خويهاي نيك

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم

در گذريد از گناهِ شخصِ با سخاوت، زيرا خداوند گيرنده دست اوست. هر گاه لغزشي از او صادر شود، و گشايش دهنده است براي او هر گاه محتاج و نيازمند شود.

طرائف الحكم – ميرزا احمد آشتياني ( 1300 – 1395 قمري ) ج1 ، ص 286

 

شب را اگر از مرده دلی زنده نداری

جهدی کن و دامان سحرگاه نگاه دار.

                                                           صائب تبریزی

 

 

توفيق جوانان بود از همت پيران

صيد افکني تير به امداد کمان است.

                                                           ناظم هروي

 

 

« إلهي أتراني ما أتيتك إلا من حیث الآمال »

خداوندا آیا می بینی مرا که نیامدم به سوی تو مگر از برای امیدها که از تو دارم .... یعنی آمدن من نیست مگر به واسطه امیدها از کرم تو، و قاعده کریم نیست که وافد و وارد و امیدوار را محروم کند. مصرع:من دق الباب الکریم للفتح انفتح

غمینگم و از در تو با غم نروم

جز شاد و امیدوار و خرم نروم

از درگه همچو تو کریمی هرگز

محروم کسی نرفت و من هم نروم.

مصطفی بن محمد هادی خوئی ( درگذشته پس از سال 1252 قمری ) – شرح دعای سحر، ص 173 – 1

 

انسان مسئول فعالیتهای حواس خود ... .

انسان در آغاز ابدیت مسئول فعالیتهای حواس خود خواهد بود که چرا به واقعیت هایی که از راه حواس قابل دریافت بودند اعتنا نکردی؟

گوهر دیده کجا فرسوده ای

پنج حس را در کجا پالوده ای؟

گوش و چشم و هوش و گوهرهای عرش

خرج کردی چه خریدی تو ز فرش؟

مرحوم علامه محمد تقی جعفری: ۱۳۷۰ مولوي و جهانبيني ها ىر مكتب هاي شرق و غرب . ص ۳  - اشعار از مولوی   

 

خواسته از بهر چه باید؟ ابو علی سینا

گفتم : خواسته از بهر چه باید،

گفت: تا حق خویشان و نزدیکان بدان بگزاری و به سوی مادر و پدر ذخیره فرستی و توشة آن جهان از بهر خود برداری و نیک زادگان را و خداوندان علم را چیزی بخشی تا از بهر آن جهان، نیکی اندوخته باشی و دشمن را بدان دوست گردانی و دوست درویش را بی نیاز کنی و خویش و زن و فرزند را نیکو داری.

از ظفرنامه: منسوب به شیخ رئیس ابو علی سینا

 

حضرت آيت الله حسن زاده آمليتو داد و دهش كن، فريدون توئي - گفتاري از حضرت آيت الله حسن زاده آملي

چه مرد و چه زن بايد خودش را تزكيه نمايد و حلقه بندگي در گوش كند، فیض حق وقف خاص کسی نیست، به قول شيرين حكيم ابو القاسم فردوسي:

فريدون فرخ فرشته نبود

به مُشك و به عنبر سرشته نبود

به داد و دهش يافت آن نيكوئي

تو داد و دهش كن، فريدون توئي

به نقل از آيت الله حسن زاده آملي: ۱۳۷۵، مجموعه مقالات ، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، ص ۱۳۰.

 

 

کان سوخته را جان شد و آواز نيامد

اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز

كان سوخته را جان شد و آواز نيامد

اين مدعيان در طلبش بي خبرانند

كآنرا كه خبر شد خبري باز نيامد.

 

 

آنها فیلسوف نیستند. سخن ابو علی سینا به نقل از حضرت آیت الله جوادی آملی

انسان موجودي گسيخته از جهان نيست و افكار، اخلاق و اعمالش منقطع از عالم نيست. حكيم ابوعلي سينا در اين زمينه مي گويد: كساني كه مي‌گويند بين انسان و جهان رابطه نيست و اعمال، عبادات، كار‌خير، استغفار و نيايش انسان در جهان اثر نمي‌گذارد، «متفلسف» و‌شبه فيلسوفند، نه فيلسوف: «دع هؤلاء المتشبّهة بالفلاسفة». و من رساله‌اي در زمينه رابطه بين اعمال انسانها و حوادث جهان نوشتم و در آن نشان دادم كه نماز استسقاء، دعا و نيايش، استغفار و توبه در نزول بركات الهي مؤثر است(1).

 

لطف دوست

من‌ نه‌ آن‌ رِندم‌ كه‌ ترك‌ شاهد و ساغر كنم  

محتسب‌ داند كه‌ من‌ اين‌ كارها كمتر كنم‌

من‌ كه‌ عيب‌ توبه‌ كاران‌ كرده‌ باشم‌ بارها 

 توبه‌ از مِي‌ وقت‌ گل‌ ديوانه‌ باشم‌ گر كنم‌

چون‌ صبا مجموعۀ گُل‌ را به‌ آب‌ لطف‌ شست 

 كج‌ دلم‌ خوان‌ گر نظر بر صفحۀ دفتر كنم‌

عشق‌ دُردانه‌ است‌ و من‌ غوّاص‌ و دريا ميكده

سر فرو بردم‌ در آنجا تا كجا سر بر كنم‌

لاله‌ ساغر گير و نرگس‌ مست‌ و برما نام‌ فسق

داوري‌ دارم‌ بـســـي‌ يا ربّ كــرا داور كنم‌

بازكش‌ يكدم‌ عنان‌ اي‌ تُرك‌ شهرآشوب‌ من‌

تا ز اشك‌ و چهره‌، راهت‌ پر زر و گوهر كنم‌

من‌ كه‌ از ياقوت‌ و لعلِ اشك‌ دارم‌ گنجها 

كي‌ نظر در فيض‌ خورشيد بلند اختر كنم‌

عهد و پيمان‌ فلك‌ را نيست‌ چندان‌ اعتبار 

عهد با پيمانه‌ بندم‌ شرط‌ با ساغر كنم

من‌ كه‌ دارم‌ در گدائي‌ گنج‌ سلطاني‌ بدست‌

كي‌ طمع‌ در گردش‌ گردونِ دون‌ پرور كنم‌

گر چه‌ گردآلودِ فقرم‌، شرم‌ باد از همّتم‌ 

گر به‌ آب‌ چشمۀ خورشيد دامن‌‌تر كنم‌

عاشقان‌ را گر در آتش‌ مي‌پسندد لطف‌ دوست‌

تنگ‌ چشمم‌ گر نظر در چشمۀ كوثر كنم‌

دوش‌ لعلش‌ عشوه‌اي‌ ميداد حافظ‌ را ولي

من‌ نه‌ آنم‌ كز وي‌ اين‌ افسانها باور كنم‌

 

 

لحظه ای تامل : لاف مردانگي و دعوي مردي بگذار ....

لاف مردانگي و دعوي مردي بگذار

عاجز نفس فرومايه چه مردي چه زني

گرت از دست برآيد دهني شيرين كن

مردي آن نيست كه مشتي بزني بر دهني

 


  

ارسطو هنگام مشاهدۀ انبوهی از اثاثیۀ فروشی:

 

اوه ، چقدر چیزها که من بدون آنها می توانم سر کنم!