اشاره: علامه سيد مرتضي عسکري در سال 1293ش در سامراء در خاندان علم و دانش متولد شد. مقدمات و بخش‌هايي از سطوح را در همان شهر تحصيل کرد و در سال 1310ش به حوزه علميه قم مشرف شد. در سن قريب 20 سالگي اولين حرکت اجتماعي خود را با تأسيس مدرسه‌اي کوچک در سامرا شروع کرد و بعدها اين کار را در کاظمين ادامه داد. اين مدارس بعدها به شهرهاي بصره، ديوانيه، حله، کاظمين و نعمانيه گسترش يافت و در مقاطع مختلف مهدکودک، دبستان و دبيرستان دخترانه و پسرانه و مراکزي براي تعليم و تربيت بزرگسالان گسترش يافت. در سال 1384ق اقدام به تأسيس يک دانشگاه با دو دانشکده علوم اسلامي و ادبيات عربي كرد و به مبارزات سياسي گسترده‌اي دست زد و تنها هنگامي كه با خطر اعدام روبرو شد، از عراق مهاجرت كردند. عمده اشتهار علامه به سبب کارهاي نو و ايجاد روشهاي تازه در تحقيقات اسلامي و تبيين تشيع و دفاع از آن بود. اولين نمونه از اين گونه تحقيقات به نام «عبدالله بن سبا و اساطير اخري» نشر يافت که در جهان اسلام آوازه يافت و تاثيرگذار شد. بعد از آن كتابهاي ديگري كه به زبانهاي انگليسي، فارسي، ترکي و اردو و بخشي از آنها به زبانهاي ايتاليايي، روسي و... ترجمه و نشر شده‌اند. علامه پس از ورود به ايران آمد، به ادامه راهي که در عراق آغاز کرده بود، پرداخت و تبليغ، ترويج، تحقيق و خدمت به محرومان و اقامه جماعت و تاسيس مراکز علمي همچون دانشکده علوم اسلامي را وجهه همت خويش قرار داد. در سومين همايش «چهره‌‌هاي ماندگار» علامه عسكري به عنوان يکي از نخبگان فرهيخته و برجسته علمي ـ فرهنگي معرفي شد. به مناسبت سومين سالگرد درگذشت ايشان، گفتگويي با استاد خسروشاهي صورت گرفته كه در زير مي‌آيد.

اگر موافق باشيد، گفتگو را با سابقه آشنايي‌تان با مرحوم علامه عسكري آغاز‌كنيم.

حدود چهل سال قبل، پس از اوج‌گيري مبارزات مردم مسلمان ايران عليه رژيم شاه به رهبري روحانيت و علما، حوزه‌ها كه در طليعه آنها امام‌خميني قدس سره قرار داشت و پرچمدار واقعي مبارزه بود، طلاب حوزه علميه قم، در غياب امام كه مدت‌ها پيش از ايران به تركيه تبعيد شده بودند، با ‌انتشار بيانيه‌ها و اقدامات منفي عليه رژيم، به مبارزه خود ادامه دادند و از جمله به چاپ و پخش دو نشريه مخفي به‌نام‌هاي «بعثت» و «انتقام» اقدام نمودند كه پس از ماه‌ها، با دستگيري و زنداني شدن يكي دو نفر از مسئولان آنها، از جمله آيت‌الله هاشمي رفسنجاني و حجت‌الاسلام والمسلمين مرحوم علي حجتي كرماني و هجرت اضطراري برادر عزيز سيدمحمود دعائي به نجف اشرف، نوبت به اين‌جانب رسيد كه مجبور شدم شبانه عازم خرمشهر و سپس آبادان بشوم و با ياري مرحوم آيت‌الله قائمي كه مدير و مسئول حوزه علميه آبادان بود و مدرسه‌اش پناهگاه فضلا و طلاب، قاچاقي به بصره و نجف اشرف بروم.

در نجف اشرف، در مدرسه آيت‌الله بروجردي كه اغلب طلاب ايراني در آن سكونت داشتند، ميهمان ناخواندة آيت‌الله شيخ عباسعلي عميد زنجاني شدم و چند ماهي كه در نجف اشرف بودم، مزاحم ايشان بودم. ديدار با آيات و مراجع عظام و علماي برجسته حوزه نجف يك فرصت تاريخي و توفيق جبري بود! از جمله شهيد آيت‌الله سيدمحمد باقر صدر، علامه بزرگوار مرحوم آيت‌الله سيدمحمدحسين فضل‌الله، آيت‌الله شيخ محمدمهدي آصفي و غيرهم. نقل خاطرات آن دوران، نيازمند فرصت ديگري است؛ ولي اشاره به يكي از اين ديدارها و آثار آن، به مناسبت بزرگداشت ياد و خاطره علامه آيت‌الله سيدمرتضي عسكري رحمت‌الله عليه بي‌مناسبت نخواهد بود.

پس از مدتي اقامت در نجف اشرف، براي زيارت كربلا، كاظمين، سامرا، عازم اين شهرها شدم. شهيد آيت‌الله صدر توصيه كردند كه در بغداد ـ كاظمين ـ به ديدار علامه عسكري كه «كليه اصول‌الدين»را تأسيس نموده و اداره مي‌كرد، بروم. آيت‌الله آصفي حفظه‌‌الله هم علاوه بر اينكه چون گذرنامه يا مجوز حضور در عراق نداشتم، يك «بطاقه هويت» ـ كارت شناسايي از «مدرسه‌التحرير الثقافي» براي من تهيه كردند كه از طلاب آن هستم! نامه‌اي هم خطاب به علامه عسكري، به‌عنوان معرفي نوشتند كه همراه خود بردم و در «كلية اصول‌الدين» به ديدار علامه عسكري رفتم. اين نخستين ديدار و آغاز آشنايي من با علامه عسكري بود.

