نقش اندلس در انديشه ي غربي [1]

 

دكتر عبدالواحد ذنون طه

مترجم: كاميار صداقت ثمرحسيني  وبلاگ مترجم

 

اين پژوهش در گردهمايي « تمدن عربي اسلامي و انديشه ي غربي » در  بيت الحكمة بغداد به تاريخ ژوئن 1977 ارائه گرديده و در مجموعه ي « المائدة الحرة » در بيت الحكمة به سال 1977 به چاپ رسيده است.

 

پژوهشگران عرب و غير عرب اتفاق نظر كاملي بر اهميت اندلس در عمليات انتقال تمدني ميان اعراب و اروپاييان دارند. اين سرزمين عرصه ي حاصلخيزي در روابط دائمي ميان عناصر موجود در آن، از زمان فتح عربي اسلامي اندلس در سال 92 هـ / 711 م تا تاريخ اخراج نهايي مسلمانان اندلس از اسپانيا در دوران فيليپ سوم Philib lll در سال 1023 هـ / 1614 م فراهم كرده بود. در خلال « نه قرن » مجاورت اعراب و اسپانيايي ها، آميختگي وسيعي ميانشان ايجاد گرديد كه تنها به دوران صلح در ميان آنها محدود نگشته و بلكه شامل زمان جنگ نيز مي گرديد و بيشتر بخش هاي شبه جزيره ي ايبريا را تحت پوشش قرار مي داد. تا جايي كه تعيين حد فاصلي براي آن غير ممكن است. روبرتو لوپز Roberto Lopez مورخ اسپانيايي اين وضعيت را به درستي تعبير مي كند كه « هيچگاه دانسته نمي شود كه در ايبريا چه وقت و در كجا شرق پايان يافته و يا غرب آغاز مي گردد. »[2]  همنشيني اعراب و مسلمانان با ساكنان محلي و در آميختن تمدنهاي شرق و غرب با يكديگر به صورتي پويا تمامي شبه جزيره ي ايبريا را به سرعت درنورديد و از آنجا ـ به روش هاي مختلفي كه در اثناي اين پژوهش اشاره خواهيم داشت، ـ به اروپا منتقل شد. تحقق عمليات انتقال انديشه و تمدن نيازمند عواملي بود كه با ايجاد آن در اندلس، راه را براي اثرگذاري بيشتر و از جهت اهميت و فاعليت فراتر از محدوده ي اندلس ـ يعني در مناطق تحت حكومت عربي در شبه جزيره ي ايبريا ـ فراهم آورد و شامل كل شبه جزيره گرديد و از آنجا به مناطق همجوارش در اروپا انتشار يافت.

عرب شده ها ( المستعربون = Mozarabes ) اولين عوامل نقش آفرين در انتقال تمدن { اسلامي به اروپا } مي باشند. آنها از مسيحيان اسپانيا بودند كه با مسلمانان در اندلس زندگي كرده و به « افراد غير عرب ذمه » ناميده مي شدند. و از آنجا جهت كه زبان عربي و بسياري از آداب و رسوم اسلامي را با حفظ ديانت مسيحي خويش فرا گرفته بودند. «مستعرب » ( عرب شده ) ناميده مي شدند. آنها با توجه به آشنايي خود با زبان عربي و نيز زبان اسپانيايي قديم به راحتي در ميان اراضي { مسلمان نشين } اندلس و امير نشين هاي { مسيحي } اسپانيايي نقل مكان مي نمودند

ضمن آنكه بسياري از ايشان در مناطقي دور افتاده كه به سرزمين هاي اسپانيايي ها نزديك بود زندگي مي نمودند { و با گسترش سيطره ي اسپانيايي ها بر مناطق مسلمان نشين } به تدريج ايشان و آنچه كه از انديشه و تمدن با خود داشتند، در اختيار اسپانياي نصراني در شمال شبه جزيره ي ايبريا قرار گرفتند[3]. از اين رو راه انتقال فرهنگ و انديشه ي عربي { ـ اسلامي } به اروپا فراهم آمد.

در مرحله ي بعدي عامل ديگري شكل گرفت كه منجر به تسريع در جذب و پيوستن تمدن اسلامي به اسپانياي نصراني گرديد و آن وجود بسياري از مسلماناني بود كه تحت سيطره ي حكومت اسپانيايي زندگي كرده و مدنيّت خود را به ايشان منتقل مي نمودند. لذا اگر يكي از مناطق مسلمان نشين در دست مسيحيان شمال قرار مي گرفت، به معناي عدم وجود مسلمانان در آن نمي باشد. بلكه در اين مناطق بسياري از مسلمانان با حفظ آداب و سنت هاي خود زندگي مي نمودند. برخي از ايشان اهل فن و فرهنگ بودند كه نقش بارزي در انتقال علوم و فلسفه ي اسلامي به شمال اسپانيا ايفا نمودند. شاهان و اميران اين ممالك به ناچار نيازمند نگهداري مسلمانان به جهت اهميت اقتصادي شان براي كشور بودند. به اين گروه لفظ مدجني ها Mudejares اطلاق شده است كه نسبت بسيار بالايي را در شكل گيري ساختاري بسيار خوب در مناطق مسيحي به جهت ايجاد توان اقتصادي، تمدن مادي، دانش مشترك ميان ايشان و اسپانيايي ها تشكيل مي دادند [4] و برخي شهرها، به ضرورت با اكثريت ساكنان اسلامي يا در { اساس شكل گيري خود بر } فرهنگ عربي بودند. مانند شهر طليطله ( تولد ) Toledo كه اسپانيايي ها آن را در سال 478 هـ / 1085 م باز پس گرفتند و پس از آن اين شهر نقش مهمي در تاريخ انديشه ي اروپا عهده دار گرديد. [5]

