرم بيحاصلي است
و ميتواند بود كه مراد «چو نتواني چه سود آنگه كه داني» اين باشد كه چون روح انساني از بدن مفارقت نمود و اسباب تحصيل كمال نماند و دانست كه آنچه مطلوب بود حاصل نكرده و تمنّا مينمايد كه: فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَـٰلِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ ، آن زمان اين دانستن هيچ سودي ندارد غير از پشيماني كه اين يك عذاب ديگر است . چون منبع اين مشاهدات و مكاشفات كه ذكر كرده شد دل انساني است ميفرمايد كه: متن:
چه ميگويم حديث عالم دل ترا اي سر نشيب پاي در گل
يعني حديث عالم دل كه عروج به عوالم لطيفه و مشاهده انوار و تجلّيات الهي است با تو چه گويم كه سرنشيب شده ، از علوّ مراتب كمالات قلبي و روحي به أسفل السّافلين طبيعت افتاده و پاي سير و سلوك تو در گل لذّات جسماني و مشتهيات نفساني مانده است ، و مهروب را مطلوب و مطلوب را مهروب انگاشته و خود را مقيّد حصول مال و جاه گردانيدهاي ، و از ادراك كمالات معنوي كه لذّات باقي حقيقياند بالكلّ محرومي . شعر:
اهل دل شو يا كه بنده اهل دل
ورنه همچون خر فروماني به گل
هركه را دل نيست او بيبهره است
در جهان از بينوائي شهره است
رو به اسفل دارد او چون گاو و خر
نيستش كاري بجز از خواب و خور
حقّ همي گويد كه ايشان في المثل
همچو گاوند و چو خر بل هُم أضَلّ منبع
اللهم كن لوليك الحجة ابن الحسن، صلواتك عليه و علي آبائه، في هذه الساعة و في کل ساعة، ولياً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و عيناً، حتي تسکنه أرضک طوعاً و تمتعه فيها طويلاً ×××××××××××××××××