تاريخ حقوق بشر در اسلام

نويسنده: عباسعلي عميد زنجاني

منبع: knowledgebase.icro.ir 5/2/85

 



 

توضيحات:                

براى شناخت تاريخ، پيش فرضهاى نظرى حقوق بشر در اسلام، ناگزير بايد آن را به دو بخش تقسيم و هر كدام را به طور جداگانه مورد بررسى قرار داد:

الف. تاريخ تكوين حقوق بشر در اسلام

ب. تاريخ تدوين حقوق بشر در اسلام

در مورد بخش اول، بايد توجه داشت كه تاريخ تكوين مجموعه حقوقى اسلام با نزول آيات قرآن و گفتار پيامبر و سيره عملى و تقريرهاى آن حضرت ترسيم شده است. لذا در اين بحث، كافى است ما به بخشى از آيات و احاديث اشاره كنيم:

.1 «مثل المؤمنين فى توادهم و تراحمهم و تعاطفهم، مثل الجسد الواحد إذا اشتكى منه عضو تداعى له ساير الجسد بالسهر و الحمى» (1) اشاره به اين نكته دارد كه اعضاى جامعه با ايمان، در ابراز مهر، دلسوزى و عواطف مانند يك تن‏اند، هرگاه عضوى از آن به درد آيد، ديگر عضوها قرار نخواهند داشت؛ مفاد اين حديث، موازنه ارزش فرد و جامعه است.

در ديدگاه اسلام ارزشها و نقشها و خلاقيتهاى اجتماعى، از وجود افراد متجلى مى‏شود، و به همين دليل رشد آن، از هدفهاى اصيل و قابل توجه زندگى محسوب مى‏شود، ولى در عين حال، ارزش و اصالت جامعه هرگز ناديده گرفته نمى‏شود. همان قدر كه فدا كردن جامعه و وحدت براى فرد و واحد به دور از عقل و منطق و در جهت تخريب ارزشهاست، فدا كردن فرد در برابر جامعه و واحد در برابر وحدت نيز غير منطقى و موجب پايمال شدن ارزشها و توقف قافله رشد انسانى است.

.2 «إنما يجمع الناس الرضا و السخط» (2) روشنگر بنيان اصيل وحدت و انسجام بر اساس رضايت عمومى است كه پايه اساسى دموكراسى را در تفكر سياسى اسلام تبيين مى‏كند و بدون آن نظام سياسى مشروعيت خود را از دست مى‏دهد .

.3 «إن هذه امتكم امة واحدة و أنا ربكم فاعبدون» (3) مبين اين حقيقت است كه از ديدگاه اسلامى در تئورى امت، فرد بر حسب ادراك و اراده و اختيار خود و ايمانى كه به ارزشهاى والا دارد، جزئيت كل (جامعه ـ ملت ـ امت) را مى‏پذيرد و خود را وقف آن و گاه فداى آن مى‏سازد، و اين عاليترين مرحله آزادى بشر محسوب مى‏شود . (4)

.4 در جهان بينى اسلام حق آزادى و اختيار، در همه حال براى فرد به عنوان حق غير قابل سلب، ثابت و محفوظ است. مى‏توان از آيه: «إنا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» (5) و آيه «فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر» (6) دليل واضحى بر اين تفكر استنباط نمود.

.5 حقوق و اصالت فرد، در كنار حقوق و اصالت جامعه، حتى در بازگشت نهايى انسان ـ كه در عقيده معاد متجلى است ـ نيز ظاهر مى‏شود: «لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكم اول مرة» (7) .

.6 گرچه مرزبندى حدود حاكميت دولت و تعيين قلمروى دقيق حقوق و آزاديهاى فرد در جامعه از چنان پيچيدگى برخوردار است كه در بسيارى از موارد ـ على رغم صراحت قانون ـ در عمل، تشخيص آن بسيار دشوار است؛ ولى بايد توجه داشت كه مشكل تصادم و تضاد، تنها اختصاص به برخورد حقوق فردى با حق حاكميت دولتها ندارد، بلكه در اين ماجرا فرد در برابر فرد يا افراد نيز مطرح است.

