kamyar sedaghat

  .... تا سده ي نوزدهم كه برخي از دانشمندان به وجود هندسه هايي غير اقليدسي پي بردند، مكان با سه بعد طول، عرض و ارتفاع شناخته مي شد. اين ابعاد سه گانه به معياري اساسي در تعيين مرزهاي بين المللي مبدل گرديدند. مرزهاي هوايي، دريايي، زميني، و ذخاير زير زميني نمونه هاي روشني از آن مي باشند كه به گونه اي عملي در حقوق بين الملل تعريف شده اند. با اين حال عنصر زمان نيز در ذيل اين طبيعت شناسي قرار مي گيرد. تا دهه ي 1990 ميلادي، در بهترين حالت، حداكثر تصوري كه از « طبيعت شناسي » دولت ملي ( و بسياري ديگر از پديده هاي مرتبط با آن ) صورت مي پذيرفت، هيچگاه فراتر از مفهوم چهار بعدي « زمانمكان » در فيزيك نوين نرفت.

توجه همزمان به مكان و زمان ـ كه واجد جنبه هاي محدود كننده اي نيز براي طراحي راهبردهاي مختلف بود، ـ موضوعي طبيعي به شمار مي رفت. زيرا كنترل مرزهاي سه بعدي در هر ناحيه ي سرزميني، مساله ي زمان را خاص قلمرو موجود در همان مرزبندي ها مي نمود و اگر چه راهبردشناسان به دنبال ترسيم فضاي آينده بودند، اما معادلات خود را در قالب زمانمكان موجود تحليل مي كردند. در اين معنا زمان و مكان سابق بر اشياء تلقي شده و هر نقطه اي در مكان با لحظه اي در زمان و هر لحظه اي در زمان با موضعي در مكان تعيين و همراه مي گشت. بنابراين « حاكميت » دولت ها متضمن تجربه اي مركب از « نقاط زماني » و يا « لحظات مكاني » بود. پيامد اين امر در همه ي شئون اجتماعي و از جمله فرهنگ بسيار قاطع بود. انتقال فرهنگ از يك واحد سياسي به واحد سياسي ديگر مستلزم خروج از مرزهاي طبيعي زمانمكان الف و ورود به مرزهاي طبيعي زمانمكان ب بود. در اين شرايط انتقال يك پديده ي فرهنگي تابع طبيعت زمانمكاني است. انتقال يك كتاب و يا فيلم و حتي يك اعلاميه ي كم حجم از كشوري به كشور ديگر تنها از طريق ورود ( قانوني و يا غير قانوني ) به فضاي زمانمكان كشور مقصد ميسر مي گشت. در اين حالت هر پديده ي فرهنگي با عبور از مرزهاي فيزيكي يك حاكميت، در قالب زمان ـ مكاني حاكميت ديگر قرار مي گرفت كه منجر به درك « انتشار » يك پديده ي سياسي و يا فرهنگي در مكان، و درك « استمرار » آن در زمان صورت مي گرديد.

گسترش فن آوري هاي نوين ارتباطاتي منجر به  چند وضعيت جديد شده است:

اول آنكه از لحاظ زماني، جوامع و افراد ( در سطوح تحليل مختلف ) برغم وجود مسافت بسيار در ميانشان، در وضعيت همزماني قرار مي گيرند. وضعيتي كه منجر به همبودي افراد در سطح جهاني گرديده است. ( همبودي زماني ـ جهاني )

دوم آنكه از لحاظ مكاني، با گسترش ارتباطات نرم افزاري نوين، نقش مكان و فاصله هاي مكاني كم رنگ مي گردد. نمونه ي بارز آن عبور روان پديده ها از « مرز » كشورها مي باشد.

اين دو مساله منجر به ايجاد وضعيت رودررويي در ارتباطات مي شوند كه بعد راهبردشناسانه ي آن بسيار عميق تر از مثال ساده ي گفتگوي همزمان دو نفر ساكن در دو قاره ي جهان است. پيشتر زبان « ما » و « مخاطبان » مان به صورت سوم شخص ادا مي گرديد. اما اكنون « او » به « تو » ( شما ) مبدل شده است. امري كه گسست مهمي در حیات فرهنگی و اجتماعی سده ي بيست و يكم به شمار مي رود.

سوم آنكه تبديل مخاطب از « او » به « شما » لزوما به معناي حذف واسطه نيست. زيرا در اين زمينه اين پرسش اساسي مطرح است كه آيا مخاطب ما انتخاب خود ماست؟ ( تا حداقل به نسبت خودمان ارتباطي بي واسطه باشد، ) و يا آنكه ما مورد انتخاب « ديگران » واقع شده ايم؟ ( كه ممكن است خود مايل بدان نباشيم ) ضمن آنكه انتخاب مخاطب فرع بر معيار ما در ايجاد ارتباط مي باشد. اين تامل منجر به طرح اين پرسش مي گردد كه معيار ايجاد ارتباط در شرايط « همبودي زماني ـ جهاني » بر پايه ي چه نيازي تدوين شده است؟ و آيا نياز احساس شده ي ايشان، همان نياز واقعي شان است و يا نيازي كاذب و تحميل گر بر فرهنگ خودي است؟

چهارم آنكه مراد اين نيست كه ديگر مرز طبيعي وجود ندارند. مرز مكاني همچنان از جايگاه مهمي برخوردار است، اما امنيت آن متضمن توجه به مرزبندي هاي فكري مي باشد. ادبيات موجود در عرصه ي جهاني شدن متاثر از اين رودررويي و در نتيجه توجه به مرزبندي هاي اعتقادي است. ما با هر ابزاري كه وارد همبودي زماني ـ جهاني شويم، بيش از پيش با مرزبندي هاي اعتقادي و فرهنگي مواجه خواهيم بود. لذا بحث  تحول در زمان و مكان، لزوما بحث در ابزار ( مانند اينترنت ) نيست، بلكه تأملي اساسي در ماهيت وضعيتي است كه شرايط نويني در توليد، مصرف و مديريت فرهنگي جوامع ايجاد مي نمايد و در نتيجه بر ديگر ابعاد سياسي، اقتصادي و اجتماعي شان تاثيرگذار مي گردد.

اگر به عنوان يك قانون بپذيريم كه همبودي زماني ـ جهاني منجر به كاهش نقش مرز مكاني و برجسته شدن مرز اعتقادي خواهد شد، بايد پيامد اين مساله را در مطالعات راهبردي جامعه ي خود جدي بگيريم.....

هزار و 1 نکته