يادتان هست در اين ديدار چه گفتگويي بين شما و ايشان به عمل آمد؟

وقتي علامه عسكري متوجه شدند كه حقير از طلاب مبارز حوزه علميه قم هستم، با ترحيب بسيار از حضور بنده در عراق استقبال كردند و ضمن خوشامدگويي، پيشنهاد كردند كه در حوزه نجف بمانم و يا در كلية اصول‌الدين در بغداد حضور داشته باشم؛ اما من كه قصد اقامت دائم نداشتم، ضمن تشكر از محبت ايشان، اعلام كردم كه در صورت تغيير شرايط دوستان زنداني در ايران، به حوزه قم برمي‌گردم. آنگاه ايشان شرح مبسوطي در ضرورت ايجاد تشكيلاتي سياسي فراگير و يا يك حزب تكامل يافته اسلامي بيان داشتند و توضيح دادند كه بدون حزب، كادرسازي مقدور و عملي نيست و بدون كادرهاي آگاه و فعال و آشنا به امور جامعه، اداره كشور، حتي اگر در اختيار ما قرار گيرد، امكان‌پذير نخواهد بود، و بلكه پس از مدتي به علت شكست در اصلاح اوضاع اجتماعي و اقتصادي و سياسي مردم، شكست اسلامگرايان عملي خواهد شد.

آنگاه پس از اخذ تضمين شرعي، در عدم كشف رازي كه مي‌خواهد مطرح كند، افزود: «ما در عراق حزبي تشكيل داده‌ايم كه مؤسسان آن چند نفر از علماي نجف و اين جانب هستيم و اين سازمان به‌سرعت به‌ياري حق پيش مي‌رود و ما اميدواريم كه در مقابل گسترش نفوذ شيوعي‌ها و بعثي‌ها و قومي‌ها، بتوانيم سپري نيرومند بسازيم و نسل جوان عراقي را اعم از شيعه و سني، كرد و تركمان و... به اين سازمان وارد كنيم و بتوانيم به‌ياري خدا، اداره كشور را پس از سقوط كودتاچيان كه همه امور را در اختيار حزب كمونيست عراق قرار داده‌اند، به‌عهده بگيريم. البته بعثي‌ها هم در ارتش نفوذ دارند؛ ولي در ميان مردم عراق محترم نيستند...»

و آنگاه درباره برنامه و هدف نهايي حزب، بياناتي افزود و سرانجام، با تجديد شرط شرعي «حفظ راز» از من خواست كه پس از مراجعت به ايران، نخست در حوزه علميه قم، گروهي را گرد آوريم و هسته مركزي حزب اسلامي را ـ كه لزومي ندارد همنام حزب عراق باشد ـ تشكيل دهيم و بعد به سازماندهي آن توسط علماي بلاد ايران، در سراسر كشور گسترش دهيم! چون پس از سقوط طاغوت در ايران، ملي‌گراها نمي‌توانند دوام بياورند و به‌طور طبيعي حزب توده كه تشكيلات سراسري در ايران دارد و از طرف همسايه شمالي شما هم همه‌جانبه پشتيباني مي‌شود، و حتي در صورت لزوم با دخالت نظامي، مانند ماجراي فرقه دمكرات در آذربايجان شما، بر قدرت دست مي‌يابد و اين امر نه تنها براي ايران، بلكه بر امنيت كل منطقه خطرناك است؛ به‌ويژه كه حزب شيوعي عراق نيز سازماندهي مخفي نيرومندي دارد.

من گفتم: سازماندهي سياسي يا تشكيل حزب يكي از آرزوهاي نسل جوان حوزه علميه قم است؛ ولي متأسفانه مسئولان اصلي و رسمي حوزه، به‌ويژه مراجع عظام ـ برخلاف نجف‌ـ حسن ظني به تشكل حزب در حوزه ندارند و بلكه بي‌‌ترديد با آن مخالفت خواهند كرد؛ يعني شرايط ما در حوزه‌هاي علميه با شرايط شما در حوزه‌هاي عراق، به‌ويژه نجف اشرف و پشتيباني همه‌جانبه مرجعيت ـ آيت‌الله حكيم ـ فرق دارد. از سوي ديگر ما با شعار كه نمي‌توانيم در مقابل ايدئولوژي جوان فريب ماركسيسم مقابله كنيم و متأسفانه حوزه‌ها همچنان غرق در مباحث متون قديم هستند و توجهي به نيازهاي فكري ـ فرهنگي نسل جوان ندارند و همين امر هم باعث شده كه چند نفر انگشت‌شمار از طلاب حوزه قم و مشهد به ترجمه بعضي از آثار نويسندگان مصري و پاكستاني مانند سيدقطب، محمد غزالي، محمد قطب، ابوالاعلي مودودي و غيرهم بپردازند تا بلكه بتوانند گوشه‌اي از خلأ فكري موجود را پر كنند. مرحوم علامه عسكري گفت: «ما اين مشكل ايدئولوژي را هم به ياري خدا حل كرده‌ايم. كتاب‌هاي جديد فضلاي حوزه نجف در زمينه‌هاي فلسفه و اقتصاد و مجتمع اسلامي، مي‌تواند راهگشا باشد و شما مي‌توانيد اين كتاب‌ها را ترجمه و منتشر كنيد كه زمينه‌ساز بسيار مساعدي براي گام‌هاي بعدي مي‌تواند باشد.»

علاوه بر علامه عسكري، برادر عاليقدر آيت‌الله شيخ محمدمهدي آصفي هم كه در آن دوران از اعضاي فعال حزب الدعوه بود، روزي در نجف اشرف، همان پيشنهاد علامه عسكري را در مورد لزوم تشكل و سازماندهي حزبي در ايران، به نحو ديگري مطرح ساخت و ضرورت آن را براي آينده ايران يادآور شد كه پاسخ من با توجه به جو حاكم برحوزه علميه قم در آن زمان، همان بود كه به علامه عسكري گفته بودم و البته ايشان تاكيد داشت و در واقع مرا «ملزم شرعي» نمود كه در اين باره به طور مثبت و يا منفي، با كس ديگري در ايران صحبت نكنم و بنده هم تا به امروز به عهد خود وفادار ماندم.