در ديدگاه اسلام، در تمامى اين مراحل دقيق و دشوار به انسان به چشم: «إنى جاعل فى الأرض خليفة» (8) و نيز «يا ايها الإنسان إنك كادح إلى ربك كدحا فملاقيه» (9) نگريسته شده است و حقوق فردى در تمامى تنگناها محترم شمرده شده است.

.7 در انديشه سياسى اسلام، تنها واكنش قهرى فرد يا جامعه در برابر بى‏نظمى و پديده ظلم و اختلاف نيست كه احترام به حقوق آدمى را ايجاب مى‏كند، بلكه اين تحميل از آنجا سرچشمه مى‏گيرد كه او به نياز خود و ديگران به تكامل اعتقاد دارد و سرشت متعالى انسان و كرامت ذاتى او در حد: «و نفخت فيه من روحى» (10) شناخته شده است.

.8 در تفكر اسلامى، جهالت نسبت به موضع و جايگاه اصيل انسان و ارزش والاى آن، مايه اصلى همه بى عدالتيها و ستمها و عدم شناخت صحيح انسان از خويشتن است و تا انسان به شناخت صحيح از خود و ديگران نرسد، نسبت به مسئوليتهايش جاهل خواهد بود: «كفى بالمرء جهلا أن لا يعرف قدره» . (11)

.9 در نصوص اسلامى بر ارزش و احترام به انسان، على رغم پيرايه‏ها و طبقه‏بنديهاى عارضى تأكيد شده است: «فإنهم صنفان إما أخ لك فى الدين أو نظير لك فى الخلق» . (12)

.10 آفرينش تمامى انسانها يكسان است و از طبيعت برابر برخوردارند: «الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منها رجالا كثيرا و نساءا» . (13)

.11 «و ما كان الناس إلا امة واحدة فاختلفوا» . (14) بيانگر نفى فاصله و تبعيضهاى نارواست.

.12 در ديدگاه قرآن تفاوتها جنبه ارزشى ندارد، بلكه تنها به پيچيدگى‏هاى نظام آفرينش و عامل معرفت و رشد فكرى انسان مربوط مى‏باشد: «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا» . (15)

.13 پيامبر اكرم (ص) براى نفى هرگونه تبعيض ناروا در ميان انسانها فرمود: أيها الناس ان ربكم واحد و ان آبائكم واحد كلكم من آدم و آدم من تراب» . (16)

.14 ارزش و جايگاه هر انسان در جامعه، در نهايت، بسته به عمل اوست: «قيمة كل امرء ما يحسنه»«و كل نفس بما كسبت رهينة» (17)

.15 اسلام امتياز طلبيهاى مبتنى بر زر و زور و ساير معيارهاى مادى را مطرود مى‏شمارد و آن را مورد نكوهش قرار مى‏دهد: «و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين» . (18)

.16 در قضاوت عادلانه اسلامى حتى در نگاه كردن هم بايد مساوات را مراعات كرد: «و آس بينهم فى اللحظة و النظرة» . (19) يعنى: «چهره خويش را براى آنها گشاده دارد، و تساوى در بين آنها حتى در نگاههايت را مراعات كن!»

.17 ميزان مساوات در اسلام حق و عدالت است: «و ليكن أمر الناس عندك فى الحق سواء» (20) «و اعلموا ان الناس عندنا فى الحق سواء» (21) در يك كلام: «خذ سواء و اعط سواء» . (22)

.18 قرآن امنيت را از نتايج رشد و تكامل بشر مى‏داند: «و ليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا» (23) و شهر امن را الگوى مدينه فاضله معرفى مى‏كند: «ضرب الله مثلا قرية كانت آمنة» . (24)

.19 قدرت سياسى در تفكر اسلامى تنها وسيله‏اى براى هموار كردن راه رشد انسانها است، نه هدف و يا وسيله سركوب: «اللهم إنك تعلم أنه لم يكن الذى» . (25)

.20 مصونيت هر انسان آگاه و متعهد، به راه انسانى، از هر نوع تعرض، حقى است مسلم كه اسلام بر آن تأكيد مى‏ورزد: «لا تروعوا المسلم فإن روعة المسلم ظلم عظيم و من نظر إلى مؤمن لنحيفه بها آخذه الله عزوجل ـ يوم لا ظل إلا ظله» . (26)

