كاميار صداقت ثمرحسيني منبع

 در اين بخش به بيان برخي از مهم ترين قواعد روش شناسي تحقيق در مطالعات علوم اسلامي مي پردازيم. قاعده در لغت به معناي اساس و ريشه است. چنانكه ستون هاي خانه را « قواعد » مي نامند مراد ما از قاعده در اين نوشتار عبارت است از اصولي عمومي كه بكارگيري آنها در جهت كسب شناخت علمي الزام آور مي باشد.

در اين زمينه نيازمند توجه به دو نكته مي باشيم. اول اينكه برخي از اصول روش شناسي در همه ي رشته هاي علمي مشترك اند و برخي ديگر به اقتضاي تخصص متفاوت از ديگري مي باشند. با توجه به اين موضوع ابتدا به بيان نكاتي درباره ي  قواعد عمومي در روش شناسي پرداخته و سپس به اساسي ترين قواعد مربوط به روش شناسي در حوزه ي مطالعات ديني مي پردازيم.

الف ـ قواعد روش شناسي عمومي

 

1. قاعده ي « رعايت اخلاق و ادب »

تحقيق بايد توأم با تقوا و رعايت پاكي و سلامت در كلام باشد. احترام بزرگان ديني را بايد نگاهداشت. استدلال منطقي را نبايد فداي هيجانات زودگذر نمود و در مدح و ذم موضوعات علمي نبايد جز بر مدار حق گرديد.

2 .قاعده ي « اول شناخت، سپس حكم »

ما تا مساله را به درستي نشناسيم، قادر به نقد و ارزيابي آن نخواهيم بود. يكي از اشتباهات رايج در برخي از رساله هاي پژوهشي به عدم رعايت اين قاعده باز مي گردد.

توصيه مي شود كه پژوهش خود را در دو مرحله ي پي در پي انجام دهيد:

1.             شناخت صحيح مساله يا موضوع تحقيق،

2.             ارزيابي و داوري

مثال: فخر رازي ( 534 ـ 606 هـ ) كتاب ( جامع العلوم « ستّيني » ) را در دوران جواني خود نگاشته است.[1] نكات زير در بررسي اين اثر حايز اهميت مي باشد:

1.    با شناخت اين اثر تنها مي توان در محدوده ي اين اثر و نه همه ي آثار فخر رازي، قضاوت نمود.

2.    اعتبار قضاوت فوق در پرتو مقدار شناخت حاصله معنا مي يابد.

3.    از آنجا كه اين اثر مربوط به دوران جواني فخر رازي است، پس اين امكان موجود است كه ديدگاه وي در گذر زمان تغيير نموده باشد.

4.     لذا نمي توان به صرف شناخت افكار جواني فخر رازي، حكم كلي اي را به تمامي مراحل حيات فكري او تعميم داد.

3.      قاعده ي « تناسب روش با علم مورد نظر »

هر علمي از منطق روشي خاص خود تبعيت نموده و تعميم اصول روش شناسي هر يك به ديگري نادرست است. در اين زمينه در فصل دوم سخن رانديم.

4.      قاعده ي « هدفمندي در تحقيق »  

پر واضح است كه خواندن و نوشتن بي هدف كاري عبث و بيهوده است. در قبال انجام هر بخش از تحقيق خود، بايد بتوانيد دليل انجام آنرا بيان نماييد. نيز بايد بتوانيد دليل مناسبي در توجيه عدم انجام برخي اقدامات نزديك به پژوهش را بيان نماييد. به عنوان مثال چرا اين موضوع تحقيق را انتخاب نموده ايد؟ چرا از اين زاويه وارد مساله شده ايد؟ چرا برخي از منابع مطالعاتي را انتخاب نموده و از برخي ديگر چشم پوشي كرده ايد؟ نويسنده موارد بسياري از نگارش بي هدف پايان نامه هاي دانشجويي را مشاهده كرده است كه در برخي از موارد، دانشجو قادر به توضيح علت انتخاب مثلا فصلي از رساله اش نبوده است.

به جهت هدفمند نمودن اقدامات خويش در جريان پژوهش، مبادرت به « تعيين ارتباط آن با پرسش تحقيق » نماييد. به عبارت ديگر نسبت هر كار خود را مانند انتخاب منابع، مطالعه ، يادداشت برداري و ... با « يافتن پاسخ پرسش تحقيق خود مشخص نماييد.

5. قاعده ي « عدم اعتماد به گمان »

هيچگاه مباحث خود را مبتني بر « امور ظني » و « احتمالات » ننماييد. در اين صورت نتيجه گيري تحقيق شما مقيد به قيد « شايد » و نظاير آن خواهد بود. ( شايد باشد، شايد نباشد ! ) در نتيجه برغم صرف وقت و هزينه هاي مربوطه، گويي كاري نكرده ايد.

هرگز دنباله روِ چيزي نباشيد كه بدان علم نداريد.[2]

در بررسي قرآن و سنت متاثر از روش هاي فرض گروي رايج در مطالعات علوم طبيعي نباشيد. در مطالعات علوم اسلامي، بررسي فرضيه به معناي بررسي گماني است به جهت رسيدن به حق، كه تا پيش از رسيدن به علم از راههاي معتبر، قابل استناد و اتكا نمي باشد.

با اين حال به طور طبيعي هر محققي در بررسي يك مساله با مراتب مختلفي از شناخت سروكار دارد. حكم اين مساله در قاعده ي بعدي بيان مي گردد.

6.      قاعده ي « تعيين درجه ي تشخيص شناخت »

دانسته هاي خود را بر اساس ميزان شناخت خود درجه بندي نماييد.

يقين خود را از نقل قول هايي كه نمي پذيريد، جدا نماييد.

دلايل شناخت علمي خود را در اسلوب مناسبي بيان داريد.

نشان دهيد كه در گزارش تحقيق تان كجا « علم » است، كجا « احتمال » ، «كجا «  شك » يا « ظن » و يا « اطمينان » مي باشد. لذا همواره قيد درجه ي شناخت خود را بيان نماييد. بديهي است كه مقدم بر گزارش فوق، آگاهي خود محقق از ساختار دانسته هايش مي باشد.  مرحوم علامه جعفري در تعريف اصطلاحات فوق درجه بندي زير را مطرح ساخته است:[3]

1.       علم : انكشاف صد در صد واقعيت در ذهن

2.       اطمينان:  انكشاف 70 ـ 99 درصد واقعيت در ذهن

3.       ظن :  انكشاف 51 ـ 99 درصد واقعيت در ذهن

4.       شك و ترديد:  انكشاف پنجاه درصد واقعيت در ذهن

5.       احتمال : انكشاف زير پنجاه درصد واقعيت در ذهن

البته توجه نماييم كه در بسياري از موارد ، از اين ترتيب مفهومي استفاده نمي شود. لذا مي توان در قالبي كلي تر علم را از غير علم جدا نمود و با يكديگر خلط نكرد.