كتا‌بها و رساله‌هاي فكري‌ـ فرهنگي كه علامه عسكري به آنها اشاره كردند، تأليف چه كساني از علماي نجف اشرف بود؟

در آن دوران فضلاي درجه اول حوزه علميه نجف اشرف، علاوه بر انتشار مجله «الاضواء» و مجله «النجف»، نشريات دوره‌اي و رساله‌هاي فكري كم‌حجمي تاليف و چاپ مي‌كردند كه در سطح وسيعي در عراق منتشر مي‌گرديد. در طليعه اين انديشمندان فاضل و جوان، شهيد آيت‌الله سيدمحمدباقر صدر و سپس آيت‌‌الله علامه سيدمحمدحسين فضل‌الله و بعد خود علامه عسكري و در مرحله دوم افاضلي چون شهيد سيدمحمدباقر حكيم، آيت‌الله عبدالهادي الفضلي، آيت‌الله شيخ محمدمهدي آصفي و امثالهم قرار داشتند و آثار آنها در روشنگري اذهان نسل جوان مسلمان نقش تاثيرگذاري داشت. و البته در طليعه اين آثار، كتابهاي «فلسفتنا»، «اقتصادنا»، «مجتمعنا» و «رسالتنا» قرار داشت كه جملكي از تأليفات شهيدصدر است و پس از ايشان، كتابها و رساله‌هاي علامه فضل‌الله مورد توجه بود كه بعضي از آنها عبارت بودند از: «قضايانا علي ضوءالاسلام»، «اسلوب الدعوه في القرآن»، «خطوات علي طريق الاسلام» و «كلمتنا». البته بايد اشاره كنم كه «رسالتنا» سرمقاله‌هاي شهيد صدر در سال اول مجله الاضواء بود و «كلمتنا» سرمقاله‌هاي علامه فضل‌الله در سال دوم آن مجله.

در مورد تأسيس حزب الدعوه و نقش علامه‌عسكري، بيان توضيحي بي‌مناسبت نيست.

درباره تاسيس حزب الدعوه الاسلاميه و اركان اصلي و اهداف نهايي آن، كتاب‌هايي را شخصيت‌هاي وابسته و يا آشنا با مسائل آن، تأليف و منتشر كرده‌اند كه مراجعه به آنها براي شناخت كامل تاريخ و عملكرد و انديشه حزب‌الدعوه و رهبري آن ضروري است؛ از جمله: حزب الدعوه الاسلاميه: فصول من تجربه الحركه الاسلاميه في العراق خلال 40 عاماً كه توسط استادصالح الخرسان تاليف شده و در سوريه به چاپ رسيده است. علاوه بر آن، كتابهاي بسياري كه درباره زندگي و مبارزه شهيد آيت‌الله سيدمحمدباقر صدر تاليف و منتشر شده است، فصول مبسوطي درباره چگونگي تأسيس حزب الدعوه آورده‌اند كه مطالعه آنها، ما را از توضيح بي‌نياز خواهد ساخت. اما در مورد نقش علامه عسكري در اين رابطه، بي‌مناسبت نيست كه از قول خود استاد علامه عسكري نقل كنيم:

«... زماني در عراق حزب‌گرايي به اوج خود رسيده بود؛ يعني بعد از كودتاي عبد الكريم قاسم در تموز 1958م. از آنجا كه او حزبي در اختيار نداشت، كوشيد كه بر احزاب چپ عراقي تكيه كند؛ بدين ترتيب احزاب كمونيستي عراق در سطح جامعه به شدت مطرح شد و كمتر جواني پيدا مي‌شد كه در حزبي نبوده باشد؛ اين مسأله مخصوصاً در بغداد محسوس بود.» حضرت استاد براي مقابله با احزاب غرب‌زده و غرب‌گرا، تصميم گرفتند كه حزبي را تشكيل دهند كه اين حزب با همكاري و همفكري شهيد آيت‌الله سيدمحمدباقر صدر رحمه‌الله و شهيد آيت‌الله سيدمهدي حكيم رحمه‌الله تشكيل شد.

علامه عسكري در اين باره مي‌گويند:«جوان سيد عالم‌زاده‌اي را ديدم كه در يك حزب كمونيستي ثبت نام كرده بود. يك روز از ايام ماه مبارك رمضان در خيابان او را ديدم، گفتم: تو از اسلام چه [بدي] ديدي كه از آن خارج شده‌اي و در حزب كمونيست ثبت‌نام كردي؟ گفت: من مسلمانم و الان هم روزه هستم؛ اما چون فكر مي‌كنم در اسلام طرحي براي حكومت و مقابله با استعمارگران وجود ندارد(!) ما بايد يا حكومت كاپيتاليسم را بپذيريم و يا حكومت كمونيستي را؛ و من حكومت كمونيستي را بهتر ديدم؛ لذا به اين حزب پيوستم. اين مسأله مرا به فكر واداشت كه استعمار شرق و غرب چگونه روي جوانان ما مستقيم يا غيرمستقيم كار مي‌كند و جوانهاي ما را شستشوي مغزي مي‌دهند كه اسلام، برنامه‌اي در زمينه حكومت ندارد، به عبارت ديگر دين از سياست جداست.

در همين ايام بود كه شهيد سيدمهدي حكيم رحمه‌الله نامه‌اي از طرف آيت‌الله شهيد سيدمحمدباقر صدررحمه‌الله آورد، در نامه نوشته شده بود كه آقا سيدمهدي [حكيم] زبان من است، هرچه او مي‌گويد حرف من است. يادم هست ايشان موقعي كه مي‌خواست پيشنهاد آقاي صدر را مطرح كند، مي‌لرزيد. من به آقا سيدمهدي حكيم گفتم: بفرمائيد صحبت كنيد. ايشان گفت: من و آقاي سيدمحمدباقر صدر فكر كرديم و ديديم كه ما نيازمند حكومت اسلامي هستيم و آقاي صدر فرمودند اگر آقاي عسكري قبول كنند، ما قادريم اين كار را انجام دهيم و اگر نكرد، نمي‌توانيم.

من ديدم كه با اين آقايان در اين مسأله همفكر هستم، به سيدمهدي حكيم گفتم: برو كه من براي انجام اين كار پشت سرت مي‌آيم. سيدمهدي حكيم از اين تصميم فوري علامه تعجب مي‌كند، حضرت علامه مي‌فرمايد: تعجب نكن مدتي است در اين موضوع (حكومت اسلامي) فكر مي‌كنم؛ ولي كسي را پيدا نكردم تا پيرامون آن با او صحبت كنم. لذا جلسه‌اي را با حضور چند نفر از جوانان تشكيل داديم و در آن مجلس «حزب الدعوه الاسلاميه» را تاسيس كرديم (17 ربيع الاول 1377ق مطابق با 1957م) هدف اوليه و اصلي اين حزب تشكيل حكومت اسلامي و مقابله با احزاب سياسي غرب‌گرا بود، ما شروع به كار كرديم و آيت‌الله العظمي حكيم رحمه‌الله از ما و حزب حمايت مي‌كردند، جوانان به ما ملحق مي‌شدند؛ اما استعمار در مقابل ما، حزب بعث را روي كار آورد و زماني كه صدام حسين به حكومت رسيد، دستور داد هر كسي كه در حزب‌الدعوه بود، بايد اعدام شود ولو اينكه قبلاً در اين حزب بوده!»1