.21 رسول گرامى اسلام (ص) بخش عظيمى از حقوق فردى را اينچنين مشخص مى‏فرمايند:

«من أهان مؤمنا فقد بارزنى بالحرب و سباب المؤمن فسوق و قتاله كفر و اكل لحمه معصية و حرمة ماله كحرمة دمه» . (27)

.22 در فلسفه سياسى اسلام، هدف بعثت انبيا، بازگرداندن انسانها به آزادگى است: «فإن الله بعث محمدا ليخرج عباده من عبادة عباده إلى عبادته» ، (28) و به انسانهايى كه كرامت خود را به خاطر نياز از كف مى‏دهند مى‏گويند: «لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا» . (29)

.23 شعار «لا تظلمون و لا تظلمون» از اصيل‏ترين شعارهاى انسان دوستانه‏اى است كه قرآن براى ريشه‏كن نمودن مايه‏هاى تجاوز مطرح كرده است. (30)

.24 نفى اكراه از مقوله‏هاى حقوقى روشنى است كه ضمن تحريم سلب آزادى انسان، به صورت يك اصل حقوقى در محاكمات به كار گرفته مى‏شود: «لا إكراه فى الدين» ، (31) «در دين اكراه و اجبارى نيست» ، و «رفع عن امتى» (32)

 

تاريخ تدوين حقوق بشر در اسلام

با گردآورى آيات قرآن كريم در همان نخستين سالهاى نزول قرآن، اولين مرحله تدوين حقوق بشر در اسلام انجام گرفت و تبيين مسائل مربوط به حقوق بشر در مجموعه آيات الهى در ذكر حكيم، گردآورى و تدوين شد. از اين رو مى‏توان تاريخ تدوين حقوق بشر در اسلام را به دهه دوم قرن اول هجرى و دهه‏هاى آخر قرن هفتم ميلادى نسبت داد، و قرآن را در مقايسه با آنچه كه در غرب تحت عنوان حقوق بشر تدوين شده است، يكى از كهن‏ترين اسناد مدون در حقوق بشر شمرد.

با جمع آورى گفته‏ها و عملكردها و تقريرهاى پيامبر اسلام (ص) و تدوين احاديث و سيره و تأليف جوامع حديث و سيره نبوى، گام بزرگترى در زمينه تدوين حقوق بشر در اسلام برداشته شد و مبانى و ريشه‏هاى حقوق بشر در لابلاى كتب حديث و سيره مطرح گرديد، و مانند ديگر بخشهاى علوم اسلامى زمينه را براى بررسى و تحقيق و تحليل انديشمندان اسلامى فراهم آورد . قرن سوم هجرى شاهد صدها كتاب جامع حديثى و سيره نگارى بود كه با نامهاى مختلف، اصول و مبانى تفكر جامع اسلام را در زمينه فرهنگ و تمدن بشرى و از آن جمله حقوق بشر مطرح نمود. خوشبختانه اكثر اين كتب و جوامع حديثى كه شامل گفته‏ها و عملكردهاى پيامبر در كل مسائل اسلامى است، از گزند حوادث تلخ و ويرانگر تاريخ مصون ماند، و ما امروزه به بخش عظيمى از اين ميراث گرانبهاى فرهنگى و علمى تاريخ صدر اسلام دسترسى داريم.

تنقيح كتب، اصول و جوامع اوليه حديث، توسط محدثين و محققين اسلامى، مرحله جديدى را در زمينه مسائل اسلامى و از آن جمله مسائل مربوط به حقوق بشر در سير تاريخى تدوين حقوق بشر در اسلام آغاز نمود. در اين مرحله، كار تقسيم بندى موضوعى احاديث و تبيين و طبقه‏بندى سند روايات و در نتيجه مشكل تعارض احاديث آشكار و منقح گرديد.

