يكايك‌ از صفات‌ و نعوت‌ متّقيان‌ كه‌ مولَي‌الموالي‌ أميرمؤمنان‌ عليه‌ السّلام‌ دربارۀ آنان‌ در خطبۀ هَمّام‌ بيان‌ مي‌فرمايند، در اين‌ مرد الهي‌ مشاهَد و محسوس‌ و ممسوس‌ و ملموس‌ بود:

أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. اينست‌ زندگي‌ وارستگان‌ و آزادگان‌ از اسارتِ نفس‌ امّاره‌، و به‌ پرواز درآمدگان‌ در حريم‌ قضاء و مشيّت‌ الهيّه‌، و سرسپردگان‌ به‌ عالم‌ تفويض‌ و تسليم‌ و رضا. چقدر استاد ما از اين‌ شعر خوشايند بودند كه‌:

مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبايي صاحب تفسير الميزانمنم‌ كه‌ شُهرۀ شهرم‌ بعشق‌ ورزيدن‌

 منم‌ كه‌ ديده‌ نيالوده‌ام‌ به‌ بد ديدن‌

به‌ مي‌ پرستي‌ از آن‌ نقش‌ خود بر آب‌ زدم‌

كه‌ تا خراب‌ كنم‌ نقش‌ خود پرستيدن‌

وفا كنيم‌ و ملامت‌ كشيم‌ و خوش‌ باشيم

كه‌ در شريعت‌ ما كافري‌ است‌ رنجيدن

به‌ پير ميكده‌ گفتم‌ كه‌ چيست‌ راه‌ نجات

بخواست‌ جام‌ مي‌ و گفت‌ راز پوشيدن‌[1]

و آنگاه‌ با اين‌ مشكلات‌، و ردّ و ايرادها، يكدنيا از عظمت‌ و وقار و سَكينه‌ و آرامش‌ در او متحقّق‌ بود.



[1] از حافظ‌ شيرازي‌ است‌؛ «ديوان‌ حافظ‌» طبع‌ پژمان‌، حرف‌ نون‌، ص‌ 177.

منبع