ريشه اي تاريخي در فضايي متجدد(2)
گفت و گو با رضا داوري
منبع: جام جم آن لاين 30/9/1382
نوشتار حاضر قسمت پاياني گفتگو با دکتر رضا داوري در زمينه سير انديشه هاي وي است. قسمت اول اين گفتگو درباره مفهوم روشنفکري و تيپ روشنفکري فرانسوي و جايگاهش در ميان اين مفاهيم به بحث پرداخت شد، در اين قسمت معني حقيقت و مفهوم هويت موزائيکي دکتر شايگان مورد بحث قرار مي گيرد.
●در نهايت به اين بحث برمي گرديم اين هويتي که شما درخصوص آن بحث کرديد و الگويي که شما از آن ارائه مي کنيد، يک الگوي طلب مند نسبت به حقيقت است يا خير؟
طلب حقيقت مهم است؛ اما حقيقت ، معاني متفاوت دارد و مشهورترين معناي آن ، حکم درست است. اين طلب اختصاص به قوم و مردم معيني ندارد. مگر نيوتون اهل طلب نبوده؟ نيوتون ، سقراط، لائوتسه طالب حقيقت بودند.
همه مردم خيرات عالم خود را مي جويند و تا چيزي در نظر کسي خير نباشد، آن را نمي جويد. وقتي چيزي را طلب نمي کنيم در آن خير نمي بينيم ؛ اما مرتبه ديگري وراي مرتبه طلب حقيقت و خير هم وجود دارد. بشر به جايي مي رسد که ديگر اهل طلب نيست.
او تابع دوست است «گويند تمنايي از دوست بکن سعدي جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنايي» اين جا ديگر هويتي در کار نيست ، بلکه بي هويتي اصل است و با اين بي هويتي است که هويت معني و ضرورت مي يابد. يعني ما در زندگي هر روزي خود نيازمند هويتيم.
آن بي هويتي که گفتم ، بنياد عالم است؛ اما ما ساکنان هر عالمي که باشيم به هويت نيازمنديم. من که فلسفه غرب مي خوانم نمي توانم از ابن سينا و فارابي بي خبر بمانم و بدون آشنايي با ابن سينا، فارابي دکارت را چنان که بايد درک نمي کنم.
اگر اروپايي بودم مي توانستم با سنت و زبان اروپايي به فلسفه رو کنم ؛ ولي اکنون فلسفه را بايد در زبان فارابي و ملاصدرا ياد بگيرم. يکي از اولين کتابهاي فلسفه که خواندم اخلاق نيکوماخوس ارسطو بود.
اين کتاب اثر عجيبي بر من گذاشت. با اين که کتاب بسيار دشواري نيست ، در ابتدا خيلي از مطالبش را نفهميدم؛ اما وقتي با فارابي آشنا شدم ، بسياري از مشکل هاي کتاب ارسطو آسان شد. ما از طريق زبان با سنت ارتباط داريم و هويت نيز با زبان معني پيدا مي کند. وقتي زبان آشفته شد، ارتباط با سنت قطع مي شود. و چون زبان خانه ماست ، آشفتگي آن وجود ما را آشفته مي کند.
بي هويتي در حقيقت بي خانماني است و اين معنايي است که بشر هنوز آن را بدرستي در نيافته است. ما تازه شروع کرده ايم درد بي خانماني را احساس کنيم. از اين احساس مبهم تا رسيدن به خانه راه درازي را بايد پيمود. اين راه ، تحمل درد غربت بار است که دشوار و گاهي طاقت فرساست ؛ ولي اين راه غير از راه علم تکنولوژيک است که ناگزير بايد از آن گذر کنيم. ولي اين راه ما را به هر کجا به خانه حقيقت بازنمي گرداند.
علم تکنولوژيک يک ضرورت موقت تاريخي است ولي آن را با خانه و خانمان اشتباه نبايد کرد و اگر اين اشتباه نبود، بي هويتي و بي خانماني شدت مي گيرد.
●آقاي دکتر شايگان چندي پيش بحثي را مطرح کردند و اذعان داشتند که هويت ماهويت موزائيکي، شده است؛ يعني هويت از موزائيک هاي مختلف تشکيل شده است و اين موزائيک ها همه هم اندازه هستند.
