علم دینی - استاد دکتر مهدی گلشنی
با درود به روان پاك امام امت و شهيدان حوزه و دانشگاه علي الخصوص شهيد آيت الله مطهري و شهيد دكتر مفتح سخنم را آغاز مي كنم. موضوع سخن بنده علم ديني است و بنده اين موضوع را از اين جهت انتخاب كردم كه مسئله علم ديني، اسلامي كردن علم و اسلامي كردن دانشگاهها درسالهاي اخير به شدت مورد مناقشه و تشكيك قرار گرفته و حتي بعضي از اهل علم را مي بينيم كه در قضيه تشكيك كرده اند. من به عنوان نمونه دو مورد آن را برايتان مي خوانم: 1- يكي از اساتيد دانشكده الهيات دانشگاه تهران درمقاله اي كه درمجله راه نواز ايشان به چاپ رسيده است مي نويسند:«اينجانب از همه صاحبنظران ديني كه چنان تعبيراتي را به كار مي برند تقاضا مي كنم به صراحت اعلام كنند منظورشان از چسباندن پسوند اسلامي به اموري كه به وضوح اموري عقلاني و برنامه اي مستند چيست؟ امروز تا اين مطلب دقيقا روشن نشود صاحبان قرائت رسمي و قرائت نوانديشانه به گفتگو و بحث نتيجه بخش با يكديگر موفق نخواهند شد». 2- يكي از استاد ياران دانشكده علوم سياسي دانشگاه تهران مي گويند:«نمي دانم دين و ايمان داشتن استادي كه مي خواهد فيزيك درس بدهد چقدر مهم است؟«بنده مي خواهم به بررسي اين نوع شبهات بپردازم. البته، اگر اين قبيل شبهات بيست سال پيش يعني قبل از انقلاب مطرح مي شد چندان تعجب برانگيز نبود. البته نه به دليل وقايعي كه داخل مملكت اتفاق افتاده، بلكه به دليل وقايعي كه خارج از اين مرز و بوم اتفاق افتاده است. بيست سال پيش درحوزه هاي علم، صحبت از دين مجاز نبود حتي دقيقا يازده سال پيش كه بنده دركنفرانسي در امپريال كالج لندن درمورد تعبير فيزيكي نظريه نسبيت اينشتين شركت كرده بودم. به فيلسوف مسيحي كه اشاره به نظريه هاي كيهان شناسي درباره پيدايش جهان مي كرد اسمي از خدا برد؛ بلافاصله يكي از استادان فيزيك دانشگاه استانفورد آمريكا بلند شد و گفت دركنفرانس فيزيك اتمي اسمي از خدا نبايد برده شود. وضعيت درگذشته آنچنان بود و امروز درس علم و دين طبق نوشته مجله نيوساينتيست (New Scientist) پررشدترين درس در دانشگاهها بوده است. فقط دردو سال اخير بيش از دويست دانشگاه در آمريكا درس علم و دين را ارائه كرده اند. درسال اخير دانشگاه ليدز انگلستان مركز مطالعات ميان رشته اي درمورد تعامل علم و دين را تاسيس كرده است و از يكي دو ماه پيش دوره فوق ليسانس علم و دين را ارائه كرده و دانشگاه باستون (Boston) درآمريكا دوره دكتراي علم و دين و فلسفه را اعلام كرده است، و اين درحالي است كه الان بزرگترين جايزه روزكه از جايزه نوبل نيز از نظر مبلغ بالاتر است (يعني يك ميليون و دويست و سي هزار دلار) در رشته علوم و دين داده مي شود.
بنابراين، در سطح بين المللي وضعيت تا اين حد تغيير كرده است.
درحوزه هاي فلسفه علم و در حوزه هاي علم بسياري از چيزها تغيير كرده است و متاسفانه اصلانسيمي از اين جريانات به گوش اين آقايان كه اين مسائل را مطرح مي كنند نرسيده است.