از عوامل ديگري كه به آميختگي فرهنگي و تمدني در اندلس ياري رسانيد، ازدواج مختلط شايع ميان مسلمانان و نصارا چه در داخل اندلس و يا در امير نشين هاي اسپانيايي در شمال بود. اين امر دلالت دارد بر خويشاوندي هاي ميان خانواده هاي حاكمه و نيز در ديگر طبقات جامعه بنا بر پيوندهاي پيچيده اي كه در ميان ساكنان مسلمان و مسيحي اندلس و همسايگان اسپانيايي شمالي ايشان به وجود آمده بود. امري كه اثري بارز در الگو برداري دو ملت و اختلاط آنها با يكديگر داشت[6]. ضمن آنكه تجّار نيز نقش قابل ملاحظه اي در انتقال تمدن در ميان ايشان ايفا نمودند. تجارت در بيشتر اوقات صلح در ميان شان صورت مي گرفت [7] و تجار به عنوان واسط بين دو تمدن، به انتقال آنها ياري مي رساندند. همچنين مظاهر تمدني از طريق جنگجوياني كه در برخي مواقع تركيبي از مسلمانان و نصارا بودند، منتقل مي گرديد. ياري خواستن برخي از اميران اسپانيايي از اندلس به جهت بازپس گيري سلطنت خود و تعاون پيوسته شان با يكديگر به اسپانيايي ها اين امكان را داد كه عملاَ تمدني پيشرفته براي خود و دوستانشان فراهم سازند.[8]

پس از اين بيان موجز مشخص مي شود كه چگونه تمدن عربي اسلامي در سراسر شبه جزيره ي ايبريا به منزله ي مرتعي حاصلخيز براي معارف و علوم انساني يي گرديده بود كه آن را اعراب از مشرق زمين گرد آورده و به مرور زمان توسعه بخشيده بودند و در نتيجه ي انتشار آن، در دسترس پژوهشگران اروپايي قرار دادند. اين امر چه در شهرها و مراكز مشهور اندلس مانند قرطبه Cordoba ، اشبيليه Sevilla ، غرناطه Granada ، سرقطه Zaragoza ، طليطله و ديگر شهرها و چه در مناطق اسپانيايي و در ممالكي كه پس از زوال حكومت عربي اسلامي در برخي از مناطق شبه جزيره ي ايبريا بر پا گرديد، مشهود است.

اكنون بايد به اين پرسش بپردازيم كه چگونه اين فرهنگ و علوم در دسترس اروپايي ها قرار گرفت؟ و راه ها و مراحلي كه منجر به انتقال و تاثير تمدن عربي { اسلامي } از اندلس گرديد، كدام ها بوده اند؟

در اين زمينه يكي از پژوهشگران معتقد به وجود سه مرحله در اين تاثير گذاري به شرح زير است [9]

1.دوران تاثير غير مستقيم ( كه از فتح اندلس تا اواسط سده ي يازدهم ميلادي به طول انجاميد. )

2.دوران ترجمه از زبان عربي به زبان لاتيني ( كه از اواسط سده ي يازدهم تا پايان سده ي سيزدهم ميلادي به طول انجاميد. )

3.دوران استعراب ( عرب شدن ) كه داراي بالاترين تاثير و مهم ترين آن بوده است. ( و از اواسط سده ي سيزدهم تا نيمه هاي سده ي پانزدهم ميلادي را در بر مي گيرد. )

