اشاره: فرارسيدن پنجاه و يکمين سالگرد درگذشت مرجع فقيد شيعه حضرت آيت‌الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي(ره) فرصت مناسبي است تا اندكي با فضايل آن بزرگمرد آشنا شويم و ياد نكوي آن فقيه عاليقدر را گرامي بــداريــم. اين مطالب با تلخيص بسيار از پايگاه اينترنتي موسسه حضرت آيت‌الله العظمي بروجردي (قدس سره) برگرفته شده است.

***

مرحوم آيت‌الله‌العظمي بروجردي از سادات طباطبايي بروجردي است كه با سي واسطه به امام حسن مجتبي عليه‌السلام مي‌رسد. جد ششم آن مرحوم، فقيه عاليقدر سيدمحمد بروجردي از دانشمندان قرن يازدهم هجري بود. نياکان و خويشان پدري و مادري ايشان نيز اغلب از دانشمندان و فقهاي شيعه و بعضي از آنها مراجع عصر خود بودند. آيت‌الله بروجردي در سال1250ش در شهر بروجرد زاده شد. در هفت سالگي به مکتب رفت. در هيجده سالگي به اصفهان که حوزه علمي گرمي داشت، رهسپار گرديد و با جديت و پشتکار، درس خواند. آنگاه روانه نجف اشرف شد و در بيست و هفت سالگي، مجتهد مسلم گرديد و پس از سالها دوباره به بروجرد بازگشت و ضمن فعاليت در محراب و منبر، به مراجعات و مشکلات جاري مردم نيز رسيدگي مي‌کرد؛ چنان كه يكي از اقدامات ايشان تأسيس کارخانه برق در بروجرد بود. در زمان مطرح شدن آيت‌الله بروجردي به عنوان مرجع، تنها مرجع مشهور، مرحوم آيت‌الله حاج آقا حسين قمي بود که پس از فوت آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني، ايشان را به نجف اشرف منتقل کردند. پس از چند ماه، ايشان فوت کرد و مرجعيت، منحصر در آيت‌الله العظمي بروجردي شد.

به گفته آيت‌الله سيدمصطفي خوانساري: وقتي آيت‌الله جمال‌الدين گلپايگاني(ره) براي معالجه به تهران آمدند، فرمودند: «به حاج آقاحسين سلام مرا برسانيد و بگوييد: اگر بنا بود سيد جمال مقلد باشد، از شما تقليد مي‌کرد. ما تصور مي‌کرديم که بعد از مرحوم نائيني، اعلمي وجود ندارد؛ ولي هنگامي که آيت‌الله بروجردي را ديدم، مرحوم نائيني يادمان رفت!»

به گفته مرحوم آيت‌الله سيدمحمدباقر سلطاني طباطبايي: مقدمه آمدن ايشان به قم، کسالتي بود که عارض ايشان شد. در ايامي که دوران نقاهت را مي‌گذراندند، برخي شروع به فعاليت کردند تا ايشان را به قم ببرند. آيت‌الله صدر، آيت‌الله خوانساري و آيت‌الله حجت به اتفاق، نامه‌اي نوشتند و از ايشان دعوت کردند که به قم تشريف بياورند. ايشان به طور موقت پذيرفتند که به قم بيايند. آقايان، به‌ويژه مرحوم امام اصرار داشتند ايشان در قم بمانند و مي‌فرمودند: «قم از جهت علمي ناقص است و جبران آن به بودن ايشان خواهد بود.»

مرحوم آيت‌الله فاضل لنکراني مي‌فرمود: امام به خاطر احساس وظيفه‌اي که نسبت به حوزه مي‌نمود، از هيچ کار و تلاشي، به عنوان کمک به آيت‌الله بروجردي کوتاهي نمي‌کردند و به نظر من، ريشه همه فضائل ايشان اين بود که: مبدأ و معاد را به گونه‌اي معتقد بود که گويا مي‌ديد.


