توسعه علمي يا ازدياد تعداد مقالات؟ دكتر رضا داوري اردكاني
۲۱مردادماه مقاله «توهم توسعه علمي» از دكتر رضا داوري اردكاني در صفحه فرهنگ و انديشه روزنامه ايران به چاپ رسيد كه سروصدايي در محافل علمي برانگيخت از جمله پاسخي كه روابط عمومي دانشگاه تهران براي روزنامه فرستاد و ۲۰ شهريور در همين صفحه به چاپ رسيد به واكنش ها دامن زد. آنچه در پي مي آيد مقاله ديگري از دكتر داوري در اثناي همين مجموعه مباحثات است. فردا نيز به ياري خدا مقاله رئيس علم سنجي مركز تحقيقات سياست علمي كشور را كه نقدي بر مقاله اول دكتر داوري است منتشر خواهيم كرد. مجموعه اين مباحث را در com.blogfa. apocببينيد.
مي دانستم كه بسياري از دانشگاهيان از خواندن مقاله من درباره ISI شاد مي شوند و عده اي به جهات متفاوت مي رنجند. حتي احتمال مي دادم كه نوشته جسارت به علم تلقي شود، اما اكنون مي بينم اعتقاد به ISI وراي اين حرف هاست. هيچ يك از همكاران دانشگاهي مدافع ISI كه گمان نمي كنم در علم شناسي (كه غير از علم سنجي است) ممارستي داشته باشند، به نكات ايجابي و مثبت مقاله من كه به درد تدوين سياست و نقشه جامع علم مي خورد، توجه نفرموده و صرفاً خاطرشان از پيشنهاد تأمل در شأن و مقام ISI آزرده شده است.
حتي شنيده ام كه كساني نوشتن آن مقاله را جرم و گناه دانسته و علاوه بر توهين درصدد تمهيد مقدمات براي مجازات گناهكار بر آمده اند. من شصت سال عمرم را صرف دانش كرده ام و در راه علم و معرفت از سرزنش و بلانمي هراسم اما خوش ندارم كه در اين زمان به گناه ناكرده جسارت به ISI مؤاخذه و مجازات شوم.
يكي از آثار جهاني شدن، همه جايي شدن زبان انگليسي است. در اين جريان جهاني شدن، زبان علم و سياست هم مثل زبان تجارت و جنگ در سراسر روي زمين يك زبان مي شود و چنانكه مي بينيم و مي دانيم اكنون اين زبان، زبان انگليسي است. اين يك ضرورت تاريخي است و به جاي اين كه ما را پريشان كند بايد بكوشيم درباره آن بينديشيم. اما در جهان توسعه نيافته از اين وضع احياناً به عنوان يك فرصت استقبال مي كنند (بشر همواره با الفاظ خود را فريب مي داده است و اين رسم خودفريبي در جهان توسعه نيافته كنوني يك امر شايع و عادي شده است). خيلي خوب است كه دانشمندان كشور ما هم مقالاتي در نشريات كشورهاي غربي چاپ كنند اما درست نيست كه صرف چاپ چند مقاله را، راهبر به مرحله كمال علم بدانيم. من با دانشمندان خوش بيني كه فكر مي كنند بايد پي در پي و مدام مقاله به زبان انگليسي بنويسند و آنها را در مجلاتي كه مقالاتش فهرست مي شود، چاپ كنند بحثي ندارم اما متأسفم كه بعضي از آنها وقتي به خلوت هم مي روند، خرسندند و نماز شكر مي خوانند كه اهل پژوهشند و گزارش پژوهش هاي خود را به جاي اين كه براي جامعه خود و به زبان مردم كشور خود بنويسند، به زبان انگليسي مي نويسند و در مجلات خارجي چاپ مي كنند. اگر هم بپرسي كه اين چه كار است، مي گويند كار علمي مي كنيم و مقالات خود را در مجلات علمي جهان چاپ مي كنيم تا هم به علم خدمت كرده باشيم و هم در بالابردن رتبه علمي كشورمان در جهان شريك باشيم. البته خوب وردي بر زبان مي آورند ولي در اين صورت اين ها با دانشمنداني كه در خارج از كشور اقامت گزيده اند و به پژوهش مي پردازند چه تفاوت دارند و تفاوتشان با دانشمندان ديگر مناطق روي زمين چيست؟ وقتي مهم نيست كه چه پژوهشي مي كنند و مسائلشان را از كجا مي آورند و گزارش پژوهش را به انگليسي مي نويسند و در مجلات بين المللي چاپ مي كنند، علم و پژوهش ديگر به كشور و مردم خاصّي نمي تواند تعلق داشته باشد بلكه صرفاً جهاني است. تنها توجيهي كه براي استقبال از اين جهاني شدن مي شود، لزوم بالابردن رتبه علمي كشور است. البته الزام و تشويق پژوهندگان به نوشتن مقاله و فرستادن به خارج براي طبع و نشر ممكن است موقّتاً رتبه علمي كشور را در آمارهاي جهاني بالاببرد ولي توجه كنيم كه طرح مسأله رتبه علمي جزئي از طرح جهاني شدن علم است و اين مسابقه در نسبت با آن طرح پيش آمده است. ثانياً گرچه رتبه علمي هم در جاي خود و به لحاظ سياسي اهميت دارد، مقصود بايد پيشرفت علمي باشد. ما علم مي خواهيم نه رتبه علمي. رتبه علمي امري عرضي و اعتباري است و در پي استوار شدن بنياد علم بالامي رود يعني اول خودمان بايد بفهميم و بدانيم كه در علم به كجا رسيده ايم و از علم چه بهره اي مي بريم و بعد به فكر رتبه علمي در جهان بيفتيم. ثالثاً علمي كه به زبان زمخت و الكن بازاري نوشته مي شود رو به توسعه و ترقي نمي تواند داشته باشد. ما در مورد زبان و علم فكر نكرده ايم و به همين جهت است كه تاكنون سياست علم نداشته ايم و اگر چيزهايي به نام سياست علم عنوان شده است، يا مضمون و حقيقتي داشته است كه برچسب فلسفه بافي خورده و مردود شده يا غالباً حرف هاي كلّي مشهور بوده كه به سازمان دادن و پيشبرد علم مددي نرسانده است. در باب سياست علم و زبان مقالات بويژه در فلسفه و علوم انساني و هنر ها بايد قدري درنگ كرد.
ما تاكنون در مورد علم، سياستي كه مبتني بر اصول انديشيده باشد، نداشته ايم. اشخاص دانشمند خوش ذوق گه گاه به نظرشان رسيده است كه از راهي با وضع فلان آئين نامه و مقررات مي توان علم را توسعه داد ولي اين آئين نامه ها هم بيشتر ترجمه و اقتباس از خارج است يا به هرحال با نظر به طرح ها و اقدام هاي ناظران علم در جهان توسعه يافته تدوين مي شود. در جهان توسعه يافته از چند دهه پيش به اين سو نظارت بر پيشرفت علم و سنجش و اندازه گيري اين پيشرفت اهميت يافته و به آن اهتمام مي شود. در كشور ما هم از روي گرده اقدام ها و پژوهش هايي كه در جهان غربي صورت گرفته است، كارهايي انجام شده است. از جمله بهترين اين پژوهش ها طرح گسترده و وسيع ارزيابي دروني است كه گزارش هاي آن ظاهراً در دو همايش عرضه شده اند. صرف نظر از اين كه پژوهندگان ارزيابي دروني در دانشگاه ها و دانشكده ها و گروه هاي آموزشي به كجا رسيده اند، در مواردي فهم مطالب