چگونگى مواجهه با علم بدون شناسنامه غرب/ حميد پارسانيا
چگونگى مواجهه با علم بدون شناسنامه غرب
گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمين حميد پارسانيا
خبرنگار: نسرين دميرچى
منبع: روزنامه جوان 9/11/84
مواجهه كشور ما با علم وارداتى از غرب در چه شرايطى رخ داد؟ دستاوردها و آسيب هاى اين مواجهه چه بود؟ حجت الاسلام والمسلمين حميد پارسانيا محقق و مدرس حوزه و دانشگاه در اين گفت وگو به سوالات مذكور پاسخ مى دهد. وى همچنين اقدامات انجام شده در بعد از پيروزى انقلاب اسلامى براى جهش علمى كشور، بومى سازى علم و كاهش آسيب هاى علم وارداتى را مورد نقد قرار مى دهد و از برخى متن هاى دروس دينى مقاطع تحصيلى در دبيرستان و دانشگاه انتقاد مى كند. اين گفت وگو را مى خوانيد.
* جامعه ايرانى چگونه و در چه شرايطى با فرهنگ و تمدن غربى آشنا شد؟
** غرب با استفاده از علم و عالمانى كه نقش ابزارى مهمى در تكوين تمدن غربى داشتند، در قرن نوزدهم به قصد تسخير زمين و بهره ورى از امكانات موجود به سوى ديگر كشورها گام برداشت و بدين ترتيب اولين برخوردها و آشنايى هاى جدى و تعيين كننده ما با آن ها شكل گرفت.
مواجهه غرب با ما در حالى بود كه اسلام با حضور پرسابقه خود خصوصا در مراكز علمى، مفاهيم دينى فراوانى را به محدوده زندگى و زيست مردم وارد ساخته بود. هر چند تشيع نتوانسته بود در رقابت با عصبيت و ايل و عشيره، نظام سياسى مطلوب را ايجاد كند، اما با حضور در مراكز و نهادهاى علمى جامعه، هجوم هاى سياسى و نظامى را تاب مى آورد و با آموزش هاى فرهنگى و علمى خود، در گروه هاى حاكم اثرگذار بود و جامعه با اتكا به آنان در برابر نفوذهاى استعمارى غرب موضع مى گرفت.
* كدام بعد از تمدن غربى بيش از ديگر ابعاد به جوامع از جمله ايران عرضه شد و واكنش ها در برابر اين عرضه چه بود؟
** جنگ هاى سيزده ساله ايران و روس، رساله هاى جهاديه عالمان دينى، قرارداد رويتر و مقاومت جامعه ايران، قرارداد رژى و جنبش تنباكو، نشانه هاى مستمرى از حساسيت هاى نظامى، سياسى و اقتصادى جامعه در برابر غرب است. در بعد علمى نيز جامعه ما تحت نفوذ حركت علمى غرب قرار گرفت.
آشنايى ما با غرب از نهايى ترين آثار، ظاهرى ترين ابعاد و پايين ترين لايه هاى تمدن و فرهنگ آغاز شد. ابتدا قدرت نظامى، سياسى، اقتصادى و مظاهر مادى نحوه زندگى آنان را ديديم؛ در بعد علمى نيز ابتدا با قدرت مادى و ابعاد كاربردى دانش آنها آشنا شديم و در بسيارى از موارد نيز با بلاهت كودكانه و سادگى ابلهانه، همان قدرت را دليل بر كمال و بلكه تماميت علم آن ها دانستيم.
* يعنى بعد علمى غرب به طور مستقيم به كشورها عرضه نشد؟
** غرب در بعد علمى ، با نام علم وارد شد و چون در فرهنگ دينى ما، كلمه علم مفهومى مقدس و مبارك است و طلب آن بر هر مسلمان واجب است، ورود آن حساسيتى ايجاد نكرد و بدين ترتيب بود كه در تاسيس دارالفنون اعتراضى از ناحيه عالمان دينى واقع نشد و بلكه تاسيس آن را با ديده تحسين نگريستند.