با آغاز تدوين فقه و اخلاق (دو رشته بسيار مهم از علوم اسلامى)، كه شكل جامع‏تر آن در قرون سوم و چهارم تجلى نمود، مباحث حقوق بشر در اسلام در كتاب‏هاى فقهى و اخلاقى اين عصر همچون مبسوط شيخ طوسى به طور استدلالى مطرح شد و مورد نقد و تحليل قرار گرفت. تحولات بعدى فقه را ـ به ويژه در قرنهاى هفتم و هشتم هجرى ـ مى‏توان در كتب فقهى چون مؤلفات محقق و علامه حلى جستجو نمود. در دوران شكوفايى فقه اسلامى، در قرنهاى سيزده و چهارده هجرى، نيز مسائل حقوق بشر در اسلام، به صورت عميقتر و روشنترى در لابلاى طبقه‏بندى و موضوعبندى سنتى فقه، در مباحث سياسى فقه عنوان شد. (33)

در عصر ما فقهاى بزرگى چون حضرت امام خمينى ـ قدس سره الشريف ـ گامهاى بلندى در گشودن راههاى جديد در بينش فقهى برداشتند كه ضمن وارد كردن مقوله‏هاى عرفانى در شخصيت و ارزش انسان به قلمروى مباحث فقهى حقوق بشر، با تكيه بر دو عنصر زمان و مكان در اجتهاد، افقهاى جديدى را براى صاحب نظران در برداشت از نصوص اسلامى متناسب با انسان معاصر باز نمودند . (34)

 

تحول حقوق بشر در تاريخ اسلام

مطالعه تحولات حقوق بشر در دوران حيات پيامبر اسلام (ص)، نشانگر يك انقلاب سياسى و ارزشى در زمينه مسائل حقوق بشر مى‏باشد. احترامى كه پيامبر (ص) به عنوان شخصيت برتر الهى و مقام رسمى سياسى براى انسانها ـ با هر عقيده و رنگ و طبقه اجتماعى ـ قائل بود، و شخصيتى كه به زنان داد و اعمال جاهليت را در زمينه‏هاى تحقير و تبعيض و ستم نسبت به انسانهاى محروم تقبيح نمود، در تاريخ بشر كم نظير است.

وقتى پيامبر در برابر جنازه يك يهودى از جا بلند مى‏شود و با يهوديان و مسيحيان متحد مى‏گردد، و با قبول پيوستن آنها به جامعه اسلامى، اساس وحدت ملى را پايه گذارى مى‏كند، و زنده به گور كردن دختران را به عنوان يكى از زشت‏ترين صورت‏هاى تحقير بشر مورد تقبيح قرار مى‏دهد و ياران خود را به آزادگى و اظهار نظر حتى در برابر نقطه نظرات خود تشويق مى‏كند و نشستن ساده و بدون نشانه در حلقه يارانش را بر تكيه بر مقام و اريكه قدرت ترجيح مى‏دهد، تصويرى از تعالى حقوق بشر را در تاريخ و سراسر عصر خود ترسيم مى‏كند. ياران پيامبر كه تربيت شده اين مكتب بودند، هر كدام الگويى از اين تصور و تصوير بودند، در اين ميان حضرت على (ع) بيش از هر شخصيت ديگر در اين زمينه سختگير و روشنگر بود.

از آنجا كه جز اختصار در كلام راه ديگرى وجود ندارد، كافى است به برخى از رفتار سياسى امام در برخورد قضايى با خصم خود در دادگاه عدل اسلامى، و نفى تبعيضهاى ناشى از انتساب به پيامبر و قريش، و نيز به دستور اكيدى كه آن حضرت براى پيرمرد نصرانى سائل صادر فرمود كه از بيت المال برايش جيره تعيين كنند، توجه شود.

حضرت على (ع) حتى امتيازاتى چون حضور در جبهه‏هاى بدر و حنين را در تقسيم مزاياى اجتماعى مردود شمرد و از شكل‏گيرى عوامل فشار كه به دنبال كسب امتيازات بودند، ممانعت نمود، و رضايت مصلحت عمومى را اساس حكومت و مظهر اراده الهى برشمرد و تا آخرين لحظه عمر پر بركت خود از حقوق انسانها و آزادگى ايشان دفاع و حمايت نمود. در بحث گذشته سخنان آن حضرت در اين زمينه را از نظر گذرانديم.