به تمام معني متقي

آيت‌الله مکارم شيرازي:تقوا معيار شخصيت انسان و ارج او در پيشگاه خدا و بهترين زاد و توشه قيامت و سبب روشنايي دل و بهره‌مندي از فرقان حق و باطل است. آيت‌الله بروجردي به تمام معني «متقي» بود. با کمال دقت، مواظب بود تا از سخنش، نامش، دستگاهش، سخني يا کاري که برخلاف رضاي خداست، تراوش نکند. علي(ع) در خطبه متقين مي‌فرمايد: فهم و الجنه کمن قد رآها و هم فيها منعمون و هم و النار کمن قد رآها و هم فيها معذبون. (نهج‌البلاغه، خطبه همام 93) او عالمي بزرگ بود. مي‌دانيم که علم به تنهايي دليل بر شخصيت نيست. آنگاه علم داراي عظمت است که آميخته با اخلاق شايستة آن مقام علمي باشد.

آيت‌الله بروجردي در درسهايش زياد به بحث اخلاق نمي‌پرداخت، بلکه گه گاهي درباره مسائل اخلاقي سخن مي‌گفت؛ ولي در عمل همه چيز را نشان مي‌داد. سخنانش نفوذ عجيبي داشت. نگاههايش بسيار نافذ بود؛ سکوتش پرمعني بود؛ رفت و آمدش، درس و سرمشق بود. اگر کسي به‌راستي در حرکات و سکنات او دقيق مي‌شد، مسائل اخلاقي بسياري را از آن مرد بزرگ مي‌توانست بياموزد. من نمي‌توانم تمام فضائل اخلاقي آن مرد بزرگ را در اين مختصر بازگو کنم. روزي در بيرون منزلشان در قم، نشسته بودند که شخصي مقداري سهم امام به ايشان داد. در همين موقع که پول در برابر ايشان بود، بادي وزيد و اسکناسها را به اطراف پخش کرد، طلابي که در آنجا بودند، پول را جمع کردند که به ايشان بدهند، قبول نکردند و فرمودند: «پس نمي‌گيرم، به اهلش رسيده!»

شهيد آيت‌الله مرتضي مطهري: يک وقت متکديي آمد به ايشان چسبيد، چيزي مي‌خواست. ايشان به قيافه‌اش نگاه کرد، ديد مردي است که مي‌تواند کار و کاسبي بکند، گدايي برايش حرفه شده است، نصيحتش کرد. از جمله گفت: «اميرالمومنين به مردم فرياد مي‌کرد: اغدوا الي عزکم: صبح زود به دنبال عزت و شرف خودتان برويد؛ يعني برويد دنبال کارتان، کسب‌تان، روزي‌تان.»



صراحت لهجه

آيت‌الله شهيد مطهري: در سالهايي که در قم بودم، يکي از خطباي معروف ايران به قم آمد و اتفاقاً ديد و بازديد آيت‌الله بروجردي در حجره بنده بود. در آنجا از ايشان ديدن مي‌شد. يک روز شخصي در وقت نامناسبي ايشان را به خانه آيت‌الله بروجردي برد. آن موقع يک ساعت قبل از وقت درسي ايشان بود و معمولاً ايشان در آن وقت مطالعه مي‌کردند و کسي را نمي‌پذيرفتند. در مي‌زنند و به خادم مي‌گويند: به آقا بگوئيد فلاني آمده است. خادم پيغام را مي‌رساند و برمي‌گردد و مي‌گويد آقا فرمودند: «من فعلاً مطالعه دارم، وقت ديگري تشريف بياوريد.»آن شخص محترم هم برمي‌گردد و اتفاقاً همان روز به شهر خود مراجعت کرد. همان روز آيت‌الله بروجردي براي درس آمدند، من را در صحن ديدند و فرمودند: «بعد از درس براي ديدن فلاني به حجره شما مي‌آيم.»گفتم: ايشان رفتند؛ فرمودند: «پس وقتي ايشان را ديدي، بگو: حال من وقتي به ديدنم آمدي، مانند حال تو بود وقتي مي‌خواهي براي ايراد سخنراني آماده مي‌شوي. من دلم مي‌خواست وقتي با هم ملاقات کنيم که حواسم جمع باشد و با هم صحبت کنيم و در آن موقع من مطالعه داشتم و مي‌خواستم براي درس بيايم.»پس از مدتي من آن شخص را ملاقات کردم و معذرت‌خواهي آيت‌الله بروجردي را ابلاغ کردم. شنيده بودم که بعضي افراد وسوسه کرده بودند و به آن مرد محترم گفته بودند: تعمدي در کار بوده که به تو توهين شود و تو را از در خانه برگردانند!

