نقش نوآوريهاي برجسته ي دانشمندان اندلس در تجديد حيات فرهنگي اروپا - بخش اول
نقش نوآوريهاي برجسته ي دانشمندان اندلس در تجديد حيات فرهنگي اروپا - بخش اول
دكتر شوقي أبو خليل
مترجم: كاميار صداقت ثمرحسيني
گردهمايي : تاثير تمدن عربي / اسلامي بر غرب و نقش اسپانيا در انتقال آن ـ غرناطه 10 ـ 12 دسامبر 2003 ميلادي
مقدمه مترجم
يكي از مشكلات اساسي در علوم انساني كشورمان به عدم ارتباط صحيح آن با پيشينه ي فرهنگي جهان اسلام باز مي گردد. اين مساله را مي توان با بيان يك مثال تشريح نمود. يك كودك در طي جريان رشد خود در درون خانواده اش، تا حدود زيادي متاثر از فضاي فرهنگي و حتي تاريخي حاكم بر آن خانواده مي باشد. البته اين سخن به معناي نفي نقش اراده ي او بر اعمال و رفتارش نمي باشد. اما تصور نماييم كه كودكي، در جريان حادثه اي تمامي اعضاي خانواده اش را از دست داده و خانواده ي ديگري وي را به فرزندي خود قبول نموده باشند.. انتقال اين كودك از خانواده ي اول به خانواده ي دوم در وهله ي اول انتقال وي از يك ميراث فكري و فرهنگي به ميراث فكري و فرهنگي ديگري است.
اين مثال در ابعاد وسيع تري، به ويژه مساله ي هويت ديني و فرهنگي قابل بررسي است. از اين زاويه، علوم انساني چاره اي جز حركت در ذيل يك پيشينه ي فكري ـ فرهنگي ندارد. هر گونه جدا شدن از يك گذشته ي فكري با جايگزين كردن سابقه ي فكري ـ فرهنگي ديگري اجتناب ناپذير است. متاسفانه در برخي از رشته هاي علوم انساني كشورمان، مباحث علمي از بدنه ي اصلي فكري جهان اسلام جدا شده و فرهنگ غربي از سوي برخي جرياناتروشنفكر مأبانه، به عنوان جايگزيني براي آن مطرح شده است. در چنين شرايطي بهترين نظريه پردازي هاي دانشگاهي ما تابعي از شرايط و موضوعات غربي خواهد بود. از سوي ديگر بازگشت به فرهنگ و انديشه ي اسلامي با اين مدعا كه آنچه غربي ها مي گويند، پيش تر ما گفته بوديم، كاري نادرست است. زيرا باز هم فرهنگ و انديشه ي غربي در جايگاه محوري و مرجعيت خود قرار گرفته و اثبات گذشته ي فكري ما را به صورت شاخه ي فرعي از هويت غربي در مي آورد. مگر آنكه بدون هر گونه تعصبي وارد مساله شده و تنها بدان اكتفا ننماييم، بلكه در چنين شرايطي، به درك سخنان متفكران اسلامي ( درست يا نادرست ) و بررسي روابط علي مطرح شده از سوي ايشان و نحوه ي روش شناسي ايشان در طرح مسايل علمي، فرهنگي و اجتماعي بپردازيم. هر چه دامنه ي شناخت خود را از روابط علي و معلولي مورد نظر ايشان را افزايش دهيم، امكان اصالت در نظريه پردازي هاي مان را افزايش داده ايم.
مطالعه ي اين اثر مجالي براي انديشيدن در اين زمينه فراهم مي آورد. و صد البته وظيفه ي ما مطالعه ي آگاهانه ي آن – كه گاه مي تواند واجد جنبه ي نقادي گردد ، ـ مي باشد. يادمان باشد كه ما به فرهنگي تعلق داريم كه مفهوم علم و آگاهي راستين در آن بسيار شريف و ارجمند است. چنانكه مولاي ما حضرت امير المؤمنين عليه السلام مي فرمايند: « هر گاه خدا بنده اي را خوار دارد، او را از آموختن علم بر كنار دارد. » [1]
در خاتمه لازم مي دانم كه از استاد گرامي جناب آقاي دكتر كريم مجتهدي كه اول بار در ضمن مباحث غرب شناسي[2] مرا به ارتباط دو تمدن غرب و اسلام ـ به ويژه از طريق اندلس اسلامي ـ آشنا و علاقمند نمود و اين اثر حاصل آن علاقه ي ايجاد شده در اين شاگرد كوچك است، صميمانه تشكر و قدرداني كرده و آنرا به ايشان تقديم مي نمايم. ايشان با درس خود به من آموختند كه فرهنگ مقدم بر فن است. ممكن است فردي ابزار كار را دارا باشد، اما تا قادر به پرسشگري اصيل نشود، پژوهشگر خوبي نخواهد بود. و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب.
كاميار صداقت ثمر حسيني
تهران ـ 1384
مقدمه نويسنده
الحمد لله الذي بنعمته تتم الصالحات، الذي هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي لو لا ان هدانا الله، و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، و اشهد ان سيدنا و امامنا و اسوتنا و حبيبنا و معلمنا محمدا عبدالله و رسوله، ختم الله به النبوات، و هدي به من الضلالات، و فتح به اعينا عميا، و آذانا صما، و قلوبنا غلفا، و اخرج به الناس من الظلمات الي النور باذن ربهم الي صراط العزيز الحميد، و بعد
همايش تاثير تمدن عربي / إسلامي بر مغرب زمين و نقش اسپانيا در انتقال آن از دهم تا دوازدهم دسامبر سال 2003 ميلادي در شهر « غرناطه » مركز سرزمين اندلس از سوي مؤسسه ي « الثغرة الاسلامية » ، انجمن دانشگاه هاي اسلامي ( رابطة الجامعات الاسلامية ) و دانشسراي عالي فتح اسلامي ( معهد الفتح الإسلامي ) برگزار گرديد.
محل إيراد سخنرانيها تالار « فراهمايي » { Conference } در نزديكي مهمانخانه ي « ساراي » ، محل اقامت هيئتها بود.
مباحث جلسات جز برخي مانند « فن خانه سازي در مصر » متناسب و در پيرامون موضوع همايش بود اما از آنجا كه بحث مزبور با فن معماري در اندلس و راه يافتن اين فن به اروپا مقارن شد، هدف مورد نظر تامين گرديد.
پيش از پرداختن به ارائه ي مقاله ي خود در همايش، به برخي از امور جالب توجهي كه بازديد كننده ي غرناطه با آن مواجه مي شود، اشاره مي نمايم.
· وقتي در بسياري از خيابانهاي غرناطه قدم مي زنيد اين احساس به شما دست مي دهد كه گويي در خيابان هاي دمشق راه مي رويد. حتي چهره ها شبيه به هم بوده و گويي كه « ژن » هاي وراثتي، ويژگي هاي عربي را نسل اندر نسل از زمان سقوط غرناطه در سال 1492 ميلادي تا به امروز حفظ نموده است.
· فتح عربي / اسلامي اندلس شگفت آور است. در حالي كه مسير اندلس با هواپيما بيش از شش ساعت مي باشد در روزگاري كه وسايل حمل و نقل عبارت از اسب و شتر و ... بود، اندلس در تابعيت دمشق قرار داشت!
