همي گويم و گفته‌ام بارها

بود کيش من مهر دلدارها

پرستش به مستي است در کيش مهر

برونند زين حلقه هُشيارها

کشيدند در کوي دلدادگان

ميان دل و کام ديوارها

چه فرهادها مرده در کوه‌ها

چه حلاج‌ها رفته بر دارها

مهين مهرورزان که آزاده‌اند

بريزند در جام جان تارها

به خون خود آغشته و رفته‌اند

چه گل‌هاي رنگين به جوبارها

فريب جهان را مخور زينهار

که در پاي اين گل بود خارها