عوامل مؤثر در شكوفايي علم در تمدن اسلامي - بخش دوم وپاياني
نويسنده: دكتر مهدي گلشني
مقدمه : در بخش نخست نوشتار حاضر، نويسنده به بررسي تمدن اسلامي پرداخت. او دلايل رشد علوم و فنون در دارالاسلام را اين گونه برمي شمارد: تشويق قرآن و سنت به فراگيري علوم، تشويق قرآن به كاوش طبيعت، تشويق به كسب علم از هر منبع، تشويق دانشمندان و فراهم كردن امكانات براي تحقيق و آموزش، احساس جهان وطني در علماي مسلمان و حاكميت روح تسامح.
بخش دوم مقاله از نظر مي گذرد.
***
و نيز مي افزايد: "تنها خلفاي عباسي (در دوره نهضت) داراي اين روش پسنديده نبودند، بلكه هر دولت اسلامي كه هواخواه علم و ادب بود طبعاً آزادي فكر و عقيده را ترويج مي كرد. پزشكان دربار خلفاي فاطمي در مصر نيز غالباً يهودي و مسيحي و سامري بودند و از تمام مزاياي بزرگان قوم بهره مند مي شدند، منصب هاي عالي مي گرفتند، حقوق هاي گزاف دريافت مي داشتند..."38
آرنولد در كتاب الدعوه الي الاسلام مي نويسد: "از اين مثال هايي كه قبلاً درباره تسامح مسلمين پيروز بر مسيحيان عرب در قرن اول هجري و قرنهاي بعد زديم، مي توان نتيجه گرفت كه اين قبايل مسيحي كه اسلام را پذيرا شدند، آن را از روي اختيار و آزادي انجام دادند و عربهاي مسيحي كه الان در زمان ما ميان جوامع مسلمان زندگي مي كنند، خود شاهدي بر اين تسامح هستند."39به عنوان نمونه دولت شيعي سيف الدوله حمداني را در نظر مي گيريم كه در آن نه تنها اهل سنت در رفاه بودند، بلكه اهل ذمه نيز از همه حقوق اجتماعي برخوردار بودند و زيانهاي اصلي خود(آرامي و سرياني) را حفظ مي كردند و در مشاغل اجتماعي شركت داشتند؛ مثلاً اكثر اطبا مسيحي بودند و علماي مسلمان و غيرمسلمان به تاليف و ترجمه كتب طبي، رياضي ، نجومي و ادبي و... اشتغال داشتند.40
البته همه دارالاسلام در همه اوقات آن دوران از چنين ويژگي برخوردار نبود و همواره جاهايي يافت مي شد كه در آن تنگ نظري ها حاكم باشد، ولي هرجا كه با سعه صدر با علما برخورد مي شد، مركزيتي براي جذب متخصصان پيدا مي كرد.
يك عامل مهم در ايجاد ركود علم در دارالاسلام در قرون بعدي از بين رفتن روح تسامح و پيدايش تنگ نظري در بين مسلمانان نسبت به يكديگر و نسبت به ساير امم بود. اين باعث شد كه علما و فلاسفه و حتي اصحاب فرق مختلف اسلامي، يكديگر را تكفير و تخطئه كنند و مبادله افكار كه لازمه رشد و تعميق علوم است كمتر صورت گيرد. البته در عين حاكميت سعه صدر و روحيه تسامح، تحمل آراي ديگران تا جايي مجاز شرمنده مي شد كه كيان دين در معرض خطر قرار نگيرد.