البته جامعه ما گريزى از علم سكولار غرب نداشت؛ اما برخورد سالم اين بود كه آن علم با شناسنامه خود وارد شود و مبانى و مبادى متافيزيكى آن شناخته شود تا فرهنگى كه براى خود فلسفه، عرفان و مبانى هستى شناسى دينى دارد، قدرت گزينش و مجال گفت وگو و مجادله داشته باشد، اما اين مسير طى نشد. ناقلان آن علم خود را مروج دانش و پيشتاز معرفت مى دانستند، بدون آن كه شناختى صحيح حتى از تعريف چيزى داشته باشند كه به ترويج آن مى پرداختند. اغلب آن چه را كه تبليغ مى كردند، مصداق همان مفهومى از علم مى دانستند كه در فرهنگ دينى جامعه، مقدس و مبارك شمرده مى شد.
* اين نحوه آشنايى جامعه علمى ما با غرب، چه آسيب هايى در پى داشت؟
** اين نحوه آشنايى، ضمن آن كه مانع خلاقيت علمى مى شود، مبادى فرهنگى و فلسفى علم غربى را در درازمدت، به گونه اى غيرنقادانه در ذهن نوآموزان رسوب مى دهد، چون وقتى مبادى يك علم، آشكارا در معرض ديد متعلم قرار گيرد، احتمال برخورد نقادانه با آن علم و در برخى موارد ايجاد تغيير و تحول در آن علم مى رود، اما اگر از مبادى و مبانى فرهنگى و فلسفى، علم با سكوت گذر شود، آن مبادى ناخودآگاه و به تدريج، همراه با آموختن و حفظ كردن علم، در ذهن متعلم وارد مى شوند و اين نحوه از ورود كه با نوعى خواب مغناطيسى انجام مى شود، زمينه هر نوع مقاومت محتمل را از بين مى برد.
حضور غيرنقادانه علم غربى، موجب رسوب مبانى فرهنگى و معرفتى غرب در ذهن و رفتار متعلمين مى شد، از اين طريق جامعه تنش هاى رفتارى و تحولات اعتقادى نوآموزان را احساس مى كرد و بدين ترتيب اولين ترديدها نسبت به مراكز تعليمى اين علوم در جامعه به وجود آمد؛ اما ترديدكنندگان بر اين گمان بودند كه مشكلات فرهنگى و يا اخلاقى نوآموزان دارالفنون و ديگر مدارس مشابه به خصوصيات اخلاقى مديران و نحوه گزينش دانش آموزان مربوط است و به همين دليل به قصد بدل سازى، مراكز تعليمى مشابهى را با مراقبت هاى اخلاقى ويژه و نيز گزينش افرادى كه تربيت دينى يا حساسيت هاى اسلامى داشتند، تاسيس كردند. اين شيوه از برخورد، تا مدت ها تنش هاى اخلاقى آن را به تاخير مى انداخت.
آشنايى ما با فلسفه غرب با بيش از نيم سده تاخير آغاز شد. كتاب «سير حكمت در اروپا» براى اولين بار در سال ۱۳۲۰ به فرهنگ مكتوب جامعه ما وارد شد. اين آشنايى نيز يك آشنايى تحقيقى نبود، بلكه تقليدى كه در انتقال علم تجربى رخ مى داد، اينك در سطح علوم انسانى و فلسفه به وقوع پيوست.
* مواجهه ما با غرب چه تاثيرى در شكل گيرى نظام دانشگاهى ما داشت؟
** با حاكميت منورالفكران و تشكيل استبداد رضاخانى، زاويه اى كه با تاسيس دارالفنون ايجاد شده بود، به صورت نهاد رسمى علمى، در سطح مراكز علمى دانشگاهى شكل گرفت.
نظام آموزشى دانشگاه به گونه اى نبود كه به قصد حفظ و نگهدارى سنت فلسفى جامعه و حراست از مرزهاى دينى علم عمل كند. دانشگاه اگر با اين قصد سازمان مى يافت، مى توانست با استفاده از اساتيدى كه ميراث دار فرهنگ عقلى و فلسفى تشيع و اسلام بودند، درنخستين گام به پرورش نسلى آشنا با مفاهيم و فرهنگ جامعه خود بپردازد تا بدين وسيله زمينه ورود سالم و گفت وگوى مفيد با مبانى فلسفى غرب را پديد آورد.
