گزيده وصيت نامه آيه الله شعراني
توصيه اي به برادرانم: يعني طالبان علوم دين، و پژوهندگان آثار سرور انبيا (ع) كه بدين كتاب مي نگرد، بزرگترين چيزي كه بر طالب علم واجب و ضروري است، خالص گردانيدن نيت اوست كه بنده را توفيق مي دهد و وسايل طاعت خويش را برايش فراهم مي آورد و هموست كه راه درست را در قلوب بندگانش الهام مي بخشد. اگر اخلاص نيت نباشد هيچ كس موفق نمي شود از نردبان دانش بالا رفته، يا از آموخته هاي خود سودي برد....... از ديگر اموري كه بر طالب علم واجب است، پارسايي و پرهيز از حرامها و مسائل شبهه ناك، و نيز مواظبت بر عبادات اسشت، زيرا هيچ كس از علم خود سودي نمي برد مگر آن را با عمل مقرون سازد. دلهاي مردمان نيز بواسطه عالم بي تقوا آرامش نمي يابد.........
طالب علم، اوقاتي را كه در راه علم صرف نمي كند به عبادات مستحبي و نوافل اختصاص دهد و از بيكارگي و صرف وقت در مباحثات، و نيز خواندن مطالبي كه نفعي براي دين او ندارد، مثل روزنامه هاي سياسي و حكايتها و داستانهاي خالي از عبرت و پند، بكاهد.
و واجب است بر طالب علم كه قرائت قرآن كريم را در طول شبانه روز ترك نگويد و آن قرائت را، به اندازه توانايي خويش، با تدبر و تامل در ريزه كاري ها و معاني آيات همراه سازد، و در آياتي كه به اشكال برمي خورد به تفسير مراجعه كند. و نيز واجب است بر او كه گفتار و رفتار و مطالعه آنچه را كه بيهوده است و بدو ارتباطي ندارد واگذارد.
اگر زماني احساس كرد كسالت و خستگي به درون او راه يافته و او را از مسائل علمي باز مي دارد، پس بايد قلب خود را ـ چنانكه در حديث وارد شده ـ با حكمت هاي تازه، آسودگي و شادابي بخشد و از پرداختن به بازيها و بيهوده كاريها و خواندن اشعار و داستانها دوري گزيند مگر آنهاي را كه حاوي عبرت و پند است.
و بايد طالب علم نسبت به علما گمان نيكو داشته باشد. و اين، راز موفقيت و وسيله كاميابي و پيروزي است. و بدگماني به آنان، شقاوت و بدبختي به بار مي آورد، بلكه گاهي به كفر و گمراهي و جهل مركب مي انجامد.
پس بايد در كلام آنها با عنايتي كامل و تدبري راستين نگريست، زير خداوند متعال براي هر چيزي سببي نهاده است كه طالب آن، بايد در جستجوي آن برآيد و از اسباب تعليم هم يكي استاد است و عنايت به استاد حاصل نمي آيد مگر با خوش بيني و حسن ظن. و اين (قاعده) در تمام علوم شرعي و عقلي و صنعت ها جاري است. اگر شيخ ابوعلي سينا به ارسطو و فارابي خوش بين نبود،آن توجه كامل در فهم كتابهاي آنان، و آن مقام شامخ در ف لسفه، هرگز براي او حاصل نمي شد ......... البته مقصود ما اين نيست كه اين بزرگان، معصوم از خطا هستند، بلكه منظور اين است كه جايز نيست در اولين برخورد، سريعاً آنان را تخطئه كرد.
و نيز واجب است بر طالب علم كه عادت به تعصب و خشكي نسبت به كتاب خاص يا طريقه اي خاص پيدا نكند، به ويژه در فقه، كه اين حركت به معناي تقليد و پيروي از ديگران است. بسيار ديده شده كه طلاب، به تبعيت از مؤلفين ديگر، تنها به نوشته هاي جديد اكتفا مي كنند، در حالي كه اساتيد و اساطين علم، در ميانه سده چهارم تا دهم (هجري قمري) مي زيسته اند. و حتي پاره اي از طلاب، در آنچه كه از «ابن جنيد» و «ابن ابي عقيل» و «علي بن بابويه» نقل شده، تامل و دقت نمي كنند. فتواي آنان را نسخ شده و غيرقابل نظر مي دانند.......