پيشينه تاريخي
گاهي گفته مي شود كه مقصود از علم ديني اين است كه كشفيات علم را به قرآن و احاديث برگردانيم و به جاي تجربه به سراغ قرآن و احاديث برويم يا از قرآن و حديث استفاده كنيم كه چگونه آزمايش انجام دهيم و غيره، ولي هيچيك از اينها مطرح نيست. مسئله در يك سطح بسيار بنيادي تر مطرح است. البته مسئله اسلامي كردن علم در جهان اسلام يك امر نوظهوري نيست. پيش از شروع قرن حاضر سيداحمد خان در هندوستان كالجي به راه انداخت كه علوم جديد را به مسلمانان ارائه كند. در اوايل اين قرن (حدود 80 سال پيش) به ارزيابي محصول اين دانشگاه پرداختند و متوجه شدند كه فارغ التحصيلان آن دانشگاه اكثرا لائيك هستند. به همين دليل از مرحوم مودودي و ديگران خواستند كه از نظر فكري به آنان كمك كنند كه چگونه مي توان دانشگاه اسلامي داشت. همان موقع مرحوم مودودي علي رغم آنكه فيلسوف هم نبود خيلي خوب به رخنه اي كه در قضيه وجود داشت و موضوع اصلي كه در آن دانشگاه مورد غفلت واقع شده بود پي برد و گفت اينكه شما بياييد فلسفه الحادي را تدريس كنيد و درسهاي ديگر را ارائه كنيد و در كنار آن يكي دو درس تعليمات اسلامي بگذاريد مشكل را حل نمي كند. دانشجو علي الاصول محشور است با درسهايي كه دست كم خدا در آنها مورد غفلت است و با خدا كاري ندارد و يا آنكه خدا در آن دروس انكار مي شود. دقيقا يكسال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، كنفرانس عظيمي در مكه تحت عنوان تعليم و تربيت اسلامي به راه افتاد كه 313 نفر از دانشمندان بزرگ اسلام در آن شركت كردند از آن جمله آقاي دكتر سيدحسين نصر از ايران و دكتر عطاءالرحمن كه از شيميدانهاي بنام پاكستاني است و جمعي از اسلام شناسان ديگر از اقطار عالم اسلام. همه بحثها بر حول همين مسئله مي چرخيد و خلاصه اش همان چيزي است كه امروز من در اين همايش مطرح خواهم كرد كه علم اسلامي مفهوم دارد، علم ديني مفهوم دارد. در ده بيست سال گذشته هم در اقطار عالم اسلام شما مي بينيد كه كنفرانسهايي تحت عنوان اسلامي كردن علم برپا شده است. البته متاسفانه گزارشي كه از اين كنفرانسها در مطبوعات منعكس شده است گزارش صحيح و دقيق نيست و تحريف شده است. اخيرا ديدم يكي از اساتيد دانشگاه تهران آمده است كل اين كنفرانسها را خلاصه كرده است در اينكه منظور از اسلامي كردن يعني اين كه مطالب علمي را به قرآن و حديث برگردانيم. بنده به عنوان كسي كه در كنفرانس مالزي كه از بزرگ ترين اين كنفرانسها بود و در 14 سال پيش به دعوت دولت مالزي برگزار شد شركت داشتم شهادت مي دهم كه اصلامسئله اعجاز علمي قرآن محوريت نداشت. بلكه بحث فلسفه علم و جاي اساسي اي كه علم اسلامي مي تواند داشته باشد مطرح بود. به هر حال در جهان اسلام از آن زمان به بعد مرتب اين مسئله مطرح بوده است و اين تهمتها هم همواره مطرح بوده است كه مگر فيزيك و شيمي، اسلامي و غيراسلامي دارد؟ مگر علوم اجتماعي، اسلامي و غيراسلامي دارد؟ علم عينيت دارد فرقي نمي كند در روسيه يا در آمريكا يا در جاي ديگر انجام گيرد. البته آنها كار خودشان را ادامه دادند و به اين حرفها اعتنا نكردند و ما هم بايد كار خودمان را انجام دهيم و البته پشتوانه برهاني خيلي خوبي هم براي اين مسئله داريم كه عرض خواهم كرد، ولي مسئله اسلامي كردن علم منحصر به جهان اسلام نيست. ديني كردن علم در جهان غرب هم مطرح بوده است. در تابستان امسال در كانادا كنفرانسي تحت عنوان علم در زمينه هاي خداباورانه Science In Theriry Contexs برگزار شد. كنفرانس عظيمي بود. همه مطلب آن اين بود كه علم در زمينه اي خداباورانه با مفهوم است، و اين چيزي است كه من مي خواهم به توضيح آن بپردازم. پس اين مسئله يعني مسئله علم ديني در جهان يك مسئله كاملاجاافتاده اي است.
ما مرتب در جامعه و مطبوعاتمان مي بينيم كه مطرح مي شود، مگر علم اسلامي و غيراسلامي دارد. من مي خواهم بگويم از دو جهت علم مي تواند ديني باشد و به عبارت ديگر علم ديني معنادار است.
