استاد فرزانه حضرت آيت الله جوادى آملى (دام ظله)  قرآن كريم گاهى معارف بسيار بلندى را در آيات كوتاهى بيان مى‌دارد كه جز افراد كمى از خواص اهل تفسير نمى‌توانند به فهم آن نايل گردند، مانند: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»(1) يا «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَمَا كُنتُمْ»(2) كه محتواى اين آيات چنان سنگين و دقيق است كه اگر انسان بخواهد اين معارف را به عنوان «يكون فيها لا بالممازجه»(3) بيان كند، با كمبود الفاظ از يك سو، و قصور مفاهيم از سوى ديگر روبرو مى‌شود.

يكى از روشهاى قرآن كريم آن است كه پس از ارائه مطالب قابل گفتن، اشاره‌اى مى‌كند كه مطلب ديگرى هم در اينجا هست كه ما نگفتيم. به عنوان مثال دربارهٔ ابراهيم خليل (سلام الله عليه) كه به او ملكوت آسمانها و زمين ارائه شد چنين آمده است: «وَكَذلِكَ نُرِى إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»(4) يعنى ما اين چنين به ابراهيم ملكوت آسمانها و زمين را نشان داديم و براى اينكه موقنين و يقين داران باشد.

بيان عادى مسئله اين بود كه بفرمايد ملكوت را به او نشان داديم تا از موقنين باشد ولى قرآن كريم با آوردن «واو» پيش از «ليكون من الموقنين» مى‌فهماند كه عنايات و اهداف ديگرى هم در ارائه ملكوت وجود دارد كه خداوند آن را بازگو نكرده است و از اين طريقْ محقّق متفحّص را براى كشف آن اهداف و فهم معارف ترغيب مى‌كند.


 ( 1 ) سورهٔ حديد، آيهٔ 3.

(2) همان، آيهٔ 4.

(3) بحار، ج 77، ص 283.

(4) سورهٔ انعام، آيهٔ 75.

مأخذ: (قرآن در قرآن، ص 446، 447)  منبع