من همانقدر مسلمان هستم که هندي هستم و همانقدر ايراني هستم که يک غربي هستم. البته شايد بشود پذيرفت که امروز هويت ما ديگر هويتي يکدست نيست ؛ اما از نظر شما اصل هويت موزائيکي با توجه به فضايي که ما در آن زندگي مي کنيم چقدر مي تواند درست باشد.
ثانيا آيا در اين موزائيک هاي موجود اگر اين موزائيکي بودن را بپذيريم ، به نظر شما يک موزائيک از بقيه بزرگتر نيست؟
اجازه بدهيد به قضيه به نحو ديگر نگاه کنيم هويت موزائيکي هويت نيست؛ اما موزائيکي شدن هويت مردم جهان هم به يک اعتبار درست است.
از زماني که غرب احساس کرد که نمي تواند به مقصدي که در روياي قرون هفدهم و هجدهم داشت برسد، خودآگاهي غربي هم ترک برداشت و مواد و اجزاي ديگري در آن وارد شد و در وحدت و هويت آن خدشه راه يافت.
اين که هويت مردم جهان موزائيکي است ، جاي انکار ندارد؛ اما مساله آن است که با اين هويت چه مي توان کرد. با اين هويت ديگر شادي و اميد و معرفت و حتي درد و دردمندي از مردمان دور مي شود.
هويت موزائيکي نقصان هويت و مرحله اي از بي هويتي است ، وضع موزائيکي وضع ضعف و روح تفکر است. گوينده اين سخن هم از اين وضعيت خشنود نيست و متاسف است از اين که هويت ها موزائيکي شده است.
●ولي به نظر مي رسد که ديدگاه دکتر شايگان نسبت به اين موزائيکي شدن هويت همراه با تاسف نيست و به نوعي آن را طبيعي و حتي مثبت در نظر مي گيرد.
نه نظرش کاملا مثبت نيست. او هم از وجود چنين وضعي دلخوش نيست. البته شما از يک نظر راست مي گوييد؛ زيرا او در جايي که از تفکر سيار حرف مي زند اين وضع را طبيعي گرفته و به آن چيزي که واقع شده رضا داده است؛ اما من دلم رضا نمي دهد و راضي نمي شود.
من معتقدم وضع موزائيکي يک وضع فترت است ،که بايد با آن کنار آمد، ولي به آن اعتماد نمي توان کرد؛ زيرا اين وضع نمي تواند دوام بياورد؛ چرا که ابتر و عقيم است.
●اما دکتر شايگان معتقدند که اين تفکر سيار و اين موزائيکي بودن باعث قدرتمندي مي شود. وقتي به لائوتسه ارادت مي ورزد و مولوي مي خواند و در کنار آن به دکارت فکر مي کند، در واقع از چند فرهنگ قدرت مي گيرد.
شايد شايگان يک موزائيک ايده آل در نظر دارد؛ والا موزائيک فعلي حتي نوع غربي و متجددانه آن انسجام ندارد. يعني اين حکم را حتي در خصوص غرب نمي توان به کار برد. غرب اکنون در موضع قدرت تام و تمام نيست ؛ يعني قدرت او بيش از قدرتي که در پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم داشت ، نيست. اگر قدرت تکنيک را در نظر دارند، از هانا آرنت نقل قولي را مي آورم و مي گويم اين قدرت نيست بلکه قهر است قهر در زمان ما از هميشه بيشتر است ، اما قدرت در همه جا ميل به زوال دارد.
در حقيقت غربي که از جنگ تمدن ها دم مي زند، اعتراف به ضعف مي کند. در قرن 19 و اوايل قرن 20 غرب به هيچ وجه از تمدنها حرف نمي زد، اين تلقي غالب بود که يک تمدن بيشتر وجود ندارد، آن هم تمدن غربي است. همه تمدنهاي ديگر به گذشته تعلق دارند.
غربي که امروز از ديگر تمدنها حرف مي زند و احيانا به زبان صوري ديني پناه مي برد و موضع بنيادگرايي مي گيرد، غرب ضعيف است. غربي است که با اين مرقع کاري ضعفهاي خود را مي پوشاند؛ اما اين ضعف به مرحله اي مي رسد که پوشاندني نيست و آشکار مي شود.
نکته : رضا داوري اردكاني جريان روشنفكري تجددخواهي