متأسفانه در دوران خلافت امويها، نظام طبقاتى و انديشه امتياز طلبى و انحصار جويى، ابتدا از طريق تحريف ارزشهاى اسلامى و سپس با اتكاى بر قدرت مالى، نظامى و سياسى در مناطقى كه از معارف اصيل اسلامى دور بودند، جايگزين مساوات و آزادگى و احترام به حقوق انسانها گرديد و خلافت از اين خط اصيل اسلامى منحرف و بسيارى از ارزشهاى اسلامى در زمينه حقوق بشر مورد تحريف شد.

بنى عباس كه ابتدا براى مبارزه با انحصار طلبى و رفتار ضد بشرى امويان برخاسته بودند، سرانجام به دليل ماهيت عوامل مؤثر در انتقال قدرت به گروه اجتماعى جديد، به همان راه اسلاف خود كشانده شدند، و اين بار با شيوه‏اى ديگر ارزشهاى اسلامى تحريف شد و تبعيض و بى احترامى و تحقير به انسانها به صورتى شديدتر از گذشته اعمال گرديد. اگر بنى اميه بنا بر اصل خرافى برترى نژادى دست به نقض حقوق بشر زدند، بنى عباس با اين تصور كه چون از خاندان پيامبرند، خود را گروه ممتاز و برتر صاحب امتياز شمردند و از اين رهگذر براى توجيه رفتار غير انسانى و ضد اسلامى خود، به نوعى ديگر از تحريف ارزشهاى اسلامى دست يازيدند. (35) بررسى جنبشها و قيامهاى سياسى و مسلحانه‏اى كه در اين دو دوره از تاريخ اسلامى رخ داده است، نشان مى‏دهد كه انگيزه بسيارى از اين تحولات، ريشه در تبعيض و تحقير و تضييع حقوق اساسى افراد و ارزشهاى اسلامى مربوط به اين حقوق دارد. (36)

در دوران امپراطورى عثمانى، گرچه زير پا گذاردن حقوق و آزاديهاى اساسى ملتهاى مسلمان و نيز غير مسلمان به امتياز نژادى و امتياز مذهبى كمتر ارتباط پيدا مى‏كند، ولى اينان نيز مانند اسلاف اموى و عباسى خود، تبعيضها و تحقيرها و ستمها و تضييع حقوق انسانهاى تحت حكومت خود را زير پوشش برخى از ارزشهاى اسلامى، مانند: جهاد و ايجاد پان اسلاميزم انجام دادند و با ملتها و قبايل غير ترك و ملتهاى غير مسلمان، رفتارى تحقير آميز و مبتنى بر تبعيض داشتند. تصوير خشن و غير عادلانه و نقض حقوق بشرى كه تركهاى عثمانى از اسلام در دوران حكومت مستبدانه خود ارائه دادند، سالهاى متمادى موجب شد كه اسلام در انديشه غريبان در شكل يك تهاجم نظامى بى‏رحمانه و رفتار خشن و تحقير آميز بشرى تصوير شود و تز «اسلام با شمشير پيشرفت كرده است» در اذهان آنها رسوخ نمايد. تا آنجا كه بسيارى از روشنفكران و نويسندگان مسلمان، براى شستشوى ذهنى غربيان و از ميان بردن اين ذهنيت غلط، به ناچار راه افراط را پيمودند و ديگر اصول سياسى اسلامى چون جهاد و نفى ركون و نفى سبيل را مردود شمردند، و اسلام را در پوششى از تسليم و سازش ارائه دادند.

در دو قرن اخير با كمال تأسف، نفوذ فرهنگ و استعمار غربى، اكثر مسلمانان را از هويت اسلامى بيگانه كرد و آنان را به گرايشهاى تجدد طلبانه و معنى نادرست روشنفكرى و رفتار و تفكر غير مسئولانه لائيك سوق داد. در حقيقت، در قرن اخير، مسلمانان در زمينه احترام به حقوق بشر نه بدرستى راه و رسم اسلامى را داشته‏اند و نه رفتار كاملا غربى را اعمال كرده‏اند. (37)

هنگامى كه امروز قوانين اساسى كشورهاى اسلامى را در زمينه حقوق بشر، و رفتارهاى سياسى را در اين كشورها در زمينه حقوق اساسى و آزاديهاى فردى، مورد مطالعه مى‏كنيم، آثارى از گرايشهاى شعارى به انديشه غرب در زمينه حقوق بشر را مى‏يابيم، ولى بيگانگى از هويت اسلامى و دورى از ارزشهاى والاى اسلامى در زمينه حقوق بشر، آنها را به بى مايگى و تضاد گفتار و عمل كشانيده است.

