استاد دکتر مهدی گلشنی

 

نويسنده: دكتر مهدي گلشني
روزنامه اطلاعات > شماره 23713 7/6/85 > صفحه 6 (نظرها و انديشه ها)
 
 


مقدمه
    
    تمدن به مفهوم عام آن به مجموعه علوم، فنون، قوانين و آداب و رسومي اطلاق مي شود كه حالت فكري و سياسي و اقتصادي و صنعتي و ساير مظاهر مادي و معنوي حيات يك قوم را در بخشي از زمان مشخص مي كند. متأسفانه تصويري كه ما از تمدن امت اسلامي، از صدر اسلام تا به حال، داريم جز در يك دوران چند صد ساله چندان درخشان نيست. ما در اينجا نظرمان را روي اين دوره درخشان متمركز، و عوامل مؤثر در به وجود آمدن آن را بررسي خواهيم كرد. باشد كه از گذشته باعظمت، درس عبرت بگيريم و در جهت ايجاد يك تمدن اسلامي جهانگير قدمهاي مؤثر متناسب با عصر حاضر برداريم.
    
    در اينكه در پي ترجمه آثار علمي از زبانهاي يوناني، سرياني، پهلوي و... يك نهضت علمي درجهان اسلام رخ داد و به دنبال آن براي چند قرن جهان اسلام شاهد شكوفايي تمدني درخشان بود، اختلاف كمي بين مورخان وجود دارد و اگر اختلافي هست، بيشتر در ميزان خلاقيت و نوآوري مسلمانان در علومي است كه از ديگران به آنها رسيد. در اين مورد نيز اگر درگذشته، تشكيكاتي از طرف غربيان صورت گرفته بود، در قرن اخير تعداد روزافزوني از آنها به نوآوري مسلمانان اذعان كرده اند. به عنوان نمونه سخنان بريفو (Briffault) رانقل مي كنيم: "يونانيان تنظيم كردند، تعميم دادند و نظريه پردازي كردند، اما راههاي جسورانه پژوهش، جمع آوري دانش مثبت، روشهاي دقيق علم، مشاهده مفصل و طولاني و كاوش تجربي، براي خوي يوناني بيگانه بود. چيزي كه ما علم مي ناميم در اروپا نشأت گرفت و آن هم نتيجه روحيه جديد كاوش، روشهاي جديد تحقيق، روش تجربي، مشاهده، اندازه گيري و توسعه رياضيات به شكلي ناشناخته براي يونانيان بود. آن روحيه و آن روشها به وسيله اعراب به اروپاييان معرفي شد. علم جديد مهمترين سهم تمدن اسلامي است."1
    
    جان برنال اذعان دارد كه جهان اسلام محل التقاي دانش آسيايي و اروپايي بود و در آن اختراعاتي صورت گرفت: "مسلمانان از دنياي قديم چيزي را نجات دادند كه ارسطو علي رغم نبوغش كاملاً در آن ناقص بود، علم رياضي و مكانيكي. به نظر مي رسد كه بزرگي مسلمانان در اين بوده كه توانستند بهترين ميراث عقلي مردمي را كه با آنها برخورد كردند، جذب كنند، نه اينكه نوآوري چشمگيري داشته باشند. آنها دانش رياضي و طبي يونانيان را جذب كردند؛ چيزي كه مورد تحقير روميان و بي توجهي مسيحيان بود. آنها صبورانه به يك فرآيند طولاني توسعه تدريجي و تطبيق عملي كه يونانيان آن را در بهترين شرايط خود محقر شمرده بودند، پرداختند. آنان را هند علامت گذاري ضروري "عربي" و صورت بندي جبري را كه بدون آن متجددان نمي توانستند بر كار يونانيان بيفزايند گرفتند، و در اسپانياي قرن دهم تمدني را به وجود آوردند كه دانش صرف نبود، بلكه در مورد هنرها و فنون حيات علمي به كار گرفته مي شد. به طور خلاصه، آنان در قرون وسطي آن نوع تفكر علمي و حيات علمي صنعتي را كه ما به آلمان جديد وابسته مي كنيم، دارا بودند. به نظر مي رسد آنان بر خلاف يونانيان، آزمايشگاه و آزمايشگري صبورانه را تحقير نكردند و در طب، مكانيك، و در واقع تمامي هنرها، علم را در خدمت بدون واسطه حيات قرار دادند، به جاي اينكه آن را به عنوان يك هدف نهايي حفظ كنند. اروپا از آنها چيزي را كه ما دوست داريم روحيه بيكني بناميم به ميراث برد، روحيه اي كه در مقام توسعه دادن كرانه هاي امپراتوري انسان بر طبيعت است."2
    