يك طالب علم بايد در تهذيب نفس خويش كوشا باشد و خود را به اخلاق فاضله آراسته سازد. و در اين راه تنها به خواندن احاديث وارد شده بسنده نكند، بلكه عمده آن است كه با اهل اخلاق همنشين و معاشر گردد، و اعمال خود را بر آنان عرضه بدارد و عيوب و كاستي هاي خويش را دريابد و از آنان راههاي اصلاح نفس را بجويد.
شايسته است بر تو كه از معاشرت هاي خالي از تعليم با مردم بكاهي، به ويژه با ثروتمندان و مترفين و دنيا خواهان، بايد آنچه را كه آخرت را از ياد تو مي برد و ميل و رغبت به دنيا را در تو ايجاد مي كند، رها كني، و با صالحان و پارسايان و اهل عبادت همراه گردي، زيرا اين عمل بطور كلي در تهذيب نفس موثر است.
چه بسا ناداني بپندارد كه در صدر اسلام، مجتهد و مقلد و علم اصول و علم نحو وجود نداشته و مدرسه و خانقاه و مرشد و ذكر و حلقه اي در كار نبوده است. پس به اين افراد (و گفتارشان) نبايد توجه كني، زيرا دشمنان علم در هر زمان زياد بوده اند و در عصر ما ـ به جهت غلبه كفار و نصاري ـ بيشتر هم شده اند. اگر بنا باشد كه هر چه در صدر اسلام وجود داشته، اكنون حرام باشد، پس ساختن مدارس، آموختن نحو و صرف، حفظ اصطلاحات حديث و نقل و روايت آنها و اجازه روايت ـ چنانكه ميان اهل حديث متداول است ـ نيز بايد حرام باشد. (در صورتي كه چنين نيست). گمان خود را نسبت به مردم و خداوند متعال نيكو گردان. و آخرين سفارش من ،ورع و تقوي است. خداوند ما و شما را در راه خشنودي خود موفق بدارد.
بدان كه (رشته هاي) علوم شرع، بسيار است و كمتر اتفاق مي افتد كه شخصي در تمامي آنها، كاردان و صاحب مهارت گردد. و لذا بر هر طالب علمي واجب است كه بخشهاي ازين علوم را برگزيند كه:
الف ـ فائده آن براي مردم بيشتر باشد.
ب ـ در جهت تمايل و رغبت به دين، از قوت و عون بيشتتري برخوردار باشد،
ج ـ در جهت رهايي از گمراهي نيز از توانايي بيشتري بهره مند باشد.
و از آنجا كه فراگيري و آموزش همه اين علوم، واجب كفايي است، اگر در يك رشته، تعداد عالمان افزايش يافت، و در رشته ديگر رو به كاستي يا نابودي نهاد، پس بر طلبه مستعد واجب است كه اين رشته را برگزيند، هر چند كه منزلت و منافع دنيايي او در رشته ديگر نهفته باشد. و اين از نشانه هاي اخلاص نيت در راه فراگيري دانش است. و از همين امر دانسته مي شو دكه هدف اين دانشجو، تنها خداوند متعال است.
علومي هستند كه در همه رشته ها،بدانها نياز هست، مانند: 1- زبان عربي ........ 2- علم قرائت ..... هر چند اگر به قرائت يكي از قراء هم اكتفا كند...... زيرا حفظ كلمات و الفاظ قرآن از واجبات است و اين هم وظيفه اهل علم مي باشد، و از همين رهگذر است كه معجزه بودن قرآن پايدار مي ماند......... 3- سيره ..........4- حديث ....... بايد از احاديث پيامبر(ص)و اهل بيت (ع) نمونه هاي خوب و شايسته اي را بداند، زيرا با نگريستن در آن احاديث است كه ايمان در قلب آدمي، استقرار مي يابد، و براستي آنان در نبوت و امامت، يقين حاصل مي شود......... 5- اصول اعتقادات: واجب است بر طالب علم بر اصول مذهب و آنچه كه به اعتقادات وابسته است، معرفت داشته باشد ....... زيرا هر عالمي، احتياج به بحث و تقرير و تعليم دارد و اين امور جز از رهگذر علم تفصيلي امكان پذير نيست. بر خلاف عوام مردم، كه نوعاً به دانستن مختصر و اجمالي، اكتفا مي كنند...........