گزارششان بسيار دشوار است. صريح بگويم گزارش ها به زباني سست و سنگين و الكن نوشته شده است. زبان سست و سنگين هرجا باشد، نشانه ضعف ادراك است. ما چون اين معني را درنيافته ايم، به زبان خود بي اعتنايي مي كنيم و احياناً آن را ر ها كرده ايم. ارزيابي دروني كار خوبي است اما بايد در يك نظام سياست علم صورت گيرد. ما هنوز سياست علم نداريم و مقدمات تدوين آن را فراهم نكرده ايم. براي تدوين سياست علم بايد ۱- نظم علم جهاني و تاريخ و جايگاه و وضع آن را در جهان كنوني شناخت ۲- در مورد نسبت علوم و تفاوت هاي ميان آنها صاحب نظر يا لااقل با اطلاع بود ۳- شرايط و امكان هاي اخذ و اقتباس و پيشبرد علم در كشور را شناخت ۴- بر اساس علم و اطلاعي كه در بندهاي ۱ و ۲ و ۳ به آن اشاره شد، ملاك ها و شاخص هاي پيشرفت علم را تعيين كرد ۵- به كاركرد شصت، هفتاد ساله علم و پژوهش در كشور توجه كرد. در اين توجه شايد معلوم شود كه بعضي تصميم ها و تدبير ها كه ده ها سال معتبر و مجري بوده، هيچ اثر مثبت و مؤثري در پيشرفت علم نداشته است ۶- به چگونگي طرح مسائل علمي فكر كرد و ديد كه اين مسائل از كجا مي آيند و اگر مسائل از خارج آمده اند و شنيدني اند چگونه مي توان به مسائل رسيدني رسيد. از حدود پنجاه سال پيش كه مسأله پژوهش در كشور ما مطرح شده است پيشرفت علم را در ظاهرترين صورت آن يعني در افزايش تعداد مقالات ديده اند و اين كم اعتبارترين شاخص و ملاك را ملاك مطلق و قطعي پيشرفت علم تلقي كرده اند. البته تعداد مقالات و كتاب ها اگر دقيق و تحقيقي باشد نشانه پيشرفت علم است اما وقتي اين نشانه يعني افزايش تعداد مقالات جاي علم و پيشرفت آن را مي گيرد يا اصل اساسي سياست علم مي شود، مي توان گفت كه ترتيب و نظام جهان علم چنان كه بايد درك نشده است و نظم و برنامه پژوهش وجود ندارد. اين حكم كه براي پيشرفت علم بايد تعداد مقالات افزايش يابد، از چند جهت قابل ملاحظه است. ۱- از جهت منطقي اين حكم تكرار معلوم و توضيح واضح است البته بشرط اين كه مقاله، مقاله علمي و تحقيقي باشد ۲- از جهت وقوعي، قضيه معكوس است يعني تا علم و نظم علمي نباشد، مقالات خوب و دقيق و تحقيقي كافي نوشته نمي شود. مي گويند دانشگاه و پژوهشگاه داريم و كساني در آنجا ها پژوهش مي كنند و مقاله مي نويسند پس مي توان آنها را تشويق و وادار كرد كه بيشتر پژوهش كنند و بنويسند و به اين ترتيب تعداد مقالات افزايش مي يابد و علم پيش مي رود ولي اين تلقي مكانيكي كه از ده ها سال پيش تنها اصل و ره آموز علم كشور بوده هيچ معجزه اي نكرده و گشايشي از آن حاصل نشده است مع هذا ما هنوز به آن وفاداريم يعني ترك عادت نمي كنيم. ترك عادت تاريخي از ترك عادت شخصي دشوارتر است. حرف هايي هم كه در باب بودجه پژوهش به زبان مي آيد و نوشته مي شود به همين تلقي باز مي گردد. وقتي بودجه پژوهش يك كشور توسعه نيافته را با كشوري مثل ژاپن يا آلمان قياس مي كنند به نظر مي رسد كه مي خواهند بگويند هرجا كه