من به او گفتم: «آيت‌الله بروجردي خواستند به ديدن شما بيايند و چون مطلع شدند که حرکت کرديد، معذرت خواهي کردند.» جمله‌اي گفت که برايم جالب بود، گفت: «نه تنها به من يک ذره برنخورد، بلکه خيلي هم خوشحال شدم؛ زيرا ما اروپائيها را مي‌ستاييم که مردمي صريح هستند و تعارف بي‌جا ندارند. من که قبلاً از ايشان وقت نگرفته بودم؛ غفلت کرده، در وقت نامناسبي رفته بودم. از صراحت اين مرد خوشم آمد که گفت: حالا من کار دارم. آيا اين بهتر بود يا اينکه با ناراحتي مرا مي‌پذيرفت و دائماً در دلش ناراحت بود و با خود مي‌گفت: اين بلا چه بود که بر من نازل شد؟ وقتم را گرفت و درس مرا خراب کرد؟! بسيار خوشحال شدم که در کمال صراحت و رک گويي مرا نپذيرفتند. چقدر خوب است مرجع مسلمين اين‌طور صريح باشد.»



توحيد و خدامحوري

آيت‌الله‌شهيد مطهري: قبل از اينکه ايشان بيايند، من از نزديک ارادت داشتم، بروجرد رفته بودم و آنجا خدمتشان رسيده بودم. مردي بود در حقيقت باتقوا و به راستي موحد. نگوئيد هر کس مرجع تقليد شد، البته موحد هست. توحيد هم مراتب دارد. بله، اگر به مقياس ما و شما حساب کنيم، مراجع تقليد درجات خيلي بالاتر از توحيد من و شما را دارند؛ ولي وقتي که من مي‌گويم موحد، يک درجه خيلي عالي را مي‌گويم. او کسي بود که اساساً توحيد را در زندگي خودش لمس مي‌کرد، اتکا و اعتماد عجيبي به دستگيريهاي خدا داشت.

سال اول بود که ايشان به قم آمده بودند، تصميم گرفتند به مشهد بروند. مثل اينکه نذرگونه‌اي داشتند که اگر خداوند به ايشان شفا عنايت بفرمايد، بروند زيارت حضرت رضا عليه‌السلام. بعد از شش ماه که در قم ماندند و تابستان پيش آمد، تصميم گرفتند بروند به مشهد. يک روز در جلسه دوستان، طرح مي‌کنند که: «من مي‌خواهم به مشهد بروم و هرکس همراه من مي‌آيد، اعلام بکند.» اصحابشان عرض مي‌کنند:«بسيار خوب، به شما عرض مي‌کنيم.» يکي از اصحاب خاصشان براي من نقل کرد: ما دور هم نشستيم، فکر کرديم که مصلحت نيست آقا بروند مشهد. چرا؟ چون آقا را ما مي‌شناختيم؛ ولي در آن زمان هنوز مردم ايشان را نمي‌شناختند؛ بنابراين تجليلي که شايسته مقام اين مرد بزرگ هست، نمي‌شود. بگذاريد ايشان يکي دو سال ديگر بمانند. بعد که معروف شدند و مردم ايران شناختند، با تجليلي که شايسته‌شان است بروند. تصميم گرفتيم که اگر دوباره فرمودند، ايشان را منصرف کنيم.

بعد از چند روز باز در جلسه گفتند: «از آقايان کي همراه من مي‌آيد؟» هر کدام از دوستان حرفي زدند و بهانه‌اي تراشيدند؛ ولي از زبان يکي از رفقا درز کرد که چرا شما نبايد به مشهد برويد. آقا درک کرد اينها كه مي‌گويند نرو مشهد، به خاطر اين است که مي‌گويند هنوز مردم ايران شما را نمي‌شناسند و تجليلي که شايسته است به عمل نمي‌آيد. تا اين جمله را شنيد، تکاني خورد (آن وقت ايشان هفتاد سالشان بود)، گفت: «هفتاد سال از خدا عمر گرفته‌ام و خداوند در اين مدت تفضلاتي به من کرده است و هيچ يک از اين تفضلات تدبير نبوده، همه تقدير بوده است. فکر من هميشه اين بوده که ببينم وظيفه‌ام در راه خدا چيست. هيچ وقت فکر نکرده‌ام راهي که مي‌روم ترقي مي‌کنم يا تنزل، شخصيت پيدا مي‌کنم يا پيدا نمي‌کنم؛ فکرم هميشه اين بوده که وظيفه خودم را تدبير کنم. وقتي که خدايي دارم، وقتي که عنايت حق را دارم، وقتي که خودم را به صورت يک بنده و يک فرد مي‌بينم، خدا هم مرا فراموش نمي‌کند، خير، مي‌روم!»