علوم جغرافيا توانست نگرشي در سازماندهي به وجود آورد. آفريقا و اندلس از مصر پيروي و سپس آفريقا مستقل و اندلس از آن پيروي مي نمود و دست آخر اندلس مستقل بود.
· دختري با زبان عربي روان به من گفت كه: من « مورسكي » ، يعني از مسلماناني هستم كه پس از سقوط « غرناطه » مجبور به تغيير دين خود شدند. اكنون عده اي از آنان شروع به بازگشت به ريشه ي خود نموده اند. من مسلمانم و به برخي از كتاب هاي انساب و شجره نامه ها دست يافته و اصل و نسب خود را شناخته ام، من از « بني قاسم » از باديه ي شام هستم. او با افتخار زياد گفت: « به زودي دمشق گهواره ي اجدادم را زيارت خواهم كرد. »
و گفت: « مورسكي » ها بازيچه ي دست برخي از مقامات متعصب ديني{ كاتوليك } شده بودند. آنان ابتدا اجازه ي بازگشت به اسلام را مي دادند و سپس ايشان را تحت مراقبت قرار مي دادند تا { با شناسايي كساني كه قلبا مسلمان بوده اند } هر كسي را كه به دين اسلام باز گردد مورد شكنجه و ستم ديني قرار داده، از شغلش بركنار كنند و ديگر كار مهمي به او محول ننمايند. اما اين بار جرات در بازگشت { به دين اسلام } آشكار شده و وضعيت متفاوت است.
· قصر « الحمراء » مشرف بر غرناطه و در موقعيت طبيعي زيبايي واقع است. اين قصر توسط «محمد بن يوسف بن الاحمر » در سال 671 هجري / 1272 ميلادي بنا نهاده شده و سپس جانشينان وي به توسعه و تزيين آن پرداخته اند. به نحوي كه در ديواري از آن اين بيت نقش بسته است: { كه در آن به زيبايي اش بر زيبا رويان فخر مي فروشد. }
فقت الحسانَ بحلَّتي و بتَاجي
فَهَوَت اليَّ الشهب في الأَبراج
ساليانه اين بنا مورد بازديد50 ـ 60 ميليون نفر از سراسر جهان از ژاپن گرفته تا آمريكاي لاتين قرار مي گيرد كه با تقسيم آن به تعداد روزهاي سال دريافتم كه متوسط تعداد بازديد كنندگان روزانه بيشتر از يكصد و پنجاه هزار نفر مي باشد. وروديه ي قصر براي هر نفر « هشت يورو » نزديك به دوازده دلار است و از اين رو درآمد روزانه ي درب ورودي « قصر الحمراء » بيشتر از يك ميليون و دويست هزار يورو مي باشد و اين صرف نظر از مخارج بازديد كنندگان در مهمانخانه ها و غذاخوري ها و خريد هدايا است. به اين جهت يك مسلمان اسپانيايي به نام « وليد روميرو » به من گفت: « در اينجا و در كنار در قصر يك چاپخانه ي يورو وجود دارد كه هر روز ساعت هاي طولاني كار مي كند» علاوه بر اين بايد درآمد مجالس جشن « فلامنكو » و ديگر مراسم { رايج } در فصل تابستان را به آن افزود كه رقم بسيار بزرگي را تشكيل مي دهد.
بنا بر آنچه گفته شد مجموع درآمد دولت هاي عربي با احتساب درآمد نفت به درآمد اسپانيا از صنعت گردشگري نمي رسد!
· مايه ي خوشحالي و اطمينان است كه دولت اسپانيا اسلام را به همراه اديان مسيحيت و يهوديت به عنوان دين رسمي شناخته و ادارات آن ازدواج هاي منعقد در مؤسسات ديني اسلامي را به رسميت مي شناسند و عقدهاي اين موسسات بلافاصله در شعب ادارات رسمي به ثبت مي رسد.
و مسجد غرناطه در ( شقوره ) كه زمين آن اهدايي فردي كاتوليك به پسر مسلمانش است، افتتاح گرديد و آنگاه كه غرناطه پس از پانصد سال در نماز جمعه ي 10 / 7 / 2003 ميلادي بانگ « الله اكبر » را شنيد اشكهاي شوق از ديدگان جاري گرديد.
پرچم اندلس امروزه به دو رنگ سبز و سفيد است: رنگ سبز نشانه ي انجير و زيتون و رنگ سفيد نشان اموي هاست كه در دوران خلافت اموي پرچم دمشق بود.
· درباره ي كتابهاي خطي عربي باقي مانده درصومعه ي « اسكوريال » چيزهايي شنيده ايم، اما از گفته هاي اسپانيايي هاي عربي الاصل اندلس دانستم كه در بسياري از صومعه ها و كليساها تا به امروز كتاب هاي خطي در صندوق هايي نگهداري مي شده كه حشرات آنها را خورده و در معرض رطوبت و دگرگوني هاي جوي از ميان رفته اند.
« عبدالرحمن » پزشك بيمارستان Baza ( در عربي بسطة ) و يك اسپانيايي مسلمان شده است كه درباره ي علت بازگشت به دين اسلام مي گويد كه پزشك مسلماني را ـ كه در عمل و سخن نمونه ي درستي بود ـ ديده كه در مواقع معيني وضو مي گرفت. او حركات همكارش را در كنار شير آب براي پدرش در خانه شرح مي دهد و از او مي پرسد كه عجيب است! او چه كار مي كند؟ پدرش در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود مي گويد: او براي نماز وضو مي گيرد و اين همان است كه پدرم به من گفته است كه: پدر بزرگم مخفيانه وضو مي گرفت و نماز مي خواند. پس پسر خطاب به پدرش گفت : در اين صورت ما از مسلمانان مورسك هستيم. پس اسلام خود را اظهار كرد و عبدالرحمن نام گرفت.
و اكثر اهالي اندلس دوستدار اعرابند. چرا كه به ريشه ي عربي خود اعتقاد داشته و نيز بقاياي آثار تمدن { اسلامي و } عربي مايه ي درآمد بسيار و رفاه حال ايشان شده است. حتي يكي از بانوان فروشنده ي جواهرات با غرور و افتخار به يك خانم گردشگر عربي مي گفت كه اين النگو نمونه ي ( طراز ) دمشقي است و زماني كه متوجه شد كه آن خانم خودش دمشقي است نحوه ي تحويل گرفتن مشتري و قيمت جنس تغيير يافت. فروشنده ي شگفت زده به نحو خوشايندي با استقبال از اين موضوع ، وي را را به نشستن دعوت كرد و قيمت ها را پايين آورد.
· و زبان عربي هنوز در تارو پود زبان اسپانيايي موجود است. حدود سي درصد از كلمات اسپانيايي عربي و يا مشتق از عربي مي باشند. تا آنجا كه واژه ي ( بلي ) { به فتح با و لام } در گفتگوهاي روزمره ي ايشان « بلي » { به فتح با و كسر لام } است كه شنونده به آساني آنرا تشخيص مي دهد.
