عقل اصل دين را مى‌فهمد كه بشر به قانون ماوراى طبيعت نيازمند است و خطوط كلّى مسائل فقه و مسائل حقوقى و اخلاقى را نيز مى‌فهمد امّا صدها مسئلهٔ حرام، حلال، واجب و مستحب وجود دارد كه عقل آنها را درك نمى‌كند. عقلْ در خطوط كلى، «ميزان» بسيار قوى است؛ چنانكه در بعضى از مسائل هم «مفتاح» است، يعنى تا نزديك در گنجينه علوم مى‌آيد و در را باز مى‌كند و به انسان مى‌گويد اكنون از اين گنجينهٔ قرآن يا روايات استفاده كن و از آنجا به بعد «مصباح» است؛ يعنى وقتى انسان وارد گنجينهٔ قرآن شد، همراه انسان است و در فهم قرآن جامعه را راهنمايى مى‌كند.
به عنوان مثال، اگر ظاهر آيه‌اى دلالت دارد بر اينكه از پيامبرى گناهى سرزده، چون عقل صدور گناه از پيامبران را محال عادى مى‌داند، پس بايد به دنبال فهم درست و دقيق آيهٔ بود و آن را به گونه‌اى فهميد كه با مبادى بَيّن يا مُبَيّن مورد قبول عقلْ منافات نداشته باشد.
نيز در آياتى كه سخن گفتن خدا، ديدن و شنيدن صداى خدا، بيان شده، عقل مى‌گويد محال است كه خدا مادّى و جسمانى باشد و اگر چنين است پس نه مى‌توان با چشم سر خدا را ديد و نه خداوند چشم و گوش و زبان مادى دارد.


مأخذ: (قرآن در قرآن، ص 448، 449)  منبع