پشتکار فوق العاده

آيت‌الله مکارم شيرازي: هميشه مردان بزرگ با استقامت و پشتکار به جايي رسيده‌اند و به گفته قرآن، عامل هدايت و پيروزي دو چيز است: جهاد همه جانبه و اخلاص: والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سُبلنا. آيت‌الله بروجردي نمونه اَتم اين معني بود. مرجعيت ايشان، مرجعيت و زعامت عامه بود؛ زيراامثال و اقران ايشان، چشم از جهان فروبسته بودند و او در طبقه خود، تنها مانده بود. گرفتاريهاي ناشي از چنين مرجعيت عظيم، بسيار زياد است. با اين حال، هرگز مطالعه را فراموش نمي‌کرد و در تمام طول عمر، ساعاتي براي مطالعه داشت. از ايشان نقل مي‌کردند که فرموده بود: «من از مطالعات علمي خسته نمي‌شوم، بلکه هرگاه که از کارهاي ديگر خسته مي‌شوم، با مطالعات علمي خستگي خود را رفع مي‌کنم!» مي‌فرمود: «در دوران جواني، گاه شبها چنان گرم مطالعه مي‌شدم که با صداي مؤذن متوجه مي‌شدم صبح طلوع کرده است و من هنوز غرق مطالعه بودم.»آنان که با اين مرد بزرگ، معاشرت داشتند، نقل مي‌کردند: ايشان غالباً در نيمه دوم شب از خواب برمي‌خاست و به مطالعه و عبادت مشغول مي‌شد. اين روش تا آخر عمر با برکتش ادامه داشت.

اميرالمؤمنين(ع) ابزار رياست و مديريت را سعه صدر و دوري از تنگ نظري مي‌شمرد: «آله الرياسه سعه الصدر». آيت‌الله بروجردي سعه صدر فوق‌العاده‌اي داشت، مخصوصاً اين ويژگي در مسائل علمي بروز بيشتر داشت. هنگامي که مسأله‌اي را عنوان مي‌نمود، با کمال بي طرفي، اقوال و نظريات علماي بزرگ را با متانت و با استدلال کامل، بدون تعصب، تشريح مي‌کرد. برخي از افراد نظر مخالفان را به‌گونه‌اي ضعيف نقل مي‌کنند که جواب در آن نهفته باشد؛ ولي ايشان چنين نبود، بلکه در تأييد نظريات ديگران آنچنان جدي استدلال مي‌کرد که شاگردان قبل از پايان بحث، نمي‌توانستند بفهمند ايشان با کدام نظر موافق است! از اين بالاتر، گاه در پاره‌اي از مباحث، بعد از شرح اقوال مختلف، بدون بيان نظر خود، از آن مسأله مي‌گذشتند. گويا مي‌خواستند با اين برنامه، شاگردان خود را در يک جو کاملاً آزاد فکري و علمي قرار بدهند تا بتوانند نبوغ و ابتکار خود را به خرج دهند و پرورش علمي پيدا کنند.

گاه که براي اثبات نظريه خود استدلال مي‌کردند و برخي از شاگردان ايراد مي‌گرفتند، مي‌فرمودند: «من دليل خودم را مي‌گويم، قصد تحميل آن را ندارم. هدف من بيان دليل است نه تحميل عقيده.»

در سعه صدر ايشان همين بس که کتابي درباره علم رجال و طبقات آن نوشته بودند که بسيار مهم بود؛ ولي وقتي کتاب جامع الرواه اردبيلي به دست ايشان رسيد، فرمود: «اين مرد بزرگ قبل از من، اين راه را رفته است. کوشش کنيد اول کتاب او را چاپ کنيد.»لذا کتاب جامع الرواه زير نظر ايشان و با هزينه علاقه‌مندان ايشان به چاپ رسيد و انتشار يافت و هنوز اثر نفيس رجال ايشان به چاپ نرسيده است!