    مسلمانان براي شش قرن، رهبري علمي جهان را در دست داشتند، 350 سال رهبري مطلق و 250 سال رهبري مشترك با مسيحيان . جرج سارتُن از نيمه دوم قرن دوم تا آخر قرن پنجم هجري قمري را "دوره رهبري بلامنازع مسلمانان" مي داند و به شرح زير براي هر 50 سال از اين دوره يك نفر را مشخص مي كند و آن نيم قرن را به نام او مي نامد:3
    
    1. عصر جابربن حيان (750 800 ميلادي).
    
    2. عصر خوارزمي (800 850 م). سارتُن خوارزمي را يكي از بزرگترين رياضي دانان مسلمان و بزرگترين رياضي دان عصر خود مي داند.
    
    3. عصر رازي (850 900 م). از نظر سارتُن رازي بزرگترين طبيب باليني اسلام قرون وسطي و پيشتاز استادان شيمي عصر رنسانس است.
    
    4. عصر مسعودي (900 950 م). سارتُن مسعودي را بزرگترين جغرافيادان و جامع العلوم مي داند وعلت انتخاب او را كنجكاوي و جامعيت وي ذكر مي كند.
    
    5. عصر ابوالوفا (950 1000 م). ابوالوفا بوزجاني، از بزرگترين رياضي دانان مسلمان بود كه در توسعه مثلثات سهمي چشمگير داشت.
    
    6. عصر بيروني (1000 1050م). سارتُن بيروني را بزرگترين دانشمند مسلمان و يكي از بزرگترين دانشمندان همه اعصار مي داند. او ابن سينا را نيز چنين توصيف مي كند؛ اما اين دوران را به نام دوران بيروني نام مي نهد؛ زيرا بيروني را معرف بهتري از اين عصر مي داند.
    
    7. عصر خيام (1050 1100م). از ديد سارتن خيام از بزرگترين رياضي دانان قرون وسطي است.
    
    از نظر سارتُن، براي 250 سال بعد نيز افتخار داشتن مردان طراز اول علم نظير نصيرالدين طوسي، ابن رشد و ابن نفيس همچنان نصيب مسلمانان است؛ ولي در اين دوران مسيحيان نيز وارد ميدان شده و افرادي نظير راجر بيكن را پرورش داده اند. در دوران شكوفايي تمدن اسلامي، همه علوم متداول عصر رونق داشت و جوامع اسلامي نه تنها در علوم و فلسفه، بلكه در هنر فناوري نيز پيشرو عصر خود بودند. چند عامل باعث شد كه علوم و فنون در دارالاسلام رشد پيدا كنند و مسلمانان به تفوق علمي دست يابند. در اينجا به ذكر اهم اين عوامل مي پردازيم: 
        
    1. تشويق قرآن و سنت به فراگيري علوم
    
    آنچه زمينه ساز اصلي اقبال مسلمانان به فراگيري علوم مختلف و اخذ آن از يونانيان و مصريان و هنديان و...، شد توصيه اسلام به فراگيري علم در همه احوال است و ارزشي كه آن براي اهل علم قائل شده است. قرآن، عالم و جاهل را برابر نمي داند: قل هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعلمون: بگو آيا آنهايي كه نمي دانند برابرند؟ (زمر، 9)
    
    و پيامبر گرامي(ص) فرمود: من اراد الدنيا فعليه بالعلم، و من اراد الاخره فعليه بالعلم، و من ارادهما معافعليه بالعلم:4 هركس درپي دنياست، بايد دنبال علم برود، و هر كس درپي آخرت است بايد دنبال علم برود، و هركس دنبال هردوست، بايد دنبال علم برود.
    
    و نيز فرمود: "هلاك امتي في ترك العلم:6هلاك امت من در ترك علم است.5
    
    و علي(ع) فرمود: اكتسبوا العلم يكتسبكم الحياه:6 علم را به دست آوريد تا از حيات بهره ور شويد.
    
