فرهنگ و مصرف(2)
نويسنده: رضا داوري اردكاني
منبع: فصلنامهي نامهي فرهنگ، شماره 57
در این وضع، با این تلقی که علم حقیقت است و با اعمال و اطلاق آن بر جهان و موجودات تکنولوژی ساخته ميشود همه چیز به تکنیک سپرده شده است. ولی علم طرح تصرف وتسخیر است وبه این جهت نه فقط برتکنیک تقدم ندارد بلکه فرع تکنیک وصورتی ازآن است. با اینکه علم از ابتدا طرح تکنیک بوده اما تا دهه های اخیر که تکنولوژی دروجه نرم افزاریش بیشتر به علم شبیه شده است تقدم علم برتکنیک ظاهرتر بوده است. اما اکنون تکنولوژی دیژیتال یکسره عدد و محاسبه است. دراین عالم هرچه هست مجاز است. مجازی که ملاک ومیزان وحتی منشا انتزاع درجایی ندارد. دیروز آدمی با طرح ریاضی به جهان صورت مناسب یا نامناسب می داد. اکنون زمان، صرف زمان غلبه وصورت دادن به جهان نیست. اگردیروز ریاضیات وطرح فیزیک ریاضی به صورت تکنولوژی درمی آمد اکنون این تکنولوژی است که صورت وهمی ومجازی پیدا می کند وما نیز دراین صورت پذیری شریک می شویم. دیروز تن با داشتن اشیاء تکنیک ومصرف آنها متمتع می شد. اکنون تن دربرابر یک صفحه کوچک از یاد رفته است وهمه چیز دریک عالم مجازی جست وجو ميشود. تن وجهان هردودرعالم مجازی معلق شده اند. آدمی که پیش از این به زمین وآسمان تعلق داشت اکنون درعالم مجازی مقام کرده است یا می پندارد که می تواند مقام کند. پرورش وسرگرمی وعشق وامید وکسب وکاراوهمه درعالم مجازی صورت می گیرد. تکلیف درست ونادرست وعهد ووفای او هم دراین عالم معین ميشود. درخوب بودن یا بد بودن این عالم بحث نمی کنیم اما ساده لوحی است که آن را کمال همه عوالم وبهترین آنها بدانیم. قبلاً اشاره شد که کسانی این عالم را با عالم افلاطون که درآن تن را درقبال عالم مثالی به چیزی نمی گیرند قیاس کرده اند. درست است که تن درعالم مجازی فراموش ميشود اما این عالم، عالم معقول افلاطونی نیست بلکه می توان آن را صورت نهایی جهان دکارتی دانست. دکارت تن وروان را دو جوهرمتباین دانست وبنای عالم بشری را برخودآگاهی که خودآگاهی روان است قرارداد. درطرح دکارتی عالم درظاهر تن وماده اهمیتی چندان بیش ازآنچه درعالم افلاطونی داشت،ندارد. تفاوت این است که عالم عقل وروان دکارت شباهت به عالم وسطای افلاطونی یعنی عالم ریاضیات دارد. عالم علم وخودآگاهی دکارتی اگر از ابتدا عالم مجازی نبوده است استعداد تبدیل به چنین عالمی را داشته است چنان که می توان گفت نیچه درحقیقت دربرابر دکارت ازتن وحقوق آن دفاع کرده است. یعنی با پیش آمد عالم دکارتی واصالت یافتن خودآگاهی درزندگی بشراست که صرافت طبع وطبیعی زیستن تحت الشعاع طرح های علمی تکنیکی ميشود. صرافت طبع را با غفلت اشتباه نکنیم عالم طراحی شده علمی تکنیکی، جهان روزمرگی فرد منتشر است نه جهان تذکر وبیداری. توضیح مطلب این است که آدمی دونسبت با موجودات دارد یا موجودات برای آدمی دو نحوه وجود دارند. درنسبت اول آدمی به صرافت طبع با موجودات به سر می برد اما درنسبت دوم موجودات دربرابر او قرار می گیرند وبه صورت مسئله درمی آیند. پیداست که همیشه وهمواره این هر دو نسبت بوده است اما درجهان دکارتی که جهان جدید، صورت بسط یافته آن است ، طبع بشر نیز تابع خودآگاهی ميشود. دراین عالم غفلت ومشغولیت ممکن است به نهایت برسد ومردمان دیگر وقتی برای خلوت کردن با خویش وغمخواری خویشتن نداشته باشند وپیداست که این وضع با صرافت طبع تفاوت دارد. دراینجا مجال توضیح این نکته دشوار نیست . مختصر اینکه وقتی خودآگاهی به صورت جهان اطلاعات مجازی درمی آید آدمی از وجود وتن خود و از زندگی طبیعی رها ميشود ویکسره به عالم وهم ومجاز می پیوندد. اگر فرهنگ فضایی است که بشر درآن می تواند با آسمان وزمین پیوند وارتباط داشته باشد درعالم مجازی اثر فرهنگ کم وکمترميشود یا جهان مجازی جای فرهنگ را می گیرد وقائم مقام آن ميشود. با پدید آمدن این فرهنگ نسبتی که تاکنون میان تفکر وفرهنگ ومعاش وجود داشت معکوس ميشود. از این پس فرهنگ وتفکر رسمی تابع عادات زیستن درعالم مجازی است.