پول باشد و هزينه شود، پژوهش هم رونق مي گيرد ولي اميدوارم هيچ يك از متصديان امر سياست علم در ايران چنين نينديشند زيرا اگر علم و پژوهش در زمان ما هزينه دارد نمي توان نتيجه گرفت كه با هزينه كردن پول علم به دست مي آيد. علم با پول و سرمايه گذاري به وجود نيامده است. گاليله و دكارت و پاسكال و لايب نيتس و نيوتون و. . . با صرف پول حكومت و براي دريافت حق التحقيق به مقامي كه در علم دارند، نرسيده اند. دانشمندان بزرگ زمان ما هم اعتنايي به مزد و پاداش نداشته اند و ندارند. چيزي كه موجب اشتباه شده است شايد قياس وضع علم به طوركلي با وضع سرمايه گذاري دهه هاي اخير در علم و پژوهش باشد. اگر علم و پژوهش را در همه جا و همه وقت تابع حكم پژوهش پنجاه سال اخير در جهان توسعه يافته بدانند بايد گفت كه علم هميشه چنين وضعي نداشته است و جهان توسعه نيافته نيز گرچه بايد راه علم را بپيمايد، نبايد به عوارض و آثار جهان علم دلخوش كند. تا وقتي كه علم به مرحله اطلاعات نرسيده بود و توليد آن مطرح نبود، به بودجه خاص نياز نداشت. در اوايل قرن بيستم بود كه طرح هاي پژوهشي در كار آمد و پژوهندگان در مراكز علمي كه به تدريج وسعت مي يافت، به توليد اطلاعات علمي پرداختند (يكي از بزرگترين اين مراكز با نام كيپ كاناورال كه به نام كيپ كندي تغيير نام داد، در آمريكا تأسيس شد. در اين مركز ده ها هزار پژوهشگر به پژوهش مشغول شدند). اين اطلاعات، اطلاعات علمي تكنولوژيك بود و خيلي زود به بازار مصرف همگاني وارد مي شد و البته بدون صرف بودجه و هزينه به دست نمي آمد. اين بودجه و هزينه را بيشتر مؤسسات تجاري و توليدي و نظامي بزرگ تأمين مي كردند و آن را به حساب سرمايه گذاري مي گذاشتند تا جايي كه به نظر مي رسد اگر دولت ها در آمريكا و اروپاي غربي ارتش و تسليحات نداشتند و سرمايه گذاري نمي كردند، بودجه اي هم به پژوهش اختصاص نمي دادند. اگر اين وضع را به خوبي دريابيم درباره علم و پژوهش در مناطق ديگر جهان هم مي توانيم نظر روشني پيدا كنيم. درست است كه آمريكا و اروپاي غربي و ژاپن در تخصيص بودجه پژوهش خسّت بخرج نمي دهند اما آنها با نظر رمانتيك و احساساتي به علم نگاه نمي كنند و آن را براي حيثيت نمي طلبند، بلكه با آن زندگي مي كنند و كسب و كارشان را پيش مي برند. اين وضع با وضع كشوري كه در آنجا دولت بايد تأمين همه هزينه هاي پژوهش را به عهده بگيرد و احياناً به برخورداري از فوايد حيثيتي علم اكتفا كند، قابل قياس نيست. آنجا كه پول فراوان براي پژوهش خرج مي كنند سود فراوان تر از آن مي برند مقصود اين نيست كه در غرب علم ارزش ندارد و صرف كالاي بازار خريد و فروش است. هرجا كه دانشمند هست دانش قدر و ارج دارد اما در زماني كه ديگر دوران نظريه ها و نظريه پردازي نيست و علم اطلاعاتي است كه از مركز پژوهشي بيرون نيامده به بازار مي رسد، ديگر علم و سوداگري را از هم تفكيك نمي توان كرد. اين سخن را معمولاً يك شعار سياسي تلقي مي كنند