به جهت بررسي عملي، متن زير را مطالعه و مشخص نماييد كه نويسنده در چه مواردي در مرتبه ي علم و در چه مواردي در مرتبه اي پايين تر از آن قرار دارد؟

مرز ميان نظرات خود و ديگران را چگونه مشخص مي نمايد؟

تصور مي نماييد كه اگر نويسنده، يقين و شك خود را مشخص نمي نمود،

 

« در روايتي از امام صادق ( ع ) آمده كه چون جبرئيل به پيامبر ( ص ) خبر داد كه امتش حسين ( ع ) را خواهند كشت و اين پيش از تولد او بود، فاطمه ( س ) بازداري او را خوش نيامد و چون حسين را به دنيا آورد، او را با كراهت به دنيا آورد. پس خداوند متعال اين آيه را فرو فرستاد:

« و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته أمّه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا { أحقاف:   ( 46 ) : 15 }

و انسان را ( نسبت ) به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم، مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنيا آورد و بارداشتن و از شير گرفتن او سي ماه است.

در مناقب آل ابي طالب افزوده: هيچ نوزداري در شش ماهگي به دنيا نيامد، مگر عيسي و حسين ( ع ). در متون ديگر آمده : چون فاطمه ( س ) را خبر داد كه امامت و ولايت در فرزندان ( نسل ) حسين ( ع ) خواهد بود، فاطمه ( س ) خشنود شد و رضايت داد.

لازم مي دانيم در نقد و بررسي اين روايت به چند نكته توجه دهيم،

1 ـ من نمي توانم درستي اين خبر را تاييد كنم، زيرا معتقدم كه فاطمه ( س ) برتر از آن است كه بر اساس خواسته هاي فردي خود بيندييشد، بلكه فاطمه ( س ) به آنچه خداوند برايش بخواهد، خشنود مي شود و از عطيه الهي هرگز ناخشنود نمي شد، خصوصا كه اين عطيه، فرزندش حسين، سرور جوانان اهل بهشت باشد.

2 ـ احتمال مي دهم كه در اين جا نيز خواسته اند از كرامت و شخصيت حسين ( ع ) چنان بكاهند كه حتي مادرش هم كه نزديك ترين و مهربان ترين مردم نسبت به اوست، از بارداري و زايمان او ناخشنود بود و وجودش را بر خود بار سنگين مي دانست!

3 ـ مي توان اين روايت را اين گونه مورد نقد قرار داد كه آيه ي مباركه ي مذكور، در سوره احقاف است. مي دانيم اين سوره در مكه فرود آمد و حسين ( ع ) در مدينه به دنيا پا گذاشت و بلكه پدر و مادرش در همين شهر با هم ازدواج كردند.

شايد بتوان اين اشكال را به شرح زير حل كرد،

أ. به كمك برخي روايات وارده كه مي گويد: هر گاه آيه اي فرود ، رسول خدا ( ص ) به كاتبان وحي مي فرمود: اين آيه را در فلان جا قرار دهيد. احتمالا اين آيه نيز در مدينه فرود و رسول خدا ( ص ) آنرا در سوره مكي قرار داده است. در خصوص همين آيه، استثنايي وارد شده است. در اين باره به قرآن هاي چاپي مراجعه كنيد.

ب. ممكن است، آيه مباركه به مناسبت مذكور دوباره نازل شده باشد. چنين مواردي در نزول آيات قرآن فراوان است و اشكالي ندارد. » [4]

7.      قاعده ي « اگر نقل كننده هستي پس سند »

به طور كلي هر نقلي مركب از حداقل دو جزء اساسي است: 1 ـ سند و 2 ـ متن و ساختار محتوايي آن

در حين نقل مطالب، اسناد مربوطه را ، هر يك با اتكا به روش خاص خود، بررسي و بيان نماييد.

از لحاظ بررسي روايات معصومين عليهم السلام، سند شناسي مشتمل بر دو علم رجال و حديث مي گردد..[5] البته توجه شود كه صحت سند روايت در اثبات حقيقي و واقعي بودن آن كفايت نمي كند، بلكه با لحاظ ساير معيارها مي توان به درستي و يا نادرستي آن حكم نمود.[6]

علامه سيد جعفر مرتضي عاملي به ضوابطي اشاره دارد كه هيچ پژوهشگري در ميراث اسلامي نمي تواند آنها را ناديد گيرد. اين ضوابط عبارتند از:[7]

 

1.  بررسي حال ناقلان:  مثلا به نقل فردي دروغگو و يا بي دقت نمي توان اعتماد كرد، مگر پس از تاييد صحت آن از طريق منابع ديگر. ضعف سند به معناي جعلي و دروغ بودن روايت نيست، بلكه ضعف سند موجب خلل و پايين آمدن درجه ي اعتماد و اطمينان به نص روايت است و براي تحصيل اعتماد به راه ها و وسايل ديگري نياز داريم.

2. التزام به شيوه ي بياني صحيح: نص منقول، اگر بيان رئيس فصيحان و بليغان باشد، بايد واجد سلامت كلامي بوده و در آن ضوابط عربي صحيح و فصاحت و بلاغت هماهنگ با شيوه ي بياني او رعايت شده باشد.

3. هماهنگي با طرح و برنامه،: عدم تعارض نص با موضع گوينده ي آن. مثلا كسي كه خداوند متعال را از جسم بودن منزه مي داند، محال است كه ذات باري تعالي را همانند موجودات مادي ( داراي دست، پا، دهان و ... ) ترسيم نمايد.

4. خصايص و ويژگي هاي شخصيتي: اگر نص بيانگر رفتار شخصيتي است، بايد با ويژگي ها و خصوصيت هاي فردي او كه با دليل قطعي و صحيح ثابت شده است، هماهنگ باشد. لذا نمي توان نسبت گناه به پيامبران الهي، ترس به حضرت علي عليه السلام و بخل به حاتم طائي داد.

5. عدم تناقض بين نصوص: وجود تناقض بين نصوص نشانگر جعلي بودن و يا دستخوش تصرف واقع شدن يكي از آنها مي باشد كه به دنبال خود بررسي هاي بيشتري را مي طلبد.