7. تعهد به پيروي از برهان
اسلام پيروان خود را از تقليد كوركورانه ديگران و تبعيت از تعصبات بي جا برحذر داشته و به پيروي از برهان دعوت كرده است: ولا تقف ما ليس لك به علم: از پي آنچه نمي داني چيست، مرو. و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آبائنا، اولو كان آبائهم لايعقلون شيئا و لا يهتدون: چون به آنان گفته شود كه از آنچه خدا نازل كرده است پيروي كنيد، گويند نه، ما به همان راهي مي رويم كه پدرانمان مي رفتند، حتي اگر پدرانشان بي خرد و گمراه بوده اند؟( بقره، 170)
قرآن حتي در مقام معارضه با كفار، آنان را به آوردن برهان دعوت كرده است: و من يدع مع الله الها آخر لا برهان له: آن كس كه جز خداي يكتا، خداي ديگري را مي خواند برهاني ندارد (مومنون، 117)
اله مع الله قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين: آيا با وجود الله خداي ديگري هست؟ بگو: اگر راست مي گوييد، برهان خويش را بياوريد. (نمل، 64)
و مسلمانان را در مجادله با اهل كتاب، به جدال احسن دعوت كرده است: و لا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتي هي احسن: با اهل كتاب جز به نيكوترين وجه مجادله نكنيد (عنكبوت، 46)
امام صادق(ع) در تفسير اين آيه شريفه، جدال احسن و جدال غير احسن را تفسير فرموده اند/41 جدال غير احسن، طبق تفسير امام(ع)، اين است كه ما بدون برهان طرف مقابل را رد كنيم و يا حقي را از او منكر شويم كه مبادا عليه ما از آن استفاده كند. در اين حالت ما مثل او هستيم؛ او حقي را انكار كرده است و ما حق ديگري را. درست به پيروي از همين منطق بود كه در قرون اوليه هجري، بحث آزاد بين مسلمانان وابسته به فرق مختلف و بين علماي مسلمان و عالمان غير مسلمان امري رايج بود و افرادي نظير ابن بيء العوجاء زنديق در بين مسلمانان رفت و آمد مي كردند و شبهات خود را مطرح مي نمودند و بزرگان اسلام نيز با استدلال به دفع آن شبهات مي پرداختند. يك بار حضرت علي(ع) به هنگام خطابه فرمود: سلوني فاني لااسال عن شي دون العرش الا اجبت فيه: از من بپرسيد. پس از من درباره چيزي تحت عرش سئوال نمي شود مگر آنكه به آن جواب مي دهم. يك عرب يهودي فرياد كشيد كه: اي مدعي جاهل و اي مقلد نفهم، من سئوالاتي دارم كه بايد جواب دهي. اصحاب و شيعيان حضرت علي(ع) به پاخاستند كه او را سرجايش بنشانند، حضرت فرمود: ان الطيش لا تقوم به حجج الله و لا به تظهر براهين الله: همانا با زور نمي توان حجج الهي را اقامه كرد و براهين خدا را ظاهر ساخت!
سپس حضرت به او فرمودند: هرچه در دل داري بگو. همچنين به نقل علامه مجلسي، مفضل بن عمر به مسجد پيامبر رفته بود كه نماز بخواند. در همان حال ابن ابي العوجاء زنديق وارد مسجد شد وكناري نشست و بعد يكي از همفكران او به وي ملحق شد و ابن ابي العوجاء شروع كرد كه به خدا و پيامبر ناسزا بگويد و معاد را به سخره بگيرد. مفضل عصباني شد و به وي پرخاش كرد كه: چرا چنين صحبت هايي را مي كني؟ ابن ابي العوجاء گفت: اگر از اهل كلام هستي، با تو صحبت مي كنيم. پس اگر چيزي را ثابت كردي، از تو تبعيت مي كنيم و اگر از آنها نيستي، بنابراين باتو حرفي نداريم. اما اگر از اصحاب جعفربن محمد الصادق هستي، او بدين گونه با ما مجادله نمي كند. او بيش از تو حرفهاي ما را مي شنود، ولي صبر مي كند تا حرف ما تمام شود. رفتار او طوري است كه گمان مي كنيم به زودي حرف ما را قبول مي كند؛ اما او با كلام كوتاه براي ما حجت مي آورد به طوري كه ما توان رد جواب او را نداريم. پس اگر تو از اصحاب او هستي، مثل او با ما صحبت كن. 43
اين نمونه ها نمايانگر قدرت علمي بزرگان ماست و سرمشقي است كه مسلمانان بايد سعي كنند از آن تبعيت نمايند، يعني آنها بايد همواره خود رابا قدرت استدلال مجهز كنند. اين سنت حسنه بحث با مخالفان دين كم كم به صورت بحثهاي كلامي ادامه يافت و در واقع بحثهاي كلامي قرن دوم هجري قمري كمك زيادي به رواج بحث و تحقيق كرد و حتي خلفا و امرا و بزرگان را به شركت در اين گفتگوها و يا حمايت از آنها تشويق نمود و اين به نوبه خود باعث ترويج علوم عقلي شد.
