در معناي تمدن[1]

نويسنده : دكتر نصر محمد عارف [2]

مترجم: كاميار صداقت ثمرحسيني

ارزش تمدن به اعتبار هدف والايش در تطور جوامع انساني مي باشد و عجيب آنكه خود مفهومي مبهم است. براستي مراد از حضارت[3] چيست؟ مقومات و عناصر سازنده ي آن كدامند؟ و ارتباطش با مدنيت چگونه است؟ آيا دو اصطلاح مترادفند و يا آن كه از هم جدا مي باشند؟ و ...

واژه ي عربي « الحضارة » ترجمه ي رايجي از واژه ي انگليسي Civilization است كه ريشه ي لاتيني آن به Civilties به معناي مدينه: Civis به معناي ساكن در شهر، و Cities به معناي شهروندان رومي كه برتر از بربرها بودند، باز مي گردد. اشتقاق Civilization تا سده ي هجدهم چندان متداول نبود: اما در اين زمان « دي ميرابو » در كتابش تحت عنوان « رساله اي در باب تمدن » آنرا به معناي ظرافت طبع مردمان و آباداني و معارف منتشر شده در ميانشان باز شناخت كه به افزايش سود علمي عمومي انجامد.

مشاهده مي شود كه اين اصطلاح در غالب استعمالات؛ در آميزه اي از ويژگي هاي روحي و اخلاقي اي معنا گرديد كه حداقل به شكلي جزيي در حيات انساني جوامع اروپايي محقق شده بود.

در حقيقت اشتقاق واژه ي Civilization از مفهوم Cities به معناي شهر، بر پايه ي دلالت هاي اول آن صورت پذيرفت. چنانكه در تقسيم بندي « لامبارد » از مراحل شهر در اروپا مشهود مي باشد:

1.       مرحله ي شهر در دوران پيش از صنعتي شدن:

پيدايش شهر در اروپا به دوران يونان باستان باز مي گردد كه مشتمل بر واحد سياسي متكاملي با حكومت مستقل و نظام سياسي خاص خود بود. با ورود مسيحيت به اروپا، شهرهاي اروپايي بر حول محور « كليساي جامع » به ويژه در سايه ي انحطاط در اداره ي ( پيشين ) امور شهري قرار گرفت. با آغاز جنگ هاي صليبي با مسلمانان، شهرهاي اروپايي در كنار ويژگي ديني خود ، واجد ويژگي نظامي ـ تجاري گرديدند. در ادامه شاهد پسرفت نقش شهرها و انحطاط سطح معيشتي آنها در دوران سده هاي وسطي اروپا بود.

2.       مرحله ي شهرهاي صنعتي:

اين مرحله مولود ظهور انقلاب صنعتي بود كه به گسترش شهرهاي اروپايي منجر گرديد. اين شهرها مبتني بر شمار بسياري از كارگراني بود كه با مهاجرت از روستاها ساكن شهرها شده بودند. شهر در اين زمان به موطن اقتصاد بازار و سلطه ي سياسي اي مبدل شد كه تاريخ جهان را در تاريخ شهر مجسم مي نمود.

3.       مرحله ي مادر شهرها:

شامل دوراني است كه در اثر سرمايه داري و پيشرفت فناوري و پيدايش شركت هاي فرا قاره اي و نظام هاي بين المللي گسترش يافت. تا آنجا كه به شكل مراكز جهاني اي ظاهر گرديدند كه به مانند شبكه اي پيچيده ، به مانند مادر ـ شهر با شهرهاي مختلف و دور از يكديگر در پيوند محكمي قرار گرفتند.[4]

بر اين اساس تعاريفي از مفهوم Civilization صورت پذيرفته است. به عنوان نمونه « ويـل دورانت » در تعريف آن مي نويسد: « نظام اجتماعي اي است كه به انسان در افزايش توليد فرهنگ ياري مي رساند و از چهار عنصر تشكيل شده است: 1. درآمدهاي اقتصادي 2. نظم سياسي 3. سـنت هاي اخلاقي 4. پيروي از علوم و فنون. » اين امر مانع از تداخل مفهومي  Civilization در انديشه ي اروپايي نگرديد. چنانكه فردي آنرا هم معناي فرهنگ قلمداد نموده، برخي، همانند انديشمندان آلماني، آنرا محدود به جنبه ي پيشرفت پيشرفت مادي كرده، برخي هم مانند انديشمندان فرانسوي، آنرا مشتمل بر همه ي ابعاد پيشرفت دانسته اند.