6. عدم مخالفت با واقعيت محسوس: مثلا اگر متني ادعا كند كه كوتاه ترين راه مكه به مدينه از اندلس مي گذرد، و نظاير ادعاهايي كه با امور كاملا مشهود و محسوس در مغايرت است، آشكارا دلالت بر تحريف و يا جعلي بودن نص مي نمايد. در اين صورت قابل پذيرش و اعتماد نيست.

7. عدم مخالفت با بديهيات: بديهيات و ضروريات عقلي ثابتي موجود است كه نمي توان آنرا بر هم زد، زيرا چنين كاري به معناي بر هم زدن همه چيز است. هر گاه متني مخالف اين بديهيات باشد، بيانگر جعلي بودن آن است كه چاره اي جز رد آن موجود نمي باشد. مثل اين كه ادعا شود كه عدد سه زوج است ، چهار نصف پنج است، در اخبار و روايات نمونه هاي زيادي از مخالفت با ضروريات عقلي ديده مي شود. مثلا مي گويند: خداوند را نه مكان محدود است و نه جهت معين. سپس ادعا مي كنند كه خداوند دست، پا، دهان و دندان دارد.

8. عدم مخالفت با حقايق ثابت: نص مخالف با حقايق علمي « ثابت » ( و نه فرضيه ها و نظريه هاي شايع ) را نمي توان پذيرفت. مانند روايتي كه مي گويد زمين روي شاخ گاو قرار دارد و يا آنكه زمين مسطح است و نه كروي، و يا آنكه زمين ثابت است و خورشيد به دور آن مي گردد و نظاير آن.[8]

9. امكان تاريخي: تناقض يك خبر با امور قطعي تاريخي براي رد و عدم پذيرش آن كافي است. اگر ثابت شود كه اسراء و معراج پيش از هجرت و بلكه در سالهاي آغازين بعثت بوده، نيز ثابت شود كه عايشه پس از هجرت به خانه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفته، در آن صورت نخواهيم توانست اين خبر عايشه را تصديق كنيم كه مي گويد: در آن شب جسم رسول خدا را از دست نداديم و از همين قبيل است، هر گاه راوي مدعي شود كه از فلان فرد حادثه اي را ديده يا شنيده است، در حالي كه آن فرد پيش از تولد راوي مرده يا پس از وفات او به دنيا آمده باشد.

10. موافقت با احكام فطري و عقلي: هيچ يك از تعاليم ، اقوال، افعال، و مواضع رسول الله و ائمه اطهار عليهم السلام مخالف عقل و فطرت نمي باشند. حال اگر نصي به ايشان نسبت داده شود كه مخالف عقل است و فطرت سليم از پذيرش آن سرباز مي زند، اگر قادر به تاويل معقول و مقبولي بر آن نباشيم، در صحت آن متن ترديد جدي خواهيم داشت. از همين قبيل است حكم عقل به وجوب عصمت پيامبر و امام از خطا و گناه. بنابراين متني كه خطا يا گناهي به ايشان نسبت مي دهد، بي شك مردود است و قطعا ساخته ي دشمنان دين و هواپرستان.

11. هماهنگي با اوضاع، با شناخت اوضاع سياسي ، و پرده برداري از بسياري از قضاياي سياسي ، اجتماعي و ... محقق بهتر مي تواند هماهنگي يا ناهماهنگي بسياري از متون را با واقعيات ملموس كشف كند.

12. موافقت با قرآن: بدون ترديد قرآن صحيح ترين كتاب و درست ترين معيار و ميزان براي سنجش صحت و سقم روايات و اخبار است. چنانكه در روايات بسياري به اين موضوع تاكيد شده است.

 

سند شناسي در پژوهش هاي تاريخي از زمره ي مهم ترين موارد تعيين كننده ي استحكام مطالب آنها مي باشد. با مطالعه ي متن بعدي[9] به دو مساله ي توجه نماييد: الف ـ اهميت دسترسي به سند براي مورخ مورد نظر ( احمد بن محمد بن موسي رازي ) نحوه ي استناد مطالب و بيان اسناد توسط دكتر عبدالواحد ذنون طه . ( نويسنده ي متن زير )

 

با مطالعه ي متون رازي كه در برخي از اين تاليفات اقتباس شده است به اهميت اطلاعات رازي و آنچه كه در خدمت تاريخ اندلس عرضه داشته، پي برده و در مي يابيم كه او مطالب جامعي را كسب كرده و بخش اعظمي از تاريخ اندلس تا زمان خود را از منابع متعددي تحت پوشش قرار داده است. مي توان منابعي از تاريخ نگاري شرقي { شرق جهان اسلام } را نيز در روايات تاريخي اش يافت، خصوصا اخباري  كه برخي از تابعان سهيم در فتح اندلس با بازگشت به مشرق منتشر نموده اند. از زمره ي روايات مربوط به فتح اندلس، فتوحات موسي بن نصير است كه رازي آن را در درجه ي اول از « محمد بن عمر الواقدي » ( درگذشته در سال 207 هـ / 823 م ) نقل نموده است واقدي اطلاعات خود را از سلسله ي { راويان } موسي بن علي بن علي بن رباح از پدرش اخذ نموده بود. [10] و « علي بن رباح » يكي از تابعين و از كساني است كه همراه موسي بن نصير در حمله به اندلس در سال 93 هـ / 712 م حضور داشت. [11] همچنين رازي رواياتي را از « عبدالملك بن حبيب » نقل مي كند كه از مهم ترين آنها روايات مربوط به تقسيم اراضي اندلس به پنج قسمت به جهت سهم خراج خلافت به شمار مي رود. [12]

از اينجا روشن مي شود كه در اين مرحله { از مراحل تدوين تاريخ نگاري در اندلس } نگارش تاريخ جدا از تاليفات تاريخي در مشرق نبوده است. بلكه ارتباطات ميان ايشان از طريق سفرهاي دانشمندان اندلس به شرق و نيز سفرهاي دانشمندان شرقي به اندلس، تقويت و استمرار مي يافت.[13] به عنوان مثال « شيخ رازي قاسم بن اصبغ البياني » در سال 274 هـ / 887 م با سفر به مشرق با دانشمندان حجاز، عراق، مصر و افريقا ديدار نمود. از آنها اموري را فرا گرفت بر تاليفات ايشان آگاه گرديده و آنها را به شاگردان و ديگر دانشمندان اندلس منتقل نمود. آنها  تحت تاثير اين امر قرار گرفتند به نحوي كه مورد توجه دانشمندان از نواحي مختلف اندلس واقع گرديد. [14]