نظام آموزشى جديد كه به عنوان تنها سازمان رسمى علم در كشور بود، با شيوه آموزش واحدى، به هدف كسب مدرك و مسايل بعدى اى كه در محدوده ساختار سياسى و اقتصادى آن معنا مى يافت، شكل گرفت و اين نظام زندان علم و عالمانى بود كه محيط اصلى تعليم و تعلم خود، يعنى نظام آموزشى حوزوى را در شرايط فرهنگى بعد از مشروطه و خصوصا با قدرت گرفتن استبداد منورالفكرى از دست داده بودند.
اگر در نسل بعد افرادى توانستند نام حكمت و فلسفه اسلامى را در اين محيط زنده نگه دارند و مانع از فاجعه فرهنگى اى شوند كه به سرعت در حال وقوع بود، افرادى بودند كه خارج از نظام دانشگاهى، در دوره عسرت و فشارى كه بر حوزه هاى علمى وارد مى آمد، با تحمل همه سختى ها، ديگر بار حضور در محيط دانشگاهى را پذيرا شدند؛ اشخاص اندكى كه نام هر يك از آن ها، حاكى از استمرار سلسله تعليم و تعلم دينى جامعه است، نظير شهيد مطهرى و استاد سيدجلال الدين آشتيانى.
* علوم حوزوى چه تاثيرى بر رفع مشكلات علمى محيط دانشگاهى داشت؟
** حضور ناقص اين علوم مانع از آن بود تا علوم انسانى و فرهنگى غرب بتواند به سرعت در نظام دانشگاهى كشور جاى گير شود و پشتوانه فلسفى ساير علوم را نيز آن گونه كه خود مى طلبد فراهم آورد و همين مساله موجب خشم و اندوه كسانى را كه قصد تصرف كامل محيط دانشگاهى را به نفع علوم دنيوى غرب داشتند، فراهم مى آورد.
اين خشم چنان واضح و آشكار بود كه گاه به صورت برخوردهاى فيزيكى درمى آمد. برخورد فيزيكى برخى از تئوريسين هاى چپ با شهيد مطهرى در دانشكده الهيات، چيزى نيست كه از خاطره جامعه علمى ما حذف شود.
اساتيد حوزوى، مانع تسخير كامل محيط دانشگاهى به دست عناصرى شدند كه تسليم تمام آن را در برابر علوم فرهنگى غرب خواستار بودند و اين امر موجب شد تا علوم تجربى، همچنان بى هويت و بدون شناسنامه، در نظام آموزشى كشور باقى بمانند.
* چرا علوم بومى به سرعت جاى خود را به علوم وارداتى دادند؟
** اگر علوم تجربى كه به دليل آشفتگى هاى اجتماعى صدر مشروطه در پناه يك حركت سياسى استعمارى و به مقتضاى آن وارد جامعه شدند، در يك شرايط متعادل اجتماعى، با اعلام هويت فرهنگى و فلسفى خود وارد جامعه مى شدند و نهاد علمى جامعه دينى نيز در موضع اقتدار وموقعيت رسمى خود، به استقبال هيات تازه وارد مى رفت و در اين حال هر يك از رشته هاى علمى در گفت وگو با بخشى از پيشينه هاى علمى جامعه كه با آن سنخيت داشت پيوند مى خورد و علم دينى كه هويت دينى و فرهنگى خود را داشت، با گزينش عناصر مناسب، رشد و تحول شايسته و سالم را مى يافت و در اين صورت طب و پزشكى جامعه با سنت هزار ساله خود بى خبر از ورود مهمان جديد، راه زوال و نيستى را نمى پيمود و گياه درمانى قبل از آن كه متوجه
شود، جاى خود را به شيمى درمانى نمى سپرد و هنر و ادبيات دينى، ماده خام براى صورت تقليدى ادبيات و هنر دنيوى غرب نمى شد.