و قابل توجه اينكه در جوهر اين مفهوم  نوعي تلخيص تطور روش زندگي اروپايي در همه ي ابعادش موجود است. به اين معنا كه { ادعا مي شود كه } اين جوامع داراي بيشترين پيشرفت و نهايت رشد انساني مي باشند. چنانكه در تقسيم بندي هاي پيشنهادي اروپايي ها از مراحل تطور بشري مشهود است كه غالبا در يك مسير تك خطي تاريخي، به سمت نمونه هاي اروپايي صنعتي شده ترسيم مي شود.

مفهوم حضارت در نگرش عربي :

در آغاز سده ي بيستم  و با ورود استعمار اروپايي به داخل دول عربي، واژه ي Civilization وارد قاموس عربي گرديد و به جهت عدم تعريف روشني در تعريف الفاظ « ثقافت » ، « حضارت » و « مدنيت » ابهام زيادي در معناي آن به وجود آمد. به ويژه آنكه اين الفاظ سه گانه داراي بار مفهومي اي در زبان عربي هستند كه در زبان انگليسي چنين نيست. بنابراين شاهد پيدايش دو گرايش در ترجمه و معناي اين اصطلاح به زبان عربي مي باشيم:

الف ـ گرايش ترجمه ي مفهوم Civilization به واژه ي مدنيت:

برغم عدم فراگيري اين ترجمه از مفهوم Civilization ، از جهتي انتخاب واژه ي « مدنيت » در ترجمه ي عربي آن داراي دقت بسياري است. اين گرايش از اوايل سده ي هفدهم در ترجمه ي كتاب « اتحاف الملوك الالباب بسلوك التمدن في اروبا » در دوران « محمد علي پاشا » ديده مي شود. ضمن آنكه « رفاعه الطهطاوي » در كتاب « مناهج الالباب المصرية » مفهوم تمدن را در مضمون اروپايي آن به كار گرفت و به وجود بعد تمدن در دين و شريعت اشاره نمود.

اين استعمال از مفهوم مدنيت تا همين اواخر به عنوان معادل Civilization مورد استفاده و كاربرد قرار مي گرفت. چنانكه در سال 1936 ميلادي به معناي « وضعيتي از فرهنگ اجتماعي اي اطلاق گرديد كه به مشخصه ي رشد نسبي در علوم و فنون و تدبير حكمراني ممتاز مي گردد. » در سال 1957 ميلادي « مدنيت » بر پديده هاي مادي در حيات اجتماعي اطلاق گرديد كه در تقابل با مفهوم حضارت به عنوان معادل Culture اطلاق مي شد. در اين معنا مراد از « حضارت » پديده هاي فرهنگي و معنوي در حيات جامعه بود. در اين معنا « مدنيت » قابل انتقال و دست به دست شدن است، در حالي كه حضارت Culture انتاج مستقلي است كه اقتباس و نشر آن بسيار دشوار خواهد بود.

پژوهشگران درباره ي تعيين ريشه ي لغوي كلمه ي « مدنيت » اختلاف نظر دارند. برخي آنرا به « مدن » به معناي اقامت گزيدن در مكاني، باز مي گردانند. برخي ديگر آنرا به « دان » باز مي گردانند كه ريشه ي واژه ي دين و به معناي خاضع شدن و اطاعت نمودن است. در اين استعمال، لفظ فوق به تاسيس دولت اسلامي نزديك مي گردد. مفهوم دين در اين معنا در دلالت هاي اطاعت، خضوع و سياست با ( المدينه ) در دوران رسول الله صلي الله عليه ( و آله ) و سلم مرتبط مي گردد. يعني نظام اجتماعي زندگي و اداره در جزيره العرب كه بر پايه ي ارزش هاي اسلامي بنا شده و مبادي اداره ي آن بر پايه ي اسلام است. مدينه در تجربه ي اسلامي متفاوت با تجربه ي تاريخي غرب بوده و زاييده ي وجود ارزش هاي متعالي و ارتباطات اجتماعي و سياسي موجود در دين اسلام است و از زاويه اي ديگر، شهر در تجربه ي اسلامي از جايي آغاز مي شود كه در تجربه ي اروپايي ـ يا همان مرحله ي كلان شهرها و تبعيت و ارتباط ديگر شهرها با آن، ـ به پايان رسيده است. از اين رو تمامي شهرهاي بزرگ اسلامي، شهرهايي پيشرفته و مرجع صدها شهر ديگر در امپراطوري اسلامي بودند. به عنوان نمونه مي توان شهرهاي مدينه ي منوره، سپس كوفه، قرطبه، و الآستانه[5] مراكز امپراطوري اسلامي در طول تاريخ آن بوده است.