    جرج سارتون در كتاب مقدمه اي بر تاريخ علم مي گويد: من بار ديگر مي پرسم: چگونه مي توان به شناخت درستي از دانش مسلمانان دست يافت اگر تمركز آن حول قرآن را درك نكنيم؟7 
        
    2. تشويق قرآن به كاوش طبيعت
    
    قرآن مكررا مردم را به تدبر و تفكر در احوال كائنات دعوت مي كند و از برخورد سطحي با آيات الهي در طبيعت برحذر مي دارد: افلا ينظرون الي الابل كيف خلقت: آيا به شتر نمي نگرند كه چگونه آفريده شده؟ و به آسمان كه چه سان برافراشته شده؟ و به كوهها كه چگونه بركشيده شده؟ و به زمين كه چگونه گسترده شده است. (غاشيه، 2017)
    
    قل انظروا ماذا في السموات والارض...: بگو بنگريد كه چه چيزهايي در آسمان و زمين وجود دارد.(يونس،101)
    
    و كاين من آيه في السموات والارض يمرون عليها و هم عنها معرضون: چه بسا نشانه هايي در آسمان و زمين وجود دارد كه بر آن مي گذرند و از آن رخ برمي تابند. (يوسف، 105)
    
    نلينو صريحا اقرار دارد كه آنچه متدينان را به علم هيات جلب كرد، آيات قرآني بود كه در مورد سودمندي اجرام سماوي و حركات آنها بحث مي كند و مردم را به تدبر در آنها وا مي دارد: عامل ديگري كه دينداران را به علم هيات متوجه ساخته آياتي از قرآن است كه در آنها سخن از سودي است كه خدا در اجرام آسماني و حركت آنها براي همه مردم قرار داده است و از افراد بشر خواسته است تا در فيض رحماني و حكمت مندرج در آنها نيك بينديشند. به همين جهت است كه در تفسيرهاي بزرگي چون مفاتيح الغيب فخرالدين رازي و تفسير نظام الدين الحسن القمي النيسابوري ملاحظه مي كنيد كه هرجا فرصت به دست آمده به تفصيل درباره مسائل فلكي به بحث پرداخته اند. ابن يونس منجم مصري مشهور متوفي در 399 ه . ق./1009 م در مقدمه زيج خود... همه آيات قرآني را كه به امور آسماني ارتباط دارد جمع آورده و به صورت زيبايي آنها را برحسب موضوع مرتب كرده است و بسياري از كساني كه درباره توحيد كتاب تاليف كرده اند بر آن بوده اند كه بهترين راه براي شناختن خدا و بزرگداشت او، انديشه در شگفتي هاي آفرينش و نظر كردن در حكمتي است كه در آفريده هاي خود به وديعت نهاده است كه همه اينها برسازنده آنها و وسعت علم آفريننده جهان دلالت دارد، و به همين جهت مردم را به عبرت گرفتن از اين گونه امور برانگيخته اند،8 
             
    3. تشويق به كسب علم از هر منبع ذي علم
    
    مي توان از قرآن و سنت اسلامي استنباط كرد كه بايد علم و حكمت را از هر منبعي كه واجد آن باشد اخذ كرد. در قرآن آمده: فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه: پس بندگان مرا بشارت بده، آن كساني كه به سخن گوش مي دهند و از بهترين آن پيروي مي كنند. (زمر، 18) و در حديث نبوي آمده است: اطلبوا العلم ولو بالصين9: علم را بجوييد حتي اگر در چين باشد. و از علي(ع) نقل شده است كه: العلم ضاله المؤمن فخذوه و لومن ايدي المشركين:10 علم گمشده مومن است پس آن را جذب كنيد، حتي اگر از دست مشركان باشد.
    
    مرحوم ميرداماد در تعليقه اش بركتاب اصول كافي متذكر مي شود كه دليل تعلم هشام بن حكم نزد ابوشاكر زنديق، تأسي از اين دستورالعمل نبوي بود كه:11 الحكمه ضاله المؤمن تؤخذ حيث وجدت: حكمت گمشده مومن است. آن را از هرجا كه بيابد مي گيرد.
    