در اين دوران شكوفايي علم و فلسفه، اعتقاد علما و فلاسفه مسلمان اين بود كه معيار تشخيص حق از باطل برهان است. ابن سينا صريحا گفت: كسي كه بدون دليل تصديق كند، از فطرت انساني به دور افتاده است.44 و شيخ اشراق در كتاب التلويحات نوشت:
"ولا تقلدني و غيري فالمعيار هو البرهان: 45 از من و غير من تقليد كنيد كه معيار برهان است." وابوريحان بيروني در پايان آثار الباقيه آورده است: "اين كتاب را با سپاس خداوندي پايان مي دهيم كه ياري كرد و هدايت كرد و راه رشد را از گمراهي جدا كرد و روشن ساخت تا كسي كه هلاك مي شود، در برابر دليل روشن هلاك شود و كسي كه زندگي مي كند، از روي دليل روشن زندگي كند."46
وابن رشد نوشت: واجب است بر ما كه بر نوع نظر گذشتگان در موجودات عالم و شيوه استدلال آنان طبق موازين و شرايط برهان نظر افكنده، با دقت نظر آنچه را كه گفته اند و در كتب خود ثبت كرده اند، مورد توجه قرار دهيم. آنچه درست است، قبول كرده، بدان مسرور شويم و سپاس داريم و به آنچه نادرست است، به درستي واقف شده، از پذيرش آن عذرخواهيم[ و آنان را هم در اين امر معذور داريم] .47
8. حقيقت جويي دانش پژوهان
از خصوصيات بارز اسلام آن است كه حق را فوق همه چيزها قرار داده و به مسلمانان سفارش كرده است كه در راه حق از هيچ چيز ملاحظه نكنند و دنبال حق بروند اگرچه به ضررشان باشد. در قرآن آمده است: ومن اظلم ممّن افتري علي الله كذبا، او كذّب بالحقّ لما جائه: چه كسي ستمكارتر از آن است كه بر خدا دروغ مي بندد يا به هنگامي كه حقّ به سوي او مي آيد تكذيبش مي كند؟ (عنكبوت، 68)
و در حديث نبوي آمده است: في القلب نور لا يضيي الاّ من اتباع الحق در دل نوري است كه نمي تابد مگر آنكه از حق تبعيت شود.
و از امام صادق(ع) روايت شده است: انّ من حقيقه الايمان ان تؤثر الحق، و ان ضرك، علي الباطل وان نفعك:49 از حقيقت ايمان است كه حق را حتي اگر به زيانت باشد، بر باطل، گرچه به سودت باشد، ترجيح دهي. مرحوم مجلسي در بحار الانوار (ج70، چاپ جديد) بابي دارد تحت عنوان "ايثار الحق علي الباطل، والامر بقول الحق وان كان مراً" اين سفارش اسلام به پيروي از حق در شناخت ها و قضاوت ها، از همان اوايل تمدن اسلامي مورد توجه عالمان مسلمان قرار گرفت و غالب بزرگان علم و فلسفه بر آن تأكيد كردند و متذكر شدند كه اساس كارشان در پژوهش ها تبعيت از حق بوده است و ديگران را نيز به همين امر سفارش كردند. به عنوان نمونه، اقوال برخي علما را ذكر مي كنيم:
ابويعقوب كندي: شايسته است كه هدف ما تحصيل حق از هر منبعي كه مي يابيم باشد، زيرا براي طالب حق هيچ چيز سزاوارتر از حق نيست.50
فارابي: استاد فلسفه بايد نيكخو و پرهيزگار باشد و از شهرت كناره گيرد، بدان سان كه شهرت او فقط براي تحري حقيقت و پژوهش دانش به كار رود. استاد فلسفه بايد به قياس ] منطق [ ارسطو تا بدان حد دوستدار باشد كه راهنماي او باشد، نه آنكه منطق ارسطو را بر حق برگزيند و نبايد مبغض باشد كه اين خصلت او را به تكذيب حق وادارد.51
ابوالفضل بيهقي: من كه اين تاريخ را پيش گرفته ام، التزام اين قدر بكرده ام تا آنچه نويسم يا از معاينه من است يا از سماع درست از مردي ثقه.52