· و متاسفانه روح دادگاه هاي تفتيش عقايد ـ برغم برچيده شدنشان ـ هنوز به نحو ملموسي در ميان برخي باقي مانده است. چنانكه دو مامور پليس جلوي دو ركعت نماز خواندن استادي را ـ با منزلت علمي بالا و درجه ي دكتراي تاريخ ـ در محراب مسجد قرطبه گرفتند. زيرا محل با امكانات تصويري از سوي كشيش هاي « كليساي ساخته شده در صحن مسجد قرطبه » مراقبت مي شود. يكي از مامورين با ناراحتي اظهار تاسف كرده و از صميم قلب عذرخواهي نمود و گفت: كه از عمل خودش راضي نيست و به ناچار از دستور مافوق خود و از مسئول كليسا ـ كه { زماني } مقر اداره ي دادگاه هاي تفتيش عقايد در اسپانيا بود ـ اطاعت مي كند.
اين نحوه ي برخورد با نحوه ي برخورد با هيئت نصاراي نجران چقدر تفاوت دارد كه با تجمل و پوشش نامناسب وارد مسجد شريف نبوي شدند و چون زمان نمازشان فرا رسيد رو به سمت مشرق به نماز ايستادند. { در اين زمان } رسول الله ( ص ) فرمودند : آنان را دعا كنيد.
و از افتخارات مسلمانان گذشت و فراموش كردن بدي و واگذاري آن به خداوند است. مسلمانان در قبال آنچه كه دادگاه هاي تفتيش عقايد انجام دادند هيچگاه به مانند يهود به دنبال غرامت نمي باشند كه با بزرگنمايي درباره ي اعمال نازي ها مطالبه مي نمايند، ( و اصولا صحت و ميزان درستي ادعاي كوره هاي آدم سوزي هم مشخص نيست، ) اما از پيروان عقايد ديگر انتظار داريم كه روش گذشت و شناسايي ديگران را در ضمن برادري انساني در نظر داشته باشند.
مضمون صفحات اين كتاب كوچك شامل بحثي است كه براي اين همايش ( همايش تاثير تمدن عربي / اسلامي در غرب و نقش اسپانيا در انتقال آن ) نوشته و در جلسه ي دوم در عصر روز 10 / 2 / 2003 ميلادي خوانده ام و بيان سئوالاتي كه در پيرامون آن جريان داشت.
چيزي جز اطلاعاتي از هر يك از دانشمنداني كه داراي ابتكاري برجسته بوده اند را به بحث نيفزوده ام. وقت اختصاص يافته به ارائه ي پژوهش اينجانب تحت عنوان « نقش نوآوريهاي برجسته ي دانشمندان اندلس در تجديد حيات فرهنگي اروپا » به علت عدم امكان حضور استاد « اميلو مولينا لوپز » به طور كامل تامين گرديد. از وقت اختصاصي خود و ايشان استفاده كردم و بحث خود را به راحتي و بدون حذف يا خلاصه كردن تقديم داشتم. والحمد لله رب العالمين أولا و آخرا
دمشق ـ شام
12 ربيع الاول 1425 هـ برابر با اول ماه مه 2004 ميلادي
شوقي ابو خليل
اين امر كه همسايگي و در جوار هم بودن از راه هاي انتقال تمدن مي باشد، امري بديهي است. و لازم به تذكر است كه تمدن قالي يي است كه با دستان ملتهاي بسياري بافته شده و مي شود. پس تمدن پيوسته در حال دريافت بخششها است و ارزش هر ملت در ترازوي آن ، مساوي است با آنچه كه تقديم مي كند و آنچه را كه از تمدن هاي پيشين دريافت نموده است.
شخص دانا منكر آن نيست كه تمدن عربي / اسلامي به اخذ برخي امور از تمدن هاي پيشين پرداخته ولي اين تمدن، با بخشش خود قالي تمدن انساني را با زيباترين و روشنترين صورت نقش و نگار داده است.
كار اعراب مسلمان عمل نجاتبخشي بود كه نتيجه ي مهمي در تاريخ جهان بر جاي گذاشته است. [3]
و اگر اعراب چراغ خود را با روغن تمدنهاي پيشين روشن نمودند تنها اكتفا به داشتن چراغي فروزان براي خود نكرده و با نور آن به مردمان سده هاي وسطي روشنايي بخشيدند. [4]
حقايق تاريخي، آنچه را كه « معجزه ي يوناني » ناميده مي شود نفي و نقض مي نمايند. « سر هنري مين » Sir Henry Maine مي گويد: « اگر نيروهاي طبيعي بي بصيرت را كنار بگذاريم در عالم چيز متحركي نخواهيم يافت مگر اين كه اصالت يوناني داشته باشد. » [5] فيليپ هم كار خود را بر اين ادعا استوار كرد و نقش اعراب مسلمان را به عنوان واسطه ( مانند نامه رسان ) تنزل داد كه كالاي يوناني خود را در سده هاي وسطي به اروپا انتقال دادند.
حقيقت تاريخي وجود « معجزه ي يوناني » { تمدن يونان } را رد مي كند. زيرا تمدن يوناني امتداد تمدن عربي قديم در وادي رافدين و وادي نيل و سرزمين هاي شام و اقتباسي از آن است. يوناني ها بسياري از علوم گوناگون را از تمدن عربي در خاورميانه و مصر اقتباس مي كردند كه با فراموشي منبع اصلي آن و يا تجاهل در قبال آن، به عنوان علم و طب يوناني به ما برگشتند « ويل دورانت »[6] مي نويسد: « طالس ( ـ 536 پيش از ميلاد )، بارها از مصر ديدن كرد و فيثاغورس( ـ 497 پيش از ميلاد )، بارها به مصر سفر نمود و مدت زيادي در بابل ماند و معروف است كه او نظريه ي « مربع وتر در مثلث قائم الزاويه برابر است با مجموع مربع دو ضلع ديگر » را از بابل گرفته است كه بدون اشاره به منبع { واقعي آن } به وي نسبت مي دهند. لوح سنگي « تل حرمل » كه در حومه ي بغداد كشف شده است، جاي شكي باقي نمي گذارد كه بابليها در حساب مثلثات قائم و متشابه صدها سال جلوتر از يونانيها بوده اند.
و طب يوناني از علوم طبي مصري و بابلي استفاده هاي زيادي برده است. تصور مي شود كه تصوير افعي به عنوان رمز شفا از « استقلبيادس » يوناني { از پزشكان معروف يونان 124 ـ 40 پيش از ميلاد. } است. در حالي كه كنده كاري يي مربوط به شهر « لكش » عراق متعلق به 2000 سال پيش از ميلاد در موزه ي لوور { پاريس } موجود است كه ظرفي دو دسته اي با صورت دو افعي به هم پيچيده را نشان مي دهد كه در پشت آنها « جوديا » فرمانرواي لكش قرار گرفته و بر آن نوشته شده است: « هديه اي است به « نينكش زيدا » به همراه داروي شفا بخش.»