موضوع تأييد حزب‌الدعوه از سوي آيت‌الله حكيم و تحريم همكاري با حزب كمونيست عراق چه بود؟

مرحوم آيت‌الله حكيم «جماعه‌العلما» نجف را كه در واقع هسته مركزي حزب الدعوه‌‌الاسلاميه در آن متمركز و فعال بودند، رسماً و به طور كتبي تأييد نمودند و حتي در مورد «جواز عضويت در احزاب اسلامي با مراعات موازين ديني در صورت در امان بودن از خطر» فتوا دادند؛ اما از آنجا كه در عراق، پس از سقوط رژيم شاهي و روي كار آمدن ژنرال عبد‌الكريم قاسم، حزب كمونيست و گروه‌هاي چپ، خيلي فعال شدند و متأسفانه بخشي از شيعيان ـ از جمله فرزندان بعضي از علما ـ به آن پيوستند، آيت‌الله حكيم در پاسخ سؤال يكي از مقلدان خود كه وابسته به حزب شيوعي عراق شده بود، رسماً آن را تحريم و كفر و الحاد ناميدند:«وابستگي و عضويت در حزب كمونيست جايز نيست و اين امر كفرو الحاد و يا ترويج كفر و الحاد است. خداوند شما و همه مسلمانان را از آن محفوظ بدارد و ايمان و اسلام شما را افزون فرمايد./محسن‌الطباطبايي الحكيم/17 شعبان 1379».

انتشار مجله الاضواء با توجه به شرايط و جوّ حاكم، تأمل برانگيز است. چگونه در آن محيط، مجله‌اي بدون برخورد با اشكال منتشر مي‌گرديد؟

البته غير از الاضواء، سالها پيش مجلات گوناگون ديگري در نجف و كربلا و كاظمين و بغداد از سوي علماي شيعه ـ مانند مرحوم سيد آيت‌الله هبه‌الدين شهرستاني و آيت‌الله خالصي‌زاده و ديگران منتشر مي‌گرديد و نشر الاضواء جاي تعجب ندارد، به ويژه كه زير نظر جماعت‌علما منتشر مي‌گرديد و عرض كردم كه اين جماعت مورد تأييد رسمي و كتبي مرحوم آيت‌الله سيد محسن حكيم، مرجع علي‌الاطلاق وقت بود؛ مثلا‌ً آيت‌الله حكيم در سال 1378ق در بيانيه‌اي‌، رسماً از جماعه‌‌العلما و نشريات آنها پشتيباني مي‌كنند و در موردي هم در سال 1382 وقتي مجله‌الاضواء دچار مشكل مالي شده بود، اجازه مي‌دهند كه از سهم امام بدهي آن پرداخت گردد.

در سند اول آيت‌الله حكيم همه نشرياتي را كه گروهي از اعلام اهل علم به نام جماعه‌العلما في النجف الاشرف آن را منتشر مي‌سازند، در راستاي نشر تعاليم اسلامي و از مهمترين وظايف شرعي مي‌نامد و چنين مي‌نويسد:«...ان جميع ما اصدره فريق من اعلام اهل العلم ايّدهم‌الله تعالي باسم جماعه‌‌العلما في النجف الاشرف و ما سيصدر منهم من نشرات و غيرها ما يتضمن الدعوه الي الدين و الاسلام فهو من اهم‌الوظايف الشرعيه التي يجب القيام بها في سبيل اعلاء كلمه‌الدين و ترويج مبادئه الشريفه و تعاليمه القيّمه المقدسه. فعلي عامه‌المسلمين العمل علي موازرتهم و الوقوف علي صفهم و مشاركتهم في تحمل اعباء هذه الدعوه‌‌الدينيه المباركه...»

مرحوم آيت‌الله حكيم علاوه بر تأييد كامل حركت جماعه‌‌العلما نجف كه در آغاز آيت‌الله علامه عسكري هم يكي از اركان آن بود، كمك به نشريه آن كه تحت عنوان الاضواء منتشر مي‌گرديد، «به علت فوائد بسياري كه در نشر تعاليم اسلام» دارد، يكي از وظايف ديني مي‌شمارند و مي‌نويسند:«...لماكانت الفوائد‌ الدينيه المترتبه علي وجود هذه النشره و بقائها كثيره فالمأمول من اخواننا الاهتمام بوفاء ديونها و لو كان ذلك من سهم الامام(ع) ...2/4/1382». در اين سند، ايشان پرداخت بدهي مجله الاضواء را حتي از وجوهات شرعيه، بر مومنين توصيه مي‌نمايد و براي نشر مجله الاضواء آثار و فوائد بسياري قائل است.

آيا مراجع ديگر نيز كارها و اقدامات ايشان را در زمينه‌هاي فرهنگي، علمي و حوزوي، تأييد مي‌كردند؟

علامه عسكري پس از فعاليت‌هاي ماندگار در حوزه نجف و انتقال به بغداد، «جماعه‌العلماء بغداد» را همزمان با «دانشكده اصول‌الدين» در بغداد تأسيس نمود و ساليان متمادي به توسعه اين مراكز فرهنگي در شهرهاي عراق ادامه داد تا اينكه در جريان كشف اسامي مؤسسان حزب الدعوه و لو رفتن سازمان، علامه عسكري مجبور به ترك عراق و مسافرت به لبنان شد و چون در آنجا در معرض ترور توسط بعثي‌ها قرار گرفت، به ايران آمد و به همان كوشش‌هاي فرهنگي پرداخت و دانشكده اصول‌الدين را در تهران و قم و اهواز تأسيس نمود و دهها كتاب منتشر ساخت و علاوه بر مراجع نجف، مورد تأييد مراجع ايران نيز قرار گرفت كه چند نمونه از اين نامه‌ها و پيام‌هاي تأييد را به عنوان اسنادي از تاريخ معاصر حوزه‌ها و روشن شدن نقش علامه عسكري در اين زمينه، و از ديدگاه مراجع عظام، در اينجا مي‌آوريم.