نظم و انضباط

آيت‌الله بروجردي معتقد بودند حوزه علميه بايد از هر نظر منظم باشد؛ لذا براي اولين بار جمعي از علما را به عنوان هيأت حاکمه تعيين کردند، تا اگر بي‌نظمي و خلاف اخلاق از طلبه‌اي مشاهده شود، به سراغش بفرستند، نخست او را با نصيحت و موعظه از اشتباهش برگردانند و در صورت عدم تأثير، شدت عمل به خرج دهند، حتي در صورت لزوم او را از قم اخراج کنند تا گرد و غبار بي نظمي و بد اخلاقي او بر دامان حوزه ننشيند. در ابتداي سال تحصيلي، گاه اتفاق مي‌افتاد که ايشان به خاطر کسالت، نمي‌توانستند درس را شروع کنند؛ ولي براي اينکه درسها نظم خود را پيدا کند، چند روز اول را به هر زحمت و مشقتي بود، درس مي‌گفتند تا چرخهاي حوزه علميه به گردش درآيد و بعد به بستر مي‌رفتند تا کسالتشان برطرف گردد! در زندگي داخلي و وضع خانه و بيروني و لباس و ظاهر خود نيز بسيار منظم و مرتب بودند.

آيت‌الله مکارم شيرازي نقل مي‌کنند: نظافت نشانه ايمان و کليد محبوبيت و دليل شخصيت است، مخصوصاً براي شخصيت‌هاي روحاني. آيت‌الله بروجردي به نظافت و پاکيزگي، اهميت خاصي مي‌داد، حتي در موقعي که روزهاي آخر عمر را در بستر بيماري مي‌گذراند و پروفسورموريس، متخصص قلب، براي معالجه ايشان به قم دعوت شده بود. وقتي او آمد خدمت ايشان، چنان تحت تأثير جذبه ظاهري و معنوي آن مرد بزرگ قرار گرفت که گفته بود: «هيچ مقام روحاني تاکنون مرا اين اندازه تحت تأثير قرار نداده است.»و قبل از اينکه پروفسور موريس بيايد، ايشان با اينکه به شدت از ناراحتي قلب رنج مي‌بردند، فرمودند: «شانه‌اي بياوريد تا محاسنم را مرتب کنم.»



مشتاق تحصيل

آيت‌الله صافي گلپايگاني: آن بزرگوار، از مذاکره علمي و مطالعه هيچ گاه خسته نمي‌شد. يادم هست ايشان گاهي اوقات، از کارهاي روزانه و مراجعات، به شدت خسته مي‌شدند، به طوري که مراجعات را نمي‌پذيرفتند و به استراحت مي‌پرداختند. در همين حال، اگر از ايشان مطلبي را سؤال مي‌کرديم، فوراً مي‌نشستند و به پاسخ و مذاکره مي‌پرداختند. عرض مي‌کرديم: الان فرموديد: خسته‌ام، بايد استراحت کنم. پاسخ مي‌دادند: «من از کارهاي علمي خسته نمي‌شوم.»گاهي اوقات اظهار تأسف مي‌کردند که: «وقتي در بروجرد بودم، فراغت مطالعه و تحقيق داشتم؛ ولي اينجا همه‌اش گرفتار اموري شده‌ام که مرا از تحقيق واداشته است.»

آيت‌الله موسوي کرماني مي‌گويند: روزي ايشان فرمودند: «در اصفهان که بودم، 18 ساعت را يا مطالعه مي‌کردم، يا مباحثه و يا تدريس داشتم و 6 ساعت را به خواب و خوراک اختصاص داده بودم و وقت غذا خوردن، در دست چپم کتاب بود و با دست راستم لقمه برمي‌داشتم و تا اين يک لقمه را بخورم، دو سطر کتاب مطالعه مي‌کردم و تا غذا را بخوردم، دو صفحه کتاب را مطالعه کرده بودم.» و مي‌فرمودند: «در تمام عمرم يک دقيقه را به بطالت صرف نکردم و يک کلمه لغو از دهانم در نيامده است.»