اين تفكيك از مراحل فوق ، مدخلي مناسب براي بحث درباره ي اين تاثيرگذاري به دست مي دهد. اگر چه در خلال اين مراحل برخي از تداخلات موجود است كه نمي توان فاصله اي ميان آن ترسيم نمود. برخي از ترجمه هاي لاتيني از منابع اساسي عربي از طريق برخي افراد يا جويندگان دانش كه به اندلس آمده بودند، صورت گرفت. نمونه اي از آن نسخه ي لاتيني از حكيم بقراط در سال 382 هـ / 991 م است كه در امر تدريس در شهر شارتر Chartres در فرانسه به كار رفت. شكي نيست كه آن ترجمه اي از منبعي عربي است. زيرا غرب لاتيني در آن زمان هنوز در بي اطلاعي كاملي از منابع گذشته ي يوناني به سر مي برد[10]. همچنانكه از كتاب هاي رياضيات و ستاره شناسي هرمان لنگ Herman the cripple ( 446 هـ / 1054 م ) فرزند شاه دالماسيا ( منطقه اي واقع در غرب كه امروزه به يوگسلاوي شناخته مي شود. ) به وجود تاثيرپذيري او از { دانش } اعراب پي مي بريم. چه بسا كه وي از ترجمه هاي عربي موجود در شارتر، و يا از محصلان بازگشته از اندلس و آناني كه از صومعه ي ريخناو ( Reiehenau ) ـ كه هرمان در آن اقامت داشت، ـ گذشته و در آن مأوي مي جستند، بهره برده باشد. اين دليلي بر وجود ترجمه هاي عربي در آن دوران آغازين و رسيدن آنها به اروپاست. خصوصا در عرصه ي ستاره شناسي و ابزار ستاره شناسي عربي كه هرمان آنها را در كتاب خود آورده و به بيان سودمندي هاي اسطرلاب پرداخته است و ما مي دانيم كه او به علت شرايط بيماري هيچگاه به اندلس سفر ننمود. [11]

در هر حال اين تاثيرگذاري ها در ابتداي كار در نتيجه ي تلاش هاي شخصي جويندگان علم از سراسر مناطق غربي اروپا بود. كساني كه علاقه ي فراواني به آموختن علوم اندلس و شگفتي هاي آن داشتند. به ويژه راهبان مسيحي يي كه درصدد كشف علت عظمت مسلمانان در اندلس بودند. آنها پس از پايان آموزش به همراه نسخه هاي خطي علمي چه به زبان عربي و يا ترجمه شده به زبان لاتيني به ديار خود باز مي گشتند. شايد برجسته ترين اين افراد ژربرGerbert de Aurillac باشد كه در مدت سه سال مابين سال هاي 357 ـ 360 هـ / 967 – 970 م ) يعني در دوران خليفه الحكم المستنصر ( 350 ـ 366 هـ / 960 – 976 م ) از اندلس ديدار نمود. در دوران اين خليفه پيشرفت علمي و فرهنگي به اوج خود رسيده بود. ژربر، در بارسلون Barcelona به فراگيري علوم از كتاب هاي ترجمه شده از عربي پرداخت. [12] سپس به قرطبه رفت و در آموزش علوم طبيعي و ستاره شناسي و رياضيات در نزد مسلمانان سرآمد گرديد و زبان عربي آموخت. او زماني كه به كشور خود بازگشت، در راس مدرسه ي اسقف هاي رنس قرار گرفت و در آنجا به تدريس منطق، موسيقي، ستاره شناسي پرداخت و اموري مانند چرتكه، كره ي زمين را عرضه داشت كه { در نگاه هم عصرانش } شگفت آور به نظر مي رسيدند همچنانكه به تاليف كتاب هايي پرداخت كه به كار گيري ارقام عربي ـ آموخته در اندلس ـ را شرح مي داد. اما اروپا به اين نظام تازه توجهي ننمود و به ديده ي شك به ژربر نگريست. و او را متهم به جادوگري نمود. اما وي بر لزوم انجام تغيير در جامعه ي خويش اصرار مي نمود ژربر شگفتي اوتو اول ملقب به كبير Otto l The Great امپراطور آلماني و جانشينان او اتوي دوم و سوم را بر انگيخت و امپراطور اخير وي را به سمت رييس اسقف هاي راون Ravenna منصوب نمود. او پس از مرگ پاپ گريگوري پنجم Gregory V به جانشيني او با نام سيلوستر دوم Sylvester ll رسيد كه از سال 390 هـ / 999 م تا زمان وفاتش در سال 394 هـ / 1003 م ادامه داشت.[13]

ديدارهاي اروپاييان { از اندلس } تنها به كوشش هاي فردي فوق خلاصه نمي شود. بلكه برخي حكومت هاي اروپايي فرستادگاني « رسمي » به جهت فراگيري علوم و فنون و صناعات رايج در شهرهاي بزرگ اندلس، به آن ديار اعزام مي نمودند. و آن در نتيجه ي تبليغاتي بود كه در قصرهاي بيشتر ايالات اروپايي و مراكز آن روزگار نظير انگلستان، فرانسه، آلمان، هلند، باواريا منتشر شده بود. اعزام هيئت هاي اروپايي به اندلس به صورتي فزاينده سال به سال بيشتر مي گرديد. تا جايي كه در سال 312 هـ / 924 م بالغ بر حدود هفتصد مرد و زن جوياي علم شد[14]. يكي از اين گروه ها به رياست شاهزاده اليزابت، دختر خاله ي لويس ششمLouis VL  پادشاه فرانسه بود. فرستادگان ديگري نيز از مناطق سافوي، باواريا، راين، سكاسونيا و ديگر مناطق به اندلس اعزام گرديدند.