« رجتال تامپسون » در كتاب خود به نام « گياهان طبي آشوري » جدولي از نباتات طبي عربي مورد اقتباس يوناني ها { از آشوري ها } را چنين نشان مي دهد:
واژه ي آشوري / واژه ي عربي امروزين / واژه ي يوناني
Murra / المرة ( مر )/ Myrrha
Tormus / الترم ( ترمس )/ Termis
Arzallu / الوزال ( البلوط ) Azaolus
Kurkamu / الكركم( زرد چوبه )/ Curcuma
Samassamu / السمسم ( كنجد ) / Sesamum
Azupiramu / الزعفران ( زعفران ) / Saffaran
Anber / العنبر ( عنبر ) / Amber
Karru / الكرز ( گيلاس )Cherry/
Marabu / الخروب ( درخت خرنوب ) /arob
Kitu / لقطن ( پنبه ) / Cotton
و يوناني ها الفباي فنيقي را در بين سال هاي 850 ـ 750 پيش از ميلاد اخذ نمودند كه در داستان « قدموس » به آن اشاره شده است. اين الفبا در سده ي ششم پيش از ميلاد به روم و از آنجا به ديگر كشورهاي غربي منتقل شد. و به همين شكل آراميها الفباي خود را از « فينيقي » ها اخذ نموده و « نبطي » ها و « تدمري » ها و « هندي » ها و تعداد بسيار زيادي از ملل شرق آنرا از آرامي ها كسب كردند. از مهمترين ويژگي هاي الفباي فينيقي سادگي و آساني كاربرد آن است. و به همين جهت « ويل دورانت » مي نويسد:[7] بابل مبادي حساب و علوم طبيعي و فلسفه را به يونان آموخت. حتي در الهه ي بت پرستي « عشتار » بابلي همان « استارسي » در يونان است. و آن نمونه اي است كه يونانيان مطابق آن الهه ي خود « آفروديت »{ الهه ي زيبايي و عشق نزد يونانيان } و روميان « ونوس » را ساختند.
« معجزه ي يوناني » پنداري بيش نيست و همانگونه كه « جورج سارتون » در كتاب خود به نام « تاريخ علم » مي نويسد: علم داراي پدر و مادر شرعي است. پدرش ميراث مصر باستان و مادرش اندوخته ي سرزمين بين النهرين است.
مسلمانان در علوم يوناني بازانديشي و بازنگري كاملي انجام دادند و از اينرو ميراث مسلمانان براي اروپا بسيار متفاوت با چيزي است كه خود از پيشينيان به ارث برده بودند. روش علمي بزرگترين خدمتي بود كه تمدن اسلامي جدا از علوم يونان براي جهان به ارمغان آورده است. اين روش در علم ( جرح و تعديل ) و ارزيابي متون جلوه گري مي كند كه از اصطلاحي در حديث گرفته شده و از ابتكارات آنها است. و قاعده ي ايشان در اين باب عبارت بود از: « اگر نقل كننده هستي پس درستي ( يعني اطمينان ) و اگر مدعي هستي پس دليل ( يعني حجت ) » و اين بلنداي پژوهش علمي است و روش دانشگاهي متون و تاليفات امروزيني كه غربيها مدعي ابتكار آن هستند، از اين قاعده بيرون نيست.
نيز بايد آزمايشهاي علمي مكرر براي رسيدن به نتيجه ي علمي سالم پيش از تدوين و ارائه ي ( حقيقت علمي ) به مردم را بر آن افزود و از اين جهت است كه « ويل دورانت » مي نويسد:
« انتقال علوم يونان به اروپا و تجديد نظر در آن، از بزرگترين و ارزشمند ترين كارها در تاريخ جهان بوده است. » [8]
اين بحث منتخبي از برخي نوآوري هاي ويژه ي دانشمندان اندلسي است كه با توجه به همجواري ايشان با اروپا بر تجديد حيات فرهنگي اروپا نقش آفرين بوده و در آن زمان كه ظلمت قرون وسطايي بر اروپا سيطره داشت، داراي ارزش علمي والايي بوده اند. [9]
1 ـ عباس بن فرناس ( 274 هجري / 887 ميلادي )
عباس بن فرناس بن ورداس التاكريني، ( منسوب به « تاكرين » ـ آبادي بزرگي در اندلس ) به فراگيري طب و دارو سازي پرداخت و در علوم هيئت و ستاره شناسي ، فيزيك و شيمي مهارت يافت. در موسيقي و ساخت ابزار آن متبحر، و رسم و هندسه ي معماري را به خوبي آموخته بود.
او در قرطبه ـ مركز درخشش تمدن اسلامي در اندلس ـ بزرگ شد و نفوذ زيادي در دربارهاي امراي بني اميه داشت كه از جمله ي ايشان مي توان به حكم بن هشام كه بين سال هاي 180 ـ 206 هجري حكمراني مي نمود و عبدالرحمن بن الحكم 206 ـ 238 هجري و محمد بن عبدالرحمن 238 ـ 273 هجري اشاره داشت.
اموري كه ابن فرناس در آن پيشگام است:
او اولين فردي در جهان است كه در امر پرواز پيشگام شد و براي اولين بار اقدام به پرواز كرد. اهالي قرطبه با ديدن او در حال پرواز و در حالي كه جسمش را بال و پر پوشانيده بود به وحشت افتادند. او مسافتي در آسمان دور زد و سپس سقوط كرده و پشتش آسيب ديد چرا كه براي خود دم تعبيه نكرده بود.
و او اولين كسي است كه به ساخت قبه ي آسماني مبادرت نموده و آنرا در خانه ي خود قرار داد كه صورت هاي كواكب و خورشيد و ماه و نجوم و ابرها و توابع آن از قبيل رعد و برق را نشان مي داد.
نيز وسيله ي استوانه اي ساخت كه با مركب روان براي نوشتن پر مي شد و آن اولين خودنويس ساخته شده در جهان بود كه قرنها بر « سيتلوي » فرانسوي مقدم است.
و ادواتي فلكي ابداع نمود كه از جمله ي آنها « ذات الحلق » است كه براي رصد كردن سيارات و نجوم و براي تبيين موقعيت هاي ماه از خورشيد يا دايرة البروج به كار مي رود. و اولين كسي است كه وسيله اي براي اندازه گيري زمان ساخت و آنرا « ميقاتة » ناميد و به امير محمد بن عبدالرحمن الاموي تقديم داشت كه اين ابيات بر آن نقش بسته بود:
ألا انّني للدّين خير أداة اذا غاب عنكم وَقت كلّ صلاة
و لم ترَ شمس بالنَّهار و لم تنر كواكب ليل حالك الظّلمات
بيمن امير المسلمين محمد تجلت عن الاوقات كل صلاة
{ هر آينه من براي دين شما بهترين وسيله ام. در آن حال كه زمان نماز را ندانيد در آن زماني كه خورشيد در روز و ستارگان در تاريكي شب ديده نشوند، به بركت امير مسلمانان محمد زمان هر نمازي را آشكار مي سازم. }
اين وسيله به قياس و حساب درجه ي سايه ( ظل ) و زواياي آن استوار است كه ساعت و دقيقه و ثانيه را نشان مي دهد و « زيگريد هونكه » مي نويسد كه: « آن الهامبخش آيندگان در ساخت ساعتهاي آبي و جيوه اي يا ساعتهاي آفتابي دقيق بود. »[10]
2 – زهراوي ( ـ 427 هجري / 1035 ميلادي )
ابوالقاسم خلف بن عباس الزهراوي ، طبيب جراح و عالم به داروها و تركيبات آنها در الزهراء ـ زيباترين حومه ي قرطبه ـ ديده به جهان گشود. در آنجا پرورش يافت و در نزد دانشمندانش علم طب را آموخت و در آن علم برتري يافته و طبيب « الحكم دوم » گرديد كه دوران فرمانروايي او با نور تمدن به واسطه ي شعاع مركز علمي قرطبه و كتابخانه ي آن كه بالغ بر 400 هزار جلد كتاب در علوم و فنون و آداب مختلف مي گرديد، تابناك بود.