زيرا ظاهر سخن سياسي است اما اين وصف پژوهش زمان است. در زمان ما همه چيز سياسي شده است و گاهي تا چيز ها را به سياست برنگردانند، آنها را درك نمي كنند. «ويكو» مي گفت ما چيزهايي را مي شناسيم كه خود آنها را ساخته ايم. سخن ظاهراً غريبي است و من مي گويم ما چيزهايي را مي شناسيم كه مي توانيم بسازيم يعني علم ما به قدر توانايي ماست. ما وقتي مي توانيم نسبت و رابطه پژوهش و بودجه آن را دريابيم كه بتوانيم نسبت ميان اطلاعات علمي و بازار تكنيك را درك كنيم و چون درك اين نسبت آسان نيست، از دولت توقع داريم هرچه بيشتر پول بدهد تا با آن مقاله اي براي چاپ شدن و درج در فهرست ها فراهم شود. چرا ما اين نكته ساده را درك نمي كنيم؟ چرا وقتي پيش پا افتاده ترين رسوم و تشريفات پژوهش را كه در غرب متداول است مي گيريم و به آن عمل مي كنيم، از اصل و آغاز آن رسوم و آداب غافل مي شويم؟ در جايي كساني مستعد پژوهشند و وسائل و امكان هاي پژوهش هم برايشان فراهم است. جامعه هم به كارشان نياز دارد. مؤسسات اقتصادي و تكنيكي اعم از دولتي و خصوصي واسطه مي شوند و علم و سياست و معيشت با دخالت آنان به هم پيوند مي خورد. در اين ترتيب و رابطه ما فقط يك نسبت را مي بينيم و آن اين كه كساني پول مي گيرند و پژوهش مي كنند و نتيجه مي گيريم كه پول عنصر مقوّم پژوهش است. اين كه چه مقامي براي چه پول مي دهد و چه پژوهشي و براي چه صورت گيرد، مهم نيست ولي در كشور توسعه يافته معمولاً به علم و پژوهش چنين نگاه رمانتيكي ندارند. آنها پول مي دهند و پژوهش هاي مفيد و به هم بسته و متناسب را سفارش مي دهند به عبارت ديگر چون مسأله دارند مي كوشند و وسايل فراهم مي كنند تا مسأله را حل كنند. هرجا مسأله باشد علم و پژوهش هم هست اما اگر بايد بگرديم و مسأله و موضوعي را براي پژوهش دست و پا كنيم چه بسا كه در اين صورت پژوهش ها هم مثل مسأله اي كه با تكلّف براي رفع تكليف پيدا كرده اند، تصنّعي و قالبي باشد. البته در دوراني كه علم به مرحله توليد اطلاعات مي رسد و پژوهش به صورت يك حرفه درمي آيد مسأله قدري اهميت هميشگي را از دست مي دهد زيرا مسأله را تنها دانشمند و پژوهشگر مطرح نمي كند بلكه جهان علم و به تازگي بازار تكنولوژي هم در طرح مسائل، مشاركت مؤثر پيدا مي كنند. در هر صورت مسأله بايد وجود داشته باشد. در جايي كه مسأله نيست علم و پژوهش هم نيست. مي گويند اين تنها علم جهان توسعه نيافته نيست كه مسائلش را از بيرون مي گيرد بلكه در جهان توسعه يافته هم پژوهش ها را سفارش مي دهند. اين درست است و اهميت هم ندارد كه سفارش دهنده پژوهش كيست. در شوروي سفارش دهنده بيشتر ارتش بود و در آمريكا ارتش و بازار سفارش دهنده اند ولي هم ارتش شوروي و هم بازار و ارتش آمريكا به پژوهش احساس نياز مي كردند و از آنها بهره مي بردند. به هرحال در پژوهش پاسخ مسائلي داده مي شود كه گروه هايي از مردم يا بعضي سازمان ها و مؤسسات مالي و اداري و فني و فرهنگي مي توانند از