فيليپ Philip پادشاه باواريا فرستاده اي را به نزد امير هشام اول پسر عبدالرحمن الداخل ( 172 ـ 180 هـ / 788 – 796 م ) با نامه اي ارسال نمود كه در آن درخواست اجازه ي ورود هيئتي به اندلس به منظور آگاهي از احوال ، طرح ها، آيين ها و فرهنگ اندلسي و استفاده از آن شده بود. اين درخواست مورد موافقت امير اندلس قرار گرفت. در اين هنگام شاه فيليپ گروهي را به رياست وزير اولش به نام « ويلمبين » كه اعراب او را به نام « وليم الامين » مي خواندند به آنجا فرستاد. اين گروه اعزامي مشتمل بر 215 دانشجوي مرد و زن بود كه به فرا گيري علوم مختلف در اندلس پرداختند. از بين ايشان هشت تن به دين اسلام در آمده و ديگر باز نگشتند. كه از ميان ايشان سه تن از دختراني بودند كه با مشاهير رجال اندلس در آن زمان ازدواج نمودند و فرزندان فرزانه اي از آنها به وجود آمد كه از زمره ي آنها مي توان به عباس بن فرناس ستاره شناس[15] اشاره داشت. برخي ديگر دختراني بودند كه از گروه هاي اعزامي از فرانسه، هلند، ايتاليا، آلمان و بلژيك به اندلس آمده و با پذيرش دين اسلام با مسلمانان ازدواج نمودند. مانند شاهزاده ماري گوبيه از بلژيك، روبيكا سنارت از آلمان، راهبه ژانت سمپسون از انگلستان و شوتا دختر كونت سر ژاك از هلند.  [16]

شاه جورج پادشاه ولز نمايندگاني را به رياست دختر برادرش شاهزاده دوبان به همراه هجده تن از دختران اعيان و اشراف اعزام نمود. آنها متوجه اشبيليه شدند و در اين سفر سفليك رييس گماشتگان قصر در ولز ايشان را همراهي مي نمود و حامل نامه اي از شاه جورج به سوي خليفه هشام سوّم بود[17]. در اين نامه بنا بر نقل سليم تكريتي از كتاب Joha Doinburth  كه مشخصات آنرا در زير نويس شماره ي چهارده ( 14 ) بيان داشته ايم، آورده است كه :

« ... ما اخباري  از پيشرفت عظيمي كه به بركت مراكز علمي و فني تان حاصل و بلاد آبادتان از آن بهره مي برد شنيده و درصدد اقتباس نمونه هاي اين فضايل براي مردمان خود هستيم تا آغازي خوب در دنباله روي از نقش شما در گسترش انوار علم در بلاد ما گردد كه از هر چهار ركن در تاريكي جهل است. ... »

اين فرستادگان در اندلس با بهترين استقبال مواجه شده و خليفه هشام پاسخ نامه ي شاه ولز را با نامه اي و خوشامدگويي او و اندلسي ها به فرستادگان و موافقت ياري حكومتش به اين فرستادگان و كمك به ايشان با مخارج بيت المال مسلمانان اعلام داشته و در قبال هديه ي شاه ولز ، هديه اي را برايش فرستاد. [18]

علاوه بر اعزام فرستادگان بسياري از اروپا به اندلس، برخي از شاهان و فرمانروايان اروپا خواستار آمدن دانشمندان مسلمان به سرزمين هايشان به جهت تاسيس مدارس و گسترش علم و عمران در آنجا گرديدند. بدينسان در خلال قرن چهارم هجري / دهم ميلادي و پس از آن، حكومت هاي انگلستان ، هلند، سكسونيا و ديگر ممالك در حدود نود تن از اساتيد و متخصصان عرب اندلس در علوم مختلف را كه به خوبي به زبان لاتيني و اسپانيايي در كنار زبان عربي آشنايي داشتند، به ممالك خود دعوت نمودند. ضمن آنكه اين حكومت ها قراردادهاي ديگري با نزديك به دويست كارشناس خبره ي عرب در زمينه هاي فني مختلف خصوصا ساخت كشتي، بافندگي، شيشه سازي، معماري، و فنون كشاورزي بستند. يكي از مهندسان عرب پلي بر رودخانه ي تايمز در بريتانيا ساخت كه به نام پل هليشم Helichem معروف است كه اين واژه تحريف شده ي نام هشام خليفه ي اندلس مي باشد. كه انگلستان نام او را به جهت اعتراف به ارجمندي اش بر اين پل نهاده بود. زيرا او مهندسان عربي را به آنجا روانه ساخت و هنوز در شهر اشتوتگارت آلمان تا به امروز نظام آبياري يي موجود است كه به نام اميدو Amedeo ـ تحريف شده ي نام مهندس عرب سازنده ي آن يعني « احمد » ـ خوانده مي شود.[19]

علاوه بر اين عوامل، ترجمه وسيله ي فعال ديگري بود كه نقش مهمي در انتقال علوم و ميراث عربي اسلامي به اسپانياي نصراني و از آنجا به اروپا داشت. پژوهشگران هنگامي كه به { نهضت } ترجمه و دوران آن مي پردازند، متوجه سده ي دوازدهم ميلادي / ششم هجري و نقش شهر طليطله در اين عصر ـ كه دوران بزرگ ترجمه است ـ مي گردند. با اين حال كوشش هاي پراكنده اي در اين زمينه موجود است كه نشان مي دهد كه در سده هاي نهم ، دهم و يازدهم ميلادي نيز اندلس در زمينه ي علوم پيشتاز بوده است[20]. و ما پيش تر به كوشش هاي ژربر در اين زمينه اشاره نموديم.