رازي همچنين بر اخباري در اصل اندلسي اعتماد نموده كه آنها را از بزرگان اندلس گرفته است. مانند اموري كه از « محمد بن عيسي » فقيه ـ احتمالا عموي محمد بن عمر بن لبابة  فقيه درگذشته به سال 314 قمري / 927 ميلادي [15] ـ درباره ي تقسيم كليساي اصلي قرطبه نقل مي كند كه ايشان آن را به دو نيم تقسيم نموده بودند. نيمي از آن را مسجدي براي مسلمانان و نيمي ديگر را به جهت كليسا براي مسيحي ها باقي گذاشتند. [16] رازي نيازمند استفاده از بسياري اخبار تاريخي از كتابها و منابع اندلسي پيشين و يا معاصر خود و نيز بهره گيري از شيوخ آگاه به وقايع گذشته و يا معاصرين خودش بود. از زمره ي منابع معاصر مورد اعتماد رازي كتاب « قضاء قرطبة » اثر محمد بن حارث خشني و كتاب « الفقهاء و القضاة بقرطبة و الاندلس » تاليف احمد بن محمد بن عبد البر درگذشته ي سال 341 هـ / 952 م هستند. او به اين دو منبع در ضمن بحث درباره ي قضات قرطبه در دوران امير عبدالرحمن الحكم اشاره كرده است. [17] رازي يكي از مشايخ اخبار درباره ي امير محمد ابن عبدالرحمن را كه نويسنده ي بزرگ اشبيلي است چنين توصيف مي كند كه : « او سالخورده، راستگو، و مطلع بر اخبار بني اميه است. » [18]

بهترين نمونه بر اخبار وقايع معاصري كه خود رازي آن را بيان مي نمايد، وقايع دوران عبدالرحمن الناصر لدين الله ( 300 ـ 350 هـ / 912 ـ 961 م ) است كه وي در آن دوران زندگي مي نمود. [19] كه نمونه ي آن اطلاعات مربوط به ماليات در عصر اين شاه مقتدر است كه نويسنده ي ناشناسي در كتاب « ذكر بلاد الاندلس » آن را چنين نقل مي نمايد كه: « الناصر » ماليات ها را به سه بخش تقسيم نموده بود: مالياتي براي سپاه، مالياتي براي بيت المال و مالياتي كه به بناي شهر الزهراء اختصاص داشت و ماليات اندلس آنروزگار بالغ بر پنج ميليون و چهارصد و هشتاد هزار { واحد پول آنروزگار } بوده است. [20] و لازم به ذكر است كه مؤلف ناشناس اين كتاب، رازي را از جهت اشاره به اهميت و پركار بودنش در اين حوزه از شناخت انساني با عنوان « صاحب التاريخ » نام برده است. [21]

8.      قاعده ي « اگر مدعي هستي پس دليل »

ادعا سخني است كه درستي و يا نادرستي آن مشخص نمي باشد. زماني كه گفته مي شود: ادعاي فوق بر حق است. حقانيت آن ادعا به مجموعه دلايلي كافي و متقن منسوب مي گردد. بر همين اساس « ادعاي نا حق » ادعايي است كه با دلايل متقن رد شده است. لذا نحوه ي استدلال نقش قاطعي در سلامت تحقيق دارد. در اين زمينه به فصل يازدهم مراجعه نماييد.

9.       قاعده ي « بيان حقيقت، همه ي حقيقت »

هيچگاه نبايد پژوهش خود را مبتني بر مطلبي غير واقعي نمود. هيچ خيري در دروغ نيست. عدم پذيرش حقيقت در درجه ي اول تحقير و فريب خود است. بسياري از مورخان اروپايي، هر جا در بيان احوالات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به تاويل و تفسيري دست يابند كه متضمن ايراد يا انتقادي بر ايشان باشد، آنرا به هر تفسير و يا تاويل ديگري ترجيح مي دهند.[22] و اين امر نه پژوهشي علمي، كه چيزي جز عناد و كينه جويي نيست.

پژوهشگر بايد خود را ملتزم به بيان حقيقت بداند وهمه ي حقيقت مرتبط با پاسخ پرسش تحقيق را بيان نمايد.

10.   قاعده ي « پرهيز از ابهام و تعقيد »

ابهام به دو يا چند معنايي بودن گفتاري اطلاق مي شود كه بخشي از دلايل آن محتوايي ( مانند عدم كفايت در دليل ) و برخي ديگر ساختاري ( مانند مشخص نبودن مرجع ضمير ) باز مي گردد. از آنجا كه نمي توان بدون روشن شدن گفتار تحقيق خود حتي يك قدم صحيح در جهت حل آن برداشت. همواره نيازمند رعايت صراحت، رواني در گزارش پژوهش مي باشيم. هيچگاه استدلال خود را چنان طرح ننماييد كه بر خلاف منظورتان قابل تفسير به شيوه هاي مختلفي باشد. از شعارهاي اصلي هر تحقيق علمي چنين است:

پيچيده فكر كنيد، روان بنويسيد.

شما هر اندازه كه داراي افكار متعالي باشيد، تا زماني كه نتوانيد آنرا به خواننده ي پژوهش خود منتقل نماييد، در انجام رسالت پژوهشي خود موفق نخواهيد بود.

11.   قاعده ي « وحدت رويه در تحقيق »

در پژوهش يكدست و هماهنگ عمل نماييد. به عنوان مثال لازم است تا ارتباط منطقي بين پرسش، فرضيه، و عنوان پژوهش برقرار گردد. بايد ارتباطي منطقي ميان نتيجه گيري تحقيق با معرفت طلب شده توسط پرسش تحقيق ايجاد شود. نتيجه گيري پژوهشي كه ربطي با پرسش خود ندارد، فاقد اعتبار كافي است. نمونه اي ديگر وحدت رويه ميان علم مورد نظر و انتخاب روش شناسايي آن است. به عنوان مثال: روش تجربي بر تفسير قرآن تحميل نگردد.