1- علم چه علم تجربي طبيعي و چه علوم اجتماعي همه داراي مفروضات متافيزيكي بسيار قوي هستند و فكر نكنيد كه فقط علوم اجتماعي مفروضات فلسفي دارند. متاسفانه اين مسئله كه علوم طبيعي مملو از پيشفرضهاي فلسفي است در محيط ما كاملامغفول مانده است، ولي در غرب اين بحثها بحثهاي رايجي است. پس نكته اول اين است كه علوم طبيعي مبتني بر برخي پيشفرضهاي متافيزيكي هستند. 2- علم ديني يك علم جهت دار است و روي كاربردهاي علم اثر مي گذارد و از تخريبهايي كه علم سكولار موجود به بار آورده است و مي آورد جلوگيري مي كند. وقتي اين دو نكته را در سطح بالاتري نگاه كنيم وضعيت جالبتر از اين است كه گفته شد. در مورد علوم تجربي مخصوصاً فيزيك و زيست شناسي كه زيربناي ديگر علوم تجربي هستند فرضيات زيادي وجود دارد و متاسفانه كتابها فرضيات را از واقعيات تجربي تفكيك نمي كنند. به عنوان مثال، علم كيهان شناسي با ساختار بزرگ مقياس جهان سر و كار دارد؛ اينكه جهان چه زماني به وجود آمده، و چه تحولي را طي كرده است و اگر بناست پاياني داشته باشد تا آنجا كه فيزيك مي تواند بحث كند، پايانش چيست؟ ولي اين علم از نظر پيشفرض، پيشفرضهاي خيلي قوي دارد كه از خود علم تجاوز مي كند. ما در گوشه اي از جهان قرار گرفته ايم و در مورد كل جهان قضاوت مي كنيم. واسط بين ما و بقيه جهان هم نور است، يعني: ما اطلاعاتي كه از بقيه جهان داريم عمدتاً از طريق امواج الكترومغناطيسي است، كه نور مرئي بخشي از آن است. اگر مي دانيم در ماه چه چيزي وجود دارد از طريق نور عمده اطلاعاتمان را به دست آورده ايم، اگر مي دانيم ساختمان خورشيد چگونه است، اگر مي دانيم كهكشانهاي بسيار دور چگونه است همه اينها از طريق نور است. در اينجا فرضيات بسيار مهم و اساسي وجود دارد كه از تجربه به دست نمي آيد. مثلافرض مي كنيم كه قوانيني را كه بطور موضعي و محلي كشف كرده ايم به تمام جهان قابل تسري است. ما در اينجا عنصر سديم را به صورت گاز تهيه مي كنيم مي گذاريم جلوي شعله آتش و نورش را پشت اسپكتروسكپ (Spectroscope) مي بينيم، دو خط زرد در نور آن مشاهده مي كنيم. اگر در طيف ستاره ديگري هم اين دو خط زرد را ديديم مي گوييم آنجا هم سديم هست و قوانين محلي را به همه جهان تعميم مي دهيم و اين از علم كيهان شناسي برنمي آيد. يك فرض بسيار مهم ديگر در اين علم وجود دارد و آن اين است كه هيچ نقطه اي از اين جهان از هيچ نقطه ديگري متمايز نيست، شما هر جاي جهاني بايستيد يك وضعيت يكسان و مشابه را در اطرافتان مي بينيد اين مطلب به اصل كيهان شناختي معروف است. اين اصل چگونه از كيهان شناسي برمي آيد تجربه اينها را تاييد مي كند، ولي از تجربه برنمي آيد. آنچه در كل كيهان شناسي ما از تجربه داريم اين است كه: (1) نوري كه از ستارگان به ما مي رسد به طرف قرمز ميل مي كند (نسبت به نوري كه در زمين دريافت مي كنيم) و اين را به انبساط جهان تعبير مي كنيم(2) يا اشعه اي وجود دارد كه از همه جوانب به ما مي رسد و به آن اشعه ميكروويو (جهاني مي گويند و اين منبع اطلاعات بسياري براي ما شده است و (3) ما مقدار هليوم (Helium) موجود در جهان نسبت به ئيدروژن را اندازه مي گيريم. به كمك اين سه اطلاعات مي خواهيم به ساختار جهان اوليه پي ببريم. ببينيد ما براساس دوسه مبناي زميني داريم سرنوشت كل عالم را تعيين مي كنيم و از اينجاست كه يكي از اختر فيزيكدان هاي مشهور دانشگاه پرينستون (Prinstone) كه امسال يكي از بزرگترين جايزه هاي اختر فيزيك را گرفت مي گويد: البته من درمقام مقاله نويسي مجبورم اين حرفها را بزنم و براي امرار معاشم ناچارم اينها را بگويم، ولي خيلي گستاخانه است كه ما بخواهيم درمورد -1039ثانيه پس از انفجار بزرگ صحبت كنيم. اين خيلي دور از تواضع است. من به عنوان نمونه يكي از اين رشته ها را به صورت كلي برايتان مطرح كردم كه درآن فرضياتي مي كنيم كه از علم تجربي برنمي خيزد. اجازه بدهيد وارد برخي از اين مسائل بنيادي بشوم.