3 _ مسائل ادبیات وفرهنگ وورزش وانتشارات وبه اصطلاح رسانه ها(که به درستی نمی دانم لفظ رسانه ازکجا آمده وچرا وچگونه مقبول همگان قرارگرفته است. رسانه درلغت چنانکه درفرهنگ فارسی معین آمده است بمعنی حسرت وافسوس وتاسف است. اما این لفظ به ندرت درزبان به کارمی رفته است. ظاهراً لفظ شایع جدید را بقیاس با ماله و تابه ساخته اند.) چندان دشوار است که حتی اندیشه طرح آنها خاطره ها واذهان را پریشان می سازد. تلقی رایج وشایع این است که جهان اطلاعات وجامعه و سانه ای جامعه فرهنگی است . مشکل این است که نمی دانیم ونمی توانیم به وضوح تصور کنیم که فرهنگ این جامعه چیست. پاسخ آسان ومشهوراین است که روزنامه و کتاب وکامپیوتر ورادیو وتلویزیون وفیلم ودوربین وسائل وظروفی هستند که ما هرچه بخواهیم درآنها می ریزیم وهرپیامی را به واسطه آنها می رسانیم. بزرگترین حسن این جواب آرام بخش بودن آن براثر معاف شدن ازتفکر است وشاید این بزرگترین حسن تنها حسن آن باشد! البته وقتی در قلمرو مفاهیم بسر می بریم این پاسخ درست است ولی به محض اینکه درصحنه تاریخ پا بگذاریم سخن یا به زبان دیسکورس(گفتاروگفتمان وهیچ تعبیر دیگر فارسی نمی نویسم زیرا این تعبیرها با گفته وتعبیر وقول وزبان و... اشتباه ميشودو می دانیم که درعرف وشهرت اینها را وسیله تفهیم وتفاهم می انگارند ولی دیسکورس زبان متناسب با گوش است وبه آسانی در گوش ها می نشیند و می گیرد) ادا می شوود یا مهجور می ماند وخوانده وشنیده نميشود. دیسکورس زبان قدرت است و درودیوار جهان درکارند که همه به این زبان سخن بگویند وبه این زبان بنویسند. اولین اشتباهی که ممکن است درفهم این نکته پیش آید این است که زبان قدرت را زبان اهل قدرت ظاهر وقدرتمندان سیاسی واقتصادی بدانند. بی تردید قدرتمندان زمان از زبان قدرت سود می برند اما آنها صاحب این زبان نیستند و آن را دراختیار ندارند بلکه به آن تسلیم شده اند. زبان قدرت زبانی است که عین قدرت است نه اینکه قدرت را از بیرون کسب کرده باشد. این زبان لازم نیست که زبان فصاحت وبلاغت باشد چنانکه گاهی خشک و بی رمق و آشفته و شلخته و هرزه هم ميشود. به مناسبت بگویم که زبان فعلی ما درافت وخیز دیسکورس شدن قدری دچار ضعف و پریشانی شده است. می دانید چرا دیروزی هایی که تا کلاس ششم ابتدایی درس خوانده بودند فارسی را درست می نوشتند و امروزی ها از دانشگاه هم که بیرون می آیند شاید از نوشتن چند سطر فارسی درست ناتوان باشند؟ درنامه های اداری نظر کنید . ببینید درصد نامه چند نامه بی غلط پیدا می کنید. فکر می کنید که اگر ساعات درس دستور زبان را بیشتر کنند همه فارسی دان ودرست نویس می شوند؟ نه، گناه ازدانش آموزان ودانشجویان وکارمندان نیست. زبان سرکشی می کند وروی آشنایی نشان نمی دهد. زبان خشمگین وبرآشفته است زیرا به اقتضای بسط تکنیک آهنگ قدرت دارد و به آسانی به آن نمی رسد. شاعران ونویسندگان ميتوانند زبان را ازعسرتی که به آن دچار شده است نجات دهند. زبان که زنده شود فرهنگ درهمه حوزه هایش جان می گیرد.