    مرحوم استاد مطهري در مورد ترجمه كتب علمي و فلسفي به زبان عربي در زمان خلفاي عباسي، نكته جالبي را متذكر شده است: ما در ميان احاديث و اخبار ائمه خودمان كه اين همه با چشم نقد به خلفا نگاه مي كردند و انحرافات آنان را بازگو مي كردند و مكرر هم بازگو مي كردند... در يك حديث نمي بينيم كه اين كار خلفا به عنوان يك بدعت تلقي شده باشد و بگويند كه يكي از چيزهايي كه اينها كار را خراب كردند، اين بود كه علوم ملت هاي كافر را از يونان و روم و هند و ايران ترجمه كردند و وارد دنياي اسلام نمودند؛ و حال آنكه اين در ميان عوام بهترين وسيله بود براي كوبيدن آنها، ولي ما حتي در يك حديث نديديم كه اين كار خلفا به عنوان يك بدعت و يك امر ضد اسلام تلقي شده باشد.12
    
    اين سنت حسنه فرا گرفتن علم از هر منبع ذي علم به شدت دنبال مي شد و مسلمانان، علوم و فنون را در هرجا كه مي يافتند جذب مي كردند و در اين كار تعصبي به خرج نمي دادند، و لذا در اندك زماني غالب علوم زمان را فرا گرفتند و آنها را در مجموعه اي سازگار با روح اسلام درآميختند و در توسعه آنها كوشيدند.
    
    جرجي زيدان مي گويد: علماي اسلام با كمال فروتني براي تحصيل علم، نزد علماي مسيحي و غير مسيحي مي شتافتند، چنان كه ابونصر فارابي نزد يكي از مسيحيان حران پاره اي علوم مي آموخت.13
    
    ابوريحان بيروني كه در زمان سلطان محمود غزنوي و فرزندش سلطان مسعود مي زيست، به هندوستان رفت و در ميان هندوان زيست و زبان و ادبيات و علوم و آداب و رسوم آنها را فراگرفت. او در كتاب ماللهند خود مي گويد: "براي من بسيار دشوار بود داخل شدن در اين رشته علمي و بذل جهد كردن در تحقيق اين امر... در راه جمع كردن كتابهاي سنسكريت از هيج جد و جهد و خرج كردن وجه نقد دريغ ندارم و به هر جا كه گمان مي كنم محتمل است آن قبيل كتب در آن يافت شود، مي روم و به هر نقطه اي ولو اينكه دورترين نقاط باشد، اگر احتمال بدهم عالمي آنجا بتوان يافت كه مرا در فهميدن موضوعي و حل مشكلي ياري كند، سفر مي كنم يا ايشان را نزد خود مي آورم."14
    
    ابوريحان در رساله افراد المقال في امرالظلال در تعيين اوقات شرعي در رد كسي كه از به كار بردن يك وسيله ساخته غيرمسلمانان ، اِبا داشت مي نويسد: "پس جهلش وي را بر آن داشت كه چيزي را كه مبتني بر ماههاي رومي است، نپذيرد و اجازه دخول آن به مسجد را ندهد؛ زيرا آنان مسلمان نيستند. پس به وي گفتم: مردم روم نيز غذا مي خورند و در بازارها راه مي روند. پس در اين دو امر نيز از آنها تبعيت مكن!"15
    
    به طور خلاصه، يكي از امتيازات مهم فرهنگ و تمدن اسلامي، باز بودن آن براي پذيرش دانشها از ديگران و سازگار كردن آن با بينش توحيدي اسلامي بود. جالب اين است كه اسلام در حالي كه تكيه كردن مسلمانان بر غيرمسلمانان و وابستگي به آنها را جايز ندانسته است، در مورد فراگيري علم چنين مرزي را قائل نمي شود و گرفتن علم از هر منبع صاحب علمي را توصيه مي كند. به همين دليل در قرن اوليه هجري، تنها علماي مسلمان نبودند كه مورد تجليل قرار مي گرفتند و علماي غيرمسلمان نيز مورد تكريم بودند. وقتي ابواسحاق صابئي، منشي عزالدوله ديلمي و از ادباي برجسته عصرش كه منكر شرايع بود، از دنيا رفت، سيدرضي (ره) در قصيده اي در رثاي او چنين گفت:16
    
    ما كنتب قبل حطك في الثري ان الثري يعلو علي الاطواد
    
     (تا پيش از به خاك سپردن تو نمي توانستم كه خاك روي كوه ها را نيز مي پوشاند.)
    
    به سيد رضي اعتراض كردند كه چرا يك كافر را مرثيه گفتي؟ او جواب داد: من فضل و كمال او را ستودم نه دينش را."
        