ابوالقاسم كه در بين دانشمندان اروپا به نام Albucasis شناخته شده است، اولين كسي است كه علم جراحي را در عالم بنا نهاد و اولين كسي در ميان پزشكان عرب از پيشينيان و معاصرينش است كه خود مبادرت به عمل جراحي { به شيوه اي علمي } نموده و جراحي هاي مهم تري از ديگران انجام داد.
او روش علمي محكمي براي اجراي عمل جراحي ابداع كرد كه بر تشريح اندام انسان و شناخت همه ي ريزه كاري هاي آن و آگاهي از يافته هاي پزشكان پيشين و استفاده از مهارت هاي آنان استوار گرديده و بر مشاهده ي حسي و ممارست عملي به جهت مهارت جراح بر كار دست مبتني بود. او اين مسايل را در كتاب خود تحت عنوان « التصريف لمن عجز عن التاليف » براي شاگردان خود شرح داده است.
وي اولين پيشگام صنعت چاپ است و پيشرو در اين صنعت فرهنگي است و از اين نظر صدها سال بر يوهان گوتنبرگ آلماني { 1400 – 1468 م } تقدم دارد. بسياري از كساني كه درباره ي ابتكارات و ابداعات « زهراوي » به تحقيق پرداخته اند، از اين تحفه ي تمدن انساني كه در مقاله ي بيست و هشتم كتاب « التصريف » آمده است، غفلت ورزيده اند. در باب سوم آن و براي اولين بار در تاريخ داروسازي و پزشكي توصيف دقيقي در مورد چگونگي ساخت قرص دارو و شيوه ي ساخت قالبي جهت فشرده سازي و آماده كردن قرصهاي دارو بيان شده است و آن « بر لوحي از آبنوس يا عاج است، پس آماده شده و از طول به دو نيم بريده مي شود، سپس در هر نصف به اندازه ي حجم نصف قرص حفره ايجاد مي شود و در قعر يكي از دو وجه اسم قرص مورد نظر به صورت معكوس نقش مي شود و نقش بعد از خروج قرص از قالب به صورت صحيح خوانده مي شود... » و شكي نيست كه همين چند سطر كوتاه به « زهراوي » حق مي دهد كه از نظر فرهنگي بنيانگذار و پيشگام صنعت چاپ و صنعت ساخت قرص دارو ـ با حك نام دارويي آن ـ شناخته شود، اين دو صنعت، مورد نياز هر مؤسسه ي دارو سازي در جهان است. با اين همه اين حق غصب شده و بسياري از آن بي خبرند.
ـ در زمينه ي جراحي زنان: اولين شخصي بود كه به معالجه ي جنين و بيرون آوردن آن در حالت سقوط دست يا كاسه ي زانو و يا مقدم بودن پاها بر سر اقدام نمود.
معالجه و توصيف زايمان به روش سزارين كه اكنون به دكتر « والشر » Walcher نسبت داده مي شود، به بيان « زيگريد هونكه » 900 سال پيش از آن توسط زهراوي صورت گرفته بود.
ـ و در جراحي استخوان: همچنانكه « زيگريد هونكه » اذعان دارد، زهراوي در معالجه ي التهاب مفاصل و معالجه ي سل در فقرات يا مهره هاي كمر بر ديگران پيشي داشت. اين بيماري امروزه بيماري « پوته » منسوب به پزشكي به نام Potte مي باشد كه 700 سال پس از زهراوي مي زيست.
و توصيف عوارض ناشي از آسيب هاي ستون فقرات و باقي گذاشتن شكافي در نوار گچ گيري در شكستگي هاي باز و نيز قرار دادن ابزاري براي تقويت اتصال دهنده ي آلي به جهت برگرداندن استخوان جدا شده و وسايل شكسته بندي و معالجه ي شكستگي ها و بريدن و شكاف اعضاء از ديگر نوآوري هاي زهراوي در پزشكي است.
ـ در جراحي دهان و فك و معالجه ي دندانها: در زمينه ي معالجه ي بد شكلي هاي دهان و فك و دندان هاي متخلخل يا آنچه كه با ضربه ي سخت تكان خورده باشد. پيشگام بود. و از استخوان گاو براي ساختن دندان مصنوعي يا دندان عاريه استفاده مي نمود.
ـ در زمينه ي { درمان به وسيله ي} ميل ( سوند ) : زهراوي اولين كسي است كه عمل آنرا توصيف كرده و صاحب نظر و مبتكر وسيله ي آن است. او به وسيله ي ابزار ابداعي خود ـ كه صورت آن را { در كتاب خود } ترسيم نموده است، به شستشوي مثانه پرداخت.
ـ و در جراحي عمومي : اولين كسي است كه عمل برش ناي { تراكوتومي } را به شكل بسيار برجسته تري از اطباي پيشين خود مانند ابن سينا و رازي با موفقيت بر روي خدمتكار خود انجام داد. و نخستين كسي است كه با بستن سرخرگ ها موفق به جلوگيري از خونريزي در حين عمل جراحي گرديد. و از اين جهت پانصد سال بر اطباي ديگر پيشي دارد. اين عمل پيروزي بزرگي در دنياي جراحي است كه جراحي به نام « امبراوز پاري » در 1552 ميلادي مدعي ابداع آن شد.
زهراوي اولين كسي است كه نخي براي دوختن جراحي خصوصا جراحي شكم با استفاده از امعاء گربه پديد آورد. و اولين فردي است كه بخيه ي داخلي را با دو سوزن كه نخ در هر دو ثابت بود، انجام داد. او براي نخستين بار به عمل جراحي در نيم تنه ي پايين انسان در شرايطي كه لگن خاصره و پاها را بالا قرار داده مبادرت ورزيد كه در اين كار 800 سال از « فردريك ترندلنبورگ» Tredelenburg جراح آلماني كه اين عمل به وي منسوب شده مقدم است. و اين ناديده انگاشتن حق تمدني زهراوي به عنوان اولين مبتكر آن مي باشد.
و او اولين كسي است كه مبدا انتشار دردهاي سرطاني را فهميد و شروط معالجه ي آنرا توصيف كرد.
زهراوي برخي ادوات و ابزاري را كه در عمليات جراحي كاربرد دارد ابداع نمود. مي توان گفت : كتاب زهراوي تحت عنوان « التصريف لمن عجز عن التاليف » يك فرهنگنامه ي پزشكي و از مهمترين و با ارزشترين كتابهايي است كه در تاريخ علوم طبي عربي اسلامي نوشته شده است. [11]
3 ـ جابر بن الافلح ( 450 هـ / 1058م ) :
منجم و رياضي داني است كه در اشبيليه ي اندلس متولد شد و در قرطبه از دنيا رفت. مؤلفات نجومي او مشتمل بر 9 جلد است كه با ترجمه ي آن به لاتيني توسط « ژرار اهل كرمون » به سرعت در اروپا انتشار يافت. همچنين تاليفات او درباره ي مثلثات اثر مهمي در دوران تجديد حيات فرهنگي اروپا داشته است.