در واقع عمليات ترجمه پس از برپايي امارات اسپانيايي و گسترش سيطره ي آن به جنوب و اندلس اسلامي ـ به حاشيه ي دو رودخانه ي تاجه Tajo و ابرو Ebro ـ شروع شده بود. مترجمان در مناطقي در طول اين دو رودخانه به كار ترجمه مشغول شدند. ضمن آنكه محل هاي ترجمه از پامپلون Pamplona تا طليطله و از لوگرونيوLogrono  تا برشلونه گسترش يافت. علاوه بر ديگر جاهايي كه در شمال واقع بودند مانند طرسونه Tarazona[21] و كليساي ريپول در قطلونيهCatalon abby of Ripoli [22]كه داراي نسخه اي خطي از قرن چهارم هجري / دهم ميلادي و رساله هايي در زمينه ي اسطرلاب مي باشد كه بي ترديد از منابع عربي گرفته شده است.  [23]

اما پس از باز پس گيري شهر طليطله در سال 478 هـ / 1085 م به توسط اسپانيايي ها، عمليات ترجمه ابعادي بسيار گسترده يافت. كه موجب شد تا اين شهر مهم { كه پيشتر } پايتخت « ويزيگت » ها بوده و منزلت والايي در دوران اسلامي خاصه در زمان ملوك الطوائفي داشت، صلاحيت ايفاي نقش فعالي در عرصه ي انتقال علم را دارا باشد. اين شهر اگر چه به سيطره ي اسپانيايي ها در آمده بود، اما در همان زمان از امكانات فوق العاده و فراواني كتابخانه هاي بزرگ عربي اش با هزاران جلد كتاب آورده شده از مشرق زمين، بهره مند بود.[24] در آن شهر سه طايفه ي توانمند مسلمان، نصارا و يهود در كنار يكديگر زندگي مي نمودند و در اين ميان يهودي ها نقش واسط را ميان مسلمانان و نصارا چه در قالب تجارت و يا انتقال علوم ايفا كردند. [25]

يكي از بزرگ ترين اسقف هاي شهر طليطله به نام دون ريموندو Don Raimondo از سال 519 هـ / 1125 م تا زمان مرگش در سال 546 هـ / 1151 م متوجه اين فرصت بزرگ گرديد و پژوهشگران را به سفر به طليطله به جهت ترجمه ي كتاب هاي عربي به زبان لاتيني تشويق نمود. موضع ريموندو به شكل خاص و يا كليساي كاتوليك به شكل عام نتيجه ي تسامح ايشان در قبال مسلمانان نبود، بلكه اقبال به ترجمه ي آثار  تمدن عربي { اسلامي } به زبان هاي لاتيني نتيجه ي مستقيم و دليلي بر اعتراف ايشان به برتري تمدن اسلامي و تمايل ايشان به بهره برداري از آن و برتري يافتن بر اعراب در قوي ترين جنبه ي حيات شان يعني فرهنگ بود.[26]

به رغم اشاره ي مورخاني كه از اين طرح به عنوان مدارس ترجمه يا مراكز ترجمه در شهر طليطله ياد نموده اند، مقصود وجود مدرسه به معناي مادي آن يعني تشكيلات و ساختماني كه عهده دار امر ترجمه باشد، مانند « بيت الحكمة » كه در بغداد به جهت مترجمين آثار يوناني و سرياني به عربي بنا شده بود، نبوده است. بلكه در آنجا گروهي به صورت آزاد از مترجمان در طليطله در خود كتابخانه ها ، و در عرصه ي علوم عربي { ـ اسلامي } به كار مشغول بودند.  [27]

در راس كساني كه به فعاليت ترجمه مبادرت مي نمودند، متولي كليسا دومينكوس گوندي سالوي Domenico Gundisalvi بود كه فعاليت هاي او در بين سال هاي 526 ـ 566 هـ / 1130 – 1170 م شكل گرفت و اديلارد باثي Adlard of Bath ( 510 ـ 537 هـ / 1116 ـ 1142 م ) و خوان اشبيلي Juan de Sevilla ( 520 ـ 546 هـ / 1126 ـ 1151 م ) و ژرار اهل كرمون Gerardo de Cremona ( 508 ـ 583 هـ / 1114 ـ 1187 م ) بودند.[28] 