     4. تشويق دانشمندان و فراهم كردن امكانات براي تحقيق و آموزش
    
    از عوامل مؤثر در پيدايش تمدن اسلامي، تشويق و حمايت خلفا، امرا، وزرا و بزرگان جامعه از اهل علم و امكاناتي بود كه آنها براي تدريس و تحقيق فراهم مي نمودند. ما در اينجا به ذكر اهم اقداماتي كه در آن اعصار در راه ترويج علم صورت مي گرفت مي پردازيم:
    
         
     الف) بزرگداشت علما
    
    تأكيد قرآن و سنت بر بزرگداشت علما در آن عصر طلايي اثر فراواني گذاشته بود. حتي اهل كتاب نيز مورد تكريم بودند. بسياري از فرمانروايان و بزرگان در جهان اسلام آن روز، به طرق مختلف دانشمندان را به خود جذب مي نمودند و در بزرگداشت آنان از هيچ اقدامي فروگذار نمي كردند. در اينجا چند نمونه را ذكر مي كنيم:
    
     * ابوريحان بيروني در دربار قابوس بن وشگمير بدان مرتبه از احترام نائل آمد كه بدون اذن وي به دربار رفت و آمد مي نمود.17
    
     * عضدالدوله ديلمي در خانه خويش جاي ويژه اي براي حكيمان و فيلسوفان فراهم كرده بود تا در آنجا گردآيند و به بحث بپردازند.18
    
     * علما در اندلس منزلتي بس بلند داشتند و مورد احترام مردم بودند. شهرهاي اندلس از شاعران، اديبان، طبيبان و عالمان معروف طبيعيات پر بود، به طوري كه طبق برخي روايات، نام آنها شصت صفحه را پر مي كرد.19
    
    * پس از حمله مغول به جهان اسلام، علما به اين طرف و آن طرف متواري شدند. در چنين افق تاريكي خواجه نصيرالدين طوسي، هلاكوخان مغول را به ساختن يك رصدخانه تشويق كرد و آن را وسيله اي براي جذب علماي دمشق، موصل، قزوين و تفليس و ديگر نقاط قرار داد و مشهورترين دانشمندان عصر خود را در آنجا جمع كرد: قطب الدين شيرازي، محيي الدين مغربي، نجم الدين دبيران قزويني، اثيرالدين ابهري، مؤيدالدين عُرضي دمشقي و غيره. او حتي يك منجم چيني به نام فائو مون جي (
Fao - Mun - Ji) را نيز به آنجا دعوت كردو به تدريس "اصول" اقليدس و "مجسطي" گمارد.20 خواجه در رعايت حال علما نهايت كوشش را مي نمود آنها را معزز مي داشت و به رفاه حال آنان توجه كامل مي كرد، تا آنجا كه از ممرعوايد اوقاف كه در اختيارش بود براي آنها حقوق مقرر داشت.21 مؤيدالدين عُرضي در مقدمه رساله اي كه در وصف رصدخانه مراغه نوشت، متذكر مي شود: "خداوند متعال از ميان همه مردم زمان، تنها در وجود او [خواجه نصير] تمامي فضايل و مناقب نيك و حسن سيرت و حلم و بردباري و جزامت راي و سرعت انتقال و احاطه به ساير علوم را جمع فرموده و به وسيله او علما و خانواده علم را با عطاها و بخشش هاي فراوان خود گردهم آورده است و از پدر نسبت به آنان مهربانتر است. ما در زير سايه او در نهايت امنيت و آسايش زندگي مي كنيم و از ديدار او شاد مي شويم... خدا را سپاسگزاريم كه ما را در خدمت او گرد آورد و ما را از فوايد او مسرور و خشنود ساخت. گرچه از خانه و عشيره و اولاد و وطن خود دور شده ايم، ولي در وجود او عوض هر چيزي كه از دست داده ايم، يافت مي شود. هركس او را يافت، هيچ چيز از دست نداده است و هركس او را از دست داد، همه چيز را از دست داده است. خداوند ما را بي او نگذارد و ما را از راه طول عمر و بقاي او بهره مند سازد."22 
        
    ب) كمك مالي به دانشمندان
    
    تأمين نيازهاي مالي دانشمندان و يا كمك هاي تشويقي به آنان، از ديگر اقداماتي است كه در محافل علم و ادب آن اعصار مي بينيم. در اينجا به ذكر چند نمونه مي پردازيم:
    