4- اگر حوزه های مهم فرهنگ را سینما وتلویزیون وروزنامه ومدرسه ودانشگاه وکامپیوتر و ورزش بدانیم درنظر اول هریک از اینها را ماهیتی ممتاز وصاحب صفاتی خاص می شناسیم. درمدرسه ودانشگاه، علم وآموزش اصل است. سینما وتلویزیون نام هنر دارند یا به هنر می پردازند. روزنامه وکامپیوتر هم اطلاع رسانی ميكنند اما ورزش ضامن سلامت تن وروان وسالم ترین تفنن و تفریح است وشاید با آن روح جوانمردی نیز تقویت شود. ما عادت کرده ایم که وقتی محصول آموزش وتربیت مدرسه و دانشگاه مان خوب از آب درنمی آید گناه را به گردن روش آموزش و آموزگار ونبودن وسائل بیندازیم یا عیب های ورزش وروزنامه وارتباطات را به صاحبان رسمی آنها وبطور کلی به عوامل بیرونی نسبت دهیم. مهم اینکه همه هم این قبیل توجیهات را می پذیرند زیرا پیداست که مثلا مدرسه آموزش وآموزگار خوب ووسائل مناسب می خواهد واگر این وسائل نباشد کارلنگ ميشود. روزنامه بد را هم صاحبش بد کرده است و اگرنوشته خوب در آن می آورد روزنامه اش خوب می شد و مگر این حرف ها روشن وبدیهی نیست؟ ولی مهم این است که چرا این وسائل فراهم نميشود و اگر اتفاقا درمورد یا مواردی فراهم شود آیا فکر می کنیم که امر اتفاقی دائميشود. ما وقتی می شنویم علم به اطلاعات علمی تکنیکی تبدیل شده وما درعصر فناوری اطلاعات بسر می بریم باد درغبغب می اندازیم وفخر می فروشیم و حتی شاید خداراشکر کنیم که درعصر کمال وترقی علم که همان عصر فناوری اطلاعات باشد به دنیا آمده ایم گویی غایت وجود آدمی بهره مندی او از تلفن همراه واینترنت و... است. این خرسندی ها ومفاخرت ها درجای خود بیهوده وبی وجه نیست به شرط اینکه بدانیم پیشرفت تکنیک بسط یک ساحت از وجود ایشان است وعلاوه براین علمی که به فناوری اطلاعات مبدل شده است مستقل از.........وخواست ما به راه خود می رود وکارخود می کند ومارانیز با خود به جایی که نمی دانیم کجاست ودرآنجا بر سرمان چه می آید می برد. خوشا به حالمان. می گوییم تلویزیون نسبت به مضمون برنامه هایشان بی طرف است . چرا نمی بینیم که یا بی طرف نیست واگر بی طرف بود بی تاثیر وبی مشتری است . می توان ذکر و ورد ودعا ونیایش را به تلویزیون برد وآنجا را متبرک کرد وبه زیور کلمات قدسی آراست وحتی ازتلویزیون برای آموزش معارف دینی فی الجمله استفاده کرد،اما اهل ذکر وفکرخلوت خود را دارند ودرآن خلوت تلویزیون وکامپیوتر راهی ندارد وهیچ کاره است.