در ابتدا غالبا ترجمه ي آثار عربي به صورت ترجمه ي شفاهي متن عربي از سوي فردي مسلمان يا يهودي به زبان اسپانيايي عامي ( رومي ) بود و سپس مترجمي آن را به زبان لاتيني بر مي گرداند. در كنار اين دو شيوه ي ترجمه، برخي نيز به صورت مستقيم متن عربي را به زبان لاتيني ترجمه مي نمودند[29]. بيشترين ترجمه هاي سده ي دوازدهم ميلادي / ششم هجري به اين شيوه يعني به كمك مشترك پژوهشگران صورت مي پذيرفته است. به عنوان مثال دو يهودي اسپانيايي به نام هاي ابراهام بن عزرا و خوان اشبيلي ـ كه وي به دين مسيحيت در آمده بود ـ به گوندي سالوي ياري مي رساندند.[30] ترجمه ي كتاب هاي عربي پيرامون علوم يونان اولين چيزي بود كه مورد توجه مترجمان واقع گرديد. سپس فعاليت ايشان به ديگر كتاب هاي عربي در حوزه هاي مختلفي امتداد يافت كه از زمره ي آنها مي توان به حساب، ستاره شناسي، رصد ستارگان، پزشكي، فلسفه از آثار معروف مسلمانان مانند: خوارزمي ( ت 232 هـ / 850 م ) فرغاني ( ت 257 هـ / 870 م ) فارابي ( ت 339 هـ / 950 م ) ابن سينا ( ت 428 هـ / 1036 م ) و غزالي ( ت 505 هـ / 1111 م ) اشاره نمود. [31]

برخي از اروپايي هاي غير اسپانيايي از جنبش ترجمه از زبان عربي به لاتيني استفاده نمودند. عمده ترين ايشان فردي انگليسي به نام آدلارد باثي بود كه فيلسوف، رياضي دان و دانشمند بود. او در سال 625 هـ / 1126 م جداول فلكي و رساله هاي رياضي خوارزمي را ترجمه نمود. و بدين سان حساب مثلثات از سوي مسلمانان وارد غرب شد.[32] همچنين رابرت چستر Robert of Chester ديگر انگليسي براي اولين بار به ترجمه ي قرآن مبادرت نمود. و آن به دستور پطروس محترم Peter the Venerabel ( 550 هـ / 1155 ) ـ رييس دير كلوني ـ بود. پطرس در سال 536 هـ / 1141 م از اسپانيا ديدن كرد و فرصتي به او دست داد تا به ابتداي برخورد ميان اسپانيايي ها و اعراب ـ در اثناي دولت موحدان ـ به بررسي بپردازد. او متوجه شد كه نيروي نظامي در برخورد با مسلمانان سودي نداشته و بايد به منطق علمي متوسل گرديد كه در وهله ي اول منوط به شناخت دشمن و عنايت به توانايي هاي فكري اوست. از اين رو دريافت كه لازم است كه اروپايي ها قرآن را كه معتبرترين كتاب مسلمانان است، بشناسند. رابرت چستر اين ترجمه را به انجام رسانيد و پاداش بسياري از سوي پطرس بلند مرتبه دريافت داشت.[33] همچنين رابرت به ترجمه ي رساله ي خالد بن يزيد در علم كيميا پرداخت كه از زمره ي اولين ترجمه هاي مربوط به اين حوزه به زبان لاتيني است. او همچنين به ترجمه ي جبر خوارزمي در سال 540 هـ / 1145 م مبادرت نمود كه سرآغاز جبر اروپايي است.[34] و اين كتاب تا قرن شانزدهم ميلادي / دهم هجري در مدارس و دانشگاه هاي اروپايي مورد استفاده قرار مي گرفت.[35] و هرمان دلماسي Hermann The Dalmation ( ت 540 هـ / 1145 م ) كتاب زيج بطلميوس را به زبان لاتيني ترجمه نمود و اين ترجمه بر پايه ي ترجمه ي عربي آن توسط مسلمة بن احمد مجريطي مي باشد. نسخه ي مجريطي و نسخه ي هرمان تنها نسخه هايي از كتاب زيج هستند كه به غرب رسيده است.[36]

ژرار اهل كرمون ايتاليا از بزرگترين مترجمان زبان  عربي به زبان لاتيني است. او به سوداي علوم فلكي خصوصا كتاب مجسطي اثر بطلميوس به طليطله آمد. عربي را آموخت و در آن مهارت يافت و به ترجمه ي كتاب هاي عربي براي مدت زماني طولاني تا هنگام مرگش در سال 583 هـ / 1187 م مبادرت نمود. [37] ترجمه هاي او در حوزه هاي مختلفي نظير منطق، فلسفه، رياضيات، ستاره شناسي يوناني و عربي، پزشكي يوناني و عربي، رصد ستارگان عربي، جداول فلكي، طبيعت ( فيزيك ) و حيل ( مكانيك ) بود كه تعداد كتاب هاي ترجمه شده ي وي از هفتاد اثر فراتر مي رود.[38] به جهت كثرت آثارش، ممكن است كه او بر گروهي از مترجمان اشراف داشته كه به ترجمه اشتغال داشته اند. معروف است كه از ياري يكي از مسيحيان مستعرب كه « غالب » يا Galippus ناميده مي شد، خصوصا در ترجمه ي كتاب مجسطي بهره برده است. [39]


[1]  اين اثر ترجمه ي منبع زير مي باشد:

عبدالواحد ذنون طه: 2004. دراساغت في حضارة الاندلس و تاريخها. بيروت ( ط 1 ) ، دار المدي الاسلامي، ص 205 ـ 235. ( اثر الأندلس في الفكر الغربي )

[2] Robert lopez, Les influences Orintales et Levil economique de L Occident, ( Cahiers d histoire Mondiale ), Vol. I. ( 1954 ) , P. 605 .