از زوايه اي ديگر اگر تطور شهرهاي معاصر اروپايي دليلي بر پيشرفت انساني از نگاه انديشه ي غربي است، ابن خلدون اين تصوير از رفاه در معيشت زندگاني و مصرف گرايي را مرحله اي مي داند كه منجر به شكل گيري اختلال در اجراي مجموعه ارزش هاي اسلامي و ضوابط تعيين كننده ي حدود انسان و شيوه ي اثرگذاري اش بر هستي مي گردد. طبعا اين امر منافي مفهوم استخلاف انسان بر روي زمين است . ابن خلدون نشانه ي اين وضعيت را سكونت انسان در شهرها ( الحضر و المدن ) در مرحله ي حضارت دانسته كه در نتيجه به پايان آباداني ( عمران )، غوطه ور شدن در فساد و شر و دوري از خير مي انجامد.

ب ـ گرايش ترجمه ي Civilization به واژه ي عربي « الحضارت »:

در آثار مكتوب عربي، گرايش  ترجمه ي CIVILIZATION به الحضارة  از 1925حدود ميلادي به بعد ديده مي شود. با توجه به تعاريفي كه در ابتدا از مفهوم ( حضارت ) بيان نموديم، آن عبارت از مفهومي است كه براي مدنيت بكار مي رود. لذا در اينجا با اختلاف لفظي سرو كار داريم كه دربردارنده ي محتواي مفهومي يكساني است كه همان مضمون اروپايي آن مي باشد، در نتيجه مفهوم حضارت به ابزار فناوري نوين يا علوم و معارف و فنون رايج در اروپا باز مي گردد. ايشان واژه ي حضارت را بر تمامي پديده هاي اجتماعي كه داراي طبع مادي و علمي و فني در جامعه هستند، اطلاق مي كنند و آنرا به منزله ي مرحله ي پيشرفت در تطور انساني در نظر مي آورند.

با عنايت به تطور مفهوم فوق در آثار علوم اجتماعي عربي ، ملاحظه مي شود كه معناي آن از دلالت هاي مفهومي انديشه ي اروپايي جدا شده و به جهان گرايي علم و روش و مفاهيم و در نتيجه تمدن فرا مي خواند.

الحضارت ... حضور و شهادت:

در حقيقت در اين استعمالات مفهوم حضارت در انديشه و زبان عربي با ريشه هاي مفهومي اروپايي آن ( civilization ) همسان مي باشد. به ويژه در كاربرد ابن خلدون از حضارت به معناي اقامت در حضر كه در مقابل باديه قرار مي گيرد. اما برخي از پژوهشگران طرفدار گرايش هاي پيشين، در رجوع به فرهنگ هاي عربي و به كارگيري مفهوم حضارت به معناي سكونت در شهر دچار اشتباه شده و به ديگر استعمالات توجه ننموده اند.

چه آنكه در لغت، مفهوم حضارت دلالت بر حضور يا شهادت دارد كه از نظر مفهومي نقيض غيبت و عدم حضور ( المغيب ) است. چنانكه در قرآن كريم حضر به معناي شهد به كار رفته است:

اذا حضر احدكم الموت ( القره: 180 )

و اذا حضر القسمة اولو القربي ( النساء: 8 )

براي شهادت چهار معناي متكامل بيان شده است كه به عنوان جزيي از ساختار مفهومي حضارت جلوه گر مي گردد:

1.            شهادت به معناي توحيد و اقرار به عبوديت خداوند عز و جل: عبارت از محور عقيده ي اسلامي است و التزام انسان به شيوه ي خالق خود عز و جل يا خروج از آنرا بيان مي نمايد.