جابر معادله اي ابداع نمود كه به نظريه ي جابر معروف است و در حل مثلثات كروي قائم كاربرد دارد و آلت خاصي مربوط به اندازه گيري ارتفاع زاويه در نجوم را بهسازي كرد.
و برخي آلات نجومي او را « نصير الدين طوسي » به كار گرفته است.
از زمره ي آثار او عبارتند از: كتاب « الهيئة في اصلاح المجسطي » و كتابي درباره ي « مثلثات كروي » [12]
4 ـ صاعد بن عبدالرحمن 462 هـ / 1069 م :
صاعد بن عبدالرحمن بن محمدبن صاعد التغلبي الاندلسي منجم و مورخ است. او در « المريه » متولد شد و اصل او از « قرطبه » است. به منظور فراگيري علم از مجالس دانشمندان « قرطبه » به آنجا رفت . در « طليطله » به منصب قضاوت رسيد و تا زمان وفاتش در آنجا اقامت داشت.
از زمره ي آثار وي عبارتند از: « تاريخ الاندلس »، « تاريخ الاسلام »، « « جوامع اخبار الامم من العرب و العجم »، « تاريخ صاعد »، « مقالات اهل الملل و النحل»، « اصلاح حركات النجوم »
صاعد اولين كسي است كه درباره ي « تاريخ علم » در جهان در كتاب « التعريف بطبقات الامم و علمائها و نبذ من اقوالهم و اخبارهم » نگاشته است. در اين كتاب به بررسي مفصلي پيرامون تاريخ علم در نزد ملتها و مهمترين مشاركتهاي علمي شان پرداخته و سهم دانشمندان آنان و مهمترين پيشرفت هاي علمي در زمينه ي دو علم طب و داروسازي در اندلس را بيان مي كند. اين اثر حتي اگر در نوع خود اولين هم نباشد، از زمره ي اولين آثار « تاريخ علم » در جهان به شمار مي رود. « بلاشير » مستشرق فرانسوي با تعليقات مفصلي آن كتاب را به فرانسوي ترجمه و به عنوان پايان نامه ي دكتراي خويش در پاريس ارائه نموده است. [13]
5 ـ ابراهيم السهلي ( ـ بعد 473 هـ / ـ بعد 1080م ) :
از دانشمندان « والنسيا » در اندلس و اولين كسي است كه در سال 473 هجري به ساخت « كره اي » مبادرت نمود كه آسمان و كواكب و نجوم در آن مشخص شده بود.[14]
6 ـ ابو عبيد البكري ( ـ 487 هـ / 1094 م ) :
عبدالله بن عبدالعزيز ابو عبيد البكري الاندلسي مورخي قابل اعتماد، و علامه اي اديب است. او بر گياهشناسي احاطه داشت و بزرگترين جغرافي داني به شمار مي رود كه در اندلس ظاهر شده است. اميران اندلس تاليفات او را هديه مي داده اند. نسب او به بكر بن وائل مي رسد. وي در غرب « اشبيليه » متولد و به قرطبه رفت و از آنجا روانه ي « المريه » شد. وي در نزد حاكم آن شهر منزلت يافت. پس از ورود « مرابطين » به اندلس به قرطبه برگشت و در آنجا در سن پيري درگذشت. او داراي كتابهاي متعددي است كه مهمترين آنها عبارتند از: « معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع » كه در برخي از نظريه هاي جغرافيايي از دانشمندان زمان خود جلوتر است. چنانكه در كتاب « المسالك و الممالك » مي نويسد: « { هنوز } دانسته نشده است كه در ماوراي غربي اقيانوس بحر محيط ـ يعني اقيانوس اطلس ـ تا دورترين آباداني چين در شرق، چيست؟ » و اين همان نظريه اي است كه كريستف كلمب » با تكيه بر آن براي رسيدن به شرق از جهت غرب دريانوردي كرد. البكري اين نظريه را در « اشبيليه » نوشت. شهري كه « كريستف كلمب » مدت زيادي در آن زندگي كرد.
و « ابو عبيد البكري » صاحب اولين فرهنگ جغرافي به ترتيب حروف الفبا است.
و فرهنگ جغرافيايي او فرهنگ نام هاي دشوار و مبهم شهرها و مكان ها در چهار جلد است كه مرحله ي انتقال از لغت به جغرافي را نمايان مي سازد. در آن جزيرة العرب و ويژگيها و اجتماعات و شهرها و آثار و آبشخورها و موارد آنرا توصيف كرده و از حدود و پراكندگي اعراب در آن و انتقال هر قبيله از محلي به محلي ديگر و ضبط نامها بحث كرده و به ذكر نامهاي موجود در قرآن كريم و حديث شريف و شعر قديم و تاريخ و ايام عرب و سيره ي نبوي بسيار علاقمند بوده است. به نحوي كه كتاب او به صورت منبع مهمي در جغرافيا، لغت، شعر، معارف همگاني درآمده و شامل حدود 5200 موضع است. آنچه البكري را براي تاليف اين فرهنگ برانگيخت، شيوع اشتباهات و تحريف در اسامي و اماكن بود كه به تصحيح آنها اقدام نمود. [15]
7 ـ ابن الزرقالة ( ـ 493 هـ / 1099 م ) :
ابو اسحاق ابراهيم بن يحيي التجيبي النقاش، معروف به « ابن الزرقالة » اخترشناسي برجسته در رصد ستارگان بود. او در « طليطله » پرورش يافت و از آنجا به « قرطبه » آمد و تا زمان وفات خود در آن شهر اقامت داشت. از كتاب هاي او عبارتند از: « العمل بالصحيفة الزيجية » ، « التدبير » ، « المدخل الي علم النجوم » و « رسالة في الطريقة استخدام الصحيفة المشتركة لجميع العروض » كه قسمت اعظم آنها درباره ي نجوم است.
برهان « ابن الزرقاقه » مبني بر اينكه تغيير فاصله ي زمين و خورشيد كه علماي يونان برشمرده اند، ثابت و با تقدم نقاط تعادل شب و روز هماهنگ است. از جمله ي پيشگامي هاي وي محسوب مي شود كه اين مطلب را بعد از اجراي حداقل 402 مشاهده بيان كرده است.
و با ابداع شيوه ي جديدي كاربرد اسطرلاب را با راهنما براي شناخت آنچه از رصد درك مي شود، بيان مي كند و آنرا صفحه ي « زرقاليه » ناميد. و دليل آورد كه حركت ميل اوج خورشيد نسبت به ستارگان ثابت و برابر با 40 / 12 ثانيه است. و رقم جديدي كه دانشمندان به دست آورده اند، 8 / 11 ثانيه است.
و « كوپرنيك » لهستاني در كتاب خود ( گردش اجرام آسماني ) بعضي از آرا و اقوال ابن الزرقاله را نظير گردش سيارات در مسيرهاي بيضي شكل مورد اقتباس قرار داده است. [16]
8 ـ ابن باجه ( 533 هـ / 1138 م )
محمد بن يحيي بن باجه معروف به ابن الصائغ ( باجه در لغت فرنگي زمان او به معناي نقره است. ) در سرقسطه ي اندلس متولد و در فاس وفات يافت. به فلسفه، طبيعيات، نجوم، طب، موسيقي اشتغال داشت و شاعري بزرگمنش و دانا به علم انساب بود. فلسفه را از دين جدا نمود و قواعد آنرا بر پايه ي رياضي طبيعي بنا نهاد و به وسيله ي آن به تفسير فلسفه ي اولي و توضيح آن پرداخت كه در اين امر چندين قرن بر كانت Kant فيلسوف رياضيدان تقدم دارد.