ابوريحان بيروني (در كتاب تحقيق ماللهند) : اين كتاب را درباره عقايد هندوان تأليف كردم و هرگز در حق آنان كه با ما اختلاف ديني دارند، تهمت زدن بي اساس را برايشان روا نداشتم، و نيز اين مطلب را مخالف دينداري و مسلماني خويش نپنداشتم كه كلمات ايشان را در آنجا كه خيال مي كردم براي روشن شدن مطلبي ضرورت دارد با طول و تفصيل بيان كنم. اگر اين گونه نقل ها كفرآميز به نظر مي رسد و پيروان حق يعني مسلمانان آنها را قابل اعتراض بدانند، اين را مي گوييم اعتقاد هندوان چنين است و آنان خود بهتر از هر كس مي دانند كه چگونه به اين اعتراضات پاسخ دهند.53
انتقاد ابوريحان از هندوان اين است كه آنچه را كه موافق نظرشان است درست مي پندارند و آنچه را كه مخالف نظرشان است، باطل مي شمارند.54 او آنها را مصداق اين آيه شريفه مي داند كه: بل كذبوا بما لم يحيطوا : بلكه چيزي را كه دانشش را ندارند دروغ شمردند. (توبه 39)
اما همين بيروني كه حاضر نيست چشم و گوش بسته فيزيك ارسطويي را قبول كند و در اين باره حتي باب مناقشه را با ابن سينا گشوده است، آنهايي را كه منطق ارسطويي را به خاطر اشتباهات ارسطو طرد مي كنند، تقبيح مي كند: اما از آنجا كه منطق منسوب به ارسطو است و در انديشه ها و اعتقادهاي او چيزها مي ديده اند كه با اسلام موافق نيست و اين بدان جهت است كه در زمان وي يونانيان و روميان ستاره و بت مي پرستيدند، و او هر چه گفته بنا بر ديد و انديشه خود نه بنا بر ديني گفته است. كساني كه در زمان ما سخت تعصب ورزند و به خاطر ارسطا طاليس هركسي كه را كه نامش به حرف سين ختم شود به كفر و بي ديني منسوب مي دارند...، در حالي كه از چيزي به خاطر خشمگيني نسبت به دارنده آن چشم پوشيدن و آن را نادرست نماياندن و از حق به خاطر گمراهي گوينده آن دوري كردن برخلاف آن است كه در قرآن آمده. خداي تعالي گفت: آنان كه به سخن گوش فرامي دارند و در پي نيكوترين آن مي روند، كساني هستند كه خدا بر راه راستشان داشته است.55
همچنين خواجه نصيرالدين طوسي در آخر كتاب مُصارع المُصارع كه در رد كتاب مصارعات محمد بن عبالكريم شهرستاني نوشت، صريحاً متذكر شد كه غرض وي از نگارش اين كتاب نصرت ابن سينا و كوبيدن كتاب مصارعات شهرستاني نبوده، بلكه صرفاً خواسته است طريق حق و انصاف را بپيمايد و حقيقت مطلب را در اين مصارعات روشن كند تا افراد بي اطلاع فريفته گفتار مدعيان علم نشوند.56
9. جامعيت علم اسلامي و وحدت علوم در اسلام
متفكران مسلمان منشأ همه علوم را خداوند مي دانستند؛ لذا به يك وحدت ارگانيك بين آنها قائل بودند. آنان بين علوم خاص ديني و علوم طبيعت جدايي نمي ديدند و هدف هر دو را يكي مي دانستند. از نظر آنها، علوم طبيعي وحدت طبيعت را نشان مي دهد كه حاكي از وحدت مبدا عالم است و اين همان چيزي است كه هدف اديان است. به خاطر همين بود كه آنها همه اين علوم را يكجا تدريس مي كردند و بعضي از آنان در علوم مختلف متخصص بودند و بين فلسفه و علوم طبيعي و حكمت ديني جمع مي كردند و در همه اين حوزه ها تأليفاتي داشتند. كندي در علوم رياضي و نجوم و طبيعيات و فلسفه و تفسير قرآن تأليفات داشت و ابن رشد در فلسفه و طب و فقه اسلامي.