يقين به آخرت

مرحوم حجت الاسلام‌والمسلمين فلسفي: ايشان از لحاظ خضوع و خوف نسبت به ذات اقدس باريتعالي واقعاً فوق‌العاده بود. چند بار اتفاق افتاد که آن مرحوم درباره کلمه «يوم‌الحسره» حرف زدند. از جمله روزي من و ايشان در اتاق نشيمن تنها بوديم؛ به مناسبتي فرمودند: «يکي از اسماء روز قيامت، يوم‌الحسره (روز افسوس‌خوردن) است که افراد به گذشته دنياي خود و غفلت‌هايي که داشتند، افسوس مي‌خورند.»در اين موقع ديدم چنان پرده‌اي از اشک روي چشم ايشان آمد که گويي الان قيامت است و آن يوم‌الحسره برايشان مجسم مي‌باشد. آنچنان سخن مي‌گفت که باور داشت و مطابق با آن هم عمل مي‌نمود.



زهد و قناعت عملي

آيت‌الله سيدمصطفي خوانساري: در زمان دکترمصدق پولها را عوض کردند. روزي ايشان ‌فرمود: «پانصد تومان از پولهاي ما باطل شده و زمانش گذشته است.»اما اظهار خرسندي ‌کردند که: «اين مبلغ از مال شخصي من بود و متعلق به سهمين نيست.» بسياري از هدايايي که براي ايشان مي‌آوردند، هرگز مورد استفاده خودشان قرار نمي‌گرفت و همه را به ديگران مي‌بخشيدند. از کابل و مشهد، چند پوستين برايشان آوردند؛ ولي همان سال زمستان، خودشان پوستين بر تن نداشتند. گاهي بخشي از عبايش پاره بود و به خاطر حجبي که داشت، پارگي را پنهان مي‌کرد؛ ولي در همان زمان، اگر عباي مرغوب و بهتري براي ايشان هديه مي‌آوردند، به ديگري مي‌بخشيد.

آيت‌الله سيدمرتضي مبرقعي: آيت‌الله بروجردي طبع بسيار بلندي داشت و بزرگ‌منش بود. نسبت به ديگران احتياط را در جانب نيازمند و محتاج، مراعات مي‌کرد. با اين حال در اداره زندگي و مصارف شخصي، از صرف بيت‌المال پرهيز مي‌کرد. از پول بيت‌المال، فقط در بيروني براي مراجعين يک چاي مي‌دادند. عظمت يک روحاني به اين است که در صرف وجوهات براي زندگي شخصي و خانوادگي محتاط باشد و در صرف بيت‌المال دقت به خرج دهد. ايشان زندگي شخصي را از درآمد ارثيه‌اي که برايش باقي مانده بود، اداره مي‌کرد و با اينکه خيلي زياد نبود، به همان مقدار قناعت مي‌کرد.

آيت‌الله صافي گلپايگاني: ايشان بسيار ساده و زاهدانه مي‌زيستند. مي‌توان گفت حتي براي يک مرتبه هم بر سفره‌شان ـ مگر در مهماني‌ـ مرغ ديده نشد. فرشهاي منزلشان رنگ و رو رفته بود. لباسها، بسيار ساده و کم‌قيمت بود. همين نوع زندگي هم از بيت‌المال نبود، بلکه از مال شخصي بود که از بروجرد برايشان مي‌آوردند.

مرحوم آيت‌الله فاضل‌لنکراني: ايشان با اينکه وجوهات بسياري در اختيار داشت، در زندگي داخلي، بسيار ساده و زاهدانه بود. در مصارف شخصي از وجوهات استفاده نمي‌کرد. مخارج شخصي خود را از مختصر ملکي که در بروجرد داشت، تأمين مي‌نمود و حتي نان منزل را هم از آردي تهيه مي‌کرد که از محصول ملک بروجرد برايشان مي‌فرستادند.