مرحوم آيت‌الله سيد ابوالقاسم خوئي، پس از مسافرت علامه عسكري به ايران، در نامه مشروحي ضمن تأييد اقدامات فرهنگي، به ايشان اجازه مي‌دهند كه از وجوهات شرعيه در اين راستا، استفاده كنند و به مردم ايران هم توصيه مي‌كنند كه در تجليل و تكريم علامه عسكري بكوشند. نامه آيت‌الله خوئي چنين است:«... جناب مستطاب زبدة الانام عمدة العلماء الأعلام حجت‌الاسلام آقاي حاج سيد مرتضي عسكري دامت بركاته كه عمر شريف خود را در خدمت به دين مبين صرف نموده و در تمام امور با اخلاص و ورع و حُسن تدبير مشي نموده و پيوسته مؤسسات و مؤلفات معظم له مورد استفاده‌هاي ديني بوده و هست كه اميد است خداوند متعال به پاس اين خدماتشان اجر و ثواب مخلصين را به ايشان كرم و عنايت فرمايد و اكنون كه مقرر شده است با دوري از مؤسسات خود و در تهران اقامت نمايند، سزاوار است مؤمنين نعمت وجود معظم‌له را مغتنم شمرده، از محضر مباركشان حداكثر استفاده را نموده در تجليل و تبجيل و احترام ايشان حتي‌المقدور كوتاهي ننمايند؛ زيرا كه از هر جهت مورد وثوق و اعتماد و علاقه اين‌جانب و شايسته هرگونه قدرداني مي‌باشند و از قبل اين‌جانب تصدي امور حسبية كه منوط به اذن و اجازه حاكم شرع است، مأذون و مجاز مي‌باشند و همچنين مأذونند كه آنچه از سهم مبارك امام عليه‌السلام و سائر وجوه شرعيه دريافت مي‌دارند، به‌مقدار حاجت از آن صرف و مابقي را جهت اقامه حوزه‌هاي علميه به‌ اين‌جانب ايصال نمايند...17 شعبان المعظم 1390ه».

علاوه بر ايشان مرحوم آيت‌الله گلپايگاني از مراجع عظام قم، نيز طي نامه‌اي اقدامات ايشان در سوريه و جاهاي ديگر را چنين تأييد مي‌كنند:«...حضرت علامه محقق الحجه‌ السيدمرتضي العسكري دامت تأييداته/ پس از سلام بر شما و دعا براي سلامتي و طول عمر با عزّت و عافيت و مزيد توفيق و دوام خدمت به دين حنيف و مذهب حق و نيز در راستاي برافراشتن كلمه توحيد و نشر معارف آن خانداني كه اهل بيت وحي و قرآنند (عليهم افضل صلاة المصلين) از جهاد و تلاش‌هاي شما در اين راه تقدير مي‌كنم.گروهي از مؤمنين اهل حلب... به واسطه ما از شما خواسته‌اند تا در آن ديار اقدام به پايه‌گذاري مؤسسه‌اي علمي ـ اسلامي بنماييد... سزاوار است كه درخواست آنان را بپذيريد و هرطور كه خود صلاح مي‌بينيد، در آن منطقه و جاهاي ديگر اقدام نماييد. و در ضمن بر مؤمنين محترم... سزاوار است كه در تلاش‌هاي شما مشاركت كرده و ان‌شاءالله در اين راه از هيچ كوششي فروگذار ننمايند...»

و مقام معظم رهبري حضرت آيت‌الله خامنه‌اي هم دربارة تأسيس دانشكده اصول‌الدين در ايران پيامي به علامه عسكري فرستاده بودند كه ترجمه آن چنين است:«... با توجه به فعاليت‌هاي پربركت شما، بهتر ديدم كه براي بازگشايي مجدد دانشكده اصول‌الدين اقدام نمائيد تا به ياري خداوند دانشمندان و متخصصان در تحقيق و بررسي علوم قرآن و سيره و حديث به جامعه تحويل داده شود.از خداوند منان آرزومندم كه مركز اين دانشكده در شهر مقدس قم و شعبه‌هاي آن در شهرها و جاهاي ديگر باشد تا اين حركت در راستاي حركت علمي خستگي‌ناپذير و مخلصانه شما در راه نشر حقائق اسلامي با روح علمي پاك و به دور از تعصب و سطحي بودن و با دقت كافي، استمرار يابد. از برادران مؤمن و متعهدمان انتظار دارم كه در اين برنامه مفيد با شما همكاري لازم را مبذول دارند. خداوند گامهاي شما را استوار بدارد...» با تأييدات الهي و تقديرهاي مراجع عظام و مردم با ايمان، علامه عسكري توانست در ايران گام‌هاي بلندي را در راستاي اهداف فرهنگي‌ـ علمي و تبليغين حنيف و مذهب تشيع بردارد و مؤسساتي كه ايشان تأسيس كرده‌اند، آثار جاودانه‌اي هستند كه تا ابد ماندگار خواهد ماند.

گفته مي‌شود كه برخي آثار علامه واكنش تند عده‌اي را بر‌انگيخت.

متأسفانه پس از 75 سال خدمت به اهل بيت و تأليف دهها كتاب درباره حقانيت تشيع و تأسيس دانشكده و مدارس و مكاتب ديني شيعي در شهرهاي عراق و ايران، ناگهان براي تخريب ايشان كه قاعدتاً بايد منشأ آن دشمنان اهل بيت و تشيع باشد، اعلاميه‌هايي منتشر شد كه گويا علامه عسكري منكر فضائل اهل بيت(ع) و مخالف لعن دشمنان خاندان نبوت است! حقيقت مسأله اين بود كه علامه عسكري رساله‌اي درباره حديث كساء به عربي نوشته و منتشر ساخته بود و در آن به اين نتيجه رسيده بود كه حديث كساء، مانند جريان مباهله و غدير خم، از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است و دليلي براي اثبات عصمت و طهارت اهل بيت عليهم‌السلام است و حادثه‌اي با اين اهميت، براي روضه‌خواني و مجلس‌داري بعضي‌ها نيست.