« المقري » مي نويسد: « ابن باجه با استعانت از علم تعديل وقت خسوف بدر را مي دانست. و دو بيت زيبا و خوش آهنگ خطاب به ماه سرود. و كمي پيش از خسوف در حالي كه عده ي كثيري از ياران همراه او بودند، شروع به خواندن كرد:
شَقيقكَ غيّب في لَحده
و تشرق يا بَدر من بَعده!
فَهَلَّا كسفتَ فكان الكسوف
حداداً لبستَ علي فَقده!
( برادرت در آرامگاهش ناپديد شد! اي بدر بعد از آن باز طلوع مي كند! آيا كسوف نمي كني كه كسوف جامه ي سوگواري در فقدان آن باشد؟! )
اين ابيات را مي خواند و ماه را مورد خطاب قرار مي داد و اشعارش به پايان نرسيده بود كه « خسوف » ظاهر شد و بر تعجب حاضرين افزوده شد.
ابن باجه بسياري از كتابهاي ارسطو را را شرح داد و كتابهايي تصنيف كرد كه اكثر آنها گم شده و تنها ترجمه هاي آن به لاتيني يا عبري باقي مانده است و از كتابهاي باقي مانده ي اوست: « مجموعة في الفلسفة و الطب و الطبيعيات »، « رسالة الوداع »، « اتصال العقل »، « النبات »، « النفس »، « في المزاج الطبي »[17]
9 ـ الادريسي ( - 560 هـ / - 1164 م ) :
محمد بن محمد بن عبد الله الشريف الادريسي، نسب او به { حضرت } علي بن ابي طالب { عليه السلام } مي رسد. منجم و گياه شناس و مورخ و شاعر بود. به دارو سازي، طب و جغرافيا اهتمام مي ورزيد متولد « سبتة » در شمال مغرب و بزرگ شده ي « قرطبه » ي اندلس بود و در آنجا به علم اندوزي پرداخت. به انجام سفري طولاني مبادرت نمود كه در خلال آن در شهرهاي اندلس و مغرب و شهرهاي مديترانه و شرق عربي و آسياي صغير و بعضي شهرهاي اروپا سياحت نمود. به سواحل غربي انگلستان و درياي سياه رسيد و سفرش در سيسيل پايان يافت. مورد تكريم شاه آنجا « روگر دوم » Roger ll قرار گرفت و براي او كارهاي سودمندي انجام داد. از جمله به تاليف آثاري مشهور و ترسيم نقشه هايي برايش پرداخت. او اولين كره ي زمين را ـ كه در جهان شناخته شده است ـ از نقره ي خالص براي او ساخت كه در آن نواحي زمين و هر چه متعلق به زمين است، از كوه و رود و غيره با رسم متفاوت ترسيم شده است.
ادريسي اولين فردي است كه شيوه ي ترسيم موسوم به « اسقاط » را كه مبتني بر رسم بر تقاطع خطوط طول و عرض است به كار گرفت. و اسقاط عبارت است از رسم بر لوحه و تطبيق عملي آن . ادريسي در مورد ابتكار شيوه ي اسقاط در نقشه نزديك به 400 سال بر « ميركاتور » ( 1512 ـ 1594 م ) تقدم دارد.
و ادريسي در تهيه ي فرهنگ دانش گياهشناسي پيشرو است. و آن كتاب چند زبانه ي او به نام « الجامع لصفات اشتات النبات » است كه در آن با بيان نام هر گياهي به عربي، سرياني، يوناني، هندي، لاتيني، بربري به تعريف و شرح هر گياه و منافع آنها چون صمغ و روغن حاصله از آن و موارد استعمال پزشكي شان از ريشه و پوست آنها مي پردازد.
و ادريسي اولين كسي است كه در « قصه ي خطر كردن جوانان مغرور در درياي ظلمات » به تصور « خشكي » در ماوراي اطلس ـ يعني اقيانوس اطلس ـ پرداخته است.
و مشهورترين كتاب ادريسي « نزهة المشتاق في اختراق الآفاق » است كه شامل جغرافي كامل زمين مي باشد و آن صحيح ترين كتابي است كه اروپاي آن زمان در آن توصيف شده است و تصويري واقعي از دوره ي او را به دست مي دهد. در اين اثر خط استوا تعيين، و درجات طول و عرض شهرها ضبط شده است. آنچه كه دانشمندان عرب درباره ي غرب نوشته اند از آن اخذ گرديده، و اين كتاب به چندين زبان ترجمه شده است. [18]
10 ـ ابن زهر ( - 557 هـ / 1161 م ) :
ابو مروان عبدالملك بن زهر بن عبدالملك الايادي طبيب اندلسي از اهالي « اشبيليه » است. از هم عصران وي كسي به معلومات وي نمي رسيد. از رازي مسايل زيادي آموخته بود و تحت تاثير او قرار داشت و به علم خود تطور مي بخشيد. مدتي در خدمت مرابطين بود و به « عبدالمؤمن بن علي » پيوست.
برخي از كتاب هاي « ابن زهر » عبارتند از: « التيسير في المداواة و التدبير »، « الاغذية و الاطعمة » ، « الاقتصاد في اصلاح الانفس و الاجساد »
ابن زهر در خلال پرداختن به طب به ملاحظه و تجربه و آزمايش متكي بود و به تشخيصات باليني هوشمندانه و جالب در مورد سرطان و ورمهاي بدخيم نائل گرديد. او به ورمي كه سرطان در پرده ي سينه ايجاد و آن را در طول تقسيم مي كند اشاره كرده است كه تازگيها « التهاب ناسوري» ناميده مي شود.
و شيوه اي ابتكاري براي تغذيه ي كساني كه ناتوان از بلع غذا بوده اند، به شكل تغذيه ي غير مستقيم و وارد كردن غذا از طريق تنقيه و يا تغذيه ي مصنوعي با شكافتن مري ابداع نمود. او تراخم را با جراحي معالجه كرد، با تشخيص التهاب گوش موفق به درمان آن شد و ورم سينه را با دقت تشريح كرده است.
نيز معالجه ي شپش گري را به او نسبت مي دهند و او اولين كسي است كه با توصيف آن گفته است كه : « آن حيوان بسيار كوچكي است كه چه بسا غير محسوس باشد. »
و ابن زهر براي اولين بار التهاب با ترشح و بي ترشح پرده ي قلب را توصيف كرده و آنرا از بيماريهاي ريه جدا نموده است.
و اگر اولين نفر هم نباشد، از زمره ي نخستين كساني است كه مردم را به آنچه كه امروز طب پيشگيري ناميده مي شود، فراخوانده است زيرا در كتاب « التيسير » به بيش از بيست نصيحت بهداشتي اشاره نموده و مي نويسد كه: هدفش تداوم اسباب تندرستي و برطرف كردن اسباب بيماريهاست. [19]
11 ـ ابن العوام ( - 580 هـ / 1184 م ) :
يحيي بن محمد بن محمد بن احمد بن العوام الاشبيلي گياه شناس و دانا به { علم } زراعت و مهندس توزيع آب، و آشنا به علم طبيعت، كيميا و طب است. او اولين مبتكر روش آبياري قطره اي است كه سفال را در قناتهاي آبياري و توزيع آب بر اراضي به كار گرفت. در مباحث خود به روش تجربي متكي بود و در جبل اشرف نزديك « اشبيليه » مزرعه اي براي خود انتخاب نمود تا افكار و نظريات در كشت و زرع به ويژه پيوند را با عمل مطابقت دهد. و امروزه در اسپانيا به روش « ابن عوام » « صنوبر » را به « صنوبر حلبي » پيوند مي زنند.