روزنامه وتلویزیون نه فقط آراء همگانی بلکه فلسفه وفکر وهنر وسیاست را دراختیار گرفته اند. اینها همه بایدبا موازین ایدئولوژیک تطبیق داده شوند تا اگر با آن موازین نمی سازند سرجای خود نشانده شوند . مرزهای آزادی خیلی محدود نیست. اما مثلا فلسفه نباید با مسلمات و مشهورات سیاسی وایدئولوژیک مخالف باشد وعلم هم نمی تواند به اصول اساسی جهان موجود و احیانا به مقدسات سیاسی عصر فارغ ازامرقدسی، تعرض کند یعنی گاهی علم هم که قوام وتاج این عالم است حق بی احتیاطی ندارد ومطلق العنان نیست. درمورد ورزش چه بگوئیم ؟ ورزش به زبان دیسکورس چه ربطی دارد؟ سخن از روابط وبی ربطی مگوئیم.
جهان چون خال وخط وچشم وابروست
که هرچیزی به جای خویش نیکوست
ورزش درجهان کنونی معنی جدید ومقام ممتازی پیداکرده است ومگر می توان مثلا فوتبال را ازجهان کنونی حذف کرد؟ می گویند نه نمی توان حذف کرد وچرا حذف کنیم بلکه می پرسیم که چرا فوتبال به این درجه ازاعتبارواهمیت رسیده است . معمولا می پندارند که چون فوتبال را دوست می داریم وتماشا می کنیم اهمیت یافته وبهمین جهت حذف شدنی هم نیست. البته لازمه رونق داشتن فوتبال این است که کسانی آنرا دوست بدارند وتماشا کنند. دراین نکته هم شک نیست که فوتبال با زندگی همه مردم جهان درآمیخته است وبه تعبیری جزئی ازجهان ما ولازمه زندگی درعصر حاضر شده است. چون چنین است فوتبال این همه هواخواه دارد نه اینکه چون مردمان فوتبال را دوست می دارند یک عنصر مهم درزندگی عمومی شده باشد. فوتبال فقط یک بازی نیست بلکه میدان قدرت وسیاست وتجارت وآدم فروشی ومایه غم وشادی وبیم را مستمر صدها میلیون نفر دوستدار فوتبال است و عجیب نیست که همه به فکر افتند که از آن بهره برداری کنند و بخواهند سواربرآن به مقصد خویش بروند . بهره برداری از فوتبال وورزش بطور کلی درمواردی ممکن و میسراست. آنها که با گردش زمان وجهان می گردند امکان های بیشتربرای بهره برداری دارند اما کسانی که حال وهوای این جهان را نمی شناسند یا آن را به چیزی نمی گیرند چه بهره ای ازآن ميتوانند ببرند. می ماند گروه مردمی که این جهان را می شناسند ومی دانند که ازکوره راه های موجود درآن ميتوانند راهی به بیرون بیابند. آنها می خواهند که ورزش،ورزش باشد.
فوتبال زمان ما گرچه درعین بازی بودن وجهی ازقدرت وسیاست وتجارت است اگر با نظر وجودبین و وحدت شناس منظورشود جلوه ای ازفرهنگ جهان کنونی است .درست است که فوتبال یک تجارت پرسود است وهرگز آدم ها را در دوران برده داری به بهای گزافی که اکنون می فروشند نمی فروختند ونمی خریدند اما تجارت وسود تنها حقیقت وغایت فوتبال نیست واگر بود در بعضی کشورها حکومت ها مبالغ گزافی برای فوتبال هزینه نمی کردند وصدها میلیون نفر با گذشتن یک توپ ازخط دروازه اندوهگین وگریان یا شاد ودست افشان نمی شدند. ما با تماشای فوتبال صرفا اوقات فراغت خود را نمی گذرانیم بلکه به فوتبال بیشتر ازآن جهت نیازداریم که وجود ماراباجهان بازی تکنیک سازگارمی سازد. بازی تکنیک برای کسانی که با عالم تکنیک بیگانه اند سرگیجه آوراست ولی فوتبال که هم بازی است وهم تکنیک مارامهیا می سازد که درگردش دوارآور گردونه تکنیک قرارخود را حفظ کنیم.