در مورد زيارت عاشورا هم ايشان در كتاب «منتخب‌الادعيه» كه به چاپ رسيده، در نقل زيارت عاشورا به متن مندرج در «كامل الزيارات» اعتماد كرده و آن را آورده است. در كامل‌الزيارات كه از لحاظ تاريخ جمع‌آوري، به «مصباح المتجهد» شيخ طوسي تقدم دارد، به لعن دشمنان آل‌محمد(ص) و لعن يزيد، ابن‌زياد،آل‌مروان و آل‌اميه تصريح شده و اشاره‌اي به اشخاص ديگر وجود ندارد و اين با لعن مندرج در مفاتيح‌الجنان منطبق نيست... علامه عسكري اين متن را براي ايجاد وحدت بين مسلمين، بر متن مندرج در مفاتيح ـ به نقل از مصباح ـ ترجيح داده است و حتي معتقد بود اين فقرة مورد اختلاف، در نسخه‌هاي قديمي مصباح هم ديده نمي‌شود و متأسفانه همين امر به اضافه تحليل ايشان در مسأله حديث كساء، باعث غوغا و هجمه بر ضد كسي شد كه يك عمر در راه مدرسه اهل بيت صادقانه خدمت كرده است!

البته در موارد ديگري نيز ايشان نظرياتي داشتند كه هماهنگ با عملكرد عوام‌الناس نبود؛ از جمله مسأله «قمه‌زني» كه آن را وهن تشيع مي‌دانستند و يا اعمالي كه بعضي‌ها به بهانه‌هاي واهي انجام مي‌دهند. يكي از تلامذه مبرز ايشان، آيت‌الله شيخ محمدعلي جاودان در اين باره، در مصاحبه‌اي مي‌گويند: «... ايشان به تشيع علمي و عقلاني قابل اثبات و قابل عرضه به جهان معتقد بودند و مي‌فرمودند اسلام و تشيع خيلي بزرگتر و وسيع‌تر و پربارتر از آن است كه ما تعريف مي‌كنيم. اگر آن را درست عرضه كنيم، مي‌تواند جهان را تسخير كند؛ مثلاً ايشان با دو عمل قمه‌زني و جشن شب و روز 9 ربيع‌الاول بسيار مخالف بودند و تأكيد مي‌كردند كه ما بايد نقاط تاريك را حذف كنيم و با اين اشتباهات نبايد اسلامي را كه قابل ارائه و قابل قبول تمام جهانيان است، خدشه‌دار كنيم...» مطالعه كامل اين مصاحبه (مندرج در مجله «پنجره» چاپ تهران، شماره 59 صفحه 42 و به بعد، مورخ 2/6/89) توصيه‌ مي‌شود.

در باره انقلاب اسلامي چه موضعي داشتند؟

مرحوم علامه عسكري از آغاز نهضت اسلامي ايران، همگام با آن، در حد توان و امكانات، گام برداشت و پيش رفت. پس از تبعيد امام(ره) به تركيه و سپس به عراق ـ نجف اشرف ـ همچنان از حركت ايشان دفاع و پشتيباني كرد و در ايران هم همواره در جناح اهداف امام خميني(ره) حركت مي‌كرد و بارها و بارها تكرار نمود كه: «آنچه ما در عراق، در آرزويش بوديم، امام خميني آن را در ايران تحقق بخشيد و اسلام را پس از هزار و چندصد سال، احيا كرد.» برگزاري مراسم ويژه در مساجد و حسينيه‌هاي شهرهاي مختلف عراق براي پشتيباني از نهضت اسلامي ايران به رهبري امام خميني و ارسال تلگرافها و نشر اعلاميه‌ها در دفاع از اين حركت و رهبري آن، از جمله اقداماتي بود كه علامه عسكري به آنها مبادرت ورزيد و اسناد مربوط به اين اقدامات، هم اكنون در اختيار عموم قرار دارد...

براي روشن شدن نظر علامه نسبت به امام خميني(ره)، بي‌مناسبت نيست كه سطوري و نكاتي از مصاحبه ايشان با مجله «علوم حديث» نقل شود:«... من در ميان علماي شيعه كسي را به جامعيت حضرت امام‌ رحمه‌الله سراغ ندارم، ايشان علاوه بر آن تبحر عمومي فقها، محدث موفقي هم بود و چنين جامعيتي در فهم از حديث تاثير مي‌گذارد. «چهل حديث» ايشان و يا «شرح حديث جنود عقل و جهل» و يا «شرح دعاي سحر» ايشان را نگاه كنيد تمامي اينها، آيينه مهارت او در فهم حديث‌اند. امام در رجال و نقد رجال هم خيلي دقيق است، مثلاً احمد بن محمد السياري صاحب كتاب القرائات را كه ايراني و كاتب آل‌طاهر بود، در نهايت ضعف معرفي مي‌كند. (كتاب البيع، ج 3، صفحه 18). و كتب روايي حاجي نوري را غالباً فاقد اعتبار مي‌داند... فقهاي ما غالباً تكليفي بيشتر از بحث‌ها و آثار فقهي براي خودشان قائل نبودند؛ اما امام‌رحمه‌الله وقتي ديد حكمي‌زاده در تعاليم پيامبر و اهل‌بيت صلوات الله عليهم اجمعين ترديد انداخت، كشف‌الاسرار تأليف كرد كه در روزگار خودش حرف آخر بود و جامع‌ترين پاسخ بود. همين وظيفه‌شناسي بود كه انقلاب را به ثمر رساند... آن همه آرامش روحي، آن همه قوت و قدرت در مقابله با طاغوت، آن استقامت در برابر مشكلات و مصائب، محصول تهذيب عميق و جديت در كسب علم و معرفت بود. اين مسأله را من از همان روزهاي آغازين نهضت امام درك كردم و لذا هيچ گاه نه در انقلاب و نه در فتنه‌هاي بعدش و نه در جنگ، در درستي نيت ايشان و سلامت نفسشان ترديد نكردم.» (فصلنامه «علوم حديث»، صفحه 103، شماره 20، چاپ قم، سال 1380، گفتگو با علامه عسكري) بدين‌ترتيب هر گونه شايعه‌اي درباره عدم هماهنگي علامه عسكري با نهضت و انقلاب اسلامي ايران و امام خميني قدس‌سره، جز غرض‌ورزي و نشر اكاذيب، چيز ديگري نيست.