در انجام يك تحقيق بايد از يك منطق روشي واحد بهره گرفت. لذا پيش از انجام تحقيق، برنامه ي روشي خود را تبيين نماييد. غالب متفكران اسلامي به ويژه مفسران قرآن نظير علامه طباطبايي ،شيوه اي مشخص و قابل پيش بيني در تفسير قرآن دارند. بر اين اساس، هيچگاه موضوع بحث خود را با موضوعات علمي ديگر در نياميزيد و خلط مبحث ننماييد. به جهت درك بهتر مساله به اين مثال ها توجه گردد:

~       خلط بحث « محكم و متشابه » با بحث پيرامون معناي « تاويل » منجر به انحراف و اختلاف عجيبي در انعقاد اصل مساله و نتيجه گيري از آن شده است. [23]

~       شخصي كه معتقد است حسن و قبح كلي و دائمي نيست و همواره در تغيير و دگرگوني مي باشد، در مقام استدلال مفهوم را با مصداق خلط مي كند. مثلا فردي مي گويد كه عدل و ظلم ( روشن ترين مصاديق حسن و قبح ) دائمي نيست. زيرا اجراي يك قانون مانند زدن شلاق به مرد و زن زناكار، در جامعه ي اسلامي عدل است و در جوامع غربي ظلم. در حالي كه اين نظر به سبب خلط بحث فوق نادرست مي باشد. غربي ها نيز عدل را خوب و ظلم را بد مي دانند، ( قاعده حسن و قبح براي آنها نيز دائمي است ) اما در مصداق ( تازيانه زدن به زناكار ) اختلاف نظر موجود است.[24]

~       نويسنده ( مانند: صاحب تفسير المنار ) نبايد بحث تفسيري را كه كارش به دست آوردن مدلول آيات كريمه ي قرآن است، با بحث كلامي كه هدفي جز اثبات گفته متكلم درباره ي مذهبش نداشته و مبتني بر هر دليل ممكن از عقل، كتاب، سنت، اجماع و يا دليلي مختلط از آنها مي باشد، « خلط » نمايد. بحث تفسيري اجازه استدلال به غير قرآن را نداده و مفسر نبايد نظريه اي علمي را بر قرآن تحميل نمايد. [25]

12.   قاعده ي « نگو درست نيست، تا نمي داني كه درست چيست »

تقرير درست مساله دربردارنده ي بيان وضعيت هاي نادرست و رد آنها مي باشد. بيان اينكه چه چيز درست است، به طور طبيعي امر نادرست را نشان مي دهد.

همواره در كنار جنبه ي سلبي پژوهش خود متوجه جنبه ي ايجابي آن باشيد و بنابراين هيچگاه به رد مطالب نادرست اكتفا ننماييد.

13.   قاعده ي « رعايت اولويت در سند و دليل »

1. در بيان مطالب خويش، معيار اصلي را در عالي ترين سندي كه مي شناسيد، قرار داده و مابقي اسناد را به عنوان مكمل آن بيان نماييد.

2. در بيان مطالب خويش، معيار اصلي را در عالي ترين ادله قرار دهيد. ادله ي ديگر را به صورت مكمل بيان نماييد.

3. هيچگاه اسناد درجه ي دوم را بر اسناد درجه ي اول ترجيح ندهيد.

4. با وجود دلايل و مدارك متقن از دلايل ضعيف و نارسا استفاده نكنيد.

14.   قاعده ي « اصل مقدم بر فرع »

حاشيه را چنان نگسترانيد كه از موضوع اصلي پژوهش خارج شويد. همواره بر موضوع اصلي مورد پرسش در تحقيق تمركز نماييد.

اگر قاعده ي « هدفمندي در تحقيق » را رعايت نماييد، احتمال خروج از موضوع تحقيق بسيار كاهش خواهد يافت.

به عنوان مثال اصل بنا بر بررسي پرسش هاي اصلي تحقيق است، نه ديگر پرسش ها و يا اصل بنا بر اتكا بر منابع معتبر است، نه ديگر منابع.

15.   قاعده ي « عدم خروج از عرف زبان علمي مگر با دليل محكم »

1.       اولويت با كاربرد اصطلاحات رايج در علم مورد نظر است. مي توانيد از ظرفيت هاي واژگاني متقدمان و متاخران علوم اسلامي استفاده نماييد.

2.       تا حد امكان واژگان تخصصي خود را از ميراث فرهنگي جهان اسلام و نه غرب استخراج نماييد.

3.       حتي الامكان خود مبادرت به وضع اصطلاح جديد ننماييد.

4.       در صورت نياز مبرم به ساخت اصطلاحات جديد، الف ـ آنرا به صورت دقيق و مشخص تعريف نموده و با مخاطب تحقيق قرارداد نماييد و ب ـ علت وضع آنرا به شكل مختصر و مفيد بيان داريد.

16.   قاعده ي « نگارش پس از تحقيق »

از زمره ي باورهاي نادرست برخي از دانشجويان اين تصور است كه:

« پژوهش همان نگارش ( مقاله يا پايان نامه و ... ) است. »

در حالي كه :

« مرحله ي نگارش، مرحله ي گزارش پژوهش است. »

ما ابتدا تحقيق نموده ، سپس گزارشي جامع از تحقيق خود را مي نگاريم. به طور كلي مراحل تحقيق عبارتند از:

1. مرحله ي مطالعات اكتشافي ـ موضوع يابي به جهت طرح پرسشي براي تحقيق

2. مرحله ي غني سازي پرسش هاي تحقيق

3. نگارش طرح تحقيق

4. بررسي منابع و مدارك

5. جمع آوري داده هاي مرتبط با تحقيق

6. تحليل داده ها

7. نتيجه گيري نهايي

8. نگارش و ويرايش گزارش نهايي

چنانكه مشاهده مي شود نگارش و ويرايش تحقيق آخرين مرحله ي مهم در انجام يك تحقيق دانشگاهي است. همچنين مي توان به اين قاعده نيز اشاره داشت كه « در جريان نگارش تحقيق اولين قدم شما، آخرين قدمتان نباشد. » انجام تحقيق مستلزم صبر و حوصله ي بسيار مي باشد. به محض طرح يك پرسش و يا پاسخي براي يك پرسش و نظاير آن، كار خود را تمام شده تلقي ننماييد.

 

ب ـ  برخي از مهم ترين قواعد روش شناسي در مطالعات علوم اسلامي:

در اين بخش به بيان چند اصل و قاعده ي مهم در اصول روش شناسي اسلامي اشاره مي نماييم. البته توجه داشته باشيم كه در اين مجال، به علت گستردگي بسيار وسيع علوم اسلامي، تنها به قواعدي مهم از آنها اشاره داريم:

1.       قاعده ي « تشريع از آن خداوند، حضرت رسول الله صلي الله عيه و آله و سلم و اهل بيت آن بزرگوار عليهم السلام  است. »

احكام دين جز از خداوند متعال، رسول الله صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام گرفته نمي شود.[26] امري كه مورد تاكيد حديث ثقلين است. اين حديث چنان در بين مسلمانان متواتر است[27] كه حجت قاطعي بر همگان مي باشد. در اين زمينه به نكات زير توجه نماييد:

1.  تشريع در برابر تشريع الهي مردود بوده و هيچ حجت و مشروعيتي ندارد.