     * سيف الدوله حمداني براي ابونصر فارابي روزي چهار درهم مقرر كرده بود.23
    
     * سلطان مسعود غزنوي در پاداش تأليف كتاب "قانون مسعودي"، مقرر داشت تا پيلواري از نقره به عنوان جايزه براي ابوريحان بفرستند. ابوريحان آن را به خزانه برگرداند و گفت: من از آن بي نيازم، عمري در قناعت گذرانده ام و ديگر بار ترك خوي و عادت سزاوار نيست.24
    
    غ خواجه نصيرالدين طوسي از محل عوايد اوقاف بلاد اسلامي كه در اختيارش بود، به علما ودستياراني كه در كار رصدخانه مراغه اشتغال داشتند، حقوق مكفي مي داد.
        
    ج) كمك مالي به دانشجويان
    
    در مورد تامين هزينه دانش طلبان، هم افراد خير شركت داشتند، هم حكام و وزرا. نمونه هايي از اين نوع كمك را ذكر مي كنيم:
    
    غ شريف رضي خانه اي به نام دارالعلم بنا كرده و آن را به دانش پژوهان اختصاص داده بود و آنچه مورد نياز آنها بود، فراهم مي كرد.25
    
    خواجه نصير به هنگام برپايي رصدخانه مراغه، براي طلاب نيز مستمري تعيين نمود و چون علوم فلسفي و طب تا حد زيادي متروك شده بود و غالباً در خفا تدريس مي شد، به طلاب آنها مستمري بيشتري مي پرداخت، لذا عده بيشتري به اين علوم روي آوردند.
        
    د) ايجاد مدارس
    
    از اقدامات موثر امرا و بزرگان در ترويج علم، ايجاد مدارس و حوزه هاي علمي بود، و به همين علت در جهان اسلام آن روز حوزه هاي علمي بزرگي در اصفهان، نيشابور، گرگان، شيراز، بغداد، حلب، موصل، دمشق، قاهره، قرطبه و... به وجود آمد. در اينجا نمونه هايي از اين اقدامات را ذكر مي كنيم:
    
    غ مامون، خليفه عباسي، بيت الحكمه را تاسيس كرد و در آن مترجماني را گرد آورد و ترجمه كتب فلسفي جزو سياست او شد و اموالي براي بدست آوردن كتابها و ترجمه آنها تخصيص داد.
    
    غ فاطميان دانشگاه الازهر را در مصر به راه انداختند و اين امكان را فراهم كردند كه كليه اصحاب مذاهب اسلامي، متون درسي مكتب خود را القا كنند. يكي از كارهاي جالب آنها اين بود كه كل مخارج زندگي دانشمندان را تامين كنند تا آنها بتوانند با فكر آسوده به علم بپردازند.
    
    غ مدارس اسلامي اندلس حلقه وصل بين اروپا و عالم اسلام بود. بسياري از دانش پژوهان اروپايي در اين مدارس علم آموختند، مثلاٍ گيلبرت كه در 388 ق. / 999 م. پاپ شد، علوم از نزد علماي مسلمان در اندلس آموخته بود.26
        
    ه) فراواني كتابخانه ها
    
    از علل ديگر رونق علم در آن اعصار، فراواني كتابخانه ها بود. افراد خير كتابخانه هايي تاسيس و آن را وقف دانش پژوهان مي كردند. ذكر چند نمونه براي روشن شدن مطلب كفايت مي كند:
    
    غ ابوالقاسم موصلي در موصل كتابخانه اي تاسيس كرد كه اهل علم از نقاط دوردست بدان روي مي آوردند و اگر طالب علمي بضاعت مالي نداشت، به او كاغذ و پول داده مي شد. 27
    
    غ الحاكم بامرالله، خليفه فاطمي، در 395 ق. كتابخانه عظيمي در قاهره تاسيس كرد كه به دارالحكمه قاهره معروف شده است. اين كتابخانه در عصر خود بي نظير بود. طبقات مختلف مردم براي مطالعه يا نسخه برداري يا فراگيري علوم به اين كتابخانه مراجعه مي كردند و مواد مورد نياز انان از قبيل مركب و انواع كاغذ و دوات در آن فراهم بود.28
    