و نبايد در فراگيري علمي قدم پيش گذارد، مگر آنكه مقدمات آن را تكميل كند، مثلاً براي پرداختن به تفسير و حديث بايد ابتدا در ادبيات عرب به حد كمال رسد و بخشي از فقه و كلام را نيز آموخته باشد.
يا مثلاً زماني به علم كلام روي آورد كه علم منطق را فرا گرفته و در تشخيص ادله مهارت يافته باشد............
مشكل ترين علوم، علم فقه است. يكي به دليل زياد بودن مقدمات آن و ديگري آنكه: يك فقيه امكان ندارد در رشته خود مهارت كافي به دست آورد، مگر آنكه از استعداد جامع بهره مند باشد كه اين كمتر براي كسي اتفاق مي افتد..........
براي اهل تحقيق درك دقيق ترين دانشها و مشكل ترين مسائل، آسان است هر چند كه همين ذهن دقيق اهل تحقيق، گاهي از درك لطافت هاي ادبي و زيبايي هاي گفتاري، ناتوان مي ماند. و اين در حالي است كه ذهن يك فقيه بايد مستعد درك همه اين امور باشد، زيرا فقه تمام اين اقسام را در بر مي گيرد، برخلاف فلسفه و رياضي و نحو و غيره كه هر كدام نياز به يك نوع استعداد خاص خود دارد.............
و همچنين چون موضوع فقه، پيرامون «افعال مكلفين» كه مشتمل بر تمام كارها و وابسته به همه موجودات است مي باشد، پس بايد ذهن فقيه به گونه اي باش دكه درك امور ذيل بر او آسان جلوه كند:
ـ اعداد و مساحت ها و حساب، ـ تاريخها و سيره ها، ـ اخلاق مردم، و عادتهاي آنان در نقل اتفاقات، و نيز چگونگي تاثير اين عادات در تغيير وقايع، ـ امراض نفساني و خلوص نيت در عبادات، ـ نحو، صرف، محسنات گفتار در لغت، ـ معاملات و حيله هاي معاملاتي، و عادات تجار در شيوه كارشان و نيز چگونگي زيان وارد شدن بر آنها، ـ سياستها و غير اينها.
و ذهن مستعد براي فهم تمام اين امور گوناگوني كه ذكر شد ـ و نيز آنهايي كه ذكر نكرديم ـ اندك است.
و اين چنين است كه شخص نامستعد، چهره اين علم را دگرگون مي كند، و زماني آن را به سوي فلسفه مي كشاند، زماني به سوي ادبيات، و در وقتي ديگر به سوي آنچه كه متناسب با انديشه او و در راستاي فهم و ضمير اوست...
فقيه بايد حافظه قوي، دقت نظر، درك جان كلام مخاطب، را در خود جمع داشته باشد و اينها صفاتي است كه غالباً در يك ذهن گرد نمي آيد.......
آن علومي كه بيشتر مورد نياز مردم است، مستعدين فهم آنها نيز بيشترند و راه دست يابي به آنها نيز آسان تر است. مانند قرآن، زبان عربي، اصول دين، معارف، موعظه ها، بيان سيره ها، اخلاق، علم كلام، دفع شبهات مخالفين، بيشترين آيات قرآن نيز در اين زمينه ها وارد شده است.........
بر حكما و متكلمين واجب است كه ميزان درك شنوندگان خود را بدانند و به اندازه عقلشان با آنان سخن بگويند،زيرا در ذهن آنان ـ از لوازم و ملزومات ـ اموري يافت مي شود كه در ذهن خواص نيست. گمان و توهم آنان ـ برخلاف انديشه علما ـ از هر كلمه اي، متوجه چيز ديگري مي شود. مثلا اگر براي آنان گفته شود: «الله للدنيا كالبنا للبناء» چنين برداشت مي كنند كه آفريدگان در تداوم وجود، بي نياز از خالق هستند............
به نقل از سايت http://tajalliyeazam.com/