* پيروزى انقلاب اسلامى، چه تاثيرى بر فرهنگ و علوم غربى در كشور ما داشت؟
** انقلاب اسلامى ايران، موانع سياسى را كه مانع از رشد و گسترش علمى دينى شده بود، در هم شكست؛ نيروهاى مسلمانى كه در نظام دانشگاهى حضور داشتند و كاركرد استعمارى و همچنين بيگانگى آن را با فرهنگ دينى جامعه به صورت هاى مختلف احساس مى كردند، از اولين گروه هايى بودند كه براى در هم شكستن سدهاى ياد شده به امواج خروشان انقلاب پيوستند.
انقلاب گرچه بندها و موانع سياسى تكوين يك نهاد مستقل علمى را از دست و پاى سازمان هاى علمى گشود، اما توان رنجور اين سازمان ها به گونه اى نبود كه حتى وضعيت مطلوب را ترسيم كند و حركتى منظم و جهت دار به سوى آن آغاز نمايد.
در دوره هاى دبيرستانى، كتاب هاى تعليمات دينى كه در كنار ديگر كتب علمى تدريس مى شد، به نام بينش دينى و از آن پس به نام بينش اسلامى تغيير نام يافت، تا بدين وسيله جدايى دانش از ارزش را ناخودآگاه در ذهن متعلمين تلقين كند.
در بينش اسلامى كه بايد جدى ترين مدافع علم دينى باشد، سكولارترين و غيردينى ترين تعريف از علم به دانش آموزان تعليم داده شد و در اين تعريف كار پيامبران به اندازه كار رمالان، ساحران، جن گيران و بالاخره كذابان غيرعلمى معرفى شد. (بينش اسلامى سال چهارم دبيرستان صفحات ۷۷ و ۷۸)
پس از انقلاب فرهنگى تلاش شد تا دو واحد فلسفه علم براى همه رشته ها تدريس شود. فلسفه علم كه پس از غيبت متافيزيك و هستى شناسى جايگزين آن شده است، به صورت درسى عمومى در نظام علمى غرب تدريس مى شود. اين درس با آموزش تعاليم كانتى و نوكانتى، نقش متافيزيك كاذب را براى علم سكولار غرب ايفا مى كند. اين درس همان حلقه مفقوده اى بود كه نسب دنيوى و غيردينى علم دانشگاهى از كاستى آن احساس شرم مى كرد و آنچه مانع از عملى شدن اين طرح شد، كمبود نيرو و بلكه نبودن استاد براى تدريس اين درس بود. البته بعيد نيست با تاسيس رشته فلسفه علم در برخى از دانشگاه ها و تدريس اين رشته به دانشجويانى كه توان لازم براى دفاع از متافيزيك و فلسفه را ندارند، اين كمبود نيز دير يا زود جبران شود!
الحاق واحدهاى معارف اسلامى به دروس عمومى كه در آغاز شش واحد و پس از آن به چهار واحد تقليل يافت، جدى ترين كارى بود كه براى تزريق ديانت به نظام علمى دانشگاه انجام شد؛ نظام دانشگاهى توان تامين نيرو براى اين دروس را نيز نداشت و نظام علمى حوزوى توانست با استفاده از اين فرصت، در محيط دانشگاهى حاضر شود و اين حضور كه با حمايت و اقتدار فرهنگى جامعه انجام شد، به دليل اين كه با تحولى بنيادين نسبت به مبادى علم دنيوى همراه نبود، به صورت حضورى مكانيكى باقى ماند. دانشجو در اين درس با مفاهيمى برخورد مى كند كه گرچه با مفاهيم فرهنگى جامعه او مأنوس است، لكن پيوند و انسجامى ارگانيك با مفاهيم ديگرى كه مفاهيم علمى مى خواند، ندارد.
اللهم كن لوليك الحجة ابن الحسن، صلواتك عليه و علي آبائه، في هذه الساعة و في کل ساعة، ولياً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و عيناً، حتي تسکنه أرضک طوعاً و تمتعه فيها طويلاً ×××××××××××××××××