آن بهره مند شوند. گفتيم كه علم و پژوهش بدون مسأله وجود ندارد اما نسبت پژوهشگر با مسأله هميشه يكسان و به يك نحو نيست. درست است كه هرگز در هيچ عالمي مسأله به شخص دانشمند و پژوهشگر مربوط نبوده است اما او خود در تأمل و در مسير علم و تحقيق مسائل را مي يافته است. در دوران توليد اطلاعات علم مسائل در مؤسسات علمي كه با بيرون بده بستان دائم دارند، مطرح مي شود و آنها را به پژوهشگراني كه در حكم كارمندان متخصص دفاتر و ادارات دانش و پژوهشند، مي دهند و معمولاً در موعد معين پاسخ را دريافت مي كنند. در اين وضع پژوهشگر گرچه با سنخ مسأله آشنايي دارد و خود نيز مي تواند آن را بيابد، از بيرون سفارش دريافت داشته است. وضع سومي هم وجود دارد كه در آن معلوم نيست مسائل از كجا مي آيد و كي و كدام سازمان چگونه از پاسخ هايي كه داده مي شود بهره مي برد. بسياري از پژوهش هاي جهان سوم از اين سنخ و نوع است. در اين جهان معلوم نيست كه مسأله از كجا مي آيد. مسائل پژوهش در دوران توليد اطلاعات علمي غالباً و معمولاً از طريق سازمان هاي عمومي اقتصادي و مالي و فني و بازرگاني كه كارشان به مدد پژوهش پيش مي رود، به مراكز علمي راه مي يابند و به دانشمندان و پژوهشگران پيشنهاد مي شوند. در جايي كه ميان سازمانهاي مزبور و مراكز علمي پيوند و نسبتي نيست، پژوهشگران بايد مسائل را از اينجا و آنجا و در فلان نشريه و مجله و گزارش و البته بيشتر با فكر و تأمل خود بيابند و چون پاسخگوي شخص و سازماني نيستند، گاهي در انتخاب مسائل حيران مي مانند و احياناً به حكم قرعه يا با ترجيح بلامرجح مسأله را انتخاب مي كنند. اين وضع را در تعيين موضوع رساله هاي فوق ليسانس و دكتري در همه دانشگاه هاي كشور كم و بيش مي توان ديد. با اين مقدمه يك بار ديگر وضع علم را در مناطقي از عالم كه آن را مناطق پيراموني خوانده اند، از چند نظر و با چند پرسش به اختصار مرور كنيم:
وقتي مي پرسيم چرا پژوهش بايد كرد؟ مي گويند سؤال بي وجه است. از پژوهشگر نبايد پرسيد كه چرا پژوهش مي كند. . بسيار خوب، اين سخن خوبي است زيرا پاسخ دهنده مي خواهد بگويد علم شريف است و چرا به آن نپردازيم (براي رعايت ادب فعلاً مپرسيد كه اگر اقبال به پژوهش بايد بي قيد و شرط باشد و علم بطوركلي شريف است و پژوهش در آن نبايد ناظر به هيچ غرض بيرون از علم باشد چرا بعضي رشته هاي علمي مقدّم و مقبول ترند و به بعضي ديگر اهميت داده نمي شود مثلاً چرا پژوهش هاي مهندسي از پژوهش هاي فيزيك و نجوم و اين هر دو از پژوهش هاي ادبي و فرهنگي مهم تر تلقي مي شوند و بودجه بيشتري هم به آنها اختصاص مي يابد). درست است كه دانشمند در راه علم در طلب هيچ سودي نيست و بيرون از علم چيزي نمي جويد اما معني سخن اين نيست كه علم كاري لغو و عبث است. علم مشغوليت دانشمند و پژوهشگر نيست بلكه نظامي است كه دانشمند و پژوهشگر در درون آن مطالعه و پژوهش مي كند. اگر علم را در بيرون از اين نظام در نظر آورند در مورد