و نگاه كنيد به ترجمه ي عربي اين كتاب تحت عنوان: « التاثيرات الشرقية الاقتصادية و النهضة الاقتصادية في الغرب ) در ضمن مجموعه ي « بحوث في التاريخ الاقتصادي » ترجمه ي توفيق اسكندر ، القاهرة مطبوعات الجمعية المصرية للدراسات التاريخية، 1961، ص 160 و المقال ص ( 142 ـ 187 )

[3] W. M. Watt, A History of Islamic Surveys 4, Edinburgh, 1967, P. 171.

[4] Ibid, PP. 150 - 151

[5] مونتكمري واط تاثير الاسلام علي اوربا في العصور الوسطي، ترجمة عادل نجم عبو، الموصل، مديرية دار الكتب و النشر، 1982، ص 45.

[6] See, A. A. El Hajji, Intermarriage Between Andalusia and Northern Spain in the Umayyad Period. The Islamic Quarterly. vol. Xl. London, 1967, Nos, I-2

[7] m. Mackay, Spain in the Middle Ages, London, the Maemillan Press Ltd, 1977, PP. 197 – 198.

[8]S. M. Imamuddin, Some Moorish Tradions in Spanish Life. Journal of the. Asiatic Society. Pakistan, 1967, vol. Xit, no. 1,PP. 113 – 114.

[9] نگاه كنيد به: جلال مظهر، اثر العرب في الحضارة الاوربية، بيروت، دار الرائد، 1967، ص 157. و مقايسه كنيد با: خليل ابراهيم السامرائي و رفاقه، تاريخ العرب و حضارتهم في الاندلس، الموصل، مديرة دارالكتب و الطباعة و النشر، 1986، ص 474 و پس از آن.

[10] مظهر، اثر العرب في الحضارة الاوربية ص 168.

[11] همان منبع، ص 168. و نگاه كنيد به: زيغريد هونكة، شمس العرب تسطع علي الغرب ـ اثر الحضارة العربية في الاوربا، نقله عن الآلمانية، فاروق بيضون و كمال دسوقي، ط 4، بيروت ، دار الآفاق الجديدة، 1980، ص 140.

[12] H.K. Mann, The Lives of Popes in the Eary Middle Ages. Vol. V. PP 15 – 21.

[13] J. W. Draper, Ahistory of the Intellectual Development of Europe. 1914, Vol, 11,PP. 4 – 7.

او به نقل از: جلال مظهر، مآثر العرب علي الحضارة الاوربية، القاهرة مكتبة الانجلو المصرية، 1960، ص 72 ـ 74.نيز نگاه كنيد به : هونكة ، شمس العرب، ص 80 ـ 88. لويس بونغ، العرب و اروبا، ترجمة، ميشل ازرق، بيروت، دارالطليعة، 1979، ص 125، عبدالرحمن بدوي، دور العرب في تكوين الفكر الاوربي، ط3، بيروت ـ الكويت، دار القلم و وكالة المطبوعات، 1979، ص 5 ـ 6.

[14]  سليم طه التكريتي، « اروبا ترسل بعثاتها الي الاندلس لتلقي العلوم في جامعتتها »، مجلة الوعي الاسلامي، العدد 37، السنة الرابعة 1968، ص 90 ـ 93.او در اين اثر بر منابع خارجي زير تكيه نموده است. كه امكان مقايسه ي با آنها را به ويژه در رابطه با ارقام بيان شده، نداشته ام.

Falier, Raprisa Oaindelussia.

Joha Doinburth, Arabs: Element of Supermacy in the Madieval Centuries.

همچنين بر عبدالرحمن شرف از مورخان ترك اعتماد نموده است.

[15] نام پدر عباس در مقاله ي التكريتي به اشتباه « مرداس » بيان شده است.

[16] التكريتي، همان منبع، ص 92.

[17] گويا مراد خليفه هشام دوم پسر الحكم المستنصر ( 366 ـ 399 هـ / 976 ـ 1009 م ) است. زيرا دوران حكمراني هشام سوم آخرين خليفه ي اموي در اندلس بسيار كوتاه بوده ( 418  ـ 422 هـ / 1027 ـ 1031 م ) و آكنده از ناآرامي و مشكلات بوده است در حالي كه نامه شاه جورج اشاره به دوران شادابي و پيشرفت در اندلس مي نمايد.

[18]  التكريتي، اروبا ترسل بعثاتها الي الاندلس، ص 91.