می بینیم که فوتبال دیگر صرف ورزش وبازی وتماشا نیست هرچند که بازيکن فوتبال ورزشکاراست وفوتبالیست ها درمیدان،بازی ميكنند وتماشاگران تماشاگر بازی اند ولی این تماشاگری با تماشاگری یونانیانی که درالمپ به تماشای المپیاد می رفتند تفاوت دارد چنانکه پهلوان المپ هم صفت ومقامی غیر ازنامداران فوتبال دارند وبهره برداری سوداگران ازبازی های المپ با بهره برداری ازفوتبال کاملا متفاوت بود. آنجا قهرمانان به افتخار می رسیدند وتماشاگران را شاد می کردند؛ فروشندگان هم کالاهای خود را می فروختند. با اینکه درکارهیچیک ازسه گروه شائبه ای نبود یونانیان تماشاگران را برترین گروه می دانستند زیرا که دررفتن به المپ سودای هیچ سودی نداشتند و صرفا برای تماشا می رفتند. فوتبال هم تماشاگروبازیکن دارد سودهای کلان از آن عاید ميشود وبرای دیدن آن هم دیگر به المپ نباید رفت بلکه بدون هیچ تکلفی به خلوت خانه ها می آید وهزارسودا با خود می آورد پس چرا و چگونه نگویند که فوتبال فرهنگ است.
ما که همه به مدرسه رفته ایم یا می رویم؛ برنامه های تلویزیون را می بینیم؛ روزنامه می خوانیم و مسابقات ورزشی را تماشا می کنیم وبا کامپیوتر سرگرم می شویم کار عبث نمی کنیم بلکه درس می آموزیم ووقت فراغت را می گذرانیم واحیانا آموزش وتفریح راتوام می کنیم اما یک لحظه درنگ کنیم وازخود بپرسیم اگراین کارها رانکنیم چه کنیم وآیا می توانیم راه دیگربرگزینیم وکاردیگربکنیم؟ اینها همه لازمه زندگی ما شده است یا بزودی خواهدشد. ما گاهی درمقام تعارف با خود وشاید با نظر رمانتیک وکمال بین فرهنگ را مقام آزادی واختیارمی خوانیم وچون به ذات خود نظر می کنیم دربرابر علم وتکنیک وورزش وهمه رسوم وآداب خود را آزاد می یابیم وبه این اعتبار درهرتاریخ وزمانی که باشیم می توانیم دربرابر ضرورت ها وتحمیل های خارجی «سر خویش گیریم وراه مجانبت درپیش» اما اگر درمقام ذات،این امر ممکن باشد،مجال تاریخ دست وپاگیر است. ما ناگزیریم درس های مدرسه ونوشته های روزنامه وگفتارها وتصاویر رادیو و تلویزیون ومجازهای کامپیوتر را مصرف کنیم. ما بجایی رسیده ایم که به مصرف فرهنگ هم نیاز پیدا کرده واین مصرف عادتمان شده است ودراین مصرف کردن ازاسراف هم ابایی نداریم و بی فرهنگی که مصرف ميشود فرهنگ خوبی نیست وخوب است تحقیق کنیم که این فرهنگ چیست یا این چه فرهنگی است که آن را مصرف ميكنند. ازاین فرهنگ وازعالمی که فرهنگ آن مصرف ميشود باید آزاد شد. دین وهنروتفکرراه این آزادی را نشان می دهند وآن را روشن ميكنند وپشتوانه روندگان راه وبنیانگذار ونگهبان خانه فردای آنانند.
شاید بهتر ومناسب تر بود که در این صفحات به عقل تکنیک که ضامن وراهبر استفاده مناسب ازتکنولوژی ومصرف درست وسائل تکنیک است بپردازم، زیرا وقتی می خواهیم دربحث نظم معاش ومصرف وارد شویم ناگزیر باید به عقل تکنیک رجوع کنیم. عقل تکنیک،روح وخلاصه فرهنگ متجدد است ومردمی که ازآن برخوردارند بیشتر بهترازفوائد تکنولوژی بهره مند می شوند وحتی ازبعضی مضرات آن هم کناره می گیرند. اما به نظر می رسد که دردنیای مصرف تکنولوژی اطلاعات،مجال عقل تکنیک هم تنگ شده است. چنان که جهانی شدن تقریباً بی مدد عقل تکنیک صورت می گیرد. گویی تکنیک قوت وقدرتی یافته است که دیگر به عقل هم نیاز ندارد. این قدرت اگر درمسیر ویرانگری قرارگیرد معلوم نیست که چگونه مهار ميشود آیا به این وضع می اندیشد؟
بخش پاياني