2.  سنت رسول الله مشروعيت دهنده به رفتار و گفتار افراد است و نه آنكه رفتار و گفتار افراد بدان مشروعيت بخشد.

3.  پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، بر پايه ي رأي خويش اجتهاد نمي كرد.[28] از اين رو هيچ احتمال خطايي در احكام صادره از سوي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نمي رود.

4.  اجتهاد در مقابل نص مروي از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم باطل است و مخالفت با آن از سوي هر كس كه بوده باشد، واجب مي باشد.

5.  معيار و ميزان همه چيزقول و سنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است.

افتخار همه ي ما شيعيان اين است كه پيرو امام همامي هستيم كه هنگامي كه كليد امپراطوري جهان را با پيشنهاد تغيير سنت نبوي به او دادند، آنرا نپذيرفت و فرمود: « با وجود كتاب خدا و سنت پيامبر، نيازي به طريقه و روش كسي نيست. »[29] و اين لحظه ي تاريخ، در عين مظلوميت، بزرگ ترين و شكوهمندترين افتخار بشريت است

2.       قاعده ي « قرآن مصون از تحريف است. »

1.  كتاب صد در صد درست و بدون تحريف قرآن است.[30]

2.   در هر كتاب جز قرآن مطالب صحيح، ضعيف، تحريف شده و جعلي وجود دارد.[31]

3.  استدلال بي اساس برخي مبني بر تحريف قرآن، منجر به بطلان حجيت قرآن و در نتيجه نبوت حضرت خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله و لغو و بي اثر شدن معارف دين مي گردد. [32]

4.  تمامي روايات تاييد كننده ي « تحريف قرآن » مردودند. [33]

3.      قاعده ي « رعايت حدود ابراز عقيده »:

محقق بايد توجه داشته باشد كه:

1. نظريه ي شخصي و يا شبهه ي خود را پيش از عرضه به قرآن، به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و به پيشوايان هدايت، نبايد در بين مردم منتشر نمايد.

2. انتشار نظريه، پيش از عرضه به ايشان، دعوت به باطل و ايجاد اختلاف بين مردم است كه نهايتا جامعه را به فساد مي كشاند.[34]

4.      قاعده ي « تقليد ناپذيري در كسب اعتقادات »

1. تقليد در امور اعتقادي جايز نمي باشد.

2. ماخذ اعتقادات نمي تواند گمان باشد. زيرا هميشه احتمال خلاف در ظن وجود دارد. پس در امور اعتقادي ظن و حدس كفايت ننموده و بايد به يقين و قطع رسيد.

3. اصول عقايد بر دو قسم مي باشند. 1. عقايد ضروري مانند توحيد، نبوت و معاد، كه مرز پذيرش اسلام است. 2. اصول نظري كه در آن اختلاف بسيار به همراه ادله و شواهد و استدلال هاي فراوان شده است. عدم پذيرش آنها منجر به خروج از اسلام نمي گردد.

5.      قاعده ي « عدم اعتبار و ارزش رأي، قياس و استحسان در تشريع »

قياس[35] و استحسان[36] فاقد هر گونه ارزشي در تشريع است چه رسد به اينكه بر سنت نبوي تقدم داشته شوند.

قطعا نسبت دادن مدلول قياس به رسول اكرم صلي الله عليه و آله نادرست است. [37]

 

6.      قاعده ي « اجماع في نفسه اصالت ندارد »

اجماع به خودي خود حجت عقلي يقيني نيست. اجماع حجتي است ظني و شرعي كه دليل اعتبارش نزد اهل سنت مبتني بر خبري منقول از رسول خدا صلي الله عليه و آله است كه فرمودند: « امت من بر خطا و ضلالت اتفاق و اجماع نمي كند»[38] و نزد شيعه به اين است كه يا قول معصوم عليهم السلام در ميان اقوال مجمعين باشد، و يا از قول مجمعين به گونه اي كشف از قول معصوم شود. پس حجيت اجماع، چه منقول يا محصل، موقوف بر قول پيامبر اكرم وصلي الله عليه و آله و امام عليهم السلام است، آن نيز موقوف بر نبوت مي باشد و صحت نبوت هم در اين عصر متوقف بر سلامت قرآن از تحريفي است كه صفات قرآن از قبيل هدايت و قول فصل و مخصوصا اعجاز را از بين ببرد.[39]

7.      قاعده ي « تفاوت كلام الهي با كلام بشري »

علامه طباطبايي تاكيد دارد كه در تفسير آيات قرآني نبايد كلام خدا را با كلام مردم مورد مقايسه قرار داد. بيان قرآني بر خلاف كلام بشري، كلامي است كه الفاظش در عين جدايي از همديگر، به يكديگر متصل مي باشند. پس نبايد به مدلول يك آيه و آنچه از به كار بردن قواعد عربيت مي فهميم اكتفا نموده، بدون اينكه ساير آيات مناسب با آنرا مورد دقت و اجتهاد قرار دهيم به معنايي كه از آن يك آيه به دست مي آيد تمسك كنيم. همچنان كه آيه شريفه ي « افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كبيرا » [40] بر پيوستگي تمامي آيات قرآن به هم اشاره دارد[41]

تفاوت كلام خدا با ساير كلام ها از جنبه ي نحوه ي استعمال الفاظ يا چيدن جملات و به كار بردن فنون ادبي و صناعات لفظي نيست. زيرا قرآن كلامي عربي است: چنانكه در آيات الهي مي خوانيم: « و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه، ليبين لهم » [42] « و هذا لسان عربي مبين »[43] « انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون »[44] بلكه تفاوت كلام الهي با كلام بشري، از جهت « مراد و مصداق » است. [45]

8.       قاعده ي « عدم تحول و تغيير در اصول اعتقادي و اخلاقي و احكام اوليه  اسلام »

اصول اعتقادي و اخلاقي اسلام در گذر زمان قابل تغيير نبوده و نسبي نمي باشند. مرحوم علامه محمد تقي جعفري در پاسخ به اين پرسش كه آيا عقايد و احكام اسلام در گذرگاه زمان دچار تحول مي گردند، مي گويد كه مكتب اسلام شامل پنج ركن اساسي است:

1.                    اعتقادات

2.                    اخلاقيات

3.                    احكام اوليه

4.                    احكام ثانويه

5.                    موضوعات

~       از آن رو كه عقايد متكي به فطرت و عقل سليم و وجدان انساني مي باشند، هرگز قابل تغيير و دگرگوني نخواهد بود.