از نظر اينها موفقيت علوم طبيعي در اين است كه يكپارچگي موجودات را نشان دهد؛ زيرا وحدت و پيوستگي مراتب مختلف هستي اساس جهان بيني اسلامي است. اخوان الصفا در يكي از رسائلشان مي نويسند: بالجمله برادران ما را شايسته چنين است كه با هيچ يك از دانش ها دشمني نورزند و نه كتابي از كتاب ها فروگذارند، و نه با كيشي از كيش ها تعصب ورزند و سختگيري كنند؛ زيرا راي و مذهب ما همه مذاهب را دربرمي گيرد و همه دانشها را يكجا گرد مي آورد و اين بدان سبب است كه انديشه و مذهب ما عبارت است از نظر و پژوهش در همه موجوات: حسي و عقلي، و از آغاز تا انجام، و ظاهر و باطن و آشكار و نهان، و حقيقت را ياري مي دهد از اين جهت كه همه از يك مبدا و يك علت و يك جهان و يك نفس محيط برآمده اند اگرچه گوهرهاي گوناگون گشته اند و جنس هاي متباين، و شاخه هاي گوناگون و جزئيات متغاير يافته اند.57
آنها برخلاف علماي امروز كه صرفاً به بُعد رياضي قضايا اهميت مي دهند و يا به حوزه هاي بسيار باريك علم اشتغال دارند، به دنبال اين بودند كه علوم مختلف را به هم ربط دهند و تصويري منسجم از طبيعت ارائه كنند. مطالعات بين رشته اي كه در سالهاي اخير در غرب شكوفا شده يادآور تلاشي است كه آن متفكران مسلمان در اين زمينه داشتند.
متفكران مسلمان نه تنها علوم طبيعي را جداي از دين تلقي نمي كردند، بلكه در تحقيقات مربوط به اين علوم نظرشان تنها به نتايج زودرس نبود و دنبال تبيين جهان بودند؛ لذا آنها حتي علومي را كه از ديد آن زمان فوايد عملي يا مادي بر آنها مترتب نمي شد، مورد توجه قرار مي دادند؛ چنان كه امروزه در آمريكا و اروپا نيز علوم محض جايگاه خاص خود را دارد و اين طور نيست كه تنها فوايد عملي زودرس آنها مورد نظر باشد. البته در آن اعصار هم عده اي در مفيد بودن بعضي از علوم نظري مناقشاتي وارد مي كردند و مثلاً جغرافيايي رياضي را دانشي غيرمفيد به حساب ميِ آوردند؛ اما اين منطق مورد پذيرش همه عالمان نبود، چه آنها معيار مفيدبودن را صرفاً داشتن فوائد مادي نمي دانستند.