وهابيها دشمني سختي با علامه عسكري دارند و حتي ايشان را همكار دشمنان اسلام مي‌نامند؛ انگيزه اين كار چيست؟

انگيزه اين نوع سم‌پاشي‌ها و سياه‌نمايي‌هاي آل سعود و علماي وهابي، خيلي روشن است. پس از چاپ و نشر كتاب‌هاي علامه عسكري در بلاد عربي ـ عراق، لبنان، سوريه، مصر و غيره ـ بنياد عقيدتي آنان لرزيد و آنگاه هجمه و اتهام آغاز گرديد. يك نويسنده ‌سعودس در مجله «الرياض» چاپ عربستان سعودي ـ مورخ 4 ربيع‌الاول 1418 ق ـ نوشت: «انتشار كتاب عبدالله بن‌سبا در واقع ريشه‌كن نمودن مواريث علمي و مذهبي باقي مانده از شيخ‌الاسلام ابن تيميه و ابن‌حجر است. اين استوانه(!) اگر فرو بريزد، ما با زلزله سهمگيني روبرو خواهيم بود»! يك استاد سعودي ديگر در مقاله‌اي در روزنامه «المسلمون» مورخ ربيع‌الثاني 1418ق كه به هزينه آل سعود از سوي «الشرق‌الاوسط» چاپ لندن، منتشر مي‌گرديد، مي‌نويسد: «افسانه ناميدن عبدالله بن‌ سبا و اثبات آن، در واقع براي تخريب عقايد ما و بي‌اعتبار ساختن كتابهايي است كه مورد اعتماد و وثوق بوده‌اند. كتاب‌ منهاج‌السنة شيخ‌الاسلام ابن‌ تيميه، با تشكيك در وجود عبدالله بن سبا، فاقد اعتبار خواهد شد»!

در واقع انتشار كتا‌بهاي عبدالله بن سبا، احاديث عايشه ام‌المومنين، خمسون و مأه صحابي مختلق، و الاسطوره‌‌السبائيه، بنياد فكري وهابيگري را متزلزل ساخت و آثار ابن‌تيميه را كه مستند بر صحابي‌هاي مجعول و غيرموجود بود، از اعتبار علمي ساقط كرد. اين بود كه آل سعود و رسانه‌هاي جمعي آنها به علامه عسكري حمله آوردند و حتي با چاپ عكسي از ايشان در ديدار با خاخام‌هاي ضدصهيونيست آمريكايي كه براي شركت در كنفرانس فلسطين به ايران آمده بودند ـ و همه ما هم با آنها ملاقات داشتيم ـ علامه عسكري را در سايت‌هاي خود، همكار صهيونيسم ناميدند! بنابراين انگيزه حمله و اتهام‌زني وهابي‌ها در واقع براي دفاع نامشروع از عقايد سلفي وهابيگري است كه متأسفانه با هزينه‌هاي ميلياردي در بلاد عربي ـ اسلامي به تقويت آن مي‌پردازند.

مرحوم علامه عسكري در شمار نويسندگان پرتأليف بودند. آثار ايشان چه تعداد و بيشتر در چه زمينه‌هايي است؟

آثار علامه عسكري بر دو نوع است: بخشي كه زير نظر ايشان و از سوي «مجمع علمي اسلامي» كه در سال 1398‌ق تأسيس نموده بودند، منتشر شده‌اند كه بالغ بر چند ده كتاب و رساله است و بخش ديگر تأليفات خاص ايشان است كه بالغ بر پنجاه جلد مي‌باشد. مهمترين آثار ايشان در زمينه تاريخ اسلام و حديث و تفسير و بيان ديدگاه‌هاي اهل‌بيت عليهم‌السلام است كه از آن جمله مي‌توان فهرست‌وار به چند كتاب زير اشاره كرد: 1ـ عبدالله بن سبا و اساطير اُخري (2جلد). 2ـ خمسون و مأه صحابي مختلق (3جلد). 3ـ القرآن الكريم و روايات المدرستين (3جلد). 4ـ احاديث ام‌المؤمنين عايشه (2جلد). ‌5ـ معالم‌المدرستين (3جلد). 6ـ المصحف في الروايات و الآثار. 7ـ من تاريخ الحديث. ‌8ـ آراء و اصداء حول عبدالله‌بن سبا. 9ـ حديث الكسا. 10ـ في طريق اهل‌البيت(ع). 11ـ الزواج الموقت. 12ـ شيعه اهل‌البيت و چند ده اثر و تأليف ديگر كه خوشبختانه اغلب آنها به چاپ رسيده‌اند و به زبان‌هاي ديگر، از جمله فارسي، انگليسي، اردو و تركي نيز ترجمه و منتشر شده‌اند.

نكته‌هاي دقيقي كه در تاريخ اسلام، به چشم ديگران نرسيده ولي ايشان به آنها توجه داشتند، از موارد شايان توجه است.

بله، مجموعه آثار علامه عسكري نشان دهنده كشف نكته‌هاي باريك و تاريك در تاريخ اسلام و علم الحديث است كه در طول قرون، از چشم اغلب محققان و علماي ما دورمانده بود و ايشان با تحقيق و تفحص و باريك بيني‌ها آنها را كشف و مكتوب و روشن ساخته است؛ مثلاً كشف 150 صحابي مجهول و ساختگي ـ مأه و خمسون صحابي مختلق ـ كه در كتابهاي قدما از آنها به عنوان «صحابي» پيامبر(ص) نام برده شده، كشف بزرگي است.

ابطال افسانه پيدايش تشيع توسط يك يهودي به ظاهر مسلمان شدة يمني به نام «عبدالله بن سبا»، يعني كشف و اثبات اينكه اصولاً اين چنين شخصي وجود خارجي نداشته و افسانه‌اي بيش نيست و تأليف كتاب تحقيقي، تاريخي عميق اسطوره عبدالله بن سبا، بيانگر اين نكته باريك بيني‌ علامه عسكري است. نشان دادن «معالم المدرستين» با سند و برهان و برتري يك مكتب ـ مكتب اهل البيت عليهم‌‌السلام ـ ايضاً از ارزش والايي برخوردار است و...