آيت‌الله محسني ملايري: روزي حاج آقا حسن (فرزند آقا) به من گفتند: از اجاره ملکي که از مادرمان به ما رسيده، به من و برادرم احمد، روزي دوازده تومان مي‌رسيد. آقا مادامي که اين پول مصرف نمي‌شد، به ما حقوق نمي‌داد. به آقاي احسن گفتم: اين مقدار کفاف نمي‌کند. آقاي احسن به آقا مطلب را متذکر شدند که: «آيت‌الله‌زاده چنين مي‌گويد!» آقا ناراحت شد و فرمود: «تعبير به آيت‌الله‌زاده نکنيد، محمد حسن طلبه است. ايشان از من بيشتر پول دارند. آنان روزي دوازده تومان دارند و من با اين مخارج، چهارده تومان!»



مهر و عطوفت

آيت‌الله سيدمصطفي خوانساري: از قول ايشان نقل کرده‌اند: «سحرها که بيدار مي‌شوم، به فکر حجره‌هاي مدارس قم و شهرستانها هستم. به فکر پيرمردهاي حوزه هستم و فکر مي‌کنم که: فلان عالم از کار افتاده، چگونه اداره مي‌شود. بايد اداره‌اش کرد.» نمي‌فرمود: سحرها که بيدار مي‌شوم، نافله شب مي‌خوانم و...، بلکه مي‌فرمود: «در فکر طلاب و علما هستم که چگونه زندگي را مي‌گذرانند!» کلاً ايشان به اهل علم بسيار احترام مي‌گذاشت. حتي با کساني که با او خوش‌رفتاري نکرده بودند، بسيار مهربان بود و همه چيز را ناديده مي‌گرفت.

در مسجد عشقعلي، اصول مباحثه مي‌کردند. روزي يکي از فضلا اشکال کردند. آيت‌الله بروجردي جواب دادند. آن آقا جواب ايشان را رد کردند، و آيت‌الله بروجردي عصباني شدند و به نحوي آن آقا متأثر و منقلب شد. مباحثه تمام شد، نماز مغرب را تمام کرده بودم که خدمتکار آقا آمد و گفت: آقا از مباحثه که برگشته‌اند، مابين درِ کتابخانه و اندرون ايستاده و متأثرند و فرمودند: «برويد به آقاي خوانساري بگوييد بيايد.»با عجله رفتم. ديدم با حالت ناراحتي و تأثر شديد ايستاده‌اند. تا رسيدم، فرمودند: «اين چه حالتي بود که از ما صادر شد؟ يک نفر عالم رباني را رنجاندم! الآن بايد بروم و دست ايشان را ببوسم و حلاليت بطلبم که از من بگذرد و بعد بيايم نماز مغرب و عشا را بخوانم!» عرض کردم: «ايشان امام جماعت هستند و بعد از نماز، مسأله مي‌گويند و براي مردم موعظه مي‌کنند؛ لذا تا دو سه ساعت از شب گذشته منزل نمي‌آيند. من به ايشان اطلاع مي‌دهم که آقا فردا صبح به منزل شما خواهد آمد.» قبول فرمودند. صبح از حرم که برگشتم، ديدم سوار بر درشکه در منزل ما منتظر هستند. در خدمتشان رفتيم منزل آن آقا. وقتي آقا، ايشان را ديدند، مي‌خواستند دستش را ببوسند که نگذاشت. مي‌فرمودند: «از من بگذريد، از حالت طبيعي خارج شدم و به شما پرخاش کردم و....»آن شيخ گفت: «شما سرور مسلمين هستيد، برخورد شما باعث افتخار من بود.»آقا تکرار کردند: «از من بگذريد، مرا عفو کنيد.»بالاخره اين برخورد موجب شد که شيخ تا آخر عمر، مورد مراحم و عطوفت آيت‌الله بروجردي قرار بگيرد.



عارف حقيقي

آيت‌الله صافي گلپايگاني: مرتبه عرفاني و معرفتي ايشان بسيار عالي بود. اين مرتبه، از مهمترين بُعد شخصيت ايشان بود. آيت‌الله بروجردي از کساني بود که حقيقت حق را درک کرده و يافته بود. عرفانش، از عرفان خالص قرآني و توحيدي الهام گرفته بود و از تعطيل و تشبيه منزه بود. از احاديث شريفه و نهج‌البلاغه و ادعيه صحيفه کامله و ساير دعوات مأثوره از پيغمبر اعظم(ص) و اهل البيت(ع) مانند: دعاي کميل، عرفه، ابوحمزه و... بهره مي‌گرفت. از دعاهايي که از مضامين بلند عرفاني و حقايق توحيدي و اخلاقي و تربيتي آنها، جهت تکميل معارف و تهذيب اخلاق و صفاي روح مي‌توان کمک گرفت، بهره مي‌برد. اثر اين گونه عرفان، از اخلاق و رفتار ايشان مشهود بود. سير و سلوک ايشان کاملاً شرعي و در محدوده رياضات شرعي بود. انجام فرائض، نوافل، انواع عبادات، خلوص نيت، دعاها، ذکرها، فکر و محاسبه نفس، تأسف بر گذشته، خوف از حال و آينده، انجام مستحبات و ترک مکروهات برنامه‌هاي سير و سلوکي ايشان بود.