تنها حادثه‏اى كه در اين عصر قابل ذكر است، تدوين حقوق بشر اسلامى است كه اعضاى سازمان كنفرانس اسلامى در سال جارى به آن دست يافتند و تصويرى نه چندان دور از واقعيتهاى اسلامى، از حقوق بشر را در يك ميثاق بين الملل اسلامى ارائه دادند.

 

پى‏نوشت‏ها:

.1 سفينة البحار، ج 1، ص .13

.2 همان، ج 1، ماده رضا.

.3 «اين امت شما است كه يكپارچه است و من پروردگار شمايم. پس همگى خدا را پرستش كنيد» ، انبياء/ .92

.4 ر. ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 4، ص .123

.5 «ما انسان را آفريديم؛ او در سپاسگزارى و ناسپاسى مختار است.» ، انسان/ .3

.6 «هر كسى خواست ايمان بياورد و هر كه خواست كفر بورزد» ، كهف/ .29

.7 «اكنون تنها به سوى ما آمديد، همچنان كه شما را تنها آفريديم» . انعام/ .94

.8 ر. ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص .15

.9 انشقاق / .6

.10 ص/ .72

.11 نهج البلاغه، خطبه 16 ـ .19

.12 همان، نامه 53 ـ .59

.13 نساء / .1

.14 يونس/ .19

.15 حجرات/ .13

.16 تحف العقول، ص .29

.17 مدثر/ .38

.18 سبا/ .35

.19 نهج البلاغه، نامه 27 و .46

.20 همان، خطبه .59

.21 «بدانيد مردم در چشم ما يكسانند» . نهج البلاغه، نامه .70

.22 «يكسان بگير و يكسان ببخش» . وسائل الشيعه، ج 2، ص .10

.23 «سرانجام امنيت را جايگزين ترسشان مى‏سازد» ، نور/ .55

.24 سوره نحل آيه 112 خداوند آبادى و امن را مثال مى‏زند.

.25 «خدايا تو مى‏دانى كه آنچه ما در اختيار گرفته‏ايم وسيله‏اى است براى...» ، نهج البلاغه، خطبه .131

.26 «مسلمان را نترسانيد. زيرا ترساندن او ستمى بس بزرگ است. هر كس كه به مؤمنى نگاهى بيافكند كه او را بترساند خداوند او را در روزى كه جز سايه رحمت الهى سايه‏اى نيست، مجازات خواهد نمود» . اصول كافى، ج 2، ص .273

.27 «هر كس كه مؤمنى را بترساند، با من اعلام جنگ نموده است. ناسزا گفتن و جنگ نمودن با مؤمن كفر است و دست درازى به مال او نافرمانى خدا است و احترام مال او مانند احترام خون او است» . سفينة البحار، ج 1، ص .41

.28 «خداوند پيامبر را مبعوث كرد تا بندگانش را از عبوديت ديگران آزاد گرداند» . وسائل الشيعة، ج 3، ص .14 و نهج البلاغه، خطبه .154

.29 «بنده ديگرى مباش، چرا كه خدا تو را آزاد آفريده است. وسائل الشيعه، ج 3، ص 43 و نهج البلاغه، نامه .31

.30 «نه ستم كنيد و نه ستم بپذيريد» بقره/ .279

.31 بقره/ .256

.32 «رفع عن امتى تسعة... و عما اكرهوا عليه» : از امت من، نه مورد از مسئوليتها و تكاليف برداشته شد و يكى از آنها موردى است كه به اكراه وادار به كارى شوند.

.33 ر. ك: فقه سياسى، ج 2، ص .25

.34 همان، ص .65

.35 ر. ك: انقلاب اسلامى و ريشه‏هاى آن، ص .146

.36 همان، ص .124

.37 همان، ص .327

نام منبع:   كتاب: مباني انديشه سياسي در اسلام، صفحه 336