جايگاه آن اختلاف پيش مي آيد چنانكه يكي مي گويد دانشمند نبايد به بهره برداري از علم بينديشد بلكه وظيفه او توليد علم و انتشار آن در مجلات معتبر (جهاني) است. گروه ديگر هرجا و هروقت از علم گفته شود از فايده اش مي پرسد و اگر نتوان فايده فوري براي علم ذكر كرد، آن را زائد مي خواند و عجبا كه اين هر دو گروه مثل همه گروه هاي اهل افراط و تفريط به هم مي رسند. اولي اگر راست مي گفت كه به فايده علم كاري ندارد و از علم جز علم نمي خواهد، اصرار نمي كرد كه بايد به فلان زبان نوشته شود و در مجله اي كه فلان عنوان رسمي دارد چاپ شود. علمي كه اعتبارش را از عنوان يك مجله و مؤسسه مي گيرد علم مفلوكي است كه واقعاً هم سودي از آن عايد نمي شود و صاحبش درست فكر مي كند كه سود ندارد و نبايد داشته باشد اما آيا اين همه در بند آداب و رسوم و تشريفات بودن با غايت انگاشتن علم و پژوهش منافات ندارد؟ يعني كسي كه اصرار دارد مقاله در صورتي علمي است كه در فلان گروه مجلات چاپ شده باشد و علم را هم علم دقيق آزمايشگاهي قابل بيان به زبان رياضي مي داند، نمي داند كه خود از نظم جهاني علم كه نظم تكنولوژيك است، پيروي مي كند و در اصل پذيرفته است كه اعتبار علم در نظم تكنولوژيك معين مي شود.
در شرايط كنوني بهتر است كه دو مطلب را از هم جدا كنيم. يكي توسعه علم و بنياد گذاري جهان علمي و ديگر رتبه علمي كشور در رتبه بندي جهاني. متأسفانه دومي كه فرع اولي است در اين اواخر اهميت بيشتر يافته است چنانكه هرجا سخن از توسعه علم به ميان مي آيد نه فقط ملاك و ميزان آن را تعداد مقالات (البته چاپ شده در مجلات معين) مي دانند بلكه غايتي هم جز انتشار و احصاي آن در خارج از كشور براي علم و پژوهش قائل نيستند. آيا نمي خواهيم به اين وضع كه از عوارض و آثار جهان پست مدرن در جهان توسعه يافته است فكر كنيم؟ بودريار فيلسوف فرانسوي مي گفت در زمان ما مردمان با اشيا سر و كار ندارند بلكه با تصاوير و نمايش ها زندگي مي كنند و همه كار ها در رسانه و با رسانه صورت مي گيرد. البته اين جهان رسانه اي، جهان علمي- تكنيكي است. ظاهراً پژوهش هم در جهان كنوني بويژه در جهان توسعه نيافته تا رسانه اي نشود، به عنوان پژوهش پذيرفته نمي شود. نمي گويم كه ملاك هاي علم سنجي ما مستقيماً از انديشه هاي پست مدرن اخذ شده و يا خداي نكرده معتقدان به اين ملاك ها و مشوقان پرنويسي، با فلسفه پست مدرن آشنايي دارند و اعتقادات خود را از آن منبع گرفته اند. اصلاً فلسفه پست مدرن منبع و منشأ چنين اعتقاداتي نيست بلكه اين ها را از آثار و اوصاف جهان كنوني مي داند. ساده بگويم پژوهش ديگر اهميت ندارد بلكه بايد نمايش داشته باشد. نمايش پژوهش از نفس پژوهش مهمتر است. در اين طريق جهان توسعه نيافته از جهان توسعه يافته پست مدرن تر است. گمان نكنيم كساني كه ميزان و ملاك علمي بودن مقاله را درج آن در مجلات علمي- پژوهشي و ثبت در فهرست هايي نظير ISI مي دانند، به علم و پژوهش اهميت نمي دهند. درست برعكس، آنها چون به علم اهميت مي دهند، اعتقاد شبه ديني به ISI و مجله علمي- پژوهشي پيدا كرده اند. به همين جهت مقابله با رأي آنها دشوار است. وقتي رأي و نظر و رسمي، صفت و جلوه زمان است، چرا در آن چون و چرا مي كنيم؟ پاسخش اينست كه همه كس مثل آن متفكّر آلماني كه كارش به جنون كشيد، جسارت و جرأت تماشاي گسترش برهوت جهل مركّب را ندارد. ما اگر علم را دوست مي داريم و حقيقتاً مي خواهيم كشورمان در راه علم گام هاي بلند و استوار بردارد بايد از اين ظاهربيني ها بگذريم و دل به علم و پژوهش بسپاريم و در حدود برنامه علم پژوهش كنيم. پژوهش بي برنامه را بايد به دانشمنداني كه جهان علم را دگرگون مي كنند واگذاشت. اكنون كه در كشور دانشگاه ها گسترش يافته و پژوهش نيز پيشرفت هايي داشته است كافي نيست كه هركس در خلوت خود يا در گوشه آزمايشگاه بر حسب ذوق و سليقه به پژوهشي بپردازد و آن را به جايي كه نمي داند كجاست، پرتاب كند و دلخوش باشد كه در ISI ثبت مي شود. پژوهش هاي علمي بايد هماهنگ و مكمّل يكديگر باشند و در يك نظام علمي قرار گيرند. البته تحقق اين امر در مناطقي كه تكنولوژي توسعه يافته ندارند بسيار دشوار است و ما كمتر به اين دشواري توجه داريم و با اين بي توجهي يا كم توجهي است كه شكوه و شكايت مي كنيم كه چرا رابطه محكمي ميان علم و صنعت وجود ندارد گويي با نصيحت و دستورالعمل اين رابطه برقرار مي شود. تذكر به اين دشواري مقدمه و شرط ورود در راه است. اگر صد سال مقاله بنويسيم و به خارج تبعيد كنيم و برنامه پژوهش نداشته باشيم، باز هم بيشتر اطلاعات علمي مورد نياز خود را بايد از خارج خريداري كنيم.
من مخالف هزينه كردن براي پژوهش نيستم و نمي گويم چرا بايد پژوهش كنيم و پول بدهيم كه گزارش آن را چاپ كنند يا اجازه دهند كه در سمينار و كنفرانسي ايراد شود بلكه تأكيد مي كنم كه ما نياز داريم مقاله بنويسيم و در كنفرانس ها عرضه كنيم و بكوشيم كه مقالات مان در مجلات علمي بين المللي چاپ شود. پيداست كه دانشمند هم وظيفه اي جز پژوهش ندارد اما بدانيم كه اگر اداي اين وظيفه در يك برنامه جامع صورت نگيرد و دانشمندان به مهمترين و لازم ترين مسائل علم نپردازند و پژوهش ها متفرق باشد، بخش مهمي از استعداد و توانايي پژوهشي آنان مهمل مي ماند و هدر مي شود. علم در فضا و هواي خاص شكفته مي شود و هرگز الزام به نوشتن مقاله موجب پديد آمدن فضا و هواي علم نمي شود. رسيدن كشور به رتبه هاي بالاي علمي مايه افتخار و مباهات است و كيست كه اين پيشرفت را نخواهد. دانشمندان و صاحبنظران، فراهم آورندگان افتخار پيشرفت علم كشورند اما وقتي سياست روشن و سنجيده علم و پژوهش وجود نداشته باشد، علم به دشواري مي افتد. بسيار متأسفم كه بايد بگويم راهي كه ما برگزيده ايم و گاهي آن را بهترين راه و حتي تنها راه مي دانيم، به هيچ جا نمي رسد.
منبع
magiran.com > روزنامه ايران > شماره 3737 24/6/86 > صفحه 10 (فرهنگ و انديشه) >