در اين راه، معتقد به ارشادات شرعي بودند. غير از تعاليم مأثوره و شرعيه را معتبر نمي‌شمردند. در عرفان و خداشناسي و سير و سلوک، هيچ خط و حرفي را معتبر نمي‌شناختند و برنامه‌هاي متصوفه و غلوآميز را شديداً تخطئه مي‌کردند. به حفظ حريم توحيد و نفي شرک اهميت بسيار مي‌دادند. در عرفان و سير و سلوک، همان خط و راه مستقيم بزرگان اصحاب و علما مانند شيخ طوسي، علامه مجلسي و ساير فقها و محدثين عاليقدر را يگانه خط نجات مي‌دانستند. در عين حال، با نگرش وسيعي که داشتند، دور از تحجر و تقدس مآبي‌هاي عوام پسند بودند. مواظب بودند که در بيان ربط عالم و ماسوي الله به خداوند، از ارشادات و اصطلاحات قرآن خارج نشوند. اصطلاحات عرفاني مصطلح در متصوفه را بر زبان نمي‌آوردند. باطل شمردن بدعتهاي فِرَق را از وظايف مهم علما مي‌دانستند و با همه فرق ضاله مواضع منفي بسيار محکم و قاطع داشتند.

معتقد بودند که راه و رسم عبادت و دعا و تزکيه نفس و تهذيب اخلاق و صفاي باطن و کمال معرفت و قرب الهي را بايد از اهل البيت(ع) آموخت. همان‌طور که در فقه همه احکام را توقيفي مي‌دانيم که بايد از ادله محکم، حتي استحباب و کراهت را به اثبات رساند و غير اين حرام است، در اوراد و اذکار و عبادات و رياضتها و اصطلاحات عرفاني و معرفه الله و اسماء الحسني و مقامات و درجات انبيا و ائمه(ع) نيز اين توقيفي بودن را بايد رعايت کرد. يادم هست در مجلس جشن مولي اميرالمؤمنين(ع) کسي شعري را مي‌خواند که با موازين اسلام نمي‌ساخت. آيت‌الله بروجردي فرمود: نخوان. برادرم واسطه شد و بنا کرد به توجيه کردن که:«اشکالي ندارد و...» آيت‌الله بروجردي به اين بيت اشاره کرد که اين بيت، چه توجيهي دارد و با موازين اسلام چگونه مي‌سازد:

تو به اين جمال خوبي چو به طور جلوه آيي

ارني بگو به آن کس که بگفت لن تراني!

مفاهيم و اصطلاحات مأخوذه از ديگران را در معرفت‌الله و ربط عالم شهادت به عالم غيب، قاصر از اصطلاحات قرآني مي‌دانست. جنبه‌هاي معنوي ايشان، اصلاً قابل توصيف نيست. نماز جماعت را نسبتاً طولاني مي‌خواندند؛ ولي وقتي فرادا مي‌خواندند، به مراتب طولاني‌تر و مفصل‌تر بود. چراغ را خاموش مي‌کردند و نماز مي‌خواندند. رسم ايشان اين بود که هر روز به هنگام شروع درس، خطبه نسبتاً مفصلي مي‌خواندند. آنچنان به حمد و ستايش خداوند مي‌پرداختند و جملات را بر زبان مي‌آوردند که مي‌لرزيد. در همه ابعاد، انساني والا و الهي بود، برجسته و ممتاز. هيأت و حالت معنوي خاصي داشت. انسان با ديدن سيما و رفتار ايشان، اطمينان مي‌کرد که مورد عنايت خدا و توجه امام زمان(ع) است.


منبع