    غ ياقوت حموي كه در 616 ق و اندكي پيش از حمله مغولان در مرو به تحقيق اشتغال داشت در وصف شهر مرو نوشته است: در حالي اين شهر را ترك گفتم كه از عالي ترين شرايط علمي و اجتماعي برخوردار بود و اگر حمله مغول در پيش نبود، تا واپسين دم حيات در آنجا مي ماندم. در اين شهر 10 كتابخانه موقوفه وجود داشت يكي از آنها كتابخانه خواجه نظام الملك در مدرسه او بود و از حيث كتب نظيري براي آن كتابخانه در دنيا نيافتم".29
    
    غ به گفته يعقوبي، در دوران وي (278 ق) بيشتر از صد كتابفروشي در بغداد وجود داشت كه در آنجا علاوه بر فروش كتاب، از كتابها نسخه برداري مي كردند. به علاوه غالب مساجد كتابخانه داشت و بيشتر شهرها كتابخانه هاي عمومي داشتند كه حاوي تعداد زيادي كتاب بودند و درهاي آنها به روي طلاب باز بود.30
        
    و) تخصيص موقوفات براي ترويج علوم
    
    از منابع عمده نگهداري حوزه هاي علميه، موقوفات بود و بسياري از ثروتمندان املاك خود را در راه هاي خيريه و خدمت به علم صرف مي كردند. چنانكه بروكلمان در تاريخ ملل اسلامي مي نويسد: ثروتمندان بزرگ سوري و مصري به شيوه همگنان عراقي خود، املاك كلان خويش را در راههاي خير و خدمت به دانش و مصون داشتن آن از خطر مصادره وقف مي كردند.31بسياري از وزرا و مسئولان نيز موقوفاتي براي مدارس اختصاص مي دادند كه به عنوان نمونه چند مورد را ذكر مي كنيم:
    
    غ عزيز و حاكم، دو خليفه فاطمي، موقوفاتي براي جامع الازهر تعيين كردند.
    
    غ خواجه نظام الملك طوسي هنگام تاسيس نظاميه ها موقوفاتي براي تامين هزينه هاي آنها تعيين كرد.
    
    غ درآمد ساليانه نظاميه بغداد، 15 هزار دينار و از آن نظاميه اصفهان بيش از 10 هزار دينار بود. از اين درآمد خوراك، پوشاك و وسيله حمل و نقل طلاب فراهم مي شد.32
    
    غ طبق نقل ابوالفرج، درآمد موقوفات تمامي بلاد مغول بر عهده خواجه نصرالدين طوسي بود و او از اين درآمد نيازهاي مدارس اين بلاد را تامين مي كرد. رصدخانه مراغه نيز از ممر درآمد موقوفات ساخته شد. شمس الدين عرضي (فرزند مؤيدالدين) گفته است كه خواجه طوسي براي ساختن رصدخانه مراغه به قدري مال از هلاكو گرفت كه حساب آن را جز خداي تعالي كسي نداند.33
        
    5. احساس جهان وطني در علماي مسلمان
    
    يك عامل مهم در ترويج علم در جهان اسلام در آن دوران، احساس جهان وطني در دانش پژوهان مسلمان بود. آنها همه سرزمين هاي اسلامي را وطن خود مي دانستند و چنان كه ماندن را بر وفق مراد خويش نمي ديدند يا خواهان استفاده از استاد يا مدرسه خاصي بودند به نقطه ديگري از دارالسلام مي رفتند و خدمت در هر نقطه را خدمت به دارالاسلام به حساب مي آوردند. درست به دليل تبعيت از همين بينش بود كه دانش پژوهان مسلمان براي كسب علم، رنج هجرت از ديار را برخود هموار مي كردند و هرجا را كه مناسب درس خواندن و تحقيق مي يافتند براي خود وطن برمي گزيدند. ابن خلدون در مقدمه اش آورده است: "مسافرت كردن براي دانش اندوزي و ديدار دانشمندان برجسته، براي دانش پژوهان برنامه اي است ضروري و لازم. بي گمان هيچ انديشمند و فرزانه اي نيست كه چندين رشته از دانش را بتواند فراگيرد يا حتي همگي مسائل يك علم را بداند. پس براي برداشتن دانش ژرف و گسترده، دانشجو بايستي از سفر كردن و ديدار هرچه بيشتر دانشمندان بنام سود گيرد."34
    