با توجه به آشنايي و روابط شما با علامه عسكري و مرحوم دكترعلي شريعتي، ماجراي تكفير دكتر و حمله به امام موسي‌صدر چه بود؟

علامه عسكري در نامه‌اي خطاب به مرحوم علامه شيخ محمدمهدي شمس‌الدين، از برگزاري مراسم بزرگداشت و تشييع دكتر علي شريعتي در سوريه به كمك و ياري امام موسي صدر، رنجيده خاطرشد و در نامه كوتاهي كه به عنوان اعتراض به ايشان فرستاد، دكتر شريعتي را «الكافر بخاتميه‌النبي» خطاب كرده كه اين تعبير البته تند و غيرمنطقي است؛ ولي به معني تكفير نيست. اصولاً «منكر» يك حقيقت را كافر به‌ آن مي‌نامند... و در اين مورد من تعبير علامه عسكري را نمي‌پسندم و با ايشان هم حضوراً در اين زمينه صحبت و بحث كردم و كپي بخش‌هايي از آثار دكتر شريعتي را كه در اثبات خاتميت رسول اكرم(ص) و ابدي بودن رسالت آن حضرت بود، به ايشان دادم؛ چون صدور آن نامه تحت تأثير اوراق و جزواتي بود كه در آن ايام معاندان عليه دكتر شريعتي منتشر ساخته بودند و هر خواننده اي را به شك و شبهه وامي‌داشت، در حالي كه تنظيم آن جزوه‌ها، در واقع «مونتاژ» بخش‌هايي از سخنان مبهم و يا نارساي دكتر شريعتي در اين زمينه‌ها بود... من چون در اين زمينه، در گفتگوي ديگري به تفصيل سخن گفته‌ام، آن را در اينجا تكرار نمي‌كنم.علاقه‌مندان به آن گفت‌وگو، منتشره در شماره 59 مجله پنجره مراجعه نمايند.

آيا خاطره خاصي از ديدار با ايشان در بغداد نداريد؟

من در بغداد، منطقه‌ كراده شرقي كه محله شيعه نشين و مركز كليه اصول‌الدين بود، چندين بار خدمت ايشان رفتم. يك بار گفتند: «آيا مايل هستيد كه تشكيلات و مركز حكام واقعي عراق را ببينيد؟» من فكر كردم مرادشان بازديد از كاخ‌هاي سلطنتي شاه عراق است كه سقوط كرده بود و در اختيار كودتاچيان قرار داشت! گفتم: بازديد از كاخ‌هاي سلطنتي ظاهراً براي ما خيلي جذاب نباشد! علامه عسكري خنديد و گفت: «نه، مرادم كاخ‌ها نبود، مركز اصلي كساني را مي‌گويم كه در پشت پرده حاكمان واقعي عراق آنها بودند؟ مركز ماسون‌ها در بغداد!» تازه متوجه شدم كه مرادشان مركز «فراموشخانه» بغداد است كه اغلب اشباه‌الرجال حاكم بر عراق ـ مانند همقطاران خود در ايران ـ عضو آن مركز بودند.

در بلاد عربي، فراماسون‌ها را «ماسون» مي‌گويند. اعلام آمادگي كردم و ايشان يك يا دو نفر را همراهم فرستادند تا به بازديد از اين مركز برويم. تقريباً دو ساعتي از آن مركز، و علائم و آثار و شعارها و مدال‌ها و اسامي سركردگان و اعضاي مهمشان كه در يك تابلو، با خط طلايي مكتوب يا منقوش بود، بازديد كرديم و اتاق توبه، محل سوگند وفاداري ياد كردن آنها، و پارچه سياهي كه بايد آن را به هنگام اداي سوگند بر چشمان خود مي‌بستند و اطاعت كوركورانه خود را در برابر اوامر و رهنمودهاي «استاد اعظم» اعلام مي‌نمودند، بسيار ديدني بود .

در گوشه‌اي هم شمشير يا نيزه تيزي آويزان بود كه در زيرش نوشته بودند:«كساني كه به سوگند خود وفادار ‌نمانند، با اين وسايل به جزاي خيانت خود خواهند رسيد!»به هر حال اين بازديد از فراموشخانه بغداد و اطلاع از چگونگي طقوس و مراسم و علائم و نشانه‌ها و شرايط ماسون شدن، خاطره ويژه‌اي بود كه هنوز پس از تقريباً نيم قرن آن را فراموش نكرده‌ام.

در ايران هم يك خاطره مكتوب از ايشان دارم كه برايم خيلي شيرين و جالب بود. بنده پس از پيروزي انقلاب اسلامي و به ياد نشريه مخفي كه قبلاً اشاره كردم آن را در دوران نهضت، تحت عنوان بعثت ارگان طلاب حوزه علميه قم منتشر مي‌ساختيم، نشريه‌اي هفتگي و با همين نام(بعثت) با مجوز وزارت ارشاد، و از حوزه علميه قم منتشر ساختم كه خوشبختانه انتشار آن سي‌سال ادامه يافته و هم‌اكنون نيز منتشر مي‌گردد. اين نشريه علاوه بر قم، در بعضي از شهرها هم توزيع مي‌گردد و براي اغلب علماي بلاد و ائمه جمعه و جماعات و يا مراكز فرهنگي و كتابخانه‌ها هم ارسال مي‌گردد. نشريه‌اي است فرهنگي ـ اجتماعي و شامل مقالاتي در زمينه‌هاي مختلف مربوط به مسائل ايران و جهان اسلام. از جمله مراكزي كه سالياني است اين نشريه ارسال مي‌گردد، كتابخانه «دانشكده اصول الدين» در تهران است.

من فكر نمي‌كردم كه علامه عسكري وقت بگذارد و اين نشريه را مطالعه كند و حتي درباره آن اظهار نظر كند؛ اما دو سه سال قبل نامه‌اي ـ همراه با تعدادي از آثار ايشان ـ به دفتر نشريه رسيد كه باز نشان دهنده عمق باريك بيني‌ ايشان در زمينه مسائل فرهنگي و مطبوعاتي است... ايشان در نامه خود چنين مي‌نويسند: «...اين جانب روزنامه بعثت را دريچه باز به جهان و مبلغي دانا و مدافعي توانا از اسلام و مسلمانان مي‌بينم و خواندن شماره‌هاي اين را به مسلمانان فارسي زبان توصيه مي‌كنم و به علامت تقدير و تشكر بعضي از مؤلفات خود را به شما اهدا مي‌كنم. با آرزوي توفيقات الهي...»



پي نوشت:

1. محمدباقر، صدر السيرة و المسيره، ج 1، ص255. و مصاحبه با علامه عسكري در مجله شاهد ياران، ش 18، ص 20 و 21 و مرزدار مكتب اهل‌بيت(ع) تأليف: محمدباقر اديبي لاريجاني، چاپ قم، ص 138 و 139، از انتشارات كليه اصول‌الدين.


روزنامه اطلاعات تاريخ خبر: شنبه 27شهریور 1389 ـ 9شوال1431 ـ 18سپتامبر 2010 ـ شماره 24850