10. سختكوشي دانشمندان مسلمان در كسب معرفت
يكي ديگر از عوامل مؤثر در ترويج بازار علم و علو سطح آن در دارالاسلام در آن اعصار، سختكوشي و خستگي ناپذيري دانشمندان مسلمان بود، و اين به خاطر آن است كه اسلام كسب علم را از هر منبع و در هر حال، از گهواره تا گور، توصيه كرده است، لذا پژوهشگران مسلمان براي دسترسي به يك معلم يا حل يك معضل علمي يا فلسفي از هيچ كوششي مضايقه نمي كردند. نه شرايط محيط باعث ترك تفحصات علمي مي شد و نه كهولت و رنجوري باعث توقف آن. براي روشن شدن اين مطلب چند نمونه ذكر مي كنيم:
* محمد زكرياي رازي در خاطرات دوران پيري خود، درباره علاقه اش به كسب علم چنين گفته است: محبت من به دانش و حرص و كوشش من در راه كسب علم بر كساني كه مصاحبم بودند، كاملاً معلوم و مشهود است. من از كودكي تا اين تاريخ سخت در علم كوشيده ام تا حدي كه هرگاه به كتابي كه قبلاً آن را نخوانده بودم و يا به ملاقات دانشمندي كه او را از پيش نديده بودم دسترسي مي يافتم، به هيچ كار ديگر مشغول نمي شدم، گرچه در اين راه با زيانهاي فراواني روبرو مي شدم، تا آنكه كتاب را مطالعه مي كردم و پايه و مقام آن مرد را تشخيص مي دادم. حوصله و صبر من در اين باره به حدي بود كه در يك سال متجاوز از 20هزار برگ يادداشت نوشتم و در تأليف "جامع كبير" پانزده سال شب و روز كار كردم تا اينكه چشمانم ضعيف شد و يكي از عضلات دستم جا به جا خشك شد و از كار افتاد؛ همين دوعلت يعني ضعف باصره و سستي دست، در حال حاضر مانع از خواندن و نوشتن من مي شوند با اين حال تا آنجا كه مي توانم، به خواندن و نوشتن مي پردازم و هميشه به كساني متوسل مي شوم كه براي من كتاب بخوانند و يادداشتهاي مرا بنويسند.58
ابوريحان بيروني آنقدر به مطالعه و تحقيق علاقه داشت كه كمتر كتاب و رساله به زبان فارسي، عربي و هندي و... بود كه آن را مطالعه نكرده و مورد نقد قرار نداده باشد. او سالها به دنبال كتابي بود كه رازي در مورد ماني نوشته بود تا آنكه بدان دست يافت و با شوق به مطالعه اش پرداخت؛ اما پس از بررسي به اين نتيجه رسيد كه جز مشتي اباطيل ندارد و لذا از رازي تعجب كرد كه چگونه با آن فهم و درايت فريفته آن سخنان شده بود. همين ابوريحان همراه با سلطان محمود به هند رفت و در آنجا براي چند سالي اقامت گزيد و پس از تحمل مشقات فراوان با علماي آنجا طرح دوستي ريخت و از طريق رفتار خاضعانه، اعتماد آنان را به خود جلب كرد و زبان سانسكريت و علوم و آداب هندوان را آموخت و سپس به تاليف كتاب ماللهند پرداخت كه هنوز از بزرگترين منابع هندشناسي قديم است.
مسعودي كه از بزرگترين جغرافيدانان اسلام و متولد بغداد است به سوريه، فلسطين، عربستان، زنگبار، ايران، آسياي مركزي و هند سفر كرد و حتي تا درياي چين رفت و سپس حاصل مسافرت هاي خود را در مجموعه اي از 30 كتاب فراهم آورد كه پس از دو بار تلخيص به صورت مروج الذهب چهار جلدي درآمد. او در باره شهرهايي كه ديده از لحاظ جغرافيايي، گياهي، حيواني و تاريخي سخن رانده و عادات و اديان و علوم و فلسفه مردم آن سرزمين ها را شرح داده است.
اين دانشمندان نه تنها خود سختكوش بودند، بلكه سعي مي كردند شاگردان خود را نيز به تفحص و سختكوشي وادارند. يكي از شاگردان ابوريحان بيروني در وصف استادش چنين مي گويد: عادت خواجه ما استاد رئيس (خداي رحمت كناد) اين بود كه هرگاه در كتابهاي خود زمينه سازي كارها مي فرمود، هرگز مثال نمي آورد. اگر هم بر وجه قليل و اندك مي آورد، به شيوه سربسته و با سخنان شيوا به دور از تفهم مي بود. سبب را از او پرسيدم. فرمود: سبب اين كه من تصنيفات خود را از مثال خالي مي گذارم، آن است كه تا نگرنده در باره آنچه به دست وي مي سپارم، اجتهاد ورزد. چنانچه صاحب تجربت و تمرين و اجتهاد بود كه خود دوستدار دانش است، و اگر از مردمي بود كه جز بر اين صفت اند، پس با كمان نيست كه فهم كند يا نه؛ چه، به نزد من يكسان است. 59