    اين طور نبود كه اگر جو در جايي مناسب كار علمي نباشد، راه براي رفتن به جاي ديگر بسته باشد. ابوريحان بيروني كه در خوارزم به دنيا آمده بود، مدتي در دربار قابوس بن وشمگير بود، دوره اي را در جرجانيه نزد اميرعباس مأمون خوارزمشاه گذراند و زماني نزد سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوي به سر برد. در آن اعصار، اختلاف بين حكمرانان سرزمين هاي مختلف اسلامي مانع از رفت و آمد علما نمي شد و تعصبات قومي و نژادي و اختلاف تابعيت مطرح نبود. آدام متز در تمدن اسلامي در قرن چهارم مي نويسد: "مسلمان مي توانست در سايه پرچم اسلام در داخل... مسافرت كند و همه جا همكيشان خود را ببيند كه يك خدا مي پرستند و به يكسان نماز مي گزارند و دين و آيين و سنتهاي يگانه اي دارند. طبق يك قانون عملي حق شهروندي براي هر مسلمان تعيين شده بود، به طوري كه در تمام آن سرزمين وسيع كسي نمي توانست به هيچ وجه متعرض آزادي شخصي او شود و يا او را به بردگي بگيرد. چنان كه ناصرخسرو در قرن پنجم هجري (11ميلادي) همه اين كشورها را سياحت كرد و با مشكلاتي كه يك آلماني در قرن هيجدهم در آلمان برخورد مي كرد، مواجه نشد."35
    
    تسهيلاتي كه براي جهانگردان مسلمان فراهم مي شد، معرف خوبي از جو حاكم بر آن دوران است و مانند حالا نيست كه يك دانشمند براي رفتن از يك نقطه دارالاسلام به نقطه ديگر آن، هزاران مانع جلوي راهش داشته باشد يا احساس غربت كند. ابن بطوطه در سفرنامه اش مي نويسد: "از آنجا به شهر ارزروم رفتيم كه آن نيز تحت حكومت پادشاه عراق و شهري بزرگ است... ميزبان ما در خانقاه، اخي تومان پيرمردي صد و سي ساله بود و من او را ديدم كه با عصار راه مي رفت، ولي ذهنش خوب كار مي كرد و درست مواظب اوقات نماز بود و اعمال خود را به قاعده انجام مي داد جز اينكه روزه نمي توانست گرفت. او شخصاً مباشر پذيرايي از ما بود و فرزندان وي خدمت ما را در گرمابه برعهده گرفتند. روز دوم كه مي خواستيم حركت كنيم و اين مطلب را با او درميان نهاديم، اوقاتش تلخ شد و گفت با اين كار به من اهانت مي كنيد؛ زيرا حداقل ضيافت سه روز است و ما به احترام او تا سه روز در آنجا مانديم."36
            
     6. حاكميت روح تسامح
    
    وجود سعه صدر، تحمل آراي ديگران و رفتار منصفانه با فرق ديگر در جوامع اسلامي سبب شد كه در دارالاسلام بين اقوام و امم گوناگون باب مناظرات كلامي باز شود و نيز همكاري در جهت پيشرفت علم و فن صورت گيرد. سيره اولياي دين، پذيرش گفتگوي آزاد با اصحاب اديان بود. برخورد مسلمانان با غير مسلمانان برمبناي دستور قرآني مجادله با نيكوترين وجه و در مسائل علمي و فلسفي جذب بهترين بود. به خاطر اين روح تسامح بود كه اقوام مختلف در دارالاسلام با احساس امنيت زندگي مي كردند و از همكاري با مسلمانان در پيشبرد علم مضايقه نداشتند. جرجي زيدان مي گويد: "يكي از عوامل مؤثر در سرعت پيشرفت تمدن و ترقي و تعالي علوم و ادبيات در نهضت عباسيان اين بود كه خلفا در راه ترجمه و نقل علوم از بذل هيچ چيز گران و ارزان دريغ نداشتند و بدون توجه به مليت و مذهب و نژاد، دانشمندان و مترجمان را احترام مي كردند و همه نوع با آنها مساعدت مي كردند و از آن رو دانشمندان مسيحي، يهودي، زرتشتي، صابئي، سامري دربارگاه خلفا گرد مي آمدند و خلفا طوري با آنان با مهرباني رفتار مي كردند كه بايد طرز رفتار آنان براي ما فرمانروايان هر ملت و مذهبي سرمشق آزادي خواهي و عدالت گستري باشد."37