2.            شهادت به معناي سخن حق و سلوك در راه عدل؛ كه مدخلي از مداخل علم و وسيله اي از وسايل كسب شناخت است.

3.            شهادت به معناي قرباني و فداكاري كردن ( تضحيه ) در راه خدا سبحانه و تعالي در حالي كه بر عقيده اش ثابت قدم باشد.

4.            شهادت به مثابه ي وظيفه اي براي اين امت: « و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا » ( البقره : 143 ) معناي آن معطوف مي شود به شهادت در دنيا و آخرت چنانكه امتي قوي مي گردند كه بر پايه ي عدل استواتر شده و بدان عمل نموده و به عبادت خداوند دعوت مي نمايند.

بر اين اساس « حضارت » در اصول اسلامي از نمونه ي اسلامي حاصل مي آيد كه ارزش هاي توحيدي و ربوبي را درك نموده و از آن بعد غيبي را كه متعلق به وحدانيت خالق هستي دارد را اطلاق مي نمايند از اينجا نقش انسان و رسالت او در تحقيق جانشيني اش از خالق در آباداني زمين و نيكو ساختن آن بر پايه ي ارتباط صلح خواهانه با ديگر مخلوقات است و اساس آن بر پايه ي دعوت به سعادت دنيا و آخرت مي باشد.

در واقع مي توان واژه ي حضارت را بر هر تجربه ي بشري اطلاق نمود مشروط بر اينكه شروط ذيل در آن موجود باشد:

1.            وجود ترتيب قراردادي  كه طبيعت ارتباط با عالم غيب و مفهوم اله را از بعد سلبي و يا ايجابي معين مي نمايد.

2.            وجود ساختار فكري و رفتاري: در جامعه كه شكل مي دهد شيوه ي راه و روش ارزش هاي جاري را كه عبارتند از : اخلاق عامه و عرف.

3.            وجود روش مادي: مشتمل بر همه ي ابعاد مادي در زندگي

4.            تعيين روش ارتباط با هستي و مسخرات و دنياي دروني آن

5.            تعيين شيوه ي ارتباط با ديگران: يعني تعيين شيوه ي ارتباط با جوامع انساني ديگر و اسلوب هاي اقناع آنها در اين مورد و هدف از اقناع فوق.

بر اين اساس، وحدت اصل انساني بالضرورت تنها معارف و علوم و روش ها را الزام نمي نمايد و در نتيجه رقابت تمدن ها امري منطقي است كه طبيعت وجود بشري و داده هايش آنرا لازم مي دارد زيرا اختلاف سنتي از سنن خداوند در هستي است: « و من آياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم » ( الروم: 22 )

به طور خلاصه مفهوم حضارت يا مدنيت در انديشه ي اسلامي بر مدار ارزش هاي موجود در عقيده ي اسلامي مي گردد. و در شريعت و شيوه هاي تجربه و كاركرد اسلامي مجسم مي گردد. بر خلاف نمونه هاي غربي كه جزئيات آن از تطورات تاريخي و وقايع معيشتي و زندگاني آن است.


 [1]  اين نوشتار ترجمه اي آزاد از اين مقاله مي باشد: « الحضارة  ... المدينه ـ  اختلاف الدلالات باختلاف الحضارات »  ( منبع اينترنت )

[2] استاد دانشگاه جورج تاون آمريكا

[3] از آنجا كه نويسنده به بررسي دو اصطلاح حضارت و مدنيت در زبان عربي و معادل انگليسي آن Civilization پرداخته است، در برگردان نوشتار، اصطلاحات مورد نظر نويسنده به همان صورت حفظ گرديد.

[4] به جهت مطالعه ي نظريات مختلف در خصوص تحول شهر از نگاه غربي ر .ك: فريده ممتاز: 1379، جامعه شناسي شهر، تهران ( چاپ اول ) شركت سهامي انتشار. ( مترجم )

[5] قسطنطنيه و يا همان استانبول ( اسلامبول )