[19] همان منبع، ص 92 ـ 93.

[20] نگاه كنيد به: واط، تاثير الاسلام علي الاروبا في العصور الوسطي، ص 95 ـ 96.

[21] همان منبع، ص 99.

[22] Mackay, Op. Cit, P. 860.

[23]  واط، همان منبع، ص 96.

[24] Julian Ribera, Disertaciones Y Opusculos, Vol. 1. P. 212.

به نقل از: بدوي: دور العرب في تكوين الفكر الاوربي، ص 6.

[25] Jose Maria Vallicorosa, Arab and Hebrew Contribution to Spanish Culture, translated from the Spanish by: D. Woodeard Caahiers Hist Mondiale. Vol. VI. 1961.

همچنين نگاه كنيد به: واط: تاثير الاسلام علي الاروبا، ص 101. ليفي بروفنسال، حضارة العرب في الاندلس، ترجمه ذوقان قرقوط، بيروت منشورات دار مكتبة الحياة ( د. ت ) ص 95.

[26] محمد كامل حسين، « في الطب و الاقرباذين » فصل نشر ضمن كتاب: اثر العرب و الاسلام في النهضة الاوربيه القاهرة: الهيئة المصرية العامة للتاليف و النشر، 1970، ص 290.

[27] نگاه كنيد به: بدوي: دور العرب في تكوين الفكر الاوربي، ص 6 ـ 7 .

[28] Alfonco Gamir, Toledo School of Translators, Journal of the Pakistan Historical Society, Vol, XIV, 1966, PP. 85. 86. 87. 88.

[29] فرانشيسكو غابرييلي، « الاسلام في عالم البحر المتوسط » ، فصل ضمن كتاب: تراث الاسلام، تصنيف، شاخت وبوزوث، ترجمه، محمد زهير السمهوري و رفاقه، ط2، الكويت، سلسلة عالم المعرفة، 1988: 1 / 153، و مقايسه شود با: دي لاسي اوليري: الفكر العربي و مركزه في التاريخ، ترجمة، اسماعيل البيطار، بيروت، دارالمتاب اللبناني، 1972، ص 233 ـ 234.

[30] Gamir, Op. Cit. P 89.

ول ديورانت، قصة الحضارة، ترجمة محمد بدران، ط 2 ، القاهرة ، مطبعة لجنة التاليف و الترجمة و النشر، 1967: 17 / 17 ، انخل جنثالت بالنثيا، تاريخ الفكر الندلسي، ترجمة حسين مؤنس القاهرة ، مكتبة النهضة المصرية، 1955، ص 537.

[31] يوجين ا. مايرز، الفكر العربي و العالم الغربي، ترجمة كاظم سعد الدين، بغداد، دار الشئون الثقافية العامة، 1986، ص 95 ـ 96 ـ 97، 100. 

[32] همان منبع، ص 95. بدوي، دور العرب في تكوين الفكر الاوربي، ص 8 ـ 9 ، ديورانت، قصة الحضارة : 17 / 18.

[33] يونغ، العرب و اروبا، ص 12 ـ 13، جوزيف رينو، تاريخ غزوات العرب، ترجمة شكيب ارسلان ، بيروت، منشورات دار المكتبة الحياة، 1966، ص 292. نيز نگاه كنيد به:

Phillip Hitti, History of Arabs, London, Macmillan and Co. Ltd, 1953. P. 588.

[34] مايرز، الفكر العربي، ص 98، و مقايسه شود با: واط، تاثير الاسلام علي اوربا، ص 99، ديورانت، قصة الحضارة : 17 / 18.

[35] ابراهيم سلمان الكروي و عبدالتواب شرف الدين، المرجع في الحضارة العربية الاسلامية، ط 2، الكويت، ذات السلاسل، 1987، ص 329.

[36] مايرز، الفكر العربي، ص 97. و مقايسه شود با: واط، اثر الاسلام علي اوربا، ص 99.

[37] D. M. Dunlop. The work of Translation at Toledo, Babel International Journal of Translation, Published by the International Federation Translators with assistance of Unesco, Vol. VI, No. 2, June, 1960. Quoted by Gamir, Op. Cit, P. 87.

[38] نگاه كنيد به: مايرز، الفكر العربي، ص 102 ـ 110، او تعداد 85 كتاب ترجمه شده به لاتيني براي وي بيان مي كند. ، مظهر، اثر العرب في الحضارة الاوربية ، ص 190، بدوي، دور العرب في تكوين الفكر الاوربي، ص 10، ديورانت، قصة الحضارة، 17 / 18.

[39] Gamir, Op. Cit, P. 89.

واط ، تاثير الاسلام علي اروبا، ص 98. و نگاه كنيد به: ادريس الخرشاف، « عطاءات علماء الاسلام في الاندلس في مجال البحث العلمي »، بحث ضمن اعمال الندوة الدولية ( حضارة الاندلس في الزمان و المكان ) ، المحمدية ، جامعة الحسن الثاني، 1993، ص 244.