~       اخلاقيات شامل يك عده اصول و قضايايي است كه انجام و يا ترك آنها شايسته ي وجود انساني است و براي حركت در مسير تكامل ضرورت دارد. اينها نيز از آن جهت كه مربوط به نيازهاي اوليه ي انساني است ثابت و غير قابل تغيير مي باشند.

~       احكام اوليه عبارت از احكامي است كه بر مبناي نيازهاي ثابت انسان به وسيله ي پيامبر اسلام تبليغ و مردم به پيروي از آن مكلفند. مانند نماز، روزه، حج و نيز ممنوعيت دروغ و زنا، قتل نفس، آشاميدن مسكرات و ... از آن جهت كه اين احكام بر اساس نيازهاي اصلي انسان وضع شده است، هيچ وقت قابل تغيير و دگرگوني نخواهد بود. [46]

~       احكام ثانويه عبارت از تكاليف و وظايفي است كه با نظر به مصالح و مفاسد، توسط زمامداران اسلامي به عنوان حكم ثانوي صادر مي گردند و با برداشته شدن علت و انگيزه ي آن { مصلحت و يا مفسده ي مربوطه } حكم ثانوي برداشته شده و باز احكام اوليه به جريان مي افتد. مانند تحريم تنباكو از طرف ميرزاي شيرازي  با توجه به اين مساله مي توان گفت كه احكام ثانويه قابل تغيير است. با ايجاد علل و انگيزه شان به وجود آمده و با از ميان رفتن آنها از ميان مي روند.

~       موضوعات عبارت است از تمام نيازها و واقعيات و شئون زندگي انسان كه با عقل سليم و حواس و انديشه اش با آنها به فعاليت مي پردازد و زندگي خود را تامين مي كند. احكام تابع موضوعات همانند احكام ثانويه در معرض تغيير مي باشند.



[1]  اين اثر با اين مشخصات به چاپ رسيده است: فخر الدين رازي: 1382، جامع العلوم « ستيني، ( تصحيح ) سيد علي آل داود، تهران ( چاپ اول ) مجموعه انتشارات ادبي و تاريخي موقوفات دكتر محمود افشار يزدي.

[2]  ر. ك:  اسرا : 36. « و لا تقف ما ليس لك به علم » نيز ر.ك: زخرف: 86 / يونس: 36 و 66 / بقره: 169 / اسراء: 36.

[3]  مسعود اميد و همكاران: 1384، فرهنگ اصطلاحات تخصصي استاد جعفري، تبريز، ( چاپ اول ) انتشارات ياس نبي، ص 32. نيز ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايي : 1363، ترجمه تفسير الميزان، ج 2، ص 371 الي 373

[4] سيد جعفر مرتضي عاملي: 1384، سيرت جاودانه ، ترجمه و تلخيص كتاب الصحيح من سيرة النبي الاعظم ( ص )، ( ترجمه ) محمد سپهري، تهران ( چاپ اول ) پژوهشگاه فرهنگ و انديشه ي اسلامي، ص 247 الي 249.  به جهت اختصار از ذكر منابع روايات فوق خودداري نموديم.

[5] در ساده ترين تعريف، علم رجال به بررسي افراد راوي حديث و علم حديث به سلسله اي كه راويان در آن قرار مي گيرند، مي پردازد

[6]  سيد جعفر مرتضي عاملي: 1384، سيرت جاودانه، ج1، ص 152. 

[7] همان منبع، ص 153 الي 159 ( با تلخيص ) اگر چه اين بحث را مي بايد در بخش قواعد روش شناسي در مطالعات اسلامي مطرح مي ساختيم، اما بهتر ديده شد كه به اقتضاي قاعده ي عمومي « اگر نقل كننده هستي، پس سند » آنرا به صورت مجزا از بحث در اين بخش بياوريم.

[8] البته توجه شود كه هر گاه قادر به درك روايتي معتبر نبوديم، 1. بايد شوق دانستن معناي آنرا داشته باشيم، 2. به دنبال معناي آن فعاليت نماييم و 3. تا زماني كه معناي آنرا در نيافته ايم، آنرا با احترام تمام محفوظ داريم.

[9] عبدالواحد ذنون طه: 2004، نشاة تدوين التاريخ العربي قي الاندلس، بيروت ( ط 1 )، دار المدي الاسلامي، صص 39 ـ 40.

[10]  الرازي، برواية ابن عذاري، البيان المغرب: 2 / 6، 13.

[11]  نفح الطيب: 1 / 8، 278.

[12]  نگاه كنيد به: الرسالة الشريفة ( ملحق ابن القوطية ، ص 205 )

[13]  به جهت اهميت و تاثير اين مسافرت ها نگاه كنيد به: جعفر حسن صادق، الرحلات العلمية من الاندلس الي المشرق في عصر الامارة، رسالة ماجستير علي الآلة الكاتبة، كلية الآداب، جامعة الموصل، 1985، نيز نگاه كنيد به: عبدالواحد ذنون طه، « اهمية الرحلات العلمية بين الشرق و الاندلس »، منشور في كتاب ( دراسات اندلسية ) ، الموصل، 1986، ص 203 – 215.

[14]  ابن الفرضي، القسم الاول، ص 365 ـ 366.

[15]  از محمد بن عمر بن لبابة. مراجعه كنيد به: رسائل ابن حزم الاندلسي: 2 / 187.

[16]  المقتبس، تحقيق: مكي، ص 39.

[17]  المقتبس، تحقيق: مكي، ص 39.

[18]  همان منبع، ص 277.

[19]  رازي به روايت ابن عذاري. البيان المغرب: 2 / 129 به بعد.

[20]  ذكر بلاد الاندلس، ص 163 ـ 164.

[21]  همان منبع، ص 151.

[22]  عبدالحسين زرين كوب: 1375، تاريخ در ترازو، تهران : ( چاپ چهارم ) انتشارات اميركبير، ص 190.

[23] سيد محمد حسين طباطبايي: 1363، ترجمه تفسير الميزان، ج 3، ص 49.

[24]  همان منبع، ج 5، ص 11. علامه طباطبايي در ادامه مي نويسد: « و كسي كه مثل اين گوينده فرق ميان مفهوم و مصداق را تشخيص ندهد، ما نيز با او بحثي نداريم. ... »

[25] همان منبع، ج 9، 293.