از آثار اوست: « الفلاحة الاندلسية » يا « كتاب الفلاحة » كه به زبان هاي فرانسوي و اسپانيايي ترجمه شده است. و « غراسة الكرم » يا « رسالة في تربية الكروم » و « عيون الحقائق و ايضاح الطرائق » [20]
12 ـ محمد بن رشد ( - 595 هـ / 1198 م )
ابوالوليد محمد بن احمد بن محمد بن رشد ، طبيب، منجم، رياضي دان، فيلسوف، فقيه و منطق دان در دوران شكوفايي « قرطبه » زندگي نمود و در نزد موحدين حاكمان « اشبيليه » از ارج و قرب بالايي برخوردار بود. او زمان درازي در دربار آنان سپري نمود، سپس به مراكش سفر كرد و در آنجا وفات يافت. داراي اخلاقي برازنده و بينشي نيك بود.
ابن رشد اگر اولين نباشد، از نخستين كساني است كه به نگارش درباره ي « لكه ي خورشيد » مبادرت نموده و آنرا با رصد خورشيد مشاهده كرده است.
او با محاسبه ي فلكي از زمان عبور عطارد بر قرص خورشيد آگاه شد و در وقت معين آنرا به صورت قطعه ي سياهي بر قرص خورشيد مشاهده كرد. كاري كه در زمان ما جز از ستاره شناسان بزرگ رياضي دان بر نمي آيد.
او اگر اولين نباشد از نخستين كساني است كه با مناعت گفت: « در صورتي كه فرد با گرفتن بيماري آبله نسبت به آن مصونيت پيدا كرده باشد، ديگر به آبله دچار نمي شود. »
و تصويري از چشم ترسيم كرد كه عصب متصل به مغز در آن ديده مي شود و تصويري از ريه و مثانه و طحال كشيد كه شايد اين اولين نوع در اين زمينه باشد. و وظيفه ي شبكه ي چشم و عمل آن در ديدن را دريافت و نگاشت.
از آثار او عبارتند از:
« الكليات » در طب، « شرح علي ارجوزة ابن سينا في الطب » و « مقالة في الحميات » و « مقالة في الترياق » و « مقالة في حركة الافلاك » و « بداية المجتهد و نهاية المقتصد » و « فصل المقال و تقرير ما بين الشريعة و الحكمة من الاتصال » و « تهافت التهافت » ، « رسالة في التوحيد و الفلسفة »، « التحصيل » در زمينه ي اختلاف مذاهب دانشمندان ، « الضروري » در منطق ، « منهاج الادلة » در اصول ، « المسائل » در حكمت، « جوامع كتب ارسطوطاليس » در طبيعيات و الهيات، « تلخيص كتب ارسطو » ، « علم مابعد الطبيعة » [21]
و از فلسفه ي ابن رشد غافل نمانيم. از زماني كه « ميخاييل اسكوت » به ترجمه ي شروح ابن رشد بر مؤلفات ارسطو در فاصله ي سالهاي 1228 و 1235 ميلادي مبادرت نمود، ابن رشدگرايي در اروپا عموميت يافت و « سيژر اهل برابانت » ( 1284 ميلادي ) نماينده ي برجسته ي آن بود كه در واقع به شيوه ي ابن رشدي تفكر مي نمود.
[1] « اذا ارذل الله عبدا حظر عليه العلم » / نهج البلاغه ( ترجمه ) سيد جعفر شهيدي : 1368، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، ص 414 . ( كلمات قصار )
[2] مقطع دكتراي علوم سياسي ( انديشه ي سياسي ) ـ پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي ـ سال 1382 / 1383
[3] زيغريد هونكه في كتابها ( شمس العرب تسطع علي الغرب )
[4] الكيمياء عند العرب، سلسلة من الشرق و الغرب، وليم اوسلر، ص 9
[5] Semple Ellen Geography The Meditrranean Region N. Y. 1931, 507 .
[6] قصة الحضارة 2 / 10
[7] قصة الحضارة، 2 / 187.
6 قصة الحضارة 13 / 180.
[9] اين مطالب به صورت پراكنده در « موسوعة الاوائل و المبدعين في الحضارة العربية الاسلامية » تاليف دكتر شوقي ابو خليل و دكتر نزار اباظة و استاد هاني المبارك يافت مي شود.
[10] اعلام 3 / 264، بغية الملتمس 418 ، جذوة المقتبس318 ، شمس العرب تسطع علي الغرب 134 ، محاضرة الاوائل 132 ، نفح الطيب 1 / 148 و 3 / 133، الوافي 16 / 667 ، الوسائل 147.
[11] تاريخ تراث العلوم الطبية 346، تراث الاسلام 474، جذوة المقتبس 195، شمس العرب تسطع علي الغرب 278 ، طبقات الامم 66 ، عيون الانباء 501 ، كشف الظنون 411 ، الوافي 13 / 370 .
[12] تاريخ العلوم عند العرب 129، تراث الاسلام 3 / 199 ، عبقرية العرب 54 و 90 ، العقيدة و المعرفة 145.
[13] بغية الملتمس 311، كشف الظنون 660 و 1083 و 1096
[14] الموسوعة العربية العالمية 16 / 520.
[15] دائرة المعارف الاسلامية 4 / 48، عيون الانباء 2 / 52، معجم الاوائل 420، الموسوعة العربية العالمية 5 / 33 و 34 و 6 / 507.
[16] اخبار العلماء 57، تاريخ العلوم 1 / 758، تراث الاسلام 3 / 19، دائرة المعارف الاسلامية 2 / 116، العقيدة و المعرفة 168، كشف الظنون 870، الموسوعة العربية العالمية 11 / 576.
[17] اخبار العلماء 406، جذوة الاقتباس 157، عيون الانباء 512، نفح الطيب 4 / 204 ، الوافي 2 / 240، وفيات الاعيان 4 / 58
[18] كشف الظنون 1947، مسالك الابصار 1 / 19، هدية العارفين 2 / 94، الوافي 1 / 163.
[19] الاعلام 4 / 158، دائرة المعارف الاسلامية 1 / 184، دور العرب في تكوين الفكر الاوربي 21، طبقات الامم 129، عيون الانباء 519، كشف الظنون 520، مرآة الجنان 3 / 312، المغرب في حلي المغرب 1 / 265، هدية العارفين 1 / 626.
[20] اسهام علماء العرب في علم النبات 242، الاعلام 8 / 165، ايضاح المكنون 2 / 32، دائرة المعارف الاسلامية 1 / 145، هدية العارفين 2 / 520
[21] الاعلام 5 / 318، التكملة 1 / 269، دور العرب في تكوين الفكر الاوربي 32، الديباج المذهب 284، عيون الانباء 530، موسوعة المستشرقين 118، الوافي 2 / 114.