نتيجه گيري
از نيمه دوم قرن دوم هجري قمري كه ترجمه كتب علمي (رياضي، طبيعي و...) در دارالاسلام شروع شد، مسلمانان به سرعت علومي را كه توسط يونانيان، هنديان، ايرانيان و غيره تاليف شده بود جذب كردند و خود بر آن افرودند. عواملي چند، كه از جهان بيني و فرهنگ اسلامي نشأت مي گرفت و در اين نوشتار آنها را برشمرديم، در جذب علوم و قرار دادن آنها در يك متن اسلامي و رشد آنها موثر بودند. وقتي كه به علل گوناگون علوم عقلي اهميت خود را از دست دادند و حتي در بعضي نقاط مطرود حكام واقع شدند، رشدعلوم طبيعت در دارالاسلام متوقف شد، اما درست در همان زمان كه اين علوم در جهان اسلام رو به خاموشي مي رفت، دنياي غرب به آنها توجه كرد و به توسعه آنها همت گماشت و با خود صنعت و فن را به همراه آورد و و جهان اسلام را نيازمند خود ساخت. اكنون كه در جهان اسلام يك نهضت بازگشت به اصالتهاي اسلامي و تجديد اعتلاي امت اسلامي به راه افتاده است، لازم است علل ظهور و افول تمدن درختان اسلامي مورد مطالعه عميق قرار گيرد تا موانع رشد علم در دارالاسلام برطرف شود و شرايط تاسيس يك تمدن اسلام درخشان ديگر، كه متناسب با امكانات عصر حاضر و در خور آن باشد، فراهم گردد.
پي نوشتها:
38. پيشين، ص586.
39. عفيف عبدالفتاح طياره، روح الدين الاسلامي (بيروت: دارالعلم للملايين، بي تا)، ص288.
40. مصطفي الشكعه ، سيف الدوله حمداني، او مملكه السيف و دوله الاقلام (بيروت، عالم الكتب، 1397 ه-.ق)، صص 169 - 170 و 223 - 225.
41. احمد طبرسي، الاحتجاج، ج 1 (مشهد المقدسه : نشر المرتضي، بي تا)، صص 21 - 22.
42. محمدباقر مجلسي، پيشين، ج57، صص 231 - 232.
43. همان، ج3، ص57 - 58.
44. صدرالدين الشيرازي، الحكمه المتعاليه في الاسفار الاربعه العقيله ، ج1 ( بيروت: داراحياء التراث العربي)، ص364.
45. شهاب الدين يحيي سهروردي، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج1 ( تهران: موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372)، ص121.
46. ابوريحان بيروني، آثار الباقيه. عن القرون الخاليه (لايپزيك:،(3291 Deutsche Morgenl Gesellschaft ص362.
47. محمد بن رشد، فصل المقال في ما بين الحكمه و الشريعه من الاتصال، ترجمه سيد جعفر سجادي (تهران: انجمن فلسفه ايران، 1358 ش.) ص37.
48. محمد باقر مجلسي، پيشين، ج2، ص265.
49. همان، ج70، ص 106.
50. ماجد فخري، تاريخ الفلسفه الاسلاميه ، مترجم عربي، كمال يازجي (بيروت: الجامعه امريكيه، 1979)، ص111.
51. علي اصغر حلبي، پيشين (1361)، ص106.
52. ابوالفضل بيهقي، تاريخ بيهقي، تصحيح علي اكبر فياض (تهران: انتشارات دانشگاه، 1356)، ص905.
53. سيدحسين نصر، پيشين، ص251.
54. علي الشابي، زندگينامه بيروني، ترجمه پرويز اذكايي (تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، 1352)، ص119.
55. همان، ص89.
56. نصيرالدين طوسي، مصارع المصارع (تهران: مكتبه آيه الله المرعشي العامه ، 1405 ه-.ق)، صص 201 - 202.
57. علي اصغر حلبي، مترجم و نگارنده، گزيده متن رسائل اخوان الصفا و خلان الوفاء (تهران: كتابفروشي زوار، 1360)، ص36.
58. عبدالله نعمه ، پيشين، ص313.
59. علي الشابي، پيشين، ص122.
* از علم سكولار تا علم دين
+ نوشته شده در ۱۳۸۶/۰۶/۰۲ ساعت توسط وبلاگ تاريخ و تحقيق
|