[26]سيد جعفر مرتضي عاملي: 1384، سيرت جاودانه، ج1، ص 150.

[27]  علاوه بر الغدير علامه اميني، در آثار زير اسناد حديث ثقلين  از مكتب اهل بيت و مكتب خلفاء به شكلي دقيق جمع آوري شده است. سيد ابوالقاسم خويي: 1382، بيان در علوم و مسايل كلي قرآن، ص 648 ( مصادر حديث ثقلين ) / سيد عبدالحسين شرف الدين: 1425 ق، المراجعات، ص 64. / سيد مرتضي عسكري: 1379، ترجمه معالم المدرستين، ج1، ص 583.

[28] بر خلاف آنچه كه در شرح مقاصد تفتازاني و شرح تجريد ملا علي قوشچي  تصريح شده است.

[29]  خليفه دوم عمر با تشكيل شورايي شش نفره زمينه ي به قدرت رسيدن خليفه بعدي ( عثمان ) را فراهم آورد. عبدالرحمن بن عوف يكي از اين شش نفر بود كه زيركانه خلافت را به عثمان واگذاشت.علامه عسكري مي نويسد:  او در مسجد دست خود را به سوي علي عليه السلام دراز كرد و گفت: « دستت را بده تا بر اساس كتاب خدا و سنت رسول الله و سيره شيخين ( = ابوبكر و عمر ) با تو بيعت كنم. علي عليه السلام فرمودند: « من تا آنجا كه بتوانم به كتاب خدا و سنت رسول الله در بين شما رفتار مي كنم. » عبدالرحمن سپس دستش را به سوي عثمان دراز كرد و عثمان با شرط وي موافقت نمود. او دوباره دستش را به سوي علي دراز كرد و سخن اولش را تكرار كرد و پاسخ پيشين را شنيد. سپس سخن نخستين را براي عثمان تكرار كرد و او پاسخ اول را اعاده كرد. بار سوم رو به علي كرد و سخن خود را تكرار نمود، كه امام علي عليه السلام به او فرمودند: « با وجود كتاب خدا و سنت پيامبر نيازي به طريقه و روش كسي نيست، و تو مي كوشي كه اين امر را از من دور سازي، » عبدالرحمن متوجه عثمان شد و سخن خود را تكرار كرد و پاسخ نخستين را شنيد و دست به او داد و با وي بيعت كرد، و امام عليه السلام به او گفت: « هديه اش دادي، هديه اي مدت دار، و اين نخستين بار نيست كه بر عليه ما همدستي كرديد، پس صبري جميل پيشه سازم كه خدا بر آنچه مي گوييد مددكار است. به خدا سوگند عثمان را حكومت ندادي مگر براي آنكه آنرا به تو بازگرداند، و خدا را در هر روز شأني خاص است. ... » سيد مرتضي عسكري: 1379، ترجمه معالم المدرستين، ج1، صص 613 ـ 614. ا

[30] در زمينه ي ديدگاه شيعه و اهل سنت درباره ي تحريف قرآن ر.ك: علي كوراني: 1379، تدوين قرآن ( ترجمه ) سيد محمود عظيمي، تهران ( چاپ اول ) انتشارات سروش با همكاري مؤسسه فرهنگي طه.

[31]  سيد جعفر مرتضي عاملي: 1384، سيرت جاودانه، ج 1، ص 152.

[32] سيد محمد حسين طباطبايي: 1363، ترجمه تفسير الميزان، ج 12، صص 165 ـ 166.

[33] همان منبع، ج20، ص 520

[34] همان منبع، ج4، صص 206 ـ 207.

[35] قياس عبارت است از حكم به يك موضوع به جهت علتي كه از حكم درباره ي موضوع ديگري استنباط گردد. 

[36] استحسان عموما به معناي حدس مناسبت مابين حكم و موضوع مي باشد. به عنوان مثال نهادن دست ها بر روي هم و گذاشتن آن بر سينه و يا شكم در حال قرائت نماز نوعي خضوع در برابر خداوند تلقي مي گردد. در اينجا حكم وجوب گذاشتن دست ها بر روي هم بر سينه و يا شكم و موضوع احترام و تعظيم خداوند است. 

[37] سيد جعفر مرتضي عاملي: 1384، سيرت جاودانه، ج1، صص 151 ـ 152.

[38] لا تجتمع امتى على خطاء.

[39] سيد محمد حسين طباطبايي: 1363، ترجمه تفسير الميزان، ج 12، صص 160 ـ 161.

[40] نساء: 82.

[41] سيد محمد حسين طباطبايي: 1363، ترجمه تفسير الميزان، ج3، صص 117 ـ 118.

[42]  ابراهيم: 4.

[43] نحل: 103.

[44]  زخرف: 3.

[45]  ر. ك : سيد محمد حسين طباطبايي: 1363، ترجمه تفسير الميزان، ج 3، ص 121 ـ 124. علامه اشاره دارد كه ذهن انسان ها به جهت ارتباطي كه با عالم طبيعت دارد، مانوس با ماديات شده و از هر معنايي مفهوم مادي آنرا فهميده و هر مفهومي را با مصداق جسماني اش منطبق مي سازد. مثلا زماني كه كلامي را از فردي مثل خود مي شنويم، آنرا بر مصداقي حمل مي كنيم كه معهود ذهن ما و نظام حاكم در آن است. زيرا مي دانيم كه گوينده ي كلام نيز انساني مانند ماست و خودش هم غير از آنچه ما فهميديم، نمي فهمد و غير آنرا هم نمي فهماند. اين نظام « حاكم در مصداق » در مفهوم هم جاري است. چه بسا كه به مفهوم كلي استثنا مي زند و يا مفهوم يك حكم جزئي را تعميم مي دهد و يا به نحوي ديگر در مفهوم دخل و تصرف مي نمايد كه آنرا « تصرف قرائن عقليه ي غير لفظيه » مي ناميم. بكار بردن اين تصرفات در تفسير كلماتي كه خداوند متعال در معرفي اسماء صفات، افعال خود، فرشتگان، كتب، رسولان، قيامت، و متعلقات آن آورده همه اش از قبيل تفسير به راي و پيروي غير علم و تحريف كلام از مواضعش است. ( ر .ك : همان منبع، همان جا )

[46]  ر.ك: محمد تقي جعفري: 1377، تكاپوي انديشه ها، ج1، ص420 الي 423.