ستارگان خيلي زود تشكيل مي شدند و كل جهان انبساطش متوقف شده بود و جهان برگشته بود به وضعيت انقباض در جهت عكس وضع فعلي، و يا اينكه به اين مراحل كنوني نمي رسيد. بنابراين، يك تنظيم بسيار ظريفي لازم است بين نيروهاي طبيعت رخ داده باشد تا كربن بتواند به وجود آيد. من نمونه هايي از اين تنظيم را در كتاب از علم سكولار تا علم ديني ذكر كرده ام و اگر اندكي اين تنظيم ظريف متفاوت بود كربن پيدا نمي شد. اين تنظيم ظريف به نام اصل آنتروپيك معروف است. متالهين و فيزيكدانان خداباور اين تنظيم ظريف را نمودي جديد از برهان نظم دانسته اند، برهان نظم در سطح بالاتري كه خدشه هاي دارويني به آن وارد نيست و در واقع اين تنظيم ظريف را يك تعبير خداباورانه كرده اند: يعني اين تنظيم به اراده خداوندي صورت گرفته است، ولي غير متالهين و خداستيزان دنبال تعبيرهاي ديگر رفته اند، اما تعبيرهايي كه اينها دنبالش رفته اند همان قدر متافيزيكي است كه تعبير متالهان متافيزيكي بود. اينها گفته اند ما به جاي اينكه فقط يك جهان داشته باشيم بليونها بليون جهان داريم و در هر كدام از اين جهان ها ثابت هاي بنيادي جهان طبيعت مقدار خاصي دارند و اگر بليونها بليون جهان وجود داشته باشد بالاخره در يكي از اين بليونها بليون، جهان به صورت تصادفي آن تنظيم ظريف كه به پيدايش كربن منتهي مي شود وجود پيدا كرده است. آنها به اين طريق معتقد به بليونها بليون جهان مي شوند كه از فرض وجود خدا خود را رها سازند. اينجاست كه هويل (Hoyle) يكي از بزرگترين اختر فيزيكدانان دوران ما كه تمام تلاشش در دهه 50 و 60 اين بود كه برود سراغ آن نظريه كيهان شناسي كه جهان را ازلي و دائمي مي داند، يعني نظريه جهان ماندگار، ناچار شد اعتراف كند كه هيچ چيز به اندازه اصل آنتروپيك، الحاد وي را نلرزانده است. پس موضوع واحدي از طريق تجربه به ما ارائه شده است، (يك تنظيم ظريف) ولي در مقام تعبير هم تعبير خداباورانه و هم تعبير غيرخداباورانه كرده اند. 2- نمونه ديگر نظريه تكامل دارويني است. من كاري به ثبات يا عدم ثبات انواع ندارم از باب مماشات مي گويم: فرض كنيد انواع طبق نظري كه داروين ارائه كرده و البته بعداز وي اموري به آنها اضافه شده است به وجود آمده باشند. پيدايش اين انواع دو نوع تعبير شده است: تكامل گرايان غيرخدا باور مانند داكينز (Dawkins) استاد جانورشناسي دانشگاه آكسفورد صريحا مي گويد: «نيروهاي بي هدف تكامل كافي هستند كه تمام عجايب حيات ذهن را توضيح دهند»، ولي تعداد بسيار زيادي از فيزيولوژيستهاي خدا باور مي گويند ما تكامل را قبول داريم، اما اين مكانيسم را خداوند براي پيدايش بشر انتخاب كرده است. برخي از آنها آن بعد غيرمادي اضافه شده به بشر را هم قبول دارند. پس من به تئوري هاي جزيي كاري ندارم. اگر بنا باشد شما طيف يك عنصر را بخواهيد بررسي كنيد فرقي نمي كند در ايران يا آمريكا يا جاي ديگر بررسي كنيد، ولي مسئله مهم آنجايي است كه شما با تئوريهاي بنيادي سروكار داريد و مي خواهيد تصميم هاي نهايي را بگيريد و حرفهاي جهان شمول و بزرگ درباره جهان بزنيد. 3- نمونه سوم، مسئله حيات است كه كساني امثال داكينز و اتكينز Atkins چيزهاي كاملامكانيكي فرض مي كنند و فكر مي كنند كه همين تحولات فيزيك و شيميايي مي توانند مسئله حيات را توضيح دهند. در مقابل بعضي ديگر معتقدند كه مسئله حيات و مسئله شعور بسيار پيچيده تر از آن است كه با فيزيك و شيمي توضيح داده شود.
استدلال فورمن به قرار زير بود : عليت براي فيزيك دانان اول قرن معرف قانونمندي طبيعت بود و رويكرد علمي نيز يك رويكرد عقلاني تلقي مي شد. وقتي بعد از شكست آلمان در جنگ جهاني اول، علم مسئول وضعيت غمناك آلمان به حساب آمد، عكس العملي عليه عقلانيت بروز كرد و اين به معناي نفي علم و درنتيجه نفي قانونمندي طبيعت تلقي شد. لذا اگر فيزيكداني مي خواست تصوير خوبي در جامعه داشته باشد بايد عليت را ترك كند و اين درست راه حلي بود كه براي حل مسائل موجود فيزيك اتمي در آن دوران، كارا تلقي شد. به عقيده فورمن مسائل اساسي فيزيك اتمي نقش ثانويه در طرد عليت داشت. «اما در حالي كه فورمن بيشتر روي عوامل جامعه شناختي تكيه داشت، بعضي نظير كوشينگ (J.Cushing)معتقدند كه عوامل روانشناختي نيز در شكل گيري مفاهيم و نظريه ها و تعبير آنها موثرند و در واقع عوامل روانشناختي نقش بيشتري در شكل گيري و تعبير نظريه ها دارند تا عوامل جامعه شناختي، درحالي كه عوامل جامعه شناختي نقش اساسي درپذيرش و انتشار نظريه ها دارند.»
دانشمندان هم اگر مي خواستند محبوبيت داشته باشند در آغاز سخنراني خود در دانشگاه ها بايد گريزي به رها كردن اصل عليت مي زدند. او اين مطلب را به صورت مستند نشان مي دهد، كه هرچند برخي از موارد آن را جواب داده اند، ولي في الجمله سخن ايشان درست است. بنابراين، چيزي كه مورد غفلت كساني است كه اين شبهات را در جامعه ما مطرح مي كنند اين است كه علم پشتوانه بسيار قوي متافيزيكي دارد و اين پشتوانه مي تواند خداباورانه باشد و جهان را هدف دار و داراي نظام اخلاقي و متكي به خداوند بداند. در كنفرانس امسال كانادا يكي از دانشمندان استدلال كرد كه اين كه گفته مي شود در آغاز قرن هفدهم كه علم جديد شروع شد دانشمندان منكر غايتمندي جهان بودند نادرست است و درشت نمايي شده است. پس به طور خلاصه در نظريه هاي علمي پيشفرض هاي متافيزيكي نهفته است. نكته ديگري كه مسئله علم ديني را موجه مي سازد مسئله جهت گيري و كاربرد علم است و آن بسيار مهم است و بسياري از دانشمندان برجسته جهان غرب متفطن به اين مسئله شده اند كه علت پيدايش مفاسد و خرابي هاي جامعه غرب ازدست دادن جهت گيري الهي آن است. يكي از برندگان جايزه نوبل پزشكي در سخنراني خود در دهه 60 ادعا كرد كه 50% دانشمندان و مهندسان عالم در موسسات و مراكزي كه د رمراتب مختلف اسلحه سازي قرار دارند، مشغولند، يعني 50 درصد تحقيقات به اسلحه سازي اختصاص يافته است. هم اكنون علوم زيست شناسي و علم ژنتيك افق هاي جديدي را به وجود آورده است و تاثيري كه مي توان در ژن انسان ها ايجاد كرد مطرح كرده اند. نگراني نسبت به اين مسائل در ميان دانشمندان متدين غربي مشاهده مي شود، ولي در جامعه ما اين مسائل اصلاً مطرح نيست. ما بايد پيشقدم باشيم و تابع و منفعل نسبت به اين مسايل نباشيم. نكته ديگر، اين است كه مي گويند چرا مي گوييد علم اسلامي و ديني و نمي گوييد عالم اسلامي و عالم ديني، پاسخ اين است كه به قدري مسئله داده هاي علمي و تعابير در كتاب ها در هم تنيده شده است كه تفكيك آنها بسيار مشكل است، مگر براي كساني كه اهل فن باشند. به قول انيشتين فرد بايد فيلسوف باشد، فيزيكدان باشد، رياضي دان باشد تا در باب ليت بحث كند و فيزيكدان تنها حق ندارد در اين باب بحث كند. به علاوه مواردي در علم مطرح است كه ربطي به عالم ندارد